به گزارش نماینده، آیتالله علی اکبر مسعودی خمینی ۵ سال ملازم شخصی امام (ره) و سالها با ایشان زندگی کرد؛ و رابط بین امام و آیتالله بهجت بود و در کوران نهضت انقلاب اسلامی آن هم قبل از سال ۴۲ تا ۲۰ سال تولیت آستانه حضرت معصومه (س) را برعهده داشت.
آیتالله مسعودی خمینی با این سابقه و با شاگردی علمی امام و به عنوان یار دیرین ایشان در انقلاب صحبتها و حرفهای نگفتهای را در این مصاحبه برایمان بازگو کرد که بسیاری از مسائل روز جامعه از جمله خاطره پراکنیهای بی مورد در خصوص امام (ره) را مشخص میکند.
آیتالله مسعودی خمینی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در گفتوگو با فارس در مورد آشنایی خود با امام (ره) اظهار داشت: حدود ۶ الی ۷ سال بعد از ورودم به قم از خیابان ارم و کنار مسجد محمدیه قم رد میشدم، که دیدم صدای غرّائی از مسجد بلند میشود. من در خمین شنیده بودم که یک روحانیای هست به نام حاج آقا روحالله خمینی که مکتبِ درس خوبی دارد. منتظر ایستادم تا درس تمام شد و طلبهها خارج شدند و آقای سبحانی، مرجع تقلید فعلی، آمدند بیرون و از ایشان پرسیدم که این آقایی که اینجا درس می دهند چه کسی هستند؟ گفتند آقا روح الله خمینی هستند.
وی ادامه داد: وقتی امام از مسجد بیرون آمدند من دورادور ایشان را تا درب منزل شان مشایعت میکردم، آن وقت هنوز دقیق ایشان را نمیشناختم و آن قدر شخصیت ایشان برای من پر هیبت و دوست داشتنی بود که من تا حدود ۲ ماه این کار را انجام میدادم؛ در خمین آقای پسندیده برادر حضرت امام که رابطه خوبی هم با ایشان داشتم یک پاکتی به من دادند که مبلغی پول در آن بود تا این را به امام در قم بدهید.
*منتقدان فلسفه میگفتند این علم انسان را از خدا دور میکند/ ظرف آقا مصطفی را آب میکشیدند
آیتالله مسعودی خمینی در پاسخ به این پرسش که عدهای در حوزه علمیه با امام قبل از انقلاب به خاطر تدریس فلسفه مشکل داشتند، آیا این مسائل و اختلافات شخصی بود و یا جنبه علمی داشت، گفت: در سابق در حوزه برخی با فلسفه مشکل داشتند و میگفتند این علم انسان را از خدا دور میکند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اضافه کرد: برخیها معتقد بودند علم فلسفه قائل به وحدت وجود است و همه چیز را خدا میداند و حرام است. که البته این حرفها درست نیست. از این جهت کسانی که فلسفه میدانستند از سوی برخی نجس و ضد دین دانسته میشد. البته الان هم کم و بیش پیدا میشوند.
وی با بیان اینکه حضرت امام هم از شاگردان مرحوم آقای شاه آبادی بودند، تصریح کرد: امام(ره) عرفان و فلسفه را پیش مرحوم شاه آبادی خواندند و خودشان هم اسفار و حکمت میگفتند و آقا مصطفی هم که آقازاده ایشان است از سوی برخی مورد کینه توزی قرار می گرفت و ظرف شان را آب می کشیدند.
آیتالله مسعودی خمینی اضافه کرد: کم کم وقتی ایشان فلسفه گفتند و علامه طباطبایی هم آمدند و فلسفه شروع کردند و آقای بروجردی وارد ماجرا شدند، دیگر آن دشمنیها به آن شدت ادامه پیدا نکرد و دیدند که فلسفه هم یکی از علوم انسانی ست و کفر آور نیست. که خود این مباحث یک کتاب تاریخی میخواهد. امام بعد از آن فلسفه را ترک کردند و به فقه و اصول روی آوردند، ما هم این دروس را خدمت ایشان خواندیم.
*سلوک عرفانی امام(ره) به لب و دهان نبود
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در مورد شیوه فردی سلوک عرفانی امام(ره) نیز اظهار داشت: امام(ره) هیچ وقت سلوک عرفانی شان به لب و دهان نبود. با عمل سلوک میکردند.
«یادم هست وقتی منزل ایشان در همین باغ قلعه بود، آن طرف منزلشان یک باغ اناری بود که از خیابان جوب شور میآمدیم و از باغ رد میشدیم و میرفتیم حرم. یک وقت آخرهای شب بود و نزدیک سحر بود و من میخواستم بیایم حرم و آمدم از باغ که البته جایی ترسناکی بود، داخل باغ صدای نالهای را شنیدم و متوجه صدا شدم. این ور و آن ور را گشتم و دیدم که یک آقایی گوشهای ایستاده و سر به سجده ناله میکند و گریه میکند. برایم سئوال پیش آمد و کمی که به سمت ایشان راه رفتم دیدم از جایشان پا شدند و رفتند منزل شان. صبح از دوستان پرسیدم و گفتند منزل آقا روح الله خمینی ست. من آن زمان امام را نمیشناختم. سلوک این است که امام داشت. هوای نفس را مقابل مردم نمیکشت، در داخل نفس و بدون حضور کسی می کشت. بعد هم با خدای متعال راز و نیاز می کند. آن هم کی؟ وقتی که همه خواب بودند. غالبا در حال ذکر بود. نه در حال ذکر زبانی، بلکه در حال ذکر و توجه متعال در تمام احوالات شان. این بهترین سلوک عرفانی ست.»
وی با اشاره به کتاب ۴۰ حدیث امام راحل گفت: امثال امام و علامه گاهی اوقات مباحثات و بحثهای کلامی و لفظی انجام میدهند، و یا گاهی استدلالی مطرح میکنند مثلا در فلسفه یا اصول و یا فقه و علت و معلول میآورند. اما یک وقتی عدهای هستند که مشاهداتشان را بیان میکنند. البته این مشاهده برای وی مشاهده ست و برای دیگری نیست.
به گفته آیتالله مسعودی خمینی کتاب ۴۰ حدیث امام(ره) آنچه خود ایشان مشاهده کرده و از احادیث برای ایشان مشاهده و درک شده نوشتهاند؛ ایشان به اعتقاد بنده در کتاب چهل حدیث مشاهدات شخصیشان را نوشتند. باز تکرار میکنم اگر کسی به وظیفهاش عمل کند حتما مشاهده قوی نیز خواهد داشت. که البته بیش از ۹۹و نیم درصد ما نمیتوانیم این کار را بکنیم.
*امام با هیچ کس خصوصی دیدار نمیکرد تا بعدها سوءاستفاده نشود
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه چند وقتی ست که باب شده عدهای خاطراتی از امام خمینی نقل میکنند که نه در تاریخ آمده و نه شاهدی دارند و نه گواهی، برای راستی آزمایی این خاطرات باید چه کار کرد، اظهار کرد: به قدری ایشان زیرک بود که در تماس سالهای مبارزه به مدت حدود ۱۶ سال و بعد در ایران با یک نفر خصوصی ملاقات نکردند. هر وقت خواستند با ایشان ملاقات کنند میگفتند باید عدهای بیایند و پیش ایشان بنشینند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در پاسخ به این پرسش که یعنی امام با آقای هاشمی هم جلسه خصوصی صورت نمیداد، گفت: حتی آقای بازرگان که آن موقع نخست وزیر بودند. حتی آقای طالقانی. یادم هست وقتی برای ملاقات با ایشان در قم آمدند فرمودند که عدهای دیگری بیایند برای ملاقات. پاکروان رئیس ساواک هم آمد و گفتند که می خواهیم ملاقات خصوصی داشته باشیم. ایشان گفتند ما ملاقات خصوصی با کسی نداریم و حرف خصوصی با کسی نداریم. عده ای بیایند و بنشینند؟
وی با طرح این پرسش که چرا امام(ره) یکبار هم خصوصی نداشتند، تصریح کرد: برای اینکه بعدها سوء استفاده نشود. ما بعدها فهمیدیم که چرا ایشان با هیچ کس ملاقات خصوصی نداشتند. حتی آقای طالقانی که امام در جواب گفتند ما با کسی حرف خصوصی نداریم. با آقای بازرگان هم حرف پنهانی نداریم. این موارد از خصوصیات سیاسی ایشان بود. ایشان راه که میرفتند با تمام قوا به اطرافشان شناخت داشتند و راه بلد بودند.
آیتالله مسعودی خمینی در پاسخ به پرسش دیگری بر این اساس که یعنی امام(ره) حتی در مسائل امنیت ملی نیز با آقای هاشمی جلسه خصوصی نداشتند، گفت: ببینید من هیچ جلسه خصوصی سراغ ندارم ایشان در ۱۶ سال مبارزه یا زمانهای دیگر که ملاقات خصوصی با کسی داشته باشند.
وی در ادامه به ذکر خاطرهای از آیتالله بروجردی پرداخت و گفت: ایشان در تمام جلسات مبارزاتی که در منزل امام برگزار می شد شرکت می کردند. آقای مرعشی نجفی، گلپایگانی، علامه طباطبایی و شریعتمداری همه در جلسات شبانه امام شرکت می کردند. ایشان هیچ گاه خودشان را به شمار نمی آوردند. این یکی از خصوصیات علامه طباطبایی بود. با آن همه وضعیت علمی بالا و عرفان و تقوی وقتی می دیدند که امام خمینی هستند می گفتند اظهار وجود اینکه من هم هستم نمی کرد. در جلسات مکرر شرکت می کردند. عقیده شان این بود که امام در رأس کار هست و من وقتی امام هست دیگر چه کار باید بکنم؟ امام هست وامور در دست ایشان هست.
*گلایه شدید امام از آقای شریعتمداری
وی در مورد رابطه امام (ره) با آیتالله شریعتمداری نیز گفت: یک روز بعد از ظهر امام مرا صدا کرد: مسعودی! پاکتی به من دادند و مهر کرده بودند و گفتند این را ببر به آقای شریعتمداری بده و جواب آن را بگیر و بیاور. رفتم منزل آقای شریعتمداری ملازم ایشان گفتم نامه را بده من به ایشان می دهم. گفت نمی شود. باید خودم تحویل ایشان بدهم. اگر نمی خواهی بروم. رفتم داخل و نامه را به ایشان دادم و ایشان ۳ کلمه زیر نامه نوشتند و در نامه را بستند و چسب زدند.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم ادامه داد: من نامه را به امام دادم و ایشان نامه را باز کرد و من پشت در بودم. امام با عصبانیت گفتند: «نگفتم. نگفتم.» آقای لواسانی هم پیش امام بودند که از رفقای قدیمی امام بودند. آقای لواسانی آمدند و از ایشان پرسیدم جریان چیست؟ ایشان گفتند ۲ شب قبل در جلسه ای که علما بودند بنا شد که هیچ یک از علما با رئیس دربار شاه ملاقات نکنند و از دربار شاه هم هیچ کس را نپذیرند. ولی دیروز بعد از ظهر با رئیس دربار شاه با آقای شریعتمداری ملاقات کردند. امام در نامه نوشتند که ملاقات صورت گرفته یا خیر؟ که آقای شریعتمداری نوشته بودند بله صحیح است. و امام گفتند که نگفتم؟ نگفتم؟ منظور اینکه نگفتم که ایشان ملاقات کرده است.
آیتالله مسعودی خمینی در پاسخ به این پرسش که آیا آقای شریعتمداری با انقلاب همراه بود یا خیر، اظهار داشت: امام معتقد بودند که آقای شریعتمداری خیلی با روش امام موافق نیستند. قطعا چیزی که من می دانم این بود که با روش انقلابی امام خیلی موافق نبودند و با دستگاه شاه وامام هم خیلی رفت و آمد داشتند.
وی اضافه کرد: یک روز به امام گفتم:آقا آقای شریعتمداری با شما نیست. امام گفتند هست. گفتم آقا نیستند. امام باز گفتند هست. و چند مرتبه تکرار شد و در آخر گفتند اگر هم آقای شریعتمداری با ما نباشند ما با انقلاب هستیم. البته ایشان می دانستند که آقای شریعتمداری همراه ایشان نیستند. امام شخصیت عجیب و غریبی بود.
*ماجرای نفوذی امام در دربار شاه
«یک روز امام در منزل بودن و بنده که در زدند. من رفتم در را باز کردم و دیدم که یک پلیسی از شهربانی آمده و گفت که با آقا کار دارم. به ایشان گفتم یک پلیسی آمده است از شهربانی و می گوید که من با آقا کار دارم. امام فرمودند برو ببین آقای فلانی هست؟ اگر هست بگو بیاید. رفتم و گفتم که اسمتان چیست؟ گفت آقای فلانی. گفتم بفرمائید داخل. حدودا ده دقیقه با امام صحبت داشتند و برگشتند. من خیلی ترسیده بودم و آخر به امام گفتم که چرا ایشان را قبول کردید؟ گفتند که ایشان از خودمان است. اخبار سیاسی را از داخل دربار به امام میآوردند.»
وی در مورد نامه امام به شهید مطهری در خصوص شریعتی نیز گفت: امام در نجف نامهای به شهید مطهری میفرستند و در آن نامه میخواهند که یا شریعتی را تعدیل کنید یا بیرونش کنید.
عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در پاسخ به این پرسش که منظور امام از این نامه چه بود، ادامه داد: منظورشان این است که آدم سالمی ست و خوبی هایش را هم بگوئید. ببینید اگر خوب است متعادلش کنید و اگر قابل اصلاح نیست طردش کنید. اگر قبولش دارید که هیچ. اگر ندارید خب چرا به او بلندگو می دهید در حسینیه ارشاد. البته این برداشتهای بنده ست از نامه چند خطی امام. این در همان زمانی بود که آقای مصباح هم شدیداً علیه آقای شریعتی فعالیت میکردند.
نظر شما