به گزارش نماینده، عباس عبدی از چهره های شناخته شده اصلاح طلب در گفت و گویی با روزنامه شرق گفت: من با حضور خیابانی موافقم، اما با لحاظ یک شرط، اینکه کسی که به خیابان میآید خودش بتواند بازگردد، ولی هنگامی که کسی به خیابان کشانده شود، کارش تمام است. این برای نیروی سیاسی یک سم مهلک است.
بخش هایی از اظهارت وی را در ادامه می خوانید:
* درباره نسبت سیاسی اصلاح طلبان با دولت؛ باید گفت که در حوزه سیاست نسبت نیروها با هم مثل روابط خویشاوندی نیست که رابطه ثابتی باشد؛ به این معنی که اصلاحطلبان اگر حمایت کنند سرمایه خود را در اختیار حمایتشونده قرار دادهاند ... نسبت دولت و اصلاحطلبان یک نسبت ثابت نیست که از زمانی به وجود آمده باشد و تا آخر همینگونه باشد، بلکه این نسبتی است که شما خودتان آن را تعریف میکنید. از خودم نمونه میآورم که آقای روحانی مرا در بدو ورود به مرکز تحقیقات استراتژیک، ابتدا از پستم و سپس از کار برکنار کرد. این قضیه را غیر از مصاحبههای اخیرم جایی نگفتهام چون از نظر خودم این موضوع اهمیتی نداشته؛ دلیل اینکه این را حالا مطرح میکنم این است که نشان دهم رفتارمان با این دولت یا هر دولت دیگری نباید ربطی به این مسائل داشته باشد.
* بسیاری از شعارهای دولت فعلی بالاتر از کف خواستههای اصلاحطلبان است؛ بنابراین مشکل چندانی وجود ندارد که یک گروه سیاسی پروژه را پیش ببرند و نیز ما نباید فکر کنیم که پیشبردن یک پروژه مثل اصلاحات حتما باید به دست افراد خاصی باشد؛ مهم پیشرفت یک پروژه است. اشتباه برخی از دوستان این است که گمان میکنند انگار پیشبرد پروژه اصلاحات فقط متعلق به خودشان است و کسی جز آنها حق ندارد آن را پیش ببرد. اساسا در دنیا هم همینگونه است. پروژه اصلاحات و دموکراسی همیشه که نباید به دست خودمان پیش برود، مواقعی هست که به دلایل ساختاری یک پروژه به دست کسانی که ادعای آن را ندارند، سریعتر پیش میرود. همانطوری که در طول تاریخ – نهفقط صدسال اخیر- برخی از پروژههای استبداد به دست کسانی پیش رفته است که داعیه آزادیخواهی داشتهاند.
* روند پیش از روز انتخابات سال ۸۸ در ستاد آقای کروبی قابلِ دفاع است، ولی اتفاقات بعدی فراتر از تصمیم این و آن شد و ریشه در روند پیش از ٢٢ خرداد داشت. من در آن برهه دراینباره سکوت کردم، بنابراین انتقادم در اصل، نه به بعد از روز رأیگیری، بلکه به اتفاقات قبل از آن است، یعنی با رخدادن آن اتفاقات بالطبع اتفاقات بعد از انتخابات قابل پیشبینی بود.
بعد از آن هم جاهایی امکان داشت که این اتفاقات اینطور نباشد؟
فعلا که شده، یعنی توانایی این را نداشتند که به گونه دیگری پیش ببرند، نحوه ورود جریانات به انتخابات، بسیاری از اتفاقات بعدی را رقم زد و تعیین کرد.
یعنی معتقدید امکان جلوگیری از برخی اتفاقات وجود داشت؟
اگر بهلحاظ منطقی و نظری بگوییم، بله امکانش وجود داشت.
بهلحاظ عملی چه؟
به نظر من خیر، من با حضور خیابانی موافقم، اما با لحاظ یک شرط، اینکه کسی که به خیابان میآید خودش بتواند بازگردد، ولی هنگامی که کسی به خیابان کشانده شود، کارش تمام است. این برای نیروی سیاسی یک سم مهلک است؛ همان مشکلی که ما با غرب داریم، اینکه پای حرفی که زدهایم، تا آخر باید بایستیم؛ یک شعاری داده میشود و از ترس متهمشدن به سازش، نمیتوانیم آن را اصلاح کنیم یا تغییر دهیم. این مشکل را در داخل هم داریم. در بین اصلاحطلبان هم این مشکل وجود دارد. برخی از افرادی که در خارج از کشور این شعار را میدهند، در داخل نمیتوانستند این شعارها را بدهند و پایش بایستند. بنابراین شما اگر بحث تأثیرگذاری را مطرح میکنید و میگویید چرا اثرگذاری نداشتید، به این دلیل بازمیگردد که در آن شرایط دیگر کسی در سطح من و بالاتر قادر نبود کاری از پیش ببرد. از پیش نباید اجازه داده میشد که کنترل از دست خارج شود.
* هیچوقت حاضر نیستم بگویم آقا بیایید شرکت کنید که حتما میبریم درواقع شرکتکردن را به نتیجه انتخابات وصل نمیکنم، چون این یک شیوه غلط است. همچنانکه در سال ٧٦ هم اصلاحطلبان بر اساس نتیجهگرایی شرکت نکردند. ابتدای کار باید موضع خود را در ارتباط با اصل مشارکت و انتخابات مشخص کنیم نه نتیجه آن. این نقطه انحراف برخی از فعالان است و از اینجا انحراف شروع شد. اگر کسانی در مملکتی ادعا میکنند و قبول دارند که دموکراسی در آن نهادینه نشده است و درعینحال روی نتیجه شیوه اجرای دموکراسی شرط میبندند، این فاجعه است.
* آنچه میگفتم این بود که در سال ٩٢ باید اساس را بر شرکت در انتخابات گذاشت. هیچوقت حاضر نبودم بگویم حتما پیروز میشوید، چون این یک فریب و دروغ است. هیچکس نمیتواند به دیگران وعده پیروزی بدهد. برخی که میخواستند آقای خاتمی را در سال ٩٢ به صحنه بیاورند، میگفتند انتخابات برای آنان فرع بر موضوع دیگری که مبارزه است، بود. من در آن زمان هیچوقت وعده پیروزی ندادم. چون هیچ قطعیتی دراینباره وجود ندارد.
* روحانی که اصلا نامزد اصلاحطلبان نبود، عارف هم که شخصی شرکت کرده بود، حتی گفتند عارف اصلاحطلب بدلی است. در مراسم ختم آقای طاهری که چند روز پیش از انتخابات بود، وقتی با یکی از دوستان درباره انتخابات بحث شده بود؛ گفته بود انتخابات چیه؟ ما اصلا شرکت نمیکنیم. اساس شرکت را قبول نداشتند. باز هم با یک منطق اشتباه پشت آقای روحانی آمدند و ایستادند. به نتیجه نگاه نکنید. به منطق پشت آن نگاه کنید. منطق آنها هم این بود که چارهای نداریم. درحالیکه نیروی سیاسی باید از ابتدا، تصمیم خود را بگیرد، حتی اگر از ابتدا همین آقای روحانی را کاندیدا و از او حمایت میکردند و سعی میکردند رأی بیاورند بهتر از این بیواکنشی بود.
* دوستانی که به نتایج انتخابات ٨٨ اعتراض دارند، متوجه نیستند طرف مقابل آنها به رفتار این دوستان استناد میکند و میگوید شما بهصورت ابزاری به انتخابات نگاه میکنید. انتخابات مگر سازوکاری نیست که یک سیستم طراحی کرده است؟ این سازوکار که نمیتواند ساختار خود را ذاتا نقض کند و به حربهای علیه آن تبدیل شود. این سازوکار میتواند ساختار را تغییر دهد، اما بهصورت بنیانی نقض نمیکند. طرف مقابل میگوید شما هم ابزاری به این صندوق رأی نگاه میکنید. فعلا کاری به این ندارم که آیا ادعای آنها درست است یا غلط، ولی میگویند میخواهد رأی را گرفته و پروژه خود را که پروژهای مخالف اساس حکومت است به پیش ببرد. در هر نظامی هر کسی میتواند در پی این تحول باشد، ولی از طریق انتخابات همان نظام شدنی نیست.
با این توضیح معتقدم در سال ٨٨ فرایند از دو طرف، قبل از روز رأیگیری غیرانتخاباتی بود، نه روز انتخابات؛ برای نمونه شما در روز ٢٢ خرداد ٨٨ - فارغ از اینکه از نتیجه اطلاع داشته باشید- فکر میکردید روز ٢٣ خرداد چگونه خواهد بود؟ یعنی فارغ از نتیجه چه حسی داشتید؟ آیا فکر نمیکردید که اتفاق مهمی در حال وقوع است؟ درحالیکه در ٢٥ خرداد ٩٢ همه میدانستند امروز، روز آرامش است.
معیار تشخیص انتخابات از غیر انتخابات این است که شما چهار سال مبارزه میکنید با استرسها و تنشها، انتخابات به شما نشان میدهد آیا قبول شدید یا نه. بعد از آن دیگر کار تمام شده و بازی تمام میشود، اما ٢٢ خرداد عکس این قضیه اتفاق افتاد. گویی مبارزه اصلی از ٢٣ خرداد شروع میشود. این انتخابات نیست و نباید نام آن را انتخابات گذاشت. حتی اگر اسم آن انتخابات باشد رسم آن انتخابات نبود. هیچ نیروی اصلاحطلبی نباید در چنین فرایندی شرکت کند یا حداقل چنین فرایندی را شکل دهد.
* من به آقای موسوی اعتراضی ندارم، اعتراض من به اصلاحطلبان است که باید میفهمیدند بنابه دلایل تحلیلی مشخص، ٨٨ نوبت آنان نیست. میبایست از اول دورش را خط میکشیدند، یکی از آن دلایل درآمدهای نفتی آن سال دولت بود. اصلاحطلبان اگر فقط یک حضور و دستگرمی میداشتند، کافی بود... اصلاحطلبان باید دور ٨٨ را از حیث نتیجهگیری و نه از منظر مشارکتجویی خط میکشیدند و منتظر ٩٢ میماندند.
* در ٨٨ باید دور نتیجه را خط میکشیدیم، این همه بسیج نیرو در سال ٨٨ برای چه بود؟ ظاهر منطق و استدلال این بود که احمدینژاد یک خطر بزرگ برای کشور است؛ این تحلیل درست بود، اما در سیاست به این دلیل که دولت یا فرد یک خطر بزرگ است نمیتوان هرکاری را انجام داد، چون باید کاری کنید که خطر رفع شود. اگر به هر دلیلی کاری کردیم که خطر تعمیق شد، مسئولیم.
* انتقاد به دولت به نفع دولت است. باید با دقت دولت را زیر نظر داشت. اگر دولت سیستم رانتی را بازسازی کند یا سیاستهای غلط گذشته را اجرا کند، باید انتقاد کرد. هر دولتی که باشد باید انتقاد کرد. هر نهادی باید کارکردهای خودش را داشته باشد.
* به هیچوجه نباید چک سفید به دولت بدهیم که سرانجام به این ابتذال برسیم که مجبور باشیم از هر کار دولت دفاع کنیم. من از خود دولت اصلاحات هم چشم بسته دفاع و حمایت نکردم، حالا چطور انتظار دارند از این دولت تمام و کمال دفاع کنم؟ حالا اگر کسی وزیر باشد بالطبع جایگاه دیگری دارد و باید در آن چارچوب رفتار کند. معتقدم با دولت فعلی باید مانند دولت اصلاحات رفتار کرد؛ یعنی باید از دولت حمایت و در جای خود هم انتقاد کرد. حد و حدود این مسئله در مورد افراد در نقشهای گوناگون فرق دارد.
* به نظر شما حالا مسئله اصلی کشور چیست؟
در سطح نیروهای سیاسی فقدان یک نوع وحدت سیاسی نسبت به کل کشور و آینده و مسائل اساسی آن، یک محور مهم است. در انگلستان دو یا چند حزب مهم وجود دارد. این احزاب با تمام تفاوتها و اصطکاکهایی که با هم دارند، انگلیسی هستند و در جایی که منافع ملی انگلستان مطرح است به هم وصل میشوند. آنجا همه احزاب در یک زمین کلی بازی میکنند، هرچقدر هم تعدد احزاب در این زمین زیاد باشد، اهمیتی ندارد. ولی این وحدت نظر در ایران نیست.
* دولت کنونی هم در برخی موارد اشتباهات دولت اصلاحات را تکرار میکند. بهویژه در مورد نفت.
درست است؛ نمونهاش برخوردی که با صندوق توسعه ملی میشود. ولی در حال حاضر مسئله اصلی این نیست. من به برداشتن سایه جنگ و تحریم فکر میکنم. مسئله نفت بهمرور مستحیل میشود. میتوان به دولت انتقاد یا از دولت حمایت کرد. وقتی روحانی میگوید برای مخالفان حق اعتراض را به رسمیت میشناسد از نظر من این مسئله گام مهمی محسوب میشود. یعنی منظورم این است؛ اگر درآمدهای نفتی بالا برود این دولت شاید مانند یکسیاستمدار عاقل در دولت غیرنفتی برخورد نکند. بنابراین باید کوشش کرد به بعد غیرعقلانی دولت نرسیم، اما تمام قضیه این نیست؛ باید کوشش شود بخش خصوصی کارآفرین و نه رانتی، تقویت شود، باید اقتصاد را بهبود داد. با بهبود اقتصاد، سهم درآمدهای نفتی در اقتصاد کاهش مییابد. بنابراین این یک کوشش مستمر است و در هر حال باید از این وضع عبور کرد. من به همین دلیل از توزیع یارانهها دفاع میکردم.
نظر شما