«نماینده»: وضعیت امروز یونان درست شبیه واپسین سکانس «زوربای یونانی» است؛ فیلمی که با قصه نیکوس تئودوراکیس ماندگار شد. تماشای شادی بیوصف مردم یونان پس از همهپرسی هفته گذشته، ما را درست به همان لحظه رقص و قهقهه زوربای پیر جلوی ارباب جوان انگلیسیاش میبرد. اوضاع چه در آتن واقعی این روزها که «نه» به اتحادیه اروپا را به جشن نشسته و چه در آن صحنه پایانی داستان زوربا بر ساحل کرت- که دیرکهای معدن فرو میریزند - خرابتر از این نمیشود اما یونان در اوج مصایبش سرخوشانه چرخ میزند و در مقابل خارجیهای طلبکار فریاد میزند: «باید قبول کنی که من هم یک انسانم. یعنی آزادم» و عجیبتر آنکه یونان و زوربایش حتی بعد از از دست رفتن آخرین فرصتها هم ناامید نمیشوند. ورشکستگی و فروریختگی را «یک شوخی بزرگ» به حساب میآورند، بلند میشوند و طوری پایکوبی میکنند که انگار فقط فردایی روشن هست و دیروزی اندوهبار نبوده و نیست؛ طوری که ارباب اروپایی هم مال و منال بر باد رفتهاش در آخرین ساحل غرب را به فراموشی میسپارد و به صرافت میافتد که از این قصه درسی بگیرد. اما این درس هر چه باشد به کار کلهگندههای اتحادیه اروپا نمیآید چون آنها در اصل شرخرهای نقد کردن طلب حدود ۴۰۰ میلیارد یورویی اربابان بانکدار یهودیشان از یونان هستند. اگرهم کسانی مثل فرانسوا اولاند گاهی ژست خیرخواهانه میگیرند که «باید به هر قیمت یونان را در اتحادیه نگاه داریم» در اصل نگران بلایی هستند که با اخراج یونان از حوزه یورو بر سر واحد پول مشترک اروپایی میآید که تنها چسبی است که ۲۸ عضو نامتجانس این اتحادیه زورکی ناتومحور را به هم پیوند زده است. نیم بیشتر این کشورها اعضای جدید دستگرمی شرق و حاشیه اروپا هستند که هیچ یورویی برای از دست دادن ندارند و دست خالی به میهمانی غربیها آمدهاند. حتی در آخرین انتخابات پارلمان اروپایی معلوم شد خیلیهایشان حاضرند همین عضویتی را هم که دارند بدهند و آنچه را پیش از این با خیال خوش داشتند پاس بدارند.
بحران جدایی یونان از اروپای متحد دستمایه لطیفههایی شده است که به جای خنداندن، آدمها را به تفلسف وا میدارند: «یونان را از اروپا بیرون میاندازند؟ آنوقت تکلیف خود اروپا چه میشود؟ مگر اروپا خود یک الهه یونانی نبود؟ و آنوقت پاریس زیبا چه خواهد کرد؟ مگر او را بیگانگان از یونان ندزدیده بودند؟» بعد از شعرا نوبت ریاضیدانان است که بپرسند: «چطور اسکناسهای یورو را از یونانیها پس بگیریم وقتی خود نشان یورو (€) را که همان علامت عضویت مجموعه است ریاضیدانان یونانی به ما آموختهاند؟» و البته شرایط امروز یونان، پای تعبیرهایی فلسفی را به میان بحثهای روزمره حتی ما ایرانیها میکشاند که کمی مضحک به نظر میرسد مثل این جمله اخیر یکی از اساتید ژئوپلیتیک بر سر کلاس: «از وقتی ما بچه بودیم و پدران پدران ما هم بچه بودند، یونان غرب بوده و هست، حالا اگر یونان از غرب جدا شود باید به غرب چه بگوییم؟ غربتر یا آن طرف غرب؟ مگر میشود؟ مگر داریم؟» اگر این بحثها خیلی قدیمی به نظرتان میآید به این مثال فکر کنید که فردا، پسفردا اتحادیهای در دور و اطراف ما تحت عنوان اتحادیه پارسی تشکیل شود و بعد به هر دلیلی – ضمن بوسیدن روی همه افغانها و تاجیکهای عزیز – کابل و دوشنبه بگویند ایران را اخراج کنیم! پس آنچه امروز میان یونان و اروپا میگذرد فراتر از سکه و اسکناس و اقتصاد است؛ مساله هویت است. اگر یونان به اندازه ۴۰۰ میلیارد یورو به بانکهای طرف تروئیکا – صندوق بینالمللی پول، بانک مرکزی اروپا و کمیسیون اروپا – وامدار است پس همه آن وام هویتی ۳ هزار ساله که اروپاییان از مهد تمدن این قاره بر گرده دارند چه میشود؟ وقتی پای هویت به میان میآید حتی این پرسش برحق دولت تسیپراس که «تکلیف بدهی ۳۰۰ میلیارد دلاری آلمانها به یونان بابت غرامت جنگ دوم جهانی چه میشود؟» نیز انحرافی است، چون خود آلمانها هم میدانند که دین هویتیشان به فلاسفه و ادبا و مخترعان و مکتشفان اساطیری توگاپوش ورای آن ۳۰۰ میلیارد دلار است.
روزی نیست که یک سیاستمدار یا اقتصاددان دانهدرشت اروپایی اعتراف نکند که اتحادیه و یورو با خروج یونان معنای مشترک قارهای خود را از دست میدهند و به مرگ خود نزدیک میشوند، چه با حساب چرتکه و چه با حساب و کتابهای ژئوپلیتیکی و تاریخی. هفته پیش در همین صفحه نوشتیم که یونان روح تاریخی اروپاست، برای همین هم هست که امروز در اروپا همه راهها نه به رم بلکه به آتن ختم میشود. مرکل، صدراعظم آلمان یا یونکر، رئیس کمیسیون اروپایی نمیتوانند خشم علنیشان را از «نه» یونانیها به پیشنهادهای بیشرمانهشان برای چپاول این کشور در ازای وامهای پرداخت نشده پنهان کنند و در کمال بیشرمی یونانیها را بیشرم میخوانند که چرا «نه» گفتهاند!
باید از مرکل و یونکر - یکی از برلین و دیگری از بروکسل - پرسید: کدام دولتها و بانکهای زیر چتر اتحادیه اروپا حمایت مالی و سیاسی از برنامههای انتخاباتی دولتهای لیبرال آتن از اوایل دهه ۱۹۸۰ را برعهده داشتند؟ یقینا آلمان و بلژیک در صف اول این حمایتها بودند آن هم از دولتهای حزب
دزد سالار پاسوک، از پاپاندرئو تا سیمیتیس، که ملتی را به چاه بازار آزاد مصرفی بدون تولید هل دادند و بعد هر یک به خاطر فساد و اختلاس کنار رفتند و دولتی فاسدتر جایشان را گرفت تا روی کار آمدن تسیپراس. اما صدای بروکسل و پاریس و برلین و لندن هیچگاه در نیامد تا امروز که سررسید همه آن وامهای زورکی گذشته، درگذشته و دست اربابان بانکدار از نزول خالی مانده است.
تا اینکه یکشنبه گذشته آن جوان یونانی سرمست از غرور «نه» گفتن به طلبکاران، جلوی پارلمان رو به دوربین شبکههای تلویزیونی اروپایی فریاد زد «مردم یونان از هیچ چیز نمیترسند و رهبران اروپایی باید این را بدانند. ما خواهان یک اروپای دموکراتیک هستیم که در آن عدالت اجتماعی برقرار باشد. این چشمانداز تسیپراس برای یونان و همه ماست».
بگذارید در این مورد پای حرفهای کوستا گاوراس – که نمیدانیم چرا اهالی سینمای ایران گوستاو صدایش میزنند - کارگردان بزرگ یونانی ساکن فرانسه بنشینیم که اخیرا به زادگاهش سری زده است. بعد در بازگشت با ایزابل کومار، مجری شبکه یورونیوز مصاحبهای مفصل کرده است. خالق «زد» و «حکومت نظامی» میگوید حقیقتا وضع یونانیها بد است: «وضعیت هولناکی است. مردم امید ندارند و همیشه اوضاع به نظرشان تیره و تار میآید». گاوراس سیاستمداران پیشین یونان را مقصر این وضع میداند که بدون در نظر گرفتن عواقب بدهیهای خارجی به مردم برای خرج اعطینا وام دادند و مردم هم در کار بازپرداختشان وا ماندند. آقای Z همچنین تعبیر کلیتری برای توصیف مقصران خارجی دارد: «شخصا فکر میکنم که بانکداران و سرمایهداران، جهان و یونان را به همان جایی کشاندهاند که امروز در آن هستیم. این سرمایهداری کلانی است که در آن انسان جایی ندارد که ثروت بیشتر تولید کند، در حالی که تعداد فقرا روز به روز بیشتر میشود».
جالب اینکه او خواهان اروپایی متحد است اما سخت طرفدار آلکسیس تسیپراس، نخستوزیر ضداروپایی همیشه خندان و امیدواری نیز هست که در عین جوانی به هموطنانش شهامت داد به بانکدارهای لاشخور اروپا و آمریکا «نه» بگویند. میگوید: «احساساتم وقتی برانگیخته شد که به بروکسل رفت. همه ما از تلویزیون شاهد بودیم که چگونه در آن محل فوقالعاده، درمقابل سردمداران سیاست و اقتصاد، سرش را بالا گرفت و گفت: نه! من این را نمیپذیرم».
شاید تسیپراس همیشه خندان برای گاوراس همان زوربای یونانی را تجسم میبخشد که تئودوراکیس خلقش کرد: آزاد و پرامید. با این همه او پیشبینیهای تلخی درباره اخراج یونان از اتحادیه اروپا و حوزه یورو دارد و توصیفش از شرایط حال حاضر اروپا هم به همان تلخی است و به کمدی پهلو میزند. او پیشبینی میکند: «اروپا یونان را بیرون میکند» و اینکه «اگر تسیپراس توانسته در عرض ۵ ماه اروپا را تجزیه کند، پس اروپا هیچوقت متحد نبوده است». دست آخر پیشنهاد مصاحبهکننده برای ساختن فیلمی درباره روزگار فعلی اروپا را رد میکند و میگوید: «نه! درباره وضع کنونی اروپا فکر میکنم باید کسی مثل چارلی چاپلین فیلم بسازد».