نماینده - امروز خبری در برخی رسانه ها منتشر و بلافاصله از سوی گروه دیگری از رسانه ها تکذیب شد که بر اساس آن محمد قوچانی نویسنده و سردبیر تعداد زیادی از نشریات توقیف شده به حزب کارگزاران سازندگی پیوسته است .
فارغ از این که این خبر صحت داشته باشد یا نه می توان آن را دلیلی بر نزدیکی بسیار زیاد اندیشه ها و عمکلرد محمد قوچانی با حزب دولت ساخته کارگزاران سازندگی دانست .
بسیاری معتقدند خاتمی بر امواج نفرت عمومی مردم از هاشمی و عملکرد او سوار شد و بر رقیب پرآوازه خود یعنی ناطق نوری غلبه کرد .
این نفرت عمومی از هاشمی روزنامه های اصلاح طلبی را که سودای تصرف مجلس ششم را بر سر داشتند به سمت تخریب هر چه بیشتر هاشمی کشاند تا از این پل به آن مجلس راه یابند .
هاشمی با پای گذاشتن در میانه میدان انتخابات شاید یکی از بزرگترین اشتباهات عمرش را مرتکب شد اشتباهی که اسرار زیادی را از پرده برون داد و او را به سیبل حملات بدل کرد . حملاتی که خانواده هاشمی نیز از آن در امان نماند و قوچانی به عنوان نویسنده ای جوان و پشت سر نویسندگان قدری چون اکبر گنجی ها هاشمی را چنان کوبید که سر بلند نکند.
بادها آن روز آن گونه می وزیدند و امروز این گونه و برای سیاست ورزان لیبرال که جهت گیری هایشان با جهت باد همسو و همراه است شاید این ایرادی عمده نباشد که چرا روزی هاشمی را عالیجناب سرخپوش می خواندید و روزی دیگر قبای سبز بر تنش آراسته می کردید ؟!
از این رو نوشتار حاضر قصد آن را ندارد که نبش قبر کند ولی گذری و نظری به تاریخ را ضروری می داند از آن جا که این نظر به تاریخ سوالاتی را ایجاد می کند که عده ای باید بدان پاسخ دهند.
محمد قوچانی نویسنده جوانی که به تعبیری طعم قدرت را چشید و رندانه وارد عالم سیاست شد مجموعه مقالاتی دارد که در یک کتاب تدوین و جمع آوری شده است .
کتاب «پدرخوانده و چپ های جوان» مقالاتی است که قوچانی در آن از دی ماه سال ۷۸ تا خرداد ماه ۱۳۷۹ به گفته خود به مبارزه ای برای نقد قدرت دست زده است .
اکثر مقالات این کتاب در نقد بی رحمانه هاشمی نگاشته شده و یا به نحوی به هاشمی و خانواده اش مرتبط می شود و امروز بی آن که هاشمی تغییری کند و یا دلایل این نقدها از انتفاع ساقط شوند قوچانی خود به نویسنده ای توجیه گر بدل شده است .
در این نوشتار به گزارشی از آن کتاب و نوشته های قوچانی در نقد هاشمی می پردازیم که هم یادآوری برای قوچانی و قوچانی ها باشد و هم نشان دهنده این واقعیت که سیاست ورزی در ایران برای برخی با جهت وزش باد تناسب معناداری دارد !
قوچانی در مقاله ای با نام «هاشمی ها خانواده ای در قامت یک حزب» که در شماره روز ۱۳ دی ماه سال ۱۳۷۸ عصر آزادگان منتشر شده است می نویسد : شاید هیچ جمله ای در باره فائزه هاشمی به اندازه این توصیف رندانه عباس عبدی – آن مرد خونسرد – واقعیت را نشان ندهد آن گاه که وی پس از افشای سخنان دختر اکبر هاشمی رفسنجانی با لبخندی پنهان در زیر لب گفت : برای شنیدن حرف های ایشان نیازی به شنودگذاری در جلسات محرمانه نیست کافی است چند انتقاد تند و تیز از پدرشان بشود و فائزه هاشمی بشنود تا خشمگین و عصبانی – البته صریح و آشکار – همه چیز را بگوید و این درست همان کاری است که عباس عبدی چندماهی سرگرم آن است ...
جالب آن که فائزه هاشمی در فتنه ۸۸ نیز نقد پدرش را تاب نیاورد و به میانه میدان آمد و به بهانه های مختلفی چون خرید ساندویج و یا روسری در میان اصحاب فتنه به سخنرانی پرداخته و به گفته قوچانی همه چیز را گفت !
بگذاریم و بگذریم ....!
قوچانی در توصیف فائزه هاشمی ادامه می دهد : سیاست مدار جوانی که جوانان را به دلیل کم سالی از تقبیح اعمال پدرش برحذر می دارد در تضادی دو گانه به سر می برد از یک سو او فرزند پدر دیپلماسی پنهان است و از دیگر سو چنان در سخن گفتن لحن و صدای مردانه و شفافیت بی پروایی جوانان را پیشه می سازد که همه دستاوردهای پدرش را برای گم کردن سرنخ ها بر باد می دهد.
وی ادامه می دهد : فائزه هاشمی در می یابد که او پیش از آن که یک محافظه کار یا اصلاح طلب باشد فرزند خوانواده هاشمی رفسنجانی است خانواده ای که در دو دهه اخیر هر روز بیش از دیروز در قامت یک حزب ظاهر شده تا از پدر دفاع کند.
در خبرها آمده بود که سعید لیلاز نیز به کارگزاران سازندگی پیوسته است و جالب است بدانیم که فائزه هاشمی لیلاز را زمانی غضنفر می دانست و این نکته در نوشتار قوچانی از یاد نرفته بود !
قوچانی درباره سعید لیلاز و فحاشی به او از سوی خانواده و شخص هاشمی می نویسد : در چنین فرایندی نه تنها سعید حجاریان و روزنامه اش که حتی سعید لیلاز – از جمله مردان وفادار به سردار عصر سازندگی – نیز مورد طعنه واقع می شود و از سوی دختر هاشمی به دریافت مقام غضنفری مفتخر می شود .
قوچانی که امروز خبرهایی در رابطه با عضویت او در کارگزاران به بیرون درز کرده است آن روز در باره این تشکل سیاسی معتقد بود : باید گفت فائزه هاشمی برای همیشه حزبی را که زیر قبای پدرش پنهان شده است و گاه در ردای کارگزاران سازندگی از گوشه چپ عبا بیرون می آید و گاه در جامعه اعتدال و توسعه پرده را از چهره راست او کنار می زند آشکار ساخته است !
قوچانی می نویسد و می نویسد تا به مرعشی عضو برجسته کارگزاران می رسد : سید حسین مرعشی پسرعموی همسر اکبر هاشمی رفسنجانی دست کم در سال های اخیر سه موقعیت کاملا نزدیک به وی را به دست آورده است او که استانداری کرمان را وانهاد تا با ریاست دفتر رئیس جمهور هاشمی مقدمات پرش به سکوی نمایندگی مجلس را فراهم سازد اینک جانشین دبیر کل کارگزاران سازندگی و عضو برجسته حلقه کرمانی ها در این حزب است و مانند سیم رابطی میان خانواده و حزب عمل می کند تا هاشمی رفسنجانی یک حزب را از چند مجرا کنترل کند.
قوچانی چنان عنان از کف می دهد که محمد هاشمی برادر آیت الله را نیز مورد نقد های بی رحمانه قرار می دهد . او می نویسد : محمد هاشمی در سال های ریاست بر صدا و سیما چنان همسو با دولت برادر عمل می کرد که یک روز در اوج حملات نمایندگان چپ گرای مجلس به رئیس جمهور هاشمی پخش مستقیم مذاکرات پارلمان را قطع کرد با وجود این ریاست او نه از سوی چپ گرایان که از سوی محافظه کارانی[!] چون حسن کامران ، علی اکبر پرورش و علی موحدی ساوجی در مجلس چهارم (مجلسی که او و برادرش کمک بسیاری به شکل گیری اکثریت آن کرده بودند) به سبب بی توجهی به ارزش های اسلامی و کمک به تهاجم فرهنگی غرب پایان یافت.
او در ادامه بار دیگر پلی به اخلاق فائزه هاشمی می زند و از بی بند و باری های او می گوید و می گوید : فائزه از جمله سیاستمداران خوشبختی است که به سبب پسوند هاشمی در نام خود می تواند آزادانه شلوار جین بپوشد و از آزادی های اجتماعی در روابط دختر و پسر تا سر حد عصبانیت محافظه کاران و رضایت رای دهندگان دفاع کند و حتی از خواستگاری پسران توسط دختران دفاع کند و البته صدمه ای نبیند . تنها هزینه ای که او می پردازد تعطیل روزنامه ای است که شاید پدر نیز مصلحتی در ادامه انتشار آن نمی دید.
اگر امروز اعتدال نشانه نزدیکی هاشمی با اصلاح طلبان تلقی می شود آن روزها این گونه نبود و سخن گفتن از اعتدال هزینه ها داشت چنان چه قوچانی به اعتدال گرایان حمله کرده و می نویسد : حضور فاطمه هاشمی در جمع موسسان حزب اعتدال و توسعه در دوره ای که هاشمی پرچم اعتدال را به نشانه فاصله گرفتن اردوی خود از اصلاح طلبان برافراشته است یاد آور روزهایی است که فائزه هاشمی شاخص کاندیداهای حزب کارگزاران سازندگی در عصری بود که پدر با علم کردن بیرق سازندگی می کوشید خود را متمایز از محافظه کاران نشان دهد.
قوچانی در این مقاله افشاگرانه از مهدی و یاسر به عنوان برگ های رو نشده پدر که در جیب او جا خوش کرده اند نام می برد برگه هایی که روزی رو خواهند شد آنگاه که پدر نیاز به آنان را احساس کند و گویا در فتنه ۸۸ این برگه ها از جیب آیت الله برون آمد و چون مدیریت نشد از دستان او بر زمین افتاد و آن شد که دیدیم !
قوچانی بعد از ذکر مصادیق به اصل ماجرا می رسد و می نویسد : خانواده هاشمی رفسنجانی نمادی از روابط قدرت در جامعه ای است که هنوز دیپلماسی پنهان روش دیرین سیاستمداران آن است و مشروعیت حکومت به جای رقم خوردن در صندوق های انتخابات در اتاق های پشتی خانواده های مقتدر شکل می گیرد در پناه این اقتدار فرمانفرمایی است که هنوز سلول تشکیلاتی حکومت نه احزاب سیاسی که خانواده های قدرت است و طبیعتا در این میان نقش احزابی چون کارگزاران سازندگی و اعتدال و توسعه تا زمانی که مانند فرزندان وفادار خانواده گوش به فرمان پدر هستند جز رنگ و لعابی بر چهره چروکیده مناسبات کهنه قدرت نیست . رک هاشمی ها خانواده ای در قامت یک حزب ، عصر آزادگان ، ۱۳ دی ۱۳۷۸
البته این تنها مقاله افشاگرانه قوچانی در آن برهه علیه هاشمی و خانواده اش نبود . او در مقاله ای دیگر با عنوان «هاشمی ها در بلژیک» پس از افشاگری علیه محسن هاشمی یکی از فرزندان آیت الله که در مترو جا خوش کرده بود به خود هاشمی بزرگ می رسد و با لیبرال خواندن او می نویسد : «اکبر هاشمی رفسنجانی نیز به عنوان چهره شاخص هاشمی ها بیش از همه روحانیان عالی رتبه در جمهوری اسلامی تجربه حضور در غرب را دارد ...همین تجارب جهانی اکبر هاشمی رفسنجانی است که از او طی سال های بعد و در دوران حضور در حاکمیت جمهوری اسلامی یک مرد مورد توجه غربی ها می ساخت غربی ها در وجود هاشمی رفسنجانی سیاستمداری واقع بین میانه روز و عمل گرا می دیدند که از دیگر روحانیان حاکم بر ایران لیبرال تر قلمداد می شد .
قوچانی در آن برهه که هنوز روابط هاشمی و میرحسین موسوی در مقابله با نظام این گونه به هم گره نخورده بود اختلافات این دو را اینگونه برون داده و می نویسد : هاشمی رفسنجانی پس از چند سفر خارجی و تبادل پیام بدان جا رسید که در ۱۴ شهریور ماه ۱۳۶۷ اعتراض به عملکرد او یکی از بندهای توضیح علل استعفای نخست وزیر را تشکیل می داد . رک هاشمی ها در بلژیک ، عصر آزادگان ، ۲۱ اسفند ۱۳۷۸
اشاره قوچانی به این بخش از نامه استعفای موسوی است که نوشته بود : نخست وزیر ژاپن برای ریاست محترم مجلس و ریاست محترم مجلس برای نخست وزیر ژاپن نامه می نویسد و اینجانب در یک مراسم عمومی و مردمی از این ماجرا و متن نامه باخبر می شوم .
موسوی ادامه داده بود : آقای لاریجانی در جایی می گوید از ۵ کانال با آمریکا تماس گرفته می شود و بنده به عنوان رئیس هیئت وزیران از این کانال ها اطلاعی ندارم.
البته سال ها بعد قوچانی نوشته های آن روز خود علیه هاشمی و خانواده اش را برای ورود به حلقه قدرت و بهره گیری از لذت های دنیوی این قدرت به گونه ای خنده دار توجیه کرد «نوشته های تبیینی و توصیفی بنده در عصر نقد هاشمی جز به معنای مخالفت با او فهمیده نشد» رک قوچانی ، محمد ، دیدار در سرسرای مرمر ، روزنامه شرق ، شماره ۸۳
از دیگر نوشته های قوچانی بگذریم و به چند سوال اکتفا کنیم ...سوالاتی که قوچانی ها باید بدان پاسخ گویند ...
۱-اگر در سال های ابتدایی دوره اصلاحات نقد هاشمی و حتی تخریب او رسالت اصلاح طلبان بوده و در این راستا مطبوعات هیچ حد و مرزی برای خود قائل نبودند چرا امروز نقد منطقی و با رعایت حدود اخلاق هاشمی تبدیل به تابویی شده و قوچانی ها چون فائزه هاشمی به هنگام نقد پدر معنوی خود یعنی هاشمی رفسنجانی عنان از دست می دهند و حرف هایی می زنند که اکثرا به ضررشان تمام می شود ؟!
۲-خاتمی چندی پیش گفته بود بسیاری از شنود سخنان خود نگرانند و باید در پاسخ به او سخن عباس عبدی را با اندکی تغییر بازگو کنیم که « برای شنیدن حرف های اصلاح طلبان و مدعیان اعتدال نیازی به شنودگذاری در جلسات محرمانه نیست کافی است چند انتقاد تند و تیز از پدر معنوی آنان بشود و اینان بشنوند تا خشمگین و عصبانی – البته صریح و آشکار – همه چیز را بگویند و این درست همان کاری است که اصولگرایان چندی است مشغول آنند ...»!
۳-هاشمی یکی از منتقدان جدی صدا و سیما در دوره کنونی است . شنیدن انتقاد از صدا و سیما آن هم از زبان «هاشمی ها» با توجه به سخنان قوچانی عجیب به نظر می رسد . چنان چه ذکر آن رفت محمد هاشمی در دوره تصدی ریاست صدا و سیما این نهاد را به کارگزار دولت بدل کرده بود تا جایی که « یک روز در اوج حملات نمایندگان چپ گرای مجلس به رئیس جمهور هاشمی پخش مستقیم مذاکرات پارلمان را قطع کرد» حال آیا صدا و سیما باید به این سمت حرکت کند و نطق نمایندگان را سانسور و از حق اظهار نظر آنان علیه دولت اعتدال گرای کنونی جلوگیری کند ؟!
۴-به بخش اصلی نوشتار قوچانی می رسیم آنجا که او از دیپلماسی پنهان خوانواده هاشمی سخن می گوید و می گوید : «خانواده هاشمی رفسنجانی نمادی از روابط قدرت در جامعه ای است که هنوز دیپلماسی پنهان روش دیرین سیاستمداران آن است و مشروعیت حکومت به جای رقم خوردن در صندوق های انتخابات در اتاق های پشتی خانواده های مقتدر شکل می گیرد» جدی ترین انتقاد اصولگرایان به هاشمی و وابستگان به او نیز این است که چرا به جای این که رئیس جمهور و نمایندگان از طریق صندوق های رای انتخاب شوند به خواسته «هاشمی ها» از طریق «اردوکشی های خیابانی» به جامعه تحمیل می شوند؟!
از یادها نرفته است هاشمی در انتخابات سال ۸۸ چه ها کرد و چه ها گفت و نوشت . نامه بدون سلام هاشمی به رهبر معظم انقلاب از یادها نمی رود نامه ای که بر آتش التهابات خیابانی افزود و فتنه ۸۸ را ابعادی دگر بخشید ...و از یادها نرفته است که دولت منتخب ملت که با رای تاریخی و ۲۴ میلیونی مردم انتخاب شده بود از سوی این خانواده نامشروع ! خوانده شد تا به گفته قوچانی مشروعیت حکومت به جای رقم خوردن در صندوق های انتخابات در اتاق های پشتی خانواده های مقتدر شکل گیرد.
۵-قوچانی در آن نوشته ها به دیپلماسی پنهان هاشمی و خانواده او می تازد و در این راستا به استعفا نامه میرحسین موسوی اشاره می کند . وی بعدها و زمانی که سردبیری هفته نامه آسمان را بر عهده داشت در مقاله ای با عنوان «از صلح حدیبیه تا صلح هسته ای» می نویسد : « در هیچ جای جهان و در هیچ نقطه ای از تاریخ، سیاست خارجی شفاف و شیشه ای نیست سیاست خارجی شفاف یک دروغ و شعار فریبنده است .» و حال سوال این جا است دیپلماسی و سیاست خارجی باید عیان و آشکار و در مرعی و منظر مردم باشد یا به گفته قوچانی « در اتاق های پشتی خانواده های مقتدر» مدیریت شود ؟!
در این راستا به نکات و سوالات دیگری نیز می توان اشاره کرد که برای رعایت اختصار در کلام و رعایت خیر الکلام قل و دل از آن نکات و سوالات می گذریم و منتظر می مانیم تا جهش باد به کدامین سو تغییر می کند تا بدانیم این بار ردای سیاست ورزی از گوشه چپ عبا بیرون می زند یا راست ؟!
نظر شما