شناسهٔ خبر: 94832 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ

سلیمی نمین:

فردی در اطراف امام(ره) نبود که نظرش از نظر امام برتر باشد

سلیمی نمین پژوهشگر تاريخ معاصر می گوید: ما در اطراف امام کسي را نداشتيم که در مقاطع پيچيده و حساس سياسي نظري داده باشد که نظرش از نظر امام برتر باشد.

به گزارش نماینده، امروزه عدهاي نقش بنيانگذار انقلاب اسلامي را يک تاثير فعالانه در انقلاب و تکوين نظام جمهوري اسلامي نمي بينند بلکه وي را شخصيتي منفعل مي دانند که تحت تاثير ديگران تصميم گيري مي کند. تصميم سازيها را ديگران بر امام تحميل ميکنند و رهبر امت ناچار به پذيرش آن است.

اين تحليل از امام با واقعيت و شخصيت پر صلابت امام سازگار نيست و در ادبيات روشنفکرانه و حتي غير روشنفکرانه نمايان است. در همين مورد با عباس سليمي نمين روزنامه نگار و پژوهشگر تاريخ معاصر به بحث نشستيم که در ادامه از نظرتان مي گذرد.

به‎عنوان سوال اول اينکه شما بحث «امام تحت مديريت» را چطور مي‎بينيد و به‎ نظرتان فضاي رفتاري و مديريتي امام قابليت طرح چنين بحثي را دارد؟
در ابتدا سالگرد رحلت امام(ره) را گرامي مي‎دارم و از خدمات ايشان به ‎جامعه بشري بهنيکي ياد مي‎کنم. ايشان توانستند تحول بزرگي در جامعه بشري ايجاد کنند و در مسير استقلال ملت‎‎‎ها دريچه‎‎‎‎هاي نويي را بگشايند. اجازه بدهيد با نوع طرح سوال شما خيلي موافق نباشم. امام تحت مديريت، وجود خارجي نداشت.

اگر امام مديريت مي‎شد، علي القاعده قادر به ايجاد چنين تحول بزرگي نبود. ما نمونه‎‎‎هاي بسياري از مراجع و بزرگان را داريم که توسط فرزندان يا اطرافيانشان مديريت شده‎اند. طبيعتا اولين نشانه از اينکه فردي نتواند در جامعه خودش تاثير بگذارد، اين است که توسط ديگران مديريت شود. کساني که بخواهند شخصيتي را مديريت کنند، يا بايد مقام و منزلتشان از او بالاتر باشد که علي‎‎القاعده آن‎‎‎ها امام خواهند بود يا شخصيتشان نازلتر است. اگر نازل‎تر باشند، قطعا شخصيت فرد را تنزل مي‎دهند نه ارتقا. در دوران پهلوي براي اثر گذاشتن روي افراد، ساواک افرادي از نزديکان را به دام مي‎انداخت و در خدمت خودش مي‎گرفت و از اين طريق، آن شخصيت يا آن مجتهد را کنترل مي‎کرد.

اين اقدام، شخصيت آن مرجع را تنزل مي‎دهد و او را از اينکه بتواند تاثيرگذار باشد، باز مي‎دارد. امام(ره) چنين چيزي را نداشتند. فردي را نداشتند که‎ شأن و فهم و شجاعتش از امام بالاتر باشد و به ايشان خط بدهد. قطعا چنين فردي نداريم. شما در مقاطع مختلف تاريخ انقلاب وقتي نگاه مي‎کنيد، مي‎بينيد که امام حتي با شاگردان بسيار برجسته‎شان گاهي تفاوت برداشت‎‎‎‎هاي اساسي دارند.

به‎عنوان نمونه، در شب ۲۱ بهمن ماه ۱۳۵۷، همگان قائل بودند که امام مردم را به ترک خيابان‎‎‎ها دعوت کنند؛ حتي شخصيت برجسته و مبارزي مثل آيت‎الله طالقاني که سابقه طولاني در امور سياسي داشت و بسيار شخصيت برجسته‎اي بود، به امام اصرار کرد که دستور نقض حکومت نظامي را صادر نکنند و از مردم نخواهند که به خيابان‎‎‎ها بيايند، اما امام ايستاد. اين تصميم بعد‎‎‎ها براي همه روشن شد که اگر در آن شب، حکومت نظامي شکسته نميشد، همه شخصيت‎‎‎‎هاي برجسته را دستگير مي‎کردند و آن‎‎ها را سر به نيست مي‎کردند.

اگر تيزهوشي امام نبود، خيلي از اين آقايان که مي‎خواستند به امام خط بدهند، مي‎توانستند اين نهضت را کلا زمينگير کنند. بنابراين ما در اطراف امام کسي را نداشتيم که در مقاطع پيچيده و حساس سياسي نظري داده باشد که نظرش از نظر امام برتر باشد که سايه‎اش را بر سر امام پهن کند و به امام خط و جهت بدهد.

ايشان واقعا در تاريخ معاصر يک شخصيت نادري بودند که هم به‎لحاظ عرفان و هم به‎لحاظ ‎سياست و فقه، شخصيت بسيار برجسته‎اي به حساب مي آيند و هيچکس نميتواند ابعاد شخصيتي او را ناديده بگيرد. بنابراين نه اطرافياني که نازلتر از امام بوده باشند و بخواهند ايشان را محدود کنند، وجود خارجي داشت و نه فردي که توان و فهم سياسي‎اش برتر از ايشان بوده باشد و بتواند به امام جهت و خط بدهد. در هيچ موردي هم نمي‎توانيم به‎عنوان کد و نشانه ذکر کنيم که امام در اينجا چنين مسئله‎اي در موردشان صدق مي‎کند.

بحث مشــورت و تاثيرپذيري است! افرادي که معتقد به اين تحليل هستند، مشورت‎پذيري امام را با تاثير‎پذيري خلط مي‎کننــد و براي اين ادعاهايشان، يکسري فکت‎‎‎‎هاي تاريخي مي‎آورند.

اين بحث ديگري است. علي‎القاعده امام (ره) به‎عنوان يک شخصيت برجسته، اين‎گونه نيست که بر همه علوم مسلط باشند و بر همه اطلاعات جهان حاکميت و اشراف داشته باشند. هيچکس نمي‎تواند چنين ادعايي بکند. امام يک فرد معصوم نيست، علم لدني ندارد، يک بشر معمولي است و قطعا به منابعي رجوع مي‎کند که اين منابع بتواند او را به يک جمعبندي هدايت کند. گاهي منابع مکتوب است و گاهي شفاهي. قطعا امام در زمينه‎‎‎‎هاي مختلف از کارشناسان استفاده مي‎کردند، اما وقتي به جمعبندي مي‎رسيدند، ديگر آنجا کسي نمي‎توانست امام را دچار تشويش و نگراني کند و آنچه را که به ايشان رسيده است، دور کند.

يعني هيچ‎کدام از اين مشورت‎‎‎ها جنبه الزام آور نداشتند؟

خير. ما چنين چيزي نداريم. در تاريخ انقلاب اسلامي چنين پديده‎اي را نداريم که امام تحت فشار قرار گرفته باشد و نظرشان چيز ديگري باشد و با تحت فشار قرار گرفتن به نتيجه ديگري برسد.

در مورد جنگ چطور؟ پذيرش قطعنامه؟

من هم مي‎خواستم به اين مورد اشاره کنم. امام در بيانيه‎اي که پس از پذيرش قطعنامه دادند، گفتند که من تا ديروز نظرم چيز ديگري بود، امروز با توجه به شرايط، به اين نتيجه جديد رسيدم. اين يکي از ويژگي‎‎‎‎هاي مردان خداست. اين‎گونه نيست که اگر يک نظري در يک مقطعي دادند و شرايط هم تغيير کرد، هم‎چنان بر نظر خودشان پافشاري کنند. افرادي که صرفا به مسائل خودشان مي‎انديشند و مي‎گويند اگر حرف من دو تا شود مي‎شکنم، با امام تفاوت بسياري دارند؛ اما کساني که به مصالح عمومي مي‎انديشند، هر زمان مصالح عمومي را در نظر مي‎گيرند.

امام (ره) به اين جمعبندي مي‎رسد که امروز بايد يک نظر ديگري بدهد و اين به معني تحت فشار قرار گرفتن ايشان نيست؛ يعني شرايط کاملا حاصل بود و بعد يک عده‎اي فشار آوردند. در اينصورت نبايد به وظيفه خود عمل کنيم!؟ در بحث قطعنامه، واقعا امام به يک حجت جديدي رسيدند و تصميم اتخاذ کردند.

مواردي هم بوده که امام تصميماتي گرفته‎اند و بعدا گفته‎اند من از اول به اين تصميم راضي نبودم و اين تصميم را با مشورت بقيه دوستان گرفته‎‎ام.

امام در مورد آقاي بني صدر و آقاي بازرگان اعلام کردند. ببينيد شوراي انقلاب، آقاي بازرگان را انتخاب کرد و امام هم او را معرفي کردند. در اينکه امام مخالف باشند يا موافق، اختلاف بين آقاي بازرگان و امام روشن بود؛ يعني آقاي بازرگان در پاريس خدمت امام رسيده بود و امام از قبل مي‎دانست که آقاي بازرگان ـ چه در موضع‎گيري‎‎‎هاي کلان و چه در مسائل جزء ـ به چه مي‎انديشد و نگاهش چگونه تعريف مي‎شود و مثلا نگاه آقاي بازرگان نسبت به شريف امامي، نسبت به شاپور بختيار و... چگونه است.

اينکه امام در ابتداي امر قبول داشته باشند و بعد قبول نداشته باشند، اينگونه نبوده است. خيلي از ديدگاه‎‎‎‎هاي آقاي بازرگان را امام قبول نداشت؛ لذا نمي‎توانيم بگوييم آقاي بازرگان کانديداي مطلوب امام بود. امام در خيلي از مسائل، ايشان را قبول نداشت ولي قطعا امام، آقاي بازرگان را بهعنوان فردي متقي، متواضع و داراي ويژگي‎‎‎‎هايي که قابل احترام است مي‎شناخت، اما به‎لحاظ فکري متفاوت بودند. اين بود که امام(ره) نظر شوراي انقلاب را پذيرفت؛ به‎دليل اينکه امام در ارتباط با اداره جامعه، کششي را هم در نظر مي‎گرفت؛ يعني براي ايشان اهميت زيادي داشت که جامعه به‎لحاظ قدرت تجزيه و تحليل پديده‎‎‎ها، بتواند به نقاطي نائل‎ آيد.

در نتيجه اينگونه نبوده که امام نگاه خودش را کاملا در مسائل پياده کند. ايشان چنين رهبري نبود. مثلا در مورد مجاهدين خلق، امام چندين سال نظر خودشان را مسکوت گذاشتند و چيزي نگفتند. امام از همان ابتدا از نظر فکري، هم نسبت به نهضت آزادي و هم نسبت به مجاهدين خلق داراي يک موضع بود، داراي يک نگاه خاص بود، اما هرگز نيامدند بگويند که اين نگاه من را حتما بايد بپذيريد. خيلي از اشخاصي که در دفتر امام بودند، مثل آقاي دعايي، کاملا با مجاهدين خلق همکاري داشتند و حتي بعضا به امام جسارت هم مي‎کردند که چرا اين گروه را حمايت نمي‎کنيد؟ امام هرگز نگفتند که يا بايد نظر مرا بپذيري يا از دفتر من بيرون بروي!

اين ويژگي هم بايد حتما در امام مورد مطالعه قرار بگيرد که ايشان رهبري است که فاصله خودش را با توده‎‎‎ها زياد نمي‎کند. جا‎‎‎هايي که امت هنوز به جمع بندي نرسيده، او سرعت خودش را کند مي‎کند تا اين فاصله به‎گونه‎اي نباشد که بين امام و امت جدايي بيفتد. اين درحالي است ‎که بين رهبري‎‎‎‎هاي مختلف افتخار اين است که خيلي جلوتر از مردم باشند. روشنفکران که در جوامع مختلف، تفاخرشان به اين است که فاصله فکريشان با ملت‎‎‎ها زياد است؛ درحالي‎که رهبران الهي اين‎گونه نيستند، چون رسالت خودشان را رشد جامعه مي‎بينند.

اگر امام بازرگان را انتخاب نمي‎کردند، چه بازخوردي داشت؟

بازخوردش اين بود که مي‎گفتند يک شخصيت بسيار توانمندي وجود دارد و امام نمي‎پذيرند که از ايشان استفاده شود؛ به‎خصوص اينکه آقاي بازرگان، مکلا بود و امکان داشت گفته شود امام روي روحانيون تعصب دارد و غير روحاني را نمي‎پذيرد. امام در اين مطلب خيلي دقت داشتند تا جايي که در شوراي انقلاب، تعداد روحانيون از تعداد مکلا‎‎‎ها کمتر بود. خيلي توجه داشتند که طوري نشود بگويند امام چون روحاني است، آمده تا حکومت آخوندي درست کند! حتي تاکيدشان اين بود که رئيس‎جمهور، روحاني نباشد و اين، موجب رنجش شهيد بهشتي، آقاي هاشمي، آقاي خامنه‎اي و خيلي‎‎‎ها شد. در واقع آن‎‎‎ها را در عرصه سياسي بسيار دست و پا بسته کرد؛ چون اولين کانديداي حزب جمهوري اسلامي، شهيد بهشتي بود که با مخالفت امام مواجه شد.

در جريان قائم مقامي آقاي منتظري هم با همين فرمول پيش آمدند، درست است؟

امام وقتي متوجه شدند که يارانشان دنبال بحث آقاي منتظري هستند و برخي موضعگيري‎‎‎‎هاي ايشان را که نشان از ناپختگي سياسي داشت، شاهد بودند پيغامي خدمت آقاي هاشمي فرستادند که چنين کاري را نکنيد. آقاي هاشمي خدمت امام مي‎رسند و تلاش مي‎کنند نظر ايشان را عوض کنند. براساس خاطرات آقاي هاشمي، امام چيزي نمي‎پذيرند. اما در روزي که جلسه خبرگان رهبري شکل مي‎گيرد و امام مي‎فهمند که موضوع آقاي منتظري در دستور کار است، بلافاصله پيغام مي‎فرستند که نظر منرا ناديده بگيريد! يعني قبل از بحث راي‎گيري، امام به آقاي هاشمي پيغام مي‎دهند که آنچه من گفتم را ناديده بگيريد. چرا؟ چون با اينکه امام فرموده بودند، اين بحث داشت ادامه پيدا مي‎کرد. يعني براي امام اين حجت تمام شد که آن کشش لازم را ندارند.

واکنشي که بعد نشان دادند هم حکايت از اين داشت که رضايت ندارند. نه تبريک‎‎‎ها را جواب دادند، نه هنگامي که خبرگان خدمت امام رسيد، در آن ملاقات امام هيچ تبريکي نگفتند و هيچ اشاره‎اي به اين قضايا نکردند. اين‎‎‎ها همه دلالت به اين داشت که امام ناراضي است. ولي عرض کردم کشش جامعه و اطرافيان را امام دقت مي‎کنند. امام هرگز با فشار چيزي را به‎جامعه تحميل نمي‎کنند.

پس چطور امام در قضيه نخست‎وزيري ميرحسين موسوي، نظر مخالف خودشان را اعلام مي‎کنند؟
آنجا هم امام حکم نکردند. گفتند من به‎عنوان يک شهروند مخالفم. آقا گفتند شما حکم مي‎کنيد؟ گفتند من حکم نمي‎کنم! من يک شهروندم و اصلا از جنبه رهبري وارد نمي‎شوم. نظرم اين است که چنين چيزي به‎نفع جامعه نيست. باز هم در اينجا دستشان را باز مي‎گذارند.
منبع:پنجره

نظر شما