شناسهٔ خبر: 95336 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

یک رئیس جمهور، یک تصمیم

سعيد آجورلو43 ۲سال سرنوشت‌ساز ریاست‌جمهوری روحانی درحال آغاز شدن است‌؛ روزهایی همزمان با مشخص‌شدن سرنوشت پرونده هسته‌ای

نماینده/سعید آجورلو*: پایان سال دوم ریاست جمهوری شاید سخت‌ترین دوران برای یك رئیس‌جمهور باشد. رئیس‌جمهور بعد از دو سال كاملا با واقعیت‌های بخش‌های مختلف آشنا شده، چالش‌های اقتصاد را دریافته، با محدودیت‌های ساختاری در تصمیم‌گیری به خوبی آشنا شده، تقریبا یك سال از ماه‌عسلش پس از به قدرت آمدن گذشته، مردم رفته رفته آماده قضاوت درباره علمكردش می‌شوند‌ و  نقاط ضعف برخی از همكارانش را دریافته و باید درباره ادامه همكاری با آنها تصمیم‌گیری كند كه این خود می‌تواند آغاز چالش او با متحدان سیاسی و پارلمان و شاید رسانه‌ها باشد. آغاز سال سوم ریاست‌جمهوری سخت‌ترین دوران است؛ گذر به مرحله تثبیت. و برای حسن روحانی آغاز سال سوم سخت‌تر است چرا كه علاوه بر اقتصاد، امنیت، جامعه و فرهنگ، او دو سال است كه شب و روز را در اندیشه پرونده‌ هسته‌ای می‌گذراند. پرونده‌ای كه حل‌شدنش وعده انتخاباتی او بود و حالا به سرانجام نرسیدنش ممكن است به قیمت فرجام تلخ سیاست‌ورزی او تمام شود. پایان سال دوم ریاست‌جمهوری حسن روحانی شاید سخت‌تر از آن چیزی باشد كه او فكر می‌كرد. سخت‌تر از دوران ریاست جمهوری هاشمی، خاتمی و احمدی‌نژاد كه این هر سه كمتر دغدغه بقا در قدرت داشتند.

اكبر هاشمی‌رفسنجانی در سال‌های پس از جنگ، دولتی توسعه‌گرا شكل داده بود و با متحد ساختن بوروكرات‌ها و تكنوكرات‌ها با ماموریت سازندگی به میدان آمده بود. هنوز نه طبقه متوسط جدید در پی طبقه متوسط سنتی به میدان رقابت سیاسی پا گذاشته بود و نه طبقه پایین و كارگر فاصله خود با طبقات بالا را باور می‌كرد. جامعه هنوز دچار شكاف نشده بود و خبری از دو‌قطبی فقیر و غنی نبود.

شاید تنها صدایی كه شنیده می شد از ناحیه چپ‌اسلامی بود كه حول محور مجمع روحانیون مبارز در سطح قدرت و دفتر تحكیم وحدت در دانشگاه قابل ردیابی بود. چپ‌گرایان مسلمان كه دولت دوران جنگ را در دست داشتند، پس از گوشه‌گیری پایان دهه ۶۰ از ناحیه عدالت به نقد گفتمان توسعه اكبر هاشمی‌رفسنجانی می‌پرداختند. این گفتمان در نهایت در سال۷۲  در غیاب جناح چپ از سوی احمد توكلی به عنوان چهره‌ای عدالتخواه در میان راستگرایان به مصاف ‌رفسنجانی آمد. اما نه او مانند هاشمی آن چنان مشهور بود كه كار سردار سازندگی را یكسره كند و نه گفتمان چپ آن‌چنان رونقی در جامعه داشت كه جایگاه دولت وقت را تضعیف كند.

داستان محمد خاتمی اما جنس دیگری بود. دولت او در پایان سال ۷۸ پوست‌اندازی كرده بود و رادیكال‌هایی مانند عبدالله نوری و مصطفی تاج‌زاده را همراه نمی‌دید. واقعه كوی دانشگاه را پشت سرگذاشته بود، مطالبات رادیكال را به چشم در خیابان‌ها دیده بود و ترجیح می‌داد كه از غلظت توسعه سیاسی بكاهد و به تكنوكراسی پناه برد تا راه بر توسعه اقتصادی بگشاید. هرچه بود خاتمی همچنان از آرایش در سال ۸۰ مطمئن بود و رقیبی پیش رو نمی‌دید.

آغاز سال سوم احمدی‌نژاد هم كم و بیش برای او مساعد بود. حداقل یك دور از سفرهای استانی‌اش تمام شده بود. عشق‌اش در دل طبقات پایین اجتماعی رسوخ كرده بود. اعتماد كامل حاكمیت را در دست داشت و در نظر‌سنجی‌ها تصویر مطلوبی از دولتش پدیدار بود.

اما داستان برای شیخ روحانی متفاوت است. او پایه و اساس كمپین انتخاباتی و دولتش را  برحل مساله هسته‌ای قرار داد جایی كه می‌گفت: «هم سانتریفیوژ‌ها باید بچرخد، هم چرخ زندگی مردم»، می‌‌شد ذهن پرزیدنت را خواند. اگر سعید جلیلی و یارانش طور دیگری این شعار را تفسیر می‌كردند و مقاومت را تنها راه چرخش همزمان این دو چرخ می‌دانستند اما حسن روحانی برای مصالحه با غرب آمده بود. او به سرعتی باور‌نكردنی اما انبوهی از مخالفان را پیش‌رو دید؛ «دلواپسان» جماعتی كه گرچه از یك جنس نبودند و از مخالف مذاكره تا موافق «توافق خوب» یعنی از «حجت‌الاسلام نبویان» تا «مهدی محمدی» در میان‌شان دیده می‌شد اما همگی در یك گزاره مشترك بودند؛ «غرب قابل اعتماد نیست». مخالف آنچه روحانی می‌پنداشت و ظریف عمل می‌كرد. چه آنكه كلید مصالحه «اعتماد» است و برای روحانی توافق هسته‌ای «كلید» ماندن در قدرت.

راه روحانی و «دلواپسان» روز به روز از هم دور می‌شد. جدال بر سر روایت‌های متفاوت شكل گرفت. یكی توافق «ژنو» و «لوزان» را پیروزی هسته‌ای می‌دانست و شكسته‌شدن ساختار تحریم‌ها و دیگری باخت ایران و برد غرب. از ژنو تا لوزان جدال دلواپس / دلاور بر سیاست ایران سایه انداخت. حسن روحانی سعی كرد دلواپسان را در جامعه مساوی با «كاسبان تحریم» تفسیر كند و برخی از دلواپسان تفسیر مخالف فن‌آوری هسته‌ای از تیم مذاكره‌كننده در سطح جامعه بسازند.

پرونده مذاكرات دو سال پس از شروع دولت روحانی به شدت جناحی شده است‌؛ آن‌چنان كه توافق یا عدم‌توافق به منزله به حاشیه رفتن یك گروه سیاسی معنا می‌شود. اكنون مذاكرات هسته‌ای برای گروه‌های سیاسی از ریل منافع ملی خارج شده و كاملا به حاشیه جناحی برده شده است. حتی مواضع چهره‌هایی مانند علی لاریجانی و علی‌اكبر ولایتی هم نتوانسته از غلظت سیاسی‌شدن این پرونده بكاهد. پرونده‌ای كه هر قدر جناحی‌تر شود، فرجام سخت‌تر و تلخ‌تری خواهد داشت، چه برای شیخ حسن روحانی چه برای مخالفانش.

در پایان سال دوم ریاست‌جمهوری، روز‌شمار برای حسن روحانی آغاز شده. روز‌شماری كه شاید بیش از هر چیزی به سرنوشت پرونده‌ هسته‌ای وابسته است. و آنچه كار را برای او و دولتش سخت‌تر می‌كند، تصمیم‌های آینده شیخ دیپلمات است و بهتر اگر بگوییم یك تصمیم از یك رئیس‌جمهور.

آمریكا برای دفاع از توافق هسته‌ای به دنبال مثلث برنامه هسته‌ای محدود برای ایران، بازگشت‌پذیر بودن تحریم‌های اقتصادی و بازرسی منظم از تاسیسات هسته‌ای و نظامی در پایان مذاكرات است. به نظر می‌رسد درباره ضلع اول مثلث احتمال به تفاهم رسیدن ایران و ۱+۵ به‌ویژه آمریكا بیشتر از هر زمان دیگری است. درباره ضلع دوم هم به نظر می‌رسد نبرد دیپلماتیك همچنان ادامه داشته باشد. اما موضوع درباره ضلع سوم متفاوت است. نمی‌توان تردید داشت كه توافق هسته‌ای مورد نظر آمریكا باید توافقی باشد كه از پی آن بر نقش ایران در تحولات خاورمیانه تاثیر بگذارد. به همین واسطه است كه آنها با اصرار بر ابعاد نظامی پروتكل الحاقی به دنبال ابتدا برآورد اطلاعاتی از سطح آمادگی سخت‌افزاری ایران و سپس محدود كردن برنامه نظامی ایران به واسطه ربط دادن آن به برنامه هسته‌ای هستند. به نظر بعد از مخالفت رهبر انقلاب با بازرسی نظامی و بازجویی چهره‌های امنیتی – دانشگاهی مرتبط با برنامه هسته‌ای محل اصلی تمركز  دو طرف مذاكره بر همین ضلع سوم متوقف می‌شود.

در این میان با اعلام موافقت تیم مذاكره‌كننده هسته‌ای با بازرسی نظامی مدیریت‌شده طبق پروتکل الحاقی  به پیچیدگی‌های موضوع افزوده می‌شود و كار برای حسن روحانی سخت‌تر.

از سخنرانی او در تبریز می‌توان دو دریافت متفاوت داشت‌؛ او از سویی تاكید كرد كه اجازه هرگونه بازرسی نظامی را به طرف مقابل نمی‌دهیم اما از سوی دیگر به عادی بودن اجرای پروتكل الحاقی در حدود ۱۲۰ كشور اشاره كرد. دو روایت متفاوت از یك سخنرانی شاید آغاز انتخاب بین دو مسیر متفاوت از جانب آقای روحانی باشد. یك مسیر معطوف به سرانجام رساندن توافق با هر شرایطی با طرف ۱+۵ است و مسیر دیگر تبدیل كردن توافق فعلی به «توافق خوب» و حتی بهتر است. رفتن به مسیر اول، او را با پرونده هسته‌ای تنها می‌كند . توافق، از حمایت حاكمیت بی‌بهره می‌ماند و شرایط اجرا و حتی امضای توافق به نظر غیرممكن می‌آید. پس این گونه است كه شیخ باید «تنها‌شدن» با پرونده هسته‌ای را «خط قرمز» خود تعریف ‌كند نه نرسیدن به توافق را‌ چراكه اتحاد شیخ با حاكمیت بر سر «توافق خوب» غرب را از شكاف حاكمیت – دولت ناامید می‌كند و آنها را با خواسته‌های تعدیل شده به میز مذاكره می‌فرستد.

تأكید تیم مذاكره‌كننده به محدودیت‌های داخلی برای بازرسی و مصاحبه و تبدیل شدن این محدودیت به قانون منع بازرسی نظامی و مصاحبه از جانب مجلس شاید منطقی‌ترین رفتار برای اتحاد مقابل طرف آمریكایی باشد.

تنها شدن روحانی با پرونده هسته‌ای از سویی از تیم مذاكره‌كننده مشروعیت‌زدایی می‌كند و از سوی دیگر طرف غربی را به صرافت گرفتن امتیاز بیشتر در پی شكاف میان حاكمیت – دولت می‌اندازد، درحالی كه اتحاد دولت با حاكمیت هم راه را برای «توافق خوب» می‌گشاید و هم در صورت به نتیجه نرسیدن مذاكرات روحانی را در مسیر حفظ جایگاهش كمك می‌كند. قمار كردن بر سر پرونده هسته‌ای علاوه بر خارج شدن از مسیر اعتدال بر غلظت جناحی‌شدن پرونده می‌افزاید و راه سیاست‌ورزی را بر دولت حسن روحانی می‌بندد و جاده ماندن در عرصه قدرت را بر او تنگ و دشوار می‌كند، حال آنكه اتحاد با حاكمیت یك استراتژی برد – برد است؛ اگر توافق صورت گیرد، مطمئنا «توافق‌خوب» مورد نظر حاكمیت صورت پذیرفته و روحانی به واسطه یك مجری خوب بودن مورد تقدیر حاكمیت قرار می‌گیرد و این فرصت را خواهد یافت كه «توافق خوب» را تبدیل به «گشایش اقتصادی» كند و اگر توافق صورت نگیرد، او همچنان درون بازی حاكمیت قرار دارد و این فرصت را می‌یابد كه طرح دوم خود را ارائه كند و با تمركز بر انضباط اقتصادی، شعارهای سیاست داخلی و فرهنگ یك قطب سیاست ایران باشد و در غیاب اصلاح‌طلبان در سال ۹۶ هم نمایندگی آنان را در رقابت انتخاباتی به عهده گیرد.

دو سال سرنوشت‌ساز ریاست‌جمهوری حسن روحانی در حال آغاز شدن است‌؛ روزهایی همزمان با مشخص‌شدن سرنوشت پرونده هسته‌ای. او در این روزها باید یك تصمیم بزرگ بگیرد. اینكه حاضر است برای بقای دولتش تن به هرگونه توافقی بدهد یا اینكه ترجیح می‌دهد در مشاركت با حاكمیت پرونده هسته‌ای را جلو ببرد‌.

انتخاب هر مسیر، سرنوشت‌ متفاوتی برای او می‌سازد‌. امیدوارم تصمیم او مشاركت با حاكمیت و استراتژی برد – برد باشد.

 

* سردبیر هفته نامه مثلث

 

منبع: هفته نامه مثلث

نظر شما