به گزارش «نماینده»، «محمد باقر قالیباف» سیاستمدار و شهردار کنونی تهران است. وی پیش از این در قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا، نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نیروی انتظامی سمت فرماندهی داشته است. قالیباف در سال ۱۳۶۱ فرمانده تیپ امام رضا(ع) شد و سپس به فرماندهی لشکر پنج نصر خراسان در سالهای جنگ تحمیلی ارتقاء یافت. او در شهریور ۱۳۸۴ با اجماع شورای شهر به سمت شهردار تهران انتخاب شد. قالیباف دارای مدرک دکتری در رشتهٔ جغرافیای سیاسی است و دوره خلبانی هواپیمای ایرباس را در فرانسه گذراندهاست. او عضو هیئت علمی و دانشیار گروه جغرافیای انسانی دانشکدهٔ جغرافیا دانشگاه تهران نیز میباشد. وی در سال ۱۳۸۷ (۲۰۰۸ میلادی) از طرف سایت شهرداریهای جهان به عنوان هشتمین شهردار برتر دنیا معرفی شد. او در ۱۷ شهریور ۱۳۹۲ با اکثریت آرا در شورای شهر تهران برای سومین بار شهردار تهران شد.
محمد باقر قالیباف به مناسبت هفته دفاع مقدس در برنامه «۲۸۸۷» حاضر شده و در گفتگویی به شرح موضوعاتی همچون علت ادامه جنگ بعد از خرمشهر، روال قطعنامهها و نحوه پذیرش قطعنامه ۵۹۸، علت شکست استراتژی بنی صدر در جنگ، منظومه فکری حضرت امام(ره) در جنگ و بعد از آن، اهدافی که در جنگ به آنها دست یافتیم و مجاهدت برای اقتصاد و معیشت مردم میپردازد.
او شب گذشته مهمان برنامه «۲۸۸۷» ویژه برنامه هفته دفاع مقدس تهیه شده در گروه مستند اداره کل برنامههای تحلیل و مستندات بود که در شبکه یک به نمایش درآمد. بخشهایی از گفتوگوی او با این برنامه روی آنتن رفت و اکنون مشروح گفتوگوی او و بخشهایی که به دلیل محدودیت زمانی در این برنامه منتشر نشده بود، مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
آقای دکتر! اتفاقی که در هشت سال مقاومت مردم ایران افتاد، به نوعی بی رودربایستی، جنگ جهانی بود. انگیزههای مختلفی را برای این جنگ بیان میکنند اما به نظر میرسد که خیلیها به دلایل مختلف، به ماجرای اصلی اشاره نمیکنند. به نظر شما صدام چرا به ایران حمله کرد؟
متاسفانه شاید در این ایام، بعد از گذشت طولانی از آغاز جنگ، بعضی اوقات در رابطه با جنگ صحبتهایی میشود که به یک موضوع مهم آن اشاره نمیکنیم و آن این است که اول از همه، قبل از این که قضاوتی درباره دفاع مقدس داشته باشیم و تحلیل کرده و حرفی بزنیم، اول باید فضا و شرایط آن دوره را به طور حقیقی ترسیم کنیم. آن موقع است که میفهمیم عظمت جنگ کجاست و این ملت چگونه دفاع کردند و جنگیدند و این افتخارات را آفریدند. همین که به گذشته برمیگردیم که صدام چگونه و با چه نیتی این کار را انجام داد؟ یا اصلا او بود که شخصا تصمیم گرفت و جنگ را شروع کرد یا موضوع دیگری در میان بود، باید موضوعاتی را همزمان بررسی کنیم. اولین نکتهای که باید در عرصه بینالمللی به آن توجه کنیم این است که آن دوران، دوران جنگ سرد در روابط بین الملل است. یعنی اگر شما به تاریخ آن روز برگردید، هیچ حرکتی در حوزه مسائل نظامی و اقتصادی مشاهده نمیکنید. شما هرچه در دنیا در موضع، فرهنگی، اجتماعی، علمی، سیاسی و نظامی میبینید همه چیز دو قطبی است. نه تک قطبی است و نه چند قطبی. یک طرف آن اتحاد جماهیر شوروی، و طرف دیگر آن آمریکا است. ویتنام شمالی، ویتنام جنوبی، کره شمالی، کره جنوبی، دریای کارائیب، کوبا، آلمان شرقی، آلمان غربی. جهان دو قطبی است. در یک جهان متمرکز دو قطبی برای اولین بار اتفاقی در مهمترین منطقه جغرافی دنیا، خاورمیانه میافتد، در کشوری که بیشترین مرز را با همسایه شمالیاش که یکی از این ابر قدرتها است دارد، ولی این کشور با تمام وجود، سران و حکومتش وابسته به آمریکا است و نقش ژاندارمی و نمایندگی قدرت غرب را در این منطقه حساس دنیا انجام میدهد.
واقعیت این است که جنگ برای مقابله با انقلاب اسلامی و فرهنگش بود
در چنین شرایطی انقلاب اسلامی رخ میدهد. امام حرفی میزند و در حساسترین جغرافیای سیاسی دنیا میگوید نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی. بسیار ساده انگاری است که ما فکر کنیم فرضاً صدام به خاطر اختلافات مرزی قرارداد ۱۹۷۵ این جنگ را شروع کرده. واقعیت این است که جنگ برای مقابله با انقلاب اسلامی و فرهنگش بود. در حقیقت برای مقابله با اسلامی سیاسی است که امام آن را از ۱۵ خرداد ۴۲ آغاز کرده بود. نکته دیگری که اینجا باید توجه کنیم این است که جنگ و تجاوز صدام اولین حربه دشمن برای کنترل انقلاب نیست. در زمانی که انقلاب دارد اتفاق میافتد، از ۱۵ خرداد ۴۲، وقتی امام علیه آمریکا آن صحبت را میکند، تعرض اولش به آمریکا است. حتی خطابی که به شاه به عنوان یک آدم مستبد دارد با خطابی که به آمریکا دارد متفاوت است. امام علیه قرارداد کاپیتولاسیون آن سخنرانی را میکند، حتی به شاه هم میگوید تو به عنوان یک مسلمان، ولو ناحق امروز خودت را بزرگ این ملت میدانی، ما نمیخواهیم تو هم پیش آنها ذلیل باشی. در واقع شاه را به عنوان یک مسلمان نصیحت میکند. ولی به آمریکا میتازد. بعد از آن شاهد تبعید امام و اتفاقی که در قم افتاد و دستگیری مبارزان بودیم. حتی در دوران انقلاب یعنی سال ۵۶ که انقلاب به اوج خودش میرسد، اسرائیلیها تلاش بسیار کردند تا انقلاب به پیروزی نرسد. تمام مستشارهای آمریکایی تلاش میکردند که انقلاب به پیروزی نرسد. اگر تاریخ را نگاه کنیم همه اینها قابل مشاهده است. اما به هر حال انقلاب از کنترل آنها خارج بود و به پیروزی رسید.
بلافاصله فشارهای اقتصادی، فشارهای بین المللی و ناامنیها شروع میشود. ما حادثه ناامنیهای خوزستان و جنوب را شاهد هستیم. بلافاصله حوادث گنبد، حوادث کردستان و بحث منافقین را میبینیم. یعنی دشمنی که غافلگیر شده بود و میدانست که این انقلاب دارد مسیر خودش را طی میکند، سعی میکرد که با شدت کمتری در آغاز و با روشهایی بتواند انقلاب را متوقف کند و بعد از یک فرصت مناسب، از مسیر خودش خارج کند. در حقیقت دشمن دید انقلاب شتاب خودش را گرفته و راهی جز این ندارد که هزینه جنگ را بپردازد. آن هم در دورانی که هنوز شرایط بین المللی دو قطبی بود. لذا یکی از علتهایی که اگر شما در جنگ ما نگاه کنید میبینید که آمریکا و شوروی برای اولین بار در دوران جنگ سرد، در برخورد با انقلاب اسلامی اتفاق نظر دارند. همین شتاب انقلاب است. همه جا بین آمریکا و شوروی تقابل میبینید الا یک جا که توافق کردند که آن هم در مقابله با انقلاب اسلامی است.
عمدتا شیوخ منطقه، آدمهای مرتجع و بیتحرکی بودند
وقتی دشمنان بین المللی ما و قدرتهای استکباری و الحادی آن روز میخواستند با ما مبارزه کنند، حتما بایستی کسی را پیدا میکردند که زمینهها و بسترش را داشت. اگر زندگینامه صدام و دوران شکل گیری حزب بعث را بخوانید متوجه میشوید که روحیات او چگونه است. این که چقدر آدم خودخواه، مغرور و بلندپروازی است. حتی عدنان خیرالله که پسر دایی اوست، وقتی صدام در سن دوازده سالگی به دلیل از دست دادن پدرش به خانه داییاش میآید، در رقابتهای قدرت طلبی خودش و در جنگ خیلی به او کمک کرد اما میبینیم که چگونه او را میکشد و در یک حادثه ساختگی او را ترور میکند. یا داماد خودش حسین کامل را همین طور. به اضافه این که صدام و عراق با بقیه کشورهای ابوی هم تفاوتی دارد. بقیه کشورها را که نگاه میکنیم، از بعد جمال عبدالناصر، عمدتا شیوخ منطقه، آدمهای مرتجع و بیتحرکی بودند و اهل مبارزه نبودند. صدام ادعای ناسیونالیستی خاصی داشت و میخواست رهبری کشورهای عربی را به دست بگیرد. در همین زمینه حتی میبینیم که در رابطه با فلسطین صحبتهایی میکند و در دفاع از فلسطین صحبت میکند. یعنی یک کاریزمایی برای رهبری کشورهای عربی هم داشت. یک اختلافات مرزی هم وجود داشت کما این که در دوران رژیم تاریخ هم بود. آنها بهانه شد و در حقیقت روحیه صدام تاثیر زیادی داشت.
حد یقف صدام این بود که انقلاب اسلامی را به طور کامل ریشه کن کند
با توضیحاتی که فرمودید، میخواهم به این سوال شفاف پاسخ دهید. چه چیزی را اگر به صدام میدادیم راضی میشد و چگونه دست از سر ما برمیداشت؟
نه تنها صدام، بلکه هر آدم زیاده خواهی، هر آدمی که روحیه تهاجم و زیاده خواهی و غرور دارد، و طبیعتا هر دشمنی، مخصوصا وقتی که این خواستهها مبنای دنیوی و قدرت طلبی و ریشههای استعماری و استبدادی را داشته باشد حد یقف ندارد که بگوییم تا این جا میآید و میایستد. این را تجربه در دنیا نشان داده. مثلا به هیتلر تا کجا باید چیزی میدادیم تا قانع میشد؟ امروز زیاده خواهی آمریکا در هر زمینهای تا کجا هست که بگوییم تا اینجا را میخواهد و بعد از آن را نمیخواهد؟ حتی یک آدمی که ثروت اندوز است، مثلا تا کجا برود میایستد و میگوید از اینجا به بعد دیگر نمیخواهم؟ اگر روی تخت بیمارستان در حال موت هم باشد، کسی که مال دوست باشد در آن لحظه هم تلاش میکند که آیا روز آخری هم میشود چیزی اضافه کرد یا نه. اصلا به این فکر نمیکند که به چه دردش میخورد. این روحیه وجود دارد و صدام هم که از یک طرف با یک نگاه زیاده خواهی، و از طرف دیگر کینه ورزی نسبت به انقلاب اسلامی و خطرات آن برای جهان استکباری چه شرق و چه غرب جنگ را آغاز کرد حد یقفش این بود که انقلاب اسلامی را به طور کامل ریشه کن کند. حتی به نظر من الان که بعضیها میگویند به دنبال آن بودند که ایران را تجزیه کنند، من میگویم اگر میخواستند تجزیه کنند، حکومت دست شاه بود، آمریکا هم بود، خب کشور را تجزیه میکرد. اینها در حقیقت نیامدند که کشور را تجزیه کنند، این ها آمدند که انقلاب اسلامی را با شکست کامل مواجه کنند، اگر میدیدند نتوانستند این کار را انجام دهند حتما تجزیه اش میکردند. خوزستان، کردستان و هرجایی که میتوانستند را تجزیه میکردند تا برد، شعاع و حرکت انقلاب اسلامی را متوقف کنند. اول توقف، بعد مرزهای خودش و بعد هم انهدام انقلاب اسلامی.
با این حساب ما با آدمی مثل صدام و کشورهایی که کمکش کردند چه کار میتوانستیم بکنیم؟ بعضیها میگویند که شاید صلح چارهساز بود. شاید مذاکره سیاسی، فرصت دادن، گفتگو کردن و تعامل پاسخگو بود. اصولا چند راه در مقابل این دیوانهای که جز با سرنگونی انقلاب اسلامی و تغییر رژیم در ایران به چیز دیگری راضی نمیشد، پیش رویمان قرار داشت؟
ما پذیرفتیم آن چیزی که ریشه اصلی جنگ بود، پدیده انقلاب اسلامی است. طبیعتا وقتی آنها با انقلاب اسلامی رو به رو هستند، به کمتر از این هم قانع نیستند و میخواهند انقلاب را منهدم کنند. به نظر شما دشمنی را که با این هدف حرکت میکند و از جنگ به عنوان یک روش برای رسیدن به هدف و استراتژیاش که از بین بردن انقلاب اسلامی است استفاده میکند، در هر مرحلهای از جنگ متوقفش کنید، به این معنی است که او از هدف خودش منصرف شده؟ یا اگر او در این روش نظامیاش که جنگ را آغاز کرده، اگر به پیروزی برسد، حرفی از صلح با ما خواهد زد؟ حتما میرود تا جمهوری اسلامی را با شکست مواجه کند.
آقای دکتر! میشود این موضوع را با رفتار صدام در مقاطع مختلف تطبیق دهید؟
در آغاز جنگ نشنیدم و ندیدم که کسی بگوید با متجاوز مقابله نکنید
ابتدا میخواهم کلیت این بحث را به عنوان یک نگاه عمومی برای مردم توضیح دهم. هدف دشمن این بوده که جمهوری اسلامی را از بین ببرد، به نظر شما وقتی او با آن هدف جنگ را شروع کرده، ولو این که ما جاهایی هم او را متوقف کنیم، به این معنی است که او دست از هدفش برداشته؟ یا او در برآوردهایی که داشته اشتباه کرده و اگر حرف از صلح با ما میزند به دنبال گرفتن یک فرصت است که اشتباه خود را جبران کند و دوباره حرکت خودش را آغاز کند. از نگریستن در تاریخ دشمنان ما به نظر میرسد که این روششان است. به هر حال ما در دوران جوانی در کوران جنگ بودیم و در میدان جنگ و هم در دنبال کردن اخبار، بی تفاوت نبودیم. در آغاز جنگ نشنیدم و ندیدم که در ۳۱ شهریور و هفتههای اول جنگ و ماههای اول کسی بگوید با متجاوز مقابله نکنید. به نظر من آن روز همه به نوبه خودشان ایستادند تا با این متجاوز مقابله کنند و این عکس العمل اولیه همه کسانی بود که در این کشور بودند و طبیعی هم بود. البته معلوم و روشن است که ممکن است انگیزهها و روشها متفاوت باشد. ولی در دفاع از کشور و انقلاب اسلامی همه متحد بودند و همه آنهایی که باید در میدان جنگ حضور پیدا میکردند، حضور پیدا کردند.
دو رویکرد در دفاع از مرزها: رویکرد کلاسیک و رویکرد فرهنگ انقلاب
اما از همان روزهای اول جنگ، به نظر میرسد دو رویکرد در دفاع از مرزها، انقلاب اسلامی و کشورمان بود. یک رویکرد کلاسیک و یک رویکرد هم برخواسته از فرهنگ انقلاب اسلامی بود. همان فرهنگی که قبل از انقلاب هم شاهدش بودیم. در قبل از انقلاب، همه اتفاق نظر داشتند که باید شاه را ساقط کنند ولی روشها متفاوت بود. بعضی از گروهها میخواستند حرکتهای مسلحانه انجام بدهند. امام مخالف بودند، میگفتند: «اگر مردم در صحنه باشند شاه را ساقط میکنند و احتیاجی به کارهای خشونت گرا و اسلحه و جنگ نیست.» هر گروه نیت متفاوتی داشت. در مورد جنگ هم همین طور بود. در حقیقت یک گروه روحیه یک جنگ کلاسیک و با روشهای کلاسیک برای مقابله با دشمن متجاوز داشتند که آن زمان محور اصلی این روحیه، در بنی صدر بود که رئیس جمهور و فرمانده کل قوا هم بود. بر اساس قانون اساسی، رهبر انقلاب فرمانده کل قوا هستند، حضرت امام(ره) فرماندهی را قبل از جنگ به بنی صدر تفویض کرده بودند. او اختیار فرماندهی داشت، حالا نمیدانم در آغاز جنگ این اختیار را دادند یا قبل از آن. به هر حال در زمان جنگ اختیار فرماندهی کل قوا در اختیار بنی صدر بود. رویکرد دیگر که نشأت گرفته از فرهنگ انقلاب بود، این بود که ما باید جنگ را مردمی اداره کنیم. در حقیقت اگر این مردم در عرصه جنگ حضور پیدا کنند، میتوانند آن را اداره کنند. که مخالفتهای زیادی با این رویکرد وجود داشت.
زمین بدهیم و زمان بخریم شعار قدیمی و غلط بنی صدر بود
من خاطرم هست که آن زمان بحثهایی میشد که مثالهای درستی هم زده نمیشد. میگفتند جنگ یک کار پیچیده و فنی است. تجهیزات و آموزش نیاز دارد و خطرناک است. میگفتند فکر میکنید این مثل انقلاب است که مردم در خیابانها تظاهرات میکردند؟ مردم اگر وارد شوند همه از بین میروند. اینها جلوگیری میکردند از این که نیروی عظیم مردمی در میدان جنگ حضور پیدا کنند. ظاهر این حرف هم در نگاه اولیه ظاهر قشنگی است. به نظر میرسد کمی منطقی هم هست که مثلا افرادی مثل شهید خبازی، شهید باکری، شهید کاظمی، شهید همت، شهید زین الدین که یکی معلم است و یکی پشت میز مدرسه و یکی مهندس و یکی کارگر، اگر وارد جنگ شوند با طراحی نظامی، دوره، فرماندهی، ستاد مواجه میشوند. و بنی صدر مرتب با این استدلال مانع از حضور نیروهای مردمی در میدان جنگ میشد و شعاری هم داشت که میگفت زمین بدهیم و زمان بخریم. این شعار و آن روش قدیمی که در ذهنش بود خیلی غلط بود. با این روش چند عملیات هم انجام داد. همه عملیاتها هم شکست خورد. نمونهاش عملیات دی ماه ۵۹ و حوادث هویزه بود. از این دو رویکرد در جنگ شروع شد و شما در عرصههای سیاسی عقبه کار را هم میدیدید. یعنی بحث نهضت آزادی و این که امام در مورد دولت مهندس بازرگان آن موضع گیری را کردند، درست است که از قدرت فاصله گرفتند، ولی از جریان سیاسی کشور که فاصله نگرفتند. بنی صدر با این نگاه به جنگ نگاه میکرد و آنها هم طبیعتا از این نگاه پشتیبانی میکردند. منافقین هم که از این نگاه پشتیبانی میکردند. یعنی در حقیقت در درون کشور برای دفاع و حتی اداره کشور، همان موقع دو تا تفکر پیدا شد. یک تفکر برخاسته از انقلاب اسلامی و اندیشههای امام و یک تفکر هم که به نظر من کاملا با ریشههای سرمایه داری و تفکر غرب همگام بود و دین و سنتهای الهی جوهره حرکتش نبود. این منطق جنگ کلاسیک و دور از انقلاب اسلامی و عدم باور به سنتهای الهی.
با نگاه بنی صدر نقاط استراتژیک را از دست دادیم
آن روحیه مجاهدةالجهادی، که تا این جا انقلاب اسلامی پیش آمده بود، در شش ماه اول جنگ حاکم شد. بنی صدر تمام اختیارات را داشت. در این مدت اتفاقی نیفتاد الا این که ما در جنگ شکست میخوردیم و تجهیزات و امکاناتمان از بین رفت، سرزمینها را از دست دادیم. بیشترین نقاط استراتژیک را در حوزه جنوب، غرب و شمال غرب از دست دادیم و آن وحدت رویه در میدان جنگ در بین نیروهای رزمنده هم از دست رفت. اختلافاتی هم این جا پیدا شد. اختلاف یعنی حضور شیطان در میدان که این هم بدون شک به دور از برکت الهی و موفقیت است. تا این که امام به خاطر حرکتهایی که وارد آن نمیشوم، آن تصمیم را گرفتند. ۳۰ خرداد، حرکت نظامی، بحث منافقین، مسعود رجوی و همراهی بنی صدر با آنها، ترورها و انفجار هفت تیر، حزب و دولت، ۸ شهریور و آن بحث هایی که باعث شد این حوادث داخل به جنگ گره بخورد و امام این جا تصمیم گرفتند که فرماندهی را خودشان به عهده بگیرند و آن روحیه باور مبتنی بر دین و سنن الهی، در جبهه حاکم شد.
تاریخ را نگاه کنید، میبینید که یک مرتبه عملیات فرمانده کل قوا شروع میشود، پشت سر هم عملیات طریق القدس و بقیه عملیات تا فتح خرمشهر که یک نقطه عطفی در جنگ ماست که من یک وقتهایی در محیطهای دانشگاهی و جاهای دیگر میشنوم که میگویند خب حالا ما رسیدیم به فتح خرمشهر و ما دشمن را از مرزها بیرون کردیم. آن ها هم که داد صلح میزدند، خب چرا ما بعد از آن جنگ را ادامه دادیم؟ این سوالی است که بعضاً میشنوم. من سعی میکنم تا حدی این بحث را توضیح دهم. ما وقتی میگوییم قطعنامه، به قطعنامه ۵۹۸ اشاره میکنیم. من واقعا یک وقتی خودم این موضوع را با دقت بیشتری دنبال کردم، دیدم در طول جنگ ۱۸ قطعنامه صادر شده. که ۶، ۷ تا از آنها بعد از آتش بس است. و مابقی هم قبل از آتش بس. وقتی دشمن حمله میکند و همهجا را میگیرد، روز ۶ مهرماه اولین قطعنامه صادر میشود که جنگ چیز بدی است و هر دو همین جا متوقف شوید. پس قطعنامهها یکی نبودند. قطعنامههای متعددی صادر شدند. یکی دیگر از قطعنامههایی که به نظر من خیلی مهم است، بعد از فتح خرمشهر است که ما به پیروزیهای قابل توجهی میرسیم، همانجا هم به نظر من آن دو نگاه اولیه تغییر پیدا میکند.
حتی در فتح خرمشهر هنوز بخش قابل توجهی از کشور ما در اشغال دشمن بود
ما در واقع به مقطع خرمشهر که میرسیم، میتوانم روایت کنم که سه نگاه در جنگ به وجود میآید. یک نگاه که حضرت امام(ره) هم به این موضوع اشاره میکنند، این است: «جنگ تا رفع فتنه.» حضرت امام(ره) وقتی این را میگویند ممکن است یک گروه دیگر هم این باور را داشته باشند و این جمله را تکرار کنند. این گروه کسانیاند که وقتی امام(ره) قطعنامه ۵۹۸ را بعدها پذیرفتند همین اعتراض امروز را هم دارند و میگویند: «امام چرا قطعنامه را پذیرفت؟ ما باید جنگ را ادامه میدادیم.» افرادی آمدند، اخبار درستی ندادند که به تعبیر خودشان بود. رویکرد دیگر این است که ضعف میدان جنگ باعث شد تا امام قطعنامه را بپذیرد. یک رویکرد هم از روز اول بود که میگفتند به همان روش کلاسیک بجنگید و همزمان مذاکره کنید. پس به نظر من در مقطع فتح خرمشهر سه نگاه پیدا شد. یک: "جنگ جنگ تا رفع فتنهای که حضرت امام فرمود. " که امام همان موقع که این را میگفتند ما به بخشی از مرزهایمان بعد از فتح خرمشهر رسیدیم. الان یکی از اشکالات این است که میگویند وقتی ما به فتح خرمشهر رسیدیم، عراق بیرون رفت اما اصلا این طور نیست. بخش قابل توجهی از کشور ما در اشغال آنها بود.
حتی ما در فتح خرمشهر به شلمچه رسیدیم. آیا مردم خرمشهر میتوانستند به خرمشهر برگردند؟ مردم اهواز میتوانستند سر زندگیشان بروند؟ مردم ایلام، مهران، دهلران، گیلان، پاوه، جوانرود و چیران شهر میتوانستند برگردند سر زندگیشان؟ اینها شهروندهای این کشور و ملت نیستند؟ مردمی که متعلق به خرمشهرند چطور برگردند؟ مردم آبادان، حمیدیه، اهواز، چزابه، بستان و این همه روستا چطور باید برگردند سر زندگیشان؟ بله ما به مرز رسیدیم ولی فاصله مرز تا این شهرها بعضی جاها کمتر از پنج کیلومتر است، بعضی جاها ۲۰ کیلومتر یا ۳۰ کیلومتر است. از جهت نظامی هیچ کدام از این شهرها آزاد نشدند. یعنی توپ میخورد در خانههای مردم. واقعا ما به عنوان یک مسلمان و به عنوان یک ایرانی، به عنوان یک رزمنده چطور بپذیریم، من برگردم از شلمچه جنگ را الغا کنم و بعد بروم مشهد به زندگی خودم برگردم، ولی خرمشهریهای جنگ زده در همه کشور پراکنده باشند یا در هوای گرم زیر چادرباشند. این واقعا صلح است؟
آنقدر رفتیم که آتش مستقیم را از سر شهروندان برداریم؛ این در هر محکمهای قابل دفاع است
خب به هر حال ما از جهت نظامی هم اگر بخواهیم بگوییم، باید جنگ را تا جایی ادامه میدادیم که مردم ما در سرزمینها و شهرهای بزرگ که شهرستان و مرکز استان بودند نه روستاها، مثل خرمشهر و اهواز و بستان و گیلان غرب، درست زندگی میکردند. من نمیگویم موشک و هواپیما، اما به خانههایشان توپ نخورد. پس نمیتوان گفت ما باید به صرف نقطه صفر مرزیمان مستقر میشدیم. خیر. ما باید آتش مستقیم دشمن را از روی شهرهایمان برمیداشتیم. همان موقع هم این باور امام(ره) بود که طبیعتا وقتی ما از مرزهایمان عبور میکنیم، حتما نگاه دشمنی که برای براندازی انقلاب اسلامی با ما دارد میجنگد حتما یک تعریف دیگر پیدا میکند. امام(ره) این را میفهمیدند و درک میکردند. پس امامی که میگوید جنگ جنگ تا رفع فتنه، کاملا به این موضوع حقوق بین الملل آگاه بودند و میفهمیدند که اینجا اگر ظاهرا صدام با ما هست، از مرز که عبور میکنیم، حتما همه قدرت آمریکا اگر پشت پرده هم بوده، علنی به میدان میآید. بنابراین امام میگوید بر اساس تحلیل نظامی کارشناسان، ما ضرورت دارد برای حفظ کشورمان تا اینجا برویم. ما به قصد این نرفته بودیم که جنگ را ادامه دهیم و بغداد را فتح کنیم. ما آنقدر رفتیم که آتش مستقیم را از سر شهروندانمان برداریم. و این در هر محکمهای قابل دفاع است.
استقرار نیروهای صلح در مرزها یعنی استقرار آمریکا و شوروی که دشمنان قداره بند ما بودند
درست همین جاست که در کنار این سه نگاه، قطعنامه ۵۱۴ در ۲۱ تیرماه ۱۳۶۱ توسط شورای امنیت، صادر میشود. در این قطعنامه بعد از این که قدرت ما را در شش ماه دیدند گفتند که ایران آتش بس را بپذیرد و اجازه دهد که نیروهای استقرار صلح در مرزها مستقر شوند. به نظر شما انقلاب اسلامی که با آمریکا مقابله میکند، استقرار نیروهای صلح در مرزهایش یعنی چه؟ یعنی استقرار نیروهای آمریکا و شوروی که دشمنان قداره بند آن زمان ما هستند، که چند هزار نفر با همه تجهیزات و امکانات نظامی در مرزهای ما مستقر شوند. ما هم از مرزها ده کیلومتر عقب نشینی کنیم. صدام هم عقب نشینی کند و آنها بیایند کشور ما را اشغال کنند که اگر این اتفاق میافتاد تا امروز اینها در مرزهای ما مستقر بودند.
این که میگویند صلح کنید، من در مقطع عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر که ۵۹۸ را نداشتیم. بعد از فتح خرمشهر، ۲۱ تیر ماه ۶۱ سازمان ملل قطع نامهای در شورای امنیت تحت عنوان قطع نامه ۵۱۴ تصویب میکند که شش بند دارد. در این شش بند ذکر نمیشود که چه کسی متجاوز است و چه کسی باید خسارت بدهد. باید چه کسی را ادب کنند و سر جای خودش بنشانند. فقط میگوید آتش بس و استقرار نیروهای سازمان ملل باید اتفاق بیفتد. خب این طبیعتا هیچ دستاوردی نداشت جز این که ما کشور را در اختیار همه عناصر وابستهای که از همه کشورها با تشکیلات نظامی میآیند و مشکلات خودشان را دارند قرار دهیم. ما طبیعتا این را نمیپذیرفتیم. ما عملیاتها را ادامه دادیم. ممکن است که بعضی از عملیاتهای ما، مثل عملیات رمضان، عملیات ناموفقی بود ولی ما عملیاتهای موفق هم زیاد داشتیم. مثل عملیات والفجر ۴، مثل عملیات مسلم ابن عقیل. وقتی دشمن این عملیاتها را میبیند، یک قطعنامه دیگر صادر میکند. قطعنامه ۵۴۰ را در خردادماه سال ۶۳ تصویب میکند.
هر میزان که در جنگ تحمیلی، مقاومت و مجاهدت کردیم، آمریکا و دشمن از خواستههایش کاست
اینجا موازنه قوا و قدرت به نفع جمهوری اسلامی است؟
هنوز بله، قدرت در اختیار ما بود. دشمن در موضع پدافندی بود و ما داشتیم عملیات انجام میدادیم و او در حوزه دفاعی عمل میکرد. ما جاهایی عملیات انجام میدادیم که بخواهیم امنیت راتامین کنیم. بعد از عملیات والفجر ۴، اولین بار است که در قطعنامه ۵۴۰ که اینها دادند، یک بند به برنامه اضافه کردند که میگویند: «ما حاضریم علل جنگ را هم بپذیریم.» یعنی اجازه میدهند که دبیرکل سازمان ملل، علل را بررسی کند. این جا کمی کوتاه میآیند. بعد وقتی آنها به خارک حمله میکنند و کشتیهای ارتش ما را میزنند قطعنامه ۵۵۲ را صادر میکنند. ما تا آن موقع وارد عرصه کشتیها نشده بودیم. آنجا که وارد شدیم، خواستیم تا خلیج فارس برای همه نا امن نشود. این قطعنامه هم بر اساس شورای همکاری خلیج فارس صادر شد. نهایتا قطعنامه ۵۸۸ را در سال ۶۵ صادر میکنند. بعد از آن عملیاتهای بزرگی مثل فاو و کربلای پنج را انجام دادیم و بر این اساس داریم جنگ را پیش میبریم و دشمن که آمریکا است به هر میزانی که ما مقاومت و مجاهدت میکنیم، از خواستههای خودش میکاهد و بخشی از نظرات ما را تامین میکند. تا این که ۵۹۸ در سال ۶۷ صادر شد و برای اولین بار بود که ایران به صورت غیررسمی در قطعنامهای مشارکت میکرد. این قطعنامه در ده بند در تیرماه سال ۶۷ تصویب میشود و یکی از اینها تعیین متجاوز و دادن خسارت است. در این جا با صراحت در یک بند میگوید باید راهکاری بدهند که جامع، عادلانه و شرافتمندانه باشد و دشمن هم همه سرزمین ما را ترک کند.
عراق و آمریکا تا عظمت انقلاب را دیدند، قطعنامه را قبول کردند/میراژ فرانسوی وقتی به میدان آمد که با عراق از لحاظ نظامی به یک نقطه برابر رسیده بودیم
البته ما هیچ وقت نمیخواهیم بگوییم که در طول مدت بعد از خرمشهر ما همیشه موفق بودیم. نه. جاهایی هم رسیده بود که دشمن دوباره قدرت گرفت. در اواخر جنگ که میگویند ما تحت فشار عراق، قطع نامهی ۵۹۸ را پذیرفتیم، دقیقا اشتباه بزرگی میکنند. من خواهشم این است که به بقایای جنگ نگاه کنند. در تیرماه ۶۸ که قطعنامه ۵۹۸ را میپذیریم، درست است که قبل از آن فاو را از دست دادیم. توازن قوا بوده یعنی حتما یک جاهایی در جنگ بوده که ما حمله میکردیم و یک جاهایی عراق. عراق بر اساس تقویتها و پشتیبانیهایی که شده بود، مثلا به مهران حمله کرد که هیچ ارزش نظامی نداشت و ما بلافاصله پس گرفتیم. ما به دهها دلیل نظامی و سیاسی حمله نکردیم که فاو را پس بگیریم چون آن طرف مرز بود. ولی عراق هر کجا حمله کرد و از مرزهای ما عبور کرد، مثل کربلای ۵ که تا کنار جاده خرمشهر، حمیدیه و پادگان حمید و تا مهران آمد و آنجا را اشغال کرد، ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بودیم. اگر اینها صلح طلب بوند و عراق قبلا قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بود، وقتی ما هم قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم، چرا ۳۲ روز بعد آتش بس را پذیرفت؟ یعنی قطعنامه ۵۹۸ یک سال قبل در سال ۶۷ صادر شد، عراق پذیرفت و ما سکوت کردیم. نه رد کردیم و نه پذیرفتیم.
حدود ده ماه جنگ ادامه داشت. بعد از ده ماه ما پذیرفتیم. باید روز بعد آتش بس شود دیگر. اما میبینیم که روز بعد صدام با قدرت به ما حمله میکند. چون احساس میکرد در موضع قدرت است و میتواند قطعنامه را زیر پا بگذارد. آمد به مهران حمله کرد ولی وقتی دید در مهران، دوباره قلاویزان را هم از دست داد، جور دیگری رفتار کرد. نه تنها مهران را از آنها پس گرفتیم، ارتباط قلاویزان که از اول در دست داشت را هم از او گرفتیم. حتی جاده خرمشهر را دوباره به مرز برگرداند. تا پادگان حمید آمد و دوباره برگشت. آمریکا منافقین را وادار کرد و تا کرمانشاه آمدند، ولی بعد از ۳۲ روز، درست همان زمان که مقام معظم رهبری به عنوان رئیس جمهور در میدان جنگ حضور پیدا کردند. امام فرمان بسیج دادند. در اوج تابستان که هیچ موقع سابقه نداشت. بیش از صدها هزار نفر رزمنده به میدان جنگ آمدند. عراق و آمریکا تا عظمت انقلاب اسلامی را دیدند بلافاصله قطعنامه را قبول کردند. این جا جنگ از لحاظ نظامی به یک نقطه برابر رسیده بود که شما در این نقطه میراژ فرانسوی را می بینید.
حضور آمریکا در جنگ علنیتر از اینکه ایرباس ما را بزند و پرچمش را روی نفتکشها بگذارد؟
وقتی ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم، به نظر میرسد وضعیت جبههها به یک توازنی رسیده بود. علتش چه بود؟
اولا باید بپذیریم که جنگ روزهای پیروزی و شادی دارد، روزهای تلخ و ناکامی هم دارد و این طبیعی است. شما یک وقتی خرمشهر را فتح میکنید و یک وقتی هم فاو را از دست میدهید. در همه دنیا همیشه این بوده است. در زمان نبی مکرم اسلام(ص) و حضرت امیر(ع) هم بوده. برای جمهوری اسلامی هم هست. اینها دیگر طبیعت و قاعده زندگی و جنگ و سنتهای الهی است. اگر به آن مقطع نگاه کنید میبینید که ۳۴ کشور دارند به صدام کمک میکنند و مستشارهای روسی یا شوروی سابق در خط مقدم حضور دارند. تجهیزات و امکانات میدهند، میراژهای فرانسوی به کمکشان آمده، نفت کشها را آنها میزدند. شما اینجا پولهای حوزه خلیج فارس را میبینید. آمریکا مستقیما ناوهای هواپیمابرش را در خلیج فارس آورده. دیگر علنیتر از این که بیاید و ایرباس ما را بزند؟ از این علنی تر که پرچم خودش را بگذارد روی نفت کشها؟ طبیعتا توان جمهوری اسلامی هم که توان نامحدود نیست. ما در این جا حتما قبول داریم که از جهت نظامی، به یک نقطه برابری رسیده بودیم و جبههها در یک حالتی بود که توازن قوا برقرار شده بود. اینجا که ما قطعنامه را دیدیم که آن حداقلها و نکتهای که در بحث گفتم و امام میفرمودند: «جنگ جنگ تا رفع فتنه»، وقتی که به خرمشهر رسیدیم، امام فرمودند: «عبور از مرزها ممکن است این مسائل را داشته باشد.» بعد که این تهدید نظامی را دیدند این اجازه را دادند.
پس ما میفهمیم که آمریکا اجازه نخواهد داد که ما هرکاری انجام دهیم اما به این معنی نیست که اگر او اجازه نداد، ما از او اجازه بگیریم. ما حتما باید مجاهدت و مبارزه کنیم. به همین خاطر هم مبارزه ادامه پیدا کرد. قطعنامه ۵۹۸ در تیرماه سال ۶۶ که توسط صدام پذیرفته شد، ما سکوت کردیم. ما ۹ ماه بعد قطعنامه را پذیرفتیم در شرایطی که جبهه در حالت توازن بود. یک جاهایی آسیبهایی هم دیده بودیم. عراق و آمریکا حس کردند ما از موضع ضعف این قطعنامه را پذیرفتیم. به خاطر این که حادثه فاو هم اتفاق افتاده بود و بلافاصله به مهران هم تجاوز کرده بود و در جبههها، عراق یک تحرک جدی از خود نشان داد. به طور روشن در جنوب آمد و جاده اهواز- خرمشهر را گرفت. یعنی بخشی از عملیات بیت المقدس سال ۶۲ را گرفت. در مهران، جاده مهران-دهلران را بست و بخشی از آن را اشغال کرد. فکر میکرد حتی اگر ایران قطعنامه را بپذیرد باز هم باید بیاید و یک جاهایی را بگیرد. پس دشمن بنا نبود کوتاه بیاید، زمان منافقین هم تا آستانه کرمانشاه و تنگه چهارزبر آمدند و از گیلان غرب و اسلام آباد هم عبور کردند. در این جا است که مقام معظم رهبری میفرماید: «دشمن دشمن است. هیچ وقت به دشمن اعتماد نکنید.» نزدیک به یک سال و ده ماه گفتند ایران قطعنامه را بپذیرد، حالا ما پذیرفتیم، منطقیترین کار این است که صبح آتش بس شود و همه ده بند قطعنامه را اجرا کنند. قطعنامهای است که برای اولین بار صادر میشود. نمیدانم چرا میگویند خرمشهر را بپذیریم. چرا مگر خرمشهر چه بوده که ما بپذیریم؟ آتش بس، استقرار نیروهای صلح. یعنی حداقل در قطعنامه ۵۹۸ تعیین متجاوز مطرح شده. در بندهای دیگر میگوید باید طرح جامع و عادلانه و شرافتمندانه باشد، متجاوز مشخص شود و تعیین خسارت شود.
دشمن را باید ادب کرد و نباید به او اعتماد کرد/پیروزی از مجاهدت و مقاومت به دست میآید نه از مذاکره و گفتگو
در هفت هشت قطعنامه قبلی، هیچ جا به حق جمهوری اسلامی اعتنا نشده بود. این جا تنها جایی بود که تاکید شد. اما وقتی ما پذیرفتیم، دیدیم باز هم آن ها قبول نکردند و جنگ را ادامه دادند. من فکر میکنم از زمانی که ما قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفتیم تا زمانی که آتش بس شد، حدود یک ماه طول کشید. تا بعد صدام قطعنامه را قبول کرد. وقتی دشمن دوباره در جاده خرمشهر شکست خورد و تا مرز ما دنبالش کردیم و رزمندهها در نقطه صفر مرزی مستقر شدند. مهران و قلاویزان را از او گرفتند. دشمن دید که با این حجم عظیم نیرویی که به جنگ آمده اگر همین روند را ادامه دهند، حتما عملیات رمضان گذشته را هم میتوانند جبران کنند. تا در موضع ضعف قرار گرفت، قطعنامهای که یک سال قبل پذیرفته شده بود را قبول کرد و آتش بس اعلام کرد. این نشان میدهد که دشمن را باید ادب کرد و نباید به دشمن اعتماد کرد. این هم جز از راه مجاهدت و روحیه جهادی ممکن نیست. همه ساز و کاری که قدرتهای جهانی و قدرتهای استکباری دارند، که خودشان را جامعه ملل میگویند، این است که آنها هم تسلیم زور نمیشوند مگر این که آن زور پرزور باشد و احساس کنند در مقابل جمهوری اسلامی زانو زدهاند، بعد تسلیم میشود. در موضوع هستهای هم آنها تا روزی که میتوانستند کارشان را دنبال کنند، دنبال کردند. اما امروز اقرارهایشان را میبینیم که وقتی دیدند ایران این مسیر را رفته و دانش و توان آن را دارد، ناگزیر شدند با ایرانی که حاضر نبودند قبولش کنند، بنشینند و ده ها روز مذاکره کنند. این از مجاهدت و مقاومت به دست میآید نه از مذاکره و گفتگو. چه قطعنامه ۵۹۸ و زمان جنگ، چه امروز.
منظومه فکری حضرت امام(ره) در جنگ بسیار قابل مطالعه است. یک مرور کلی روی منظومه حضرت امام(ره) داشته باشیم تا بعد به دستاوردهای جنگ برسیم.
هسته مرکزی استراتژی و راهبرد اساسی امام(ره)، مبارزه با ظلم و کمک به مستضعف بود
من به سهم خودم، از روزی که با امام(ره) آشنا شدم، چه این چیزی که مطالعه کردیم؛ چه آن چیزی که شنیدیم و دیدیم؛ و چه وقتی موضع گیریهای ایشان را نگاه میکنیم، به نظر من آن هسته مرکزی استراتژی و راهبرد اساسی امام، مبارزه با ظلم و کمک به مظلوم و مستضعف بود. حالا بعضی از روشن فکران و متفکران جامعه میگویند مبارزه با ظلم یک بحث کلی است. اگر بخواهم این حرف را مصداقی مطرح کنم، امام در مبارزه با ظلم به صورت مصداق روشن، میخواست ملت ایران، مسلمین و جامعه اسلامی ایران را در اولویت اول در کشورمان از این عقب ماندگی تاریخی نجات دهد و عزت را به این ملت بازگرداند و باعث احیای مجدد اسلام شود. در اولویت دوم عزت به همه مسلمین بازگردد. این عقب ماندگی تاریخی که ما در سرزمین تمدن اسلامی میبینیم، امام این را نجات میدهد. این استعمار و استبداد و استکبار، صدها سال بر جامعه اسلامی ایران حاکم بود. به نظر من این هسته اصلی امام(ره) بود. و امام(ره) در این راه مجاهدت و مبارزه را اساس کار خود قرار داد.
بعد از قطعنامه ۵۹۸، روح مجاهدت هم چنان در امام(ره) وجود داشت
شما از همان ۱۵ خرداد ۴۲ و قبل از آن که نگاه کنید، امام همیشه این مسیر را مد نظر قرار میداد. استراتژی امام(ره) این بود که بر سنتهای الهی، پایبند باشد. حیف که ما ایشان را خوب نمیشناسیم و به اندیشههای ایشان توجه نمیکنیم. امام(ره) واقعا با جوهره دینی حرکت میکرد نه با رفتارهای برخاسته از فرهنگ سرمایهداری و این زد و بندهایی که امروز ما فکر میکنیم خیلی زرنگ هستیم که بعضی کارها را انجام میدهیم. امام(ره) کاملا منطبق بر سنتهای الهی حرکت میکرد و پیروزی را از آن او میدانست. در کارهایش، من حیث لایحتسب بود. کسی هست که بگوید امام(ره) دلسوز مردم نبود؟ امام(ره) همیشه خود را خادم مردم میدانست. خاطرم هست که یک وقتی امام(ره) فرمودند: «اگر همه این ملت یک حرف بزنند و یک چیز بخواهند که خواسته شان خلاف اسلام باشد و من یک تنه یک طرف باشم و آنها طرف دیگر، یک تنه در مقابل همه این مردم هم میایستم.» پس خواسته امام(ره)، اسلام است. این اساس کار ایشان بود. اما روش و ابزار هم داشت و استفاده میکرد. به عنوان نمونه در مورد قطعنامه ۵۹۸ آن جایی که باید بپذیرد، میپذیرد. پس از آن در پیامی که به رزمندگان میدهد، میگوید: «مصلحت اسلام این بود، من پذیرفتم، طبیعتا شما ملت و مردم هم میپذیرید. ولی رزمندگان عزیز، کینههای انقلابی خودتان را همچنان حفظ کنید که ما در نبرد با دشمنانیم. جنگ ما جنگ فقر و غنا است.» پس روح مجاهدت هم چنان بعد از قطعنامه ۵۹۸ هم در امام(ره) هست و این تعارف هم نیست. امام(ره) قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته بودند اما در همان زمان ایستادند، جنگیدند و همه ملت هم رفتند. آن زمان مقام معظم رهبری که رئیس جمهور هم بودند، یک ماه را به خاطر روحیه رزمندگان و حضور آنها، تماما در میدان جنگ حضور داشتند. میتوانیم بگوییم که امام(ره)، یک آرمانگرای واقع بین بود و واقعیتها را هم میدید و بر این اساس حرکت میکرد. و تعبیری که ما از اندیشههای امام(ره) داریم، در حقیقت امام(ره) در سه وجه، عقلانیت، عدالت و معنویت خلاصه میشدند. این اندیشه امام(ره) به تعبیر مقام معظم رهبری است.
امام(ره) هیچوقت به دشمن اعتماد نکرد
امام(ره) همیشه حواسشان به حفظ وحدت جامعه هم بود. هیچ وقت امام(ره) به دشمن اعتماد نکرد. واقعا هم نمیتوان به دشمن اعتماد کرد. الان که قضیه هستهای تمام شده، اگر به مصاحبه چند روز پیش اوباما نگاه کنید که برای جمهوری خواهها صحبت میکند و میخواهد آنها را متقاعد کند، میگوید: «شما فکر کردید ما داریم با چه کسی صحبت میکنیم؟ ما داریم با دشمنمان صحبت میکنیم. فکر کردید آن طرف کشوری است که با ما گفت و گو میکند؟ نه. داریم با دشمن مذاکره میکنیم.» یعنی امروزی که در هستهای و در برجام به این جا رسیدیم، باز هم اوباما، ما را دشمن میداند. آن وقت او که ما را دشمن خطاب میکند، و ما هم بدون شک او را دشمن میدانیم، دیگر اعتماد کردن به او ظلم است. این هسته اساسی منظومه حضرت امام(ره) است که همان طور که در تاریخ اسلام و رفتار امروز مقام معظم رهبری هم میبینیم، امروز هم همانطور است. خیلیها که میگویند، چرا قطعنامه ۵۱۴ را بعد از خرمشهر قبول نکردید، همینهایی که میدانند صدام متجاوز است، وقتی به کویت در جنگ اول خلیج فارس حمله کرد، گقتند برویم به کمک صدام. تعبیر غلط را نگاه کنید. مقام معظم رهبری جلوی این کار را گرفتند. امروز هم رهبری معظم انقلاب همان رویکردی که هسته مرکزی تفکر امام(ره) و انقلاب بوده را اجرا میکند. آقا میگوید: «به آمریکا اعتماد نکنید.» نمیگوید مذاکره نکنید اما به او اعتماد نکنید. جمله معروف ایشان که میگوید: «در زیر این دستکش مخملی، پنجه فولادی است.» ما باید از این موضوع درس بگیریم و از طرف دیگر هم وحدت جامعه را حفظ کنیم، امام(ره) هیچ وقت اجازه ندادند در مورد موضوع مهمی مثل جنگ، جامعه دوقطبی شود.
موضوع هستهای نباید دوقطبی اجتماعی بشود
من بارها در همین بحث هستهای اشاره کردم که هرگز نباید بحث موضوع هستهای در جامعه دوقطبی شود که یک عده موافق باشند و یک عده مخالف. این بحث امنیت ملی ما است و ما نیاز به وحدت و انسجام ملی داریم. این را هم مقام معظم رهبری تاکید میکند و هم در تصمیمگیریهایشان این رویکرد را دخیل میکنند. همه جریانات سیاسی هم باید به این موضوع دقت کنند. الان اگر نگاه کنید، دشمن ما میگوید اگر ما بتوانیم جامعه را نسبت به موضوع هستهای دوقطبی کنیم، رخنه خودمان را به داخل انقلاب اسلامی راه دادهایم. در حقیقت الان اوباما و دولت آمریکا به دنبال آن هستند که از این مسیر، تغییر رفتار در انقلاب اسلامی ببینند اما الحمدلله چون ما مجاهدت میکنیم، این تغییر رفتار را آنها مجبورند، بدهند. در دهه اول از سال ۵۷ تا ۶۸ انقلاب آنها اصلا با ما حرف نمیزدند. چون از لحاظ حقوقی، پز دموکراسی میدهند. فقط گفتند ما قبول داریم که شاه ساقط شده و جمهوری اسلامی مطرح شده است. ولی حکومت ولایت فقیه و اسلامی و انقلاب اسلامی را نپذیرفتند. آنها دولت ایران را پذیرفتند. گفتند مردم این دولت را خواستند و ما قبول میکنیم. در عرف حقوقی این را پذیرفتند. لذا ناگزیر شدند در دهه اول فقط مقابله کنند. تا این که به ۵۹۸ رسیدند و مجبور شدند تسلیم شوند. این درست مقطعی است که بعد از ده سال انقلاب اسلامی، در عرصه بین المللی داخل کشور تثبیت شد. دولت جمهوری اسلامی را قبول کردند ولی تثبیت و استقرار انقلاب اسلامی بعد از یک دهه و در پایان جنگ پذیرفته شد.
مذاکره ای که روح مبارزه دارد ابزاری برای مجاهده است
من معتقدم از بعد سیاسی در دهه دوم و در دوران رهبری، اولین بار آنها تسلیم ساختار انقلاب اسلامی هم شدند. یعنی ساختار نظام ولایی را وقتی پذیرفتند که دولت اوباما با رهبری مکاتبه میکند و میگوید ساختار انقلاب اسلامی را هم پذیرفتیم. این از مجاهدت به دست آمد یا گفت و گو؟ طبیعتا از مجاهدت. البته ما همیشه میگوییم که مجاهدت اساس کار ما است ولی بعضی اوقات نیازمند مذاکره هم هستیم. مذاکره ای که روح مبارزه دارد یعنی خودش یک ابزار و روشی برای مبارزه و مجاهده است. ما نشان دادیم که درعرصه مذاکره هم مبارز خوبی هستیم. پنج شش تا قدرت جهانی که حق وتو دارند مینشینند و جمهوری اسلامی یک تنه مجاهدت میکند.
سرانجامِ جنگ ما چه شد؟ آیا به چیزهایی که میخواستیم رسیدیم؟
همه هدف این بود که دشمن، بی آبرو و تنبیه شود که شد
من فکر میکنم به همه خواستههایی که ملت ما و امام راحل داشتند به شکل مطلوب رسیدیم. ما میخواستیم صدام تنبیه شود، ذلتی از این بیشتر ممکن است برای صدام پیش بیاید؟ با آن وضع زندگی و خانواده و فرزندان. اینها را خیلی از مردم ما میدانند. شما وضعیت حزب بعث را که کار ساختاری صدام را به عهده داشتند حتی در جامعه عربی نگاه کنید که همه از آنها تبری میجویند. واقعا امروز صدام به عنوان یک فرد خبیث، ظالم و منفورترین آدم در بین ملت خود شناخته میشود. ما چه آرزویی داشتیم؟ مثلا از بعد معنوی مردم ما آرزو داشتند که به عتبات بروند. امروز نقش مردم ما و حضور آنها در فرهنگ اسلامی و شیعی را میبینید. همه هدف این بود که دشمن، بی آبرو و تنبیه شود که همه این اتفاقات افتاد.
یکی از خواستههای انقلاب ما همیشه این بود که جنگی که خواست انقلاب اسلامی را از پای دربیاورد، خودش باعث شود که فرهنگ و همه جوانب انقلاب اسلامی منتشر شود. ملت و مردم و جوانهای ما روزی دوست داشتند برای دفاع از مظلوم، کنار لبنانیها و فلسطینیها بجنگند. اما امروز میبینیم که مردم لبنان، مردم فلسطین اعم از شیعه و سنی، با روحیه انقلاب اسلامی رو به روی اسرائیل تا بن دندان مسلح میایستند و میجنگند. اسرائیلی که در دهه ۱۹۶۰ همه کشورهای عربی و همه کشور بعثی، ارتشهایشان کنار هم جمع شدند و نتوانستند یک هفته جلوی اسرائیل آن زمان که یک دهم قدرت امروز را هم نداشت بایستند. صحرای سینا را هم از دست دادند و ذلت را هم پذیرفتند و بعد از آن قرارداد کمپ دیوید را هم امضا کردند. اما امروز روحیه انقلاب اسلامی باعث شده که مردم ۳۳ روز در لبنان این طور مقاومت کنند و ۵۵ روز هم در نوار غزه مقاومت کنند و واقعا اسرائیل را ذله کنند. که این از مهمترین آرمانها و آرزوها و اهداف بود.
ما میخواستیم در جنگ، دشمن را آنچنان تنبیه کنیم که تجاوز به ایران به ذهن کسی خطور نکند
در همان عملیات بیت المقدس وقتی اسرائیل صبح به جنوب لبنان حمله کرد، ظهر به بیروت رسیده بود. یک بخشی از رزمندگان ما رفتند از طریق روسیه به کمک آنها بروند که امام(ره) آنها را برگرداند. ولی امروز دیگر تیپ و لشکر لازم نیست و مردم خود آنجا حضور دارند. پس ما به اهداف انقلاب اسلامی رسیدیم. ما میخواستیم در جنگ، دشمن را آنچنان تنبیه کنیم که کسی در ذهنش بحث تجاوز به ایران نیاید. امروز این اتفاق افتاده یا نه؟ امروز نه تنها کشورهای منطقه، بلکه آمریکا که خودش مدعی ابرقدرت است، میگوید من اگر مطمئن بودم با جنگ نظامی میتوانم ایران را از پای درآورم لحظهای درنگ نمیکردم. ما میخواستیم در جنگ به چه چیزی برسیم؟ میخواستیم نشان دهیم که باید امنیت این کشور تضمین شود. امروز امنیت ما تضمین شده است. شما کشورهای اطراف منطقه را نگاه کنید. واقعا امروز کشتی ثبات امنیت، ایران است و تازه کمک هم میکند. ما یک روز آرزویی داشتیم انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی که آن ها به رسمیت نمیشناختند، بتواند در کشورهای اسلامی تاثیرگذار باشد که همان تفکر اصلی امام(ره) است. که گفتم امام(ره) به دنبال آن بودند که مسلمین را از عقب ماندگی مفرط جهان اسلام نجات دهند و عزت را به مسلمین برگردانند.
امروز ایران بزرگترین قدرت منطقهای است، نه آمریکا، نه اروپا، نه روسیه و نه هیچ قدرت دیگری. بدون حضور ایران هیچ تصمیمی برای خاورمیانه و جهان اسلام نمیتوانند، بگیرند. حتی در جنگ به نیروهای نظامی و تجهیزات و امکانات آسیب میرسید، اما امروز جزو قویترین نیروهای مسلح منطقه به شمار میآییم. ما جزو پنج کشور اول دنیا در بعد موشکی هستیم. نیروی مسلح ما جزو قویترین ارتشهای دنیا است. این که امام(ره) فرمودند: «جنگ برای ما نعمت است»، درست است. این که امام فرمودند: «جنگ ابهت دو ابرقدرت را شکست.»، واقعا حقیقت دارد. همین که امروز آمریکا با این قدرتش خودش اقرار میکند که: «من نمیتوانم»؛ خودش نشانه شکست آنهاست. پس ما به همه اهدافمان رسیدیم و به نظر من این ریشه در همان روحیه مجاهدت امام(ره) و باور امام(ره) و این ملت به سنتهای الهی است. که پیروزی از آن خداست و در برابر ظلم باید ایستاد و مقاومت کرد، اینها از مبارزه به دست میآید. آنها میخواستند وحدت ما را به هم بزنند و کشور ما را تجزیه کنند. امروز ما در اوج وحدت ملی هستیم. شما نگاه کنید یک مقطعی هم که پیش آمد و در برخی رویکردها یک اختلاف نظرهایی پیدا میشود به برکت همان دوران دفاع مقدس آن انسجام ملی و وحدت ملی حتی با سلایق مختلف سیاسی در بزنگاه حساس همه یک حرف میزنند.
درمورد دستاوردهای جنگ میخواهیم صحبت کنیم میراثی برای ما از جنگ آمد بخشی از آن در همان مقطع جواب داد شما فرمودید مقاومت جواب داد و ما به همان چیزهایی که میخواستیم رسیدیم اما این مقاومت مردم و دفاع مقدس چیزهایی هم برای ما به ارث گذاشت از آنها برایمان بگویید:
اگر فکر کنیم نرمی با دشمن فرصتی را برای ما فراهم میکند، اشتباه کردیم
به نظرم مهمترین و اساسی ترین موضوع این است که باید روحیه مجاهدت، مقاومت و باور قلبی به سنتهای الهی داشته باشیم و بدانیم بدون اراده خدا اتفاقی نمیافتد از اراده آمریکا احساس نگرانی نکنیم. مهم ترین دستاورد این است چون با گوشت و پوست و استخوانمان در دوران دفاع مقدس و بعد از آن حسش کردیم. ما چون در جنگ ما مقاومت، ایستادگی و مجاهدت کردیم رهبری و امام را دیدیم امروز وضعمان این است. اگر احساس کنیم با فرهنگ لیبرالیسم و کنار آمدن با دشمن و نرمی با دشمن فرصت برای ما فراهم میکند اشتباه کردهایم و چنین تفکری باعث از دست دادن مهمترین دستاورد دفاع مقدس و نکته مهمی است.
دومین تجربهای که از جنگ باید به عنوان دستاورد به آن نگاه کنیم این است که تحت هیچ شرایطی انسجام و وحدتمان را از دست ندهیم اگر جامعه اینطور نباشد تداوم انقلاب امکان پذیر نیست مهمترین جایی که دشمن روی آن متمرکز است این است که وحدت و انسجام ما را در باورهایمان دچار خدشه کند. همین که تبلیغ کنند مثلا بگویند به زندگی برسیم مبارزهها تمام شده وقت آن شده که کمی به قول معروف زندگی کنیم اگر این روحیه وارد جامعه شود مطمئن باشیم امنیت هم از جامعه میرود دیگر حداقلها را هم به دست نخواهیم آورد.
اگر با دشمن مذاکره هم میکنیم نسبت به او بیاعتماد باشیم/آرمانخواهی به تنهایی اشتباه است باید مبتنی بر واقع گرایی باشد
بیاعتمادی به دشمن و دشمن شناسی مطلب دیگر است که باید بدانیم دشمن ما کیست و نسبت به آن بیاعتماد باشیم این به این منظور نیست که حرف نزنیم و مذاکره نکنیم باید بیاعتماد باشیم باورش نکنیم که آدم صادقی است و خیالمان راحت باشد نگرانی به این موضوع همیشه وجود داشته باشد. انقلابیگری اگر صرفا آرمانخواهی به تنهایی باشد، یک نوع خیالپردازی است یک نوع آرزو است. این اشتباه را نکنیم آرمانگرایی مبتنی بر واقع بینی ما را پیش خواهد برد اوج این را شما در رفتار امام میبینید که میفرمایند: تردید درجنگ خیانت به رسولالله است ولی ۵۹۸ را امضا میکنند حضرت آقا دستور میدهند پلمپهای آژانس را باز کنید و سانتریفیوژها بچرخند و دستور میدهند با وزیر امورخارجه آمریکا مذاکره کنید باید آرمان گرای واقع بین باشیم. ولی با تمام قوت روحیه مجاهد ترا داشته باشیم در نرمش قهرمانانه و در جنک پشت خاکریز و در پشت میز مذاکره روحیه مجاهدت با قوت باید برقرار باشد. این را ما از دوا ندفاع مقدس آوردهایم.
مجاهدت برای اقتصاد و معیشت مردم از جنگ در خرمشهر باارزشمندتر نباشد، کمتر هم نیست
نکته بعدی بحث قدرت ملی است من همیشه میگویم اگر از من بپرسید مهمترین سنگر مجاهدت کجاست میگویم هرکسی برای کارامدی نظام جمهوری اسلامی تلاش کند کارامدی نظام اسلامی است این کارامدی امروز با اولویت در شرایط اقتصادی معیشت مردم و اشتغال است امروز حتما ارزش و مجاهدت برای این کار اگر با ارزشمندتر از جنگ در خرمشهر نباشد کمتر از آن هم نیست یعنی متکی به تولید داخلی باشیم. خیلیها امروز اجازه نمیدهند اقتصاد مردمی باشد همانطور که بنی صدر اجازه نمیداد جنگ مردمی باشد هرکس اینطور باشد و اجازه ندهد اقتصاد مردمی باشد؛ با روح انقلاب اسلامی مغایرت دارد فرهنگ اقتصاد باید مردمی و متکی به داخل باشد.
اکثر پیشرفتهای علمی ما در صنعت نظامی و پیشرفتهای نظامی در دفاع مقدس ما ریشه دارد/اقتصاد مقاومتی یعنی مجاهدت در زندگی مردم مثل دوران دفاع مقدس
امروز اکثر پیشرفتهای علمی ما در صنعت نظامی ریشه دارد و صنعت نظامی نیز در دوران دفاع مقدس ریشه دارد ما الان جزء پنج کشور اول جهان هستیم که ماهواره در مدار قرار میدهیم به برکت سال ۶۴ و استارت کار موشکی در طلائیه است. امروز داریم آثار و برکاتش را میبینیم. اتکا بر خود مهم است قدرت ملی ما یعنی تقویت اقتصاد ما. وقتی میگوییم اقتصاد مقاومتی یعنی ما دیدیم که آمریکاییها وقتی از لحاظ نظامی نتوانستند ما را تحریم کردند چه فرقی میکند اگر ما راتحریم کنند که ما ذلت را بپذیریم چه فرقی دارد از راه نظامی تسلیم آمریکا شویم یا از راه اقتصادی؟ اقتصاد مقاومتی یعنی مجاهدت مثل دوران دفاع مقدس درعرصه زندگی مردم. امروزهر معتادی را در خیابان میبینیم تیری در قلب ما و ضربهای بر انقلاب اسلامی است. از این جهت اگر حضرت آقا تا این حد بر اقتصاد مقاومتی تاکید دارند یعنی باید آسیبپذیریهایمان را کم کنیم. اینها تجربیاتی است که با گوشت پوست و استخوانمان از دوران دفاع مقدس داریم.
مشکلات اقتصادی و آسیبهای اجتماعی از توپهای صدام بدتر است
چند وقت قبل نشست شهرداران بود من گزارشی از بیبیسی ورلد که به ایران آمد و گزارش یک هفتهای گرفتند، دیدم. وقتی گزارشش پخش شد من خودم به عنوان یک ایرانی، یک رزمنده و یک شهروند افتخار کردم گزارشگر گفت وقتی من به تهران آمدم و آنجا را دیدم معادلاتم نسبت به ایران عوض شد فکر میکردم الان وقتی وارد شوم با کشوری مواجهم که ۱۰ سال تحریم بوده و فشار بسیاری دارد اما همه چیز خوب بود. در همه عرصهها باید دست به دست هم دهیم تا بتوانیم کشور را در تراز انقلاب اسلامی قرار دهیم.
اگر امروز خانوادهای مشکل اقتصادی، آسیبهای اجتماعی و... دارد باور کنید اینها از توپهای صدام بدتر است این را باید باور کنیم چطور پشت خاکریز شب نمیخوابیدیم امروز هم اگر اینها را میبینیم نباید شب بخوابیم اگر بخوابیم به مردم شهدا و امام(ره) کم لطفی کردهایم.
سوال پایانی من درمورد دکترین جنگ نامتقارن است که از برکات جنگ بود و توانستیم از این طریق به یک نوع سیستم جنگ بومی مختص خودمان مجهز شویم. جاهای مختلف دنیا هم دارند از ما الگو برداری میکنند و موفق هم هستند دراین مورد توضیحاتی بگویید:
جنگ نامتقارن خروجی انقلاب اسلامی است
یک برداشت درستی از جنگ متقارن بکنیم که جنگ نامتقارن در اصل یعنی چه. اگر بخواهم ساده بگویم باید عرض کنم اگر رقیب یا دشمن یا کشوری مجموعهای با ظرفیتهای بالا باشد ولی شما کاری کنید که او از ظرفیتهای بالایش نتواند استفاده کند مثلا ارتشی دو هزار تانک دارد اما شما در جایی در صحنه نبرد با او بجنگی که یکی از تانکها هم به دردش نخورند و مجبور باشند با اسلحه عادی بجنگند و قدرتش را که تانک است بگذارد و جور دیگر بیاید جنگ نامتقارن یعنی این. جنگ نامتقارن در حقیقت یکی از خروجیهای انقلاب اسلامی است. جمهوری اسلامی واقعا مثل آمریکا ابر قدرت نیست امریکا این همه تجهیزات دارد و سالیانه بودجهاش چهار صد و خردهای میلیارد دلار است که اگر بخواهد بجنگد باید یک چیز هم بگذارد رویش.
جنگ نامتقارن یعنی جنگ حزبالله لبنان با رژیم صهیونیستی/جنگ نامتقارن استراتژی انقلاب اسلامی است
اما ایران کمترین سهم را در حوزه نظامی دارد کمتر از سه چهار درصد. ما در حوزه نظامی است اما آنها اینطور نیستند. اما انقلاب اسلامی نشان داد که آن همه امکانات تجهیزات و موشکهای قارهپیما و... نتیجهاش میشود. این که از ابزار خود نمیتوانند استفاده کنند اگر بخواهد بجنگد نحوه جنگ در میدان چیز دیگری است در واقع این خروجی انقلاب اسلامی است جنگ نامتقارن یعنی جنگی که مردم لبنان و حزبالله با رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان انجام میدهد. جنگ کلاسیک که به آن اشاره کردم در سال ۶۴ رژیم صهیونیستی در بیروت میآید صبح تا ظهر در یک جنگ نامتقارن یک متر هم ارز مرزها نمیتواند جلو بیاید در غزه هم نمیتواند کاری کند در سوریه هم نمیتواند کاری کند این همان استراتژی انقلاب اسلامی است که همه جامعه اسلامی و آزادیخواهان جهان میتوانند در این حوزه از این مورد استفاده کنند و البته قدرت نظامی متعارف نیز در این میان لازم است ایران هم در قدرت موشکی چزء پنج قدرت موشکی برتر است این هم از برکت دفاع مقدس و انقلاب اسلامی است خدا را نیز شاکریم این قدرت و این رویکرد جنگهای نامتقارن هم ابهت دو ابر قدرت را شکسته هم ابهت متجاوزین را. هم متقابلا عظمت قدرت مادی و نظامی جمهوری اسلامی را در صحنههای نبرد بالا برده است. لذا امروز اگر میبینید سردار سلیمانی اینگونه است وهمه متحیرند این همان جنگ نامتقارن در عرصههای مختلف است.
نظر شما