شناسهٔ خبر: 60819 - سرویس تاریخ
نسخه قابل چاپ

برگی از تاریخ ؛

خاطرات شنیدنی یک رزمنده از دیدار خصوصی با آیت الله منتظری در قم

حمید داوودآبادی رزمنده و پژوهشگر تاریخ معاصر که هر از گاهی به بیان خاطرات خود از رویدادهای سیاسی تاریخ معاصر می پردازد امروز در صفحه اجتماعی خود به ذکر خاطره ای شنیدنی از دیدار خصوصی با آیت الله منتظری پرداخت که مطالعه آن خالی از لطف نیست .

به گزارش نماینده حمید داوود آبادی در صفحه شخصی خود نوشته است ؛

دیدار خصوصی با آیت الله منتظری در قم

بهار ۱۳۶۸
چند روزی بود که برای تعطیلی نوروز ۱۳۶۸ همراه خانواده به کاشان رفته بودم. دم غروب بود که دیدم بچه های سپاه کاشان، مشغول رنگ مالیدن روی نقاشی بزرگی از آیت الله منتظری که روی ساختمان جهاد سازندگی قرار داشت، هستند. تعجب کردم. با خود گفتم:
"حتما می خوان پاکش کنن تا جاش یه عکس قشنگ تر از آقای منتظری بکشن!

به خانه خاله همسرم که رفتم، اولین چیزی که توجهم را جلب کرد، اخبار تلویزیون بود که خبر عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری را اعلام کرد.
حضرت امام طی نامه ای او را برکنار کرده بود. اصغر می گفت که سپاه اعلام کرده هر چی عکس منتظری هست باید جمع آوری شود.
تازه علت پاک سازی نقاشی دیوار جهاد سازندگی را فهمیدم!

در تهران همه جا بحث بر سر منتظری بود. محسن، از بچه محل های مان که سپاهی بود، بدجوری گیج می زد. حاج محمد هم که سن و سالش از ما بیشتر بود و تا پیش از این، تحلیل مسائل و اتفاقات را از او می پرسیدیم، چیزی بروز نمی داد. معلوم بود خیلی بهش فشار آمده. چون سپاهی بود و در "ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ" که زیر نظر آیت الله منتظری بود، کار می کرد.
بیشتر ماجرا مربوط می شد به "سید مهدی هاشمی" برادر داماد منتظری که قبلا مسئول "واحد نهضت های آزادیبخش سپاه پاسداران" بود و مشکلات بسیاری برای مملکت ببار آورده بود. سرانجام با وجود فشارهای بسیاری از جمله منتظری، هاشمی به جرم های بسیار از جمله قتل مرحوم "شمس آبادی" و چند نفر دیگر، اعدام شد؛ ولی با اعدام او ماجرا تمام نشد. برادر او "هادی"، که داماد منتظری بود دست به اعمال و توطئه بسیاری زد تا انتقامش را از امام بگیرد.
تازه یادم آمد جزوه ای که یکی دو سال پیش حاج محمد به محسن داد و او هم فتوکپی گرفت و به ما داد، چی بود!
نامه ای چند صفحه ای بود خطاب به آقای خامنه ای که مثلا مشکلات جمهوری اسلامی را مطرح کرده بود. امضا و نام نویسندگان آن "حزب الله بیدار" بود. همان زمان از لحن نامه خوشم نیامد. اهانت آمیز و نومید کننده بود. شاید از آن جا بود که دیگر اطمینانم نسبت به حاج محمد کم و اصلا حذف شد.

پاییز ۱۳۷۶
چند وقتی می شد که در "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" مشغول به کار شده بودم. سردبیری فصلنامه "۱۵ خرداد" نشریه تخصصی اسناد انقلاب اسلامی را بر عهده گرفته و مشغول شدم.
غالب روزها، شخصیت های کشوری و لشکری، برای بازگویی خاطرات شان از انقلاب اسلامی، به مرکز می آمدند و در استودیوی آن جا، ناگفته هایی را که شاهد آن بوده اند، تعریف می کردند که ضبط ویدئویی می شد.
غالبا برخی از افراد، به دلایلی که می شود آن را "خود سانسوری" نامید، از بیان بسیاری از خاطرات شان مقابل دوربین یا ضبط صوت، امتناع می کردند؛ ولی بعد از پایان مصاحبه، بهترین فرصت برای شنیدن ناگفته های آنان بود که دوستانه و راحت آنها را تعریف می کردند.
یکی از روزها "آیت الله محمدی ری شهری" که زمانی سکاندار "وزارت اطلاعات" بود، برای تعریف خاطرات به مرکز آمد. بعد از دو – سه ساعتی که خاطراتش را گفت، در همان استودیو نشسته بود تا چایی میل کند که از او درباره نامه معروف به "۶/۱/۶۸" امام به آقای منتظری سوال کردیم، که وجود چنین نامه ای را کاملا تایید کرد و این که نامه برای منتظری فرستاده شد ولی با درخواست مسئولین مملکتی قرار شد این نامه علنی و رادیو تلویزیونی نشود.
آن طور که ایشان می گفت، ظاهرا از جلسه بسیار مهم و تاریخ ساز شب ۶ فروردین ۱۳۶۸ که در آن نامه امام مطرح شده بود، هیچ گونه فیلم یا صوتی ضبط نشده بود؛ به همین لحاظ آقای ری شهری در پی تهیه صورت جلسه ای بود که وقایع آن شب را ثبت کند.
ایشان می گفت:
- تا امروز تنها کسانی که حاضر شده اند صورت جلسه را امضا کنند، من و آقای خامنه ای هستیم. حتی وقتی به اقای هاشمی رفسنجانی گفتیم که آن را امضا کند، ایشان طفره رفت و گفت که الان وقت این چیزها نیست.

پاییز ۱۳۷۶
چند وقتی می شد که "اکبر" از دوستان قدیمی من و از مریدان پرو پا قرص آیت الله منتظری، دنبال این بود که دیداری با او داشته باشیم. سرانجام قرار بر یکی از روزهای آبان ماه شد. به "مسعود ده نمکی" زنگ زدم که او هم بیاید، ولی گفت که کار دارد و نمی تواند بیاید.
من، علی و اکبر به همراه راننده اکبر، ناهار را در رستوران "خوشبین" ماهی قزل آلا زدیم و راه افتادیم طرف قم.
در قم، پس از زیارت حرم مطهر حضرت معصومه (س)، به توصیه اکبر، برای نماز مغرب و عشا به حسینیه شهدا محل اقامه نماز آیت الله منتظری رفتیم.
حسینیه نیمه پر بود. آیت الله "صادق خلخالی"، آیت الله "احمد آذری قمی" و حجت الاسلام "سید سراج الدین موسوی" هم برای نماز به امامت آقای منتظری آن جا بودند. اکبر می گفت اینها مامومین همیشگی آقا هستند.
من که نماز را با نیت فرادا خواندم. بعد نماز، به کوچه ای که در ورودی خانه منتظری قرار داشت، رفتیم. "عماد الدین باغی" و دو – سه نفر از بچه های "موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)" هم آن جا بودند. می دانستم که باغی از مسئولین اصلی و تاثیر گذار بخش خاطرات موسسه است.
دقایقی با هم گرم صحبت شدیم. از باغی درباره تجدید چاپ آخرین کتابش "کاوشی درباره روحانیت" پرسیدم که گفت:
- فعلا برای چاپ جدید آن برنامه ای ندارم و اگر بخواهم این کار را بکنم، بخش های زیادی از آن را باید کاملا تغییر بدهم.
"کاوشی درباره روحانیت" کتابی بود که حدود سال ۶۴ از سوی باغی منتشر شد و به قول خودش روحانیت را به دو دسته انقلابی همچون امام خمینی، و غیر انقلابی و سازشکار تقسیم بندی کرده بود. او که سخت و افراطی تحت تاثیر تفکرات دکتر "علی شریعتی" بود، با آوردن اسامی افراد، مثلا به افشگری آنها پرداخته بود.
آن طور که همان زمان می گفتند، امام چاپ و تکثیر آن کتاب را حرام اعلام کرده بود که نیروهای امنیتی به کفش فروشی "آقا مرتضی" در خیابان انقلاب نبش لاله زارنو - که تنها محل پخش کتاب کاوش بود - ریختند و همه نسخه های آن را بردند و ظاهرا خمیر کردند.
باغی گفت که در حال ثبت و ضبط خاطرات آیت الله منتظری است و دارد کار را به پایان می رساند. بعدها کتاب خاطرات آیت الله منتظری بدون این که اشاره ای به مصاحبه و تدوین گر آن که باغی و عوامل موسسه نشر آثار امام بودند بشود، منتشر شد که کاملا مغرضانه، جهت دار و بدور از حقیقت نویسی و ثبت واقعی خاطرات بود. می شود گفت آن کتاب، بیانیه سیاسی عماد الدین باغی و همفکرانش در برابر نظام و امام بود.

از در بزرگ گاراژی وارد حیاط خانه شدیم. من، علی، اکبر و آقای "مصطفی ایزدی" که همراه همیشگی منتظری بود، در برابر منتظری قرار گرفتیم و به سلام و احوال پرسی و روبوسی پرداختیم.
منتظری با دیدن اکبر که فرد ثروتمندی است و شدیدا به او ارادت داشت و وجوهات شرعی و حتی مبالغ هنگفتی را به عنوان هدیه همواره به منتظری پرداخت می کرد، گل از گلش شکفت. با خنده ای عجیب خطاب به او گفت:
- به به آقای اکبر ... تهرانکم الله ...
اکبر که ظاهرا اقوامش از تبعید شدگان دوره رضا خان از کردستان به مازنداران بوده اند، با همان لهجه مازندرانی و کردی اش خندید و گفت:
- حاج آقا ... ما شمال تشریف داریم ...
که منتظری باز خندید و گفت:
- خب پس شمالکم الله ...
بعد از حال و احوال خنده دار اکبر و منتظری، او روی لبه حیاط نشست و شروع کردیم به بحث و صحبت. بیشتر صحبت ما درباره ضبط خاطرات ایشان بخصوص درباره شهید "سید علی اندرزگو" بود.

وقتی منتظری فهمید که ما در "مرکز اسناد انقلاب اسلامی" کار می کنیم، اخم هایش در هم رفت و با غیظ قبول نکرد که خاطراتش را بگوید و گفت که دوستان دارند این کار را می کنند که منظورش همان عماد الدین باغی بود.
ساعتی بر سر بعضی مسائل بحث کردیم. در بین صحبت ها، او را فردی بسیار ساده دیدم که به راحتی می شد با اخبار و اطلاعات ناصحیح، تحت تاثیر قرارش داد.
بعد از خداحافظی، همراه آقای ایزدی به خانه مقابل رفتیم و ساعتی هم با او صحبت کردیم. ایزدی را فردی بسیار زیرک دیدم که می توانم بگویم او بود که منتظری را این ور و آن ور می کرد.

وقتی سوار بر ماشین شدیم که به تهران برگردیم، اکبر سراغ اذری قمی رفت و کپی نامه چند صفحه ای او را که خطاب به آیت الله خامنه ای و در رد ولایت فقیه بود، از خودش گرفت.
در راه، به اکبر گفتم:
- من از همان زمان جنگ و هنگامی که بحث منتظری پیش آمد، خیلی دوست داشتم یک بار با او رو به رو شوم تا بتوانم شخصیتش را کنکاش کنم، امشب که این فرصت دست داد، فقط می توانم بگویم که خدا رحمت کند امام خمینی را که در آخرین روزهای عمرش و در حساس ترین زمان تاریخ انقلاب، چه خطر بسیار بزرگی را از کنار انقلاب و نظام گذراند و نگذاشت این مسئله به فتنه ای ماندگار تبدیل شود.
اکبر که از حرف من عصبانی شد و توقع داشت نگاهم به منتظری عوض شده باشد، جوش آورد. به او گفتم:
- اصلا تو امام را قبول داری یا نه؟
که گفت: "خب آره ولی ..."
که گفتم:
- ولی بی ولی.
همان جا به او گفتم:
- آن که من دیدم و از شخصیت منتظری دریافتم، فردی چنان ساده است که به راحتی یک بچه ۱۲ ساله می تواند با اطلاعات و اخبار غلط او را تحت تاثیر قرار بدهد و تحریک کند که مملکت را به هم بریزد.

۲۳ آبان ۱۳۷۶
شب ۱۳ رجب، آقای منتظری در حسینیه شهدا نماز مغرب را می خواند که آقای آذری قمی می رود پهلویش و با او صحبت هایی می کند و نکاتی را یاد آور می شود. منتظری هم بر می گردد رو به جمع و شروع می کند به سخنرانی ای که منجر به آشوب در سطح کشور و حمله حزب اللهی های حساس و حامی نظام، به حسینیه او می شود و بلوای سیاسی سختی را برای جمهوری اسلامی رقم می زند.

نظرات مخاطبان 1 1

  • ۱۳۹۳-۰۴-۳۱ ۱۴:۴۳ 0 0

    مهدی @ يكشنبه 29 تير 1393 - 22:34:24
    
    
    پاسخ به این
     
    نقش بی بدیل مرحوم آیت اله العظمی منتظری(ره) وبه تعبیر امام راحل عظیم الشان فقیه عالیقدر در شکل گیری نهضت اسلامی و شروع مرجعیت امام وتحمل شکنجه ها وزندان ها ومشکلات مصائب فراوان درراه خدا وتقدیم فرزندی همچون محمد منتظری که به تعبیر امام بزرگوار فرزند اسلام و قرآن وشهید بین الملل اسلامی وزحمات علمی وفقهی ایت اله منتظری در حوزه های علمیه وشاگردی برجسته آیت اله العظمی بروجردی و یکی از بنیانگذاران نظریه ولایت فقیه در فقه شیعه برکسی پوشیده نیست.آن زمان که هنوز آقای حمید داودآبادی و امثالهم در این عالم به دنیا نیامده بودند شخصیت مرحوم آیت اله منتظری سراسر عشق به اسلام ونهضت اسلامی و امام رحمت اله بود.البته قضایای قائم رهبری ایشان و مباحث پیش آمده جدای از حب و بغض ها قابل بحث وبررسی است .زیرا آیت اله منتظری هم معصوم نبود وقطعا مثل هر انسان دیگری خطا واشتباه داشته است اما داوری منصفانه شرط نقد وبررسی است نه این گونه که در این چند ساله یکطرفه وازتریبونهای عمومی درجهت تخریب ایشان اعلام شد .درنهایت آخرین نامه مرحوم امام راحل به آقای منتظری عبارت گرمی بخش حوزه های علمیه مطرح نشد.تشیع جنازه باشکوه ومیلیونی ایشان نشان از عظمت وبزرگی اسشان داشت
    علی @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:35:49
    
    
    پاسخ به این
     
    آقای داودآبادی آن زمان که هنوز تو به دنیا نیامده بودی وبزرگتر از تو به سیب زمینی می گفتند دیبدمینی آیت اله منتظری درحال مبارزه با شاه وزندان وتبعید شکنجه به همراه فرزند شهیدش محمد بود.رعایت انصاف وتقوی در گفتار شرط مسلمان بودن است.از سال 68 تا سال88 که ایشان رحلت کردند وآن تشیع جنازه به یاد ماندنی را درقم علیرغم محدودیتهای فراوان شاهد بودیم از باب فستبقو الخیرات یک مسابقه ورقابت درفحاشی واهانت وناسزا گویی به مرحوم ایت اله منتظری برقرارشد که هر بیشتر فحاش تر بود مقرب تر می شد ودرحالی که آقای منتظری هم هیچ گاه ادعای عصمت نداشت وقطعا مثل هرانسان دیگر درزندگی سیاسی و اجتماعی دچار لغزشهایی شده است ولی همگان درصداقت وپاکی ایشان اشاره دارند.
    سبز پوش @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:36:44
    
    
    پاسخ به این
     
    منتظری زنده است مرچع پاینده است
    مینا @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:38:11
    
    
    پاسخ به این
     
    خدارحمت کند آیت اله منتظری را آدم ساده ای بود و تحت تاثیر قرار گرفت و با امام دچار اختلاف شد
    علی @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:38:41
    
    
    پاسخ به این
     
    مراجع واقعی منتظری صانعی
    حسن @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:40:41
    
    
    پاسخ به این
     
    تشیع پیکر ایشان جواب مردم بود به این همه ناسزا گویی و هتاکی های یکطرفه از سوی کسانی که در حق این پدر شهید بی تقوایی کردندونقد منصفانه با بی ادبی و فحاشی فرق می کند و مردم این را می فهمند
    یاسر @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:47:29
    
    
    پاسخ به این
     
    سئوالم از این آقای داودآبادی که خودر پژوهشگر می داند این است که چطور زمانی که آیت اله منتظری تک و تنها در سال 1342بحث مرجعیت امام راحل را مطرح کرد وبا کلی مشکلات و فشار توانست از آقایان علما امضاء درخصوص مرجع تقلید بودن امام بگیرد ومانع اعدام امام شود ساده لوح نبود.چطور درزمانی که آیت اله منتظری زیر شکنجه ساواک شاهد شکنجه فرزندش محمد بود و مامور ساواک به ایشان می گفت تورا می زنیم تا خمینی دیگری درست نشود ساده لوح نبود وهزاران چرای دیگر
    مجید @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:54:32
    
    
    پاسخ به این
     
    قابل توجه این اقای پژوهشگر آیت اله منتظری ریاست مجلس خبرگان قانون اساسی اول را برعهده داشت که درآن علمایی چون شهید بهشتی هاشمی رفسنجانی شهیدان صدوقی دستغیب اشرفی اصفهانی و دیگران بودند اما ایشان ریاست را باکامل میل و اختیار به به شهید بهشتی واگذار کرد.درزمانی که آیت طالقانی از دنبا رفت آیت اله منتطری امام جمعه تهران بود پس ار آن که ایشان به امام گفتند می خواهند به قم بروند وبه درس و بحث حوزه بپردازند ایشان مقام معظم رهبری را به امام پیشنهاد دادند وفرمودند آقای خامنه ای هم از من بهتر صحبت می کند و خطیب توانایی است و هم از من جوان تر است و وقت بیشتر برای نماز جمعه دارد
    زهره @ يكشنبه 29 تير 1393 - 23:55:14
    
    
    پاسخ به این
     
    میزان حال فعلی افراد است
    مهمان @ دوشنبه 30 تير 1393 - 01:41:43
    
    
    پاسخ به این
     
    اتفاقا خواندن این متن بیشتر از اینکه ساده لوحی مرحوم آیت الله منتظری را نشان دهد ساده لوحی و خودبزرگ بینی کودکانه داوود خیر آبادی را نشان می دهد.
    رضا @ دوشنبه 30 تير 1393 - 02:53:34
    
    
    پاسخ به این
     
    من نمی دانم چرا این مدعیان دروغین ارزش ها، در زمان حیات آن بزرگوار، زبان در کام داشته، صم بکم بودند و حالا طوطی شکرخای شده اند و آن می گویند که از خزانه غیب!! صله بیشتر نصیب برند.
    مهمان @ دوشنبه 30 تير 1393 - 03:26:24
    
    
    پاسخ به این
     
    نویسنده هنوز نام عمادالدین "باقی" را نمی داند و بارها آن را "باغی" می نویسد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
    این به اصطلاح " رزمنده و پژوهشگر تاریخ معاصر" لابد برای مستند تر شدن خاطرات خود نوشته:من، علی و اکبر به همراه راننده اکبر، ناهار را در رستوران "خوشبین" ماهی قزل آلا زدیم و راه افتادیم طرف قم.
    کلمه "زدیم" را معمولا معتادان و لمپن ها به کار می برند نه پژوهشگران تاریخ معاصر!
    ما هم به زبان ایشان می گوئیم : زکی به این تاریخ نگاری!
    مهمان @ دوشنبه 30 تير 1393 - 17:24:52
    
    
    پاسخ به این
     
    آقای داوود آبادی کی از خواب پریدی اونوقت؟
    وای به حال ما با این تاریخ نگاران!!!
                                

نظر شما