به گزارش نماینده، در شرایطی که اصلاح طلبان با قدرت برای انتخابات حاضر می شوند و خواه ناخواه به یاری دولت دل بسته اند، چراکه مسبب پیروزی آن بودهاند، فیاض زاهد میگوید نشانه هایی در دولت روحانی میبیند که آنان به دنبال ائتلاف با نیروهای میانه رو راست هستند، میانه روهایی که در خوشبینانهترین حالت ما را با علی لاریجانی مواجه میکنند!
هرچند موضوع ائتلاف روحانی و لاریجانی نقل محافل سیاسی این روزهاست، اما فیاض زاهد اولین کسی بود که در گفتگو با آفتاب یزد به این موضوع اشاره و آن را تشریح کرد.
حاصل این مصاحبه، گفتگویی چالشی است که به پستی ها، بلندی ها و چرایی چنین ائتلافی می پردازد که مشروح آن در ادامه می آید:
با فرض اینکه مذاکرات هستهای در تیرماه امسال به نتیجه رسد، امضای توافق جامع نهایی توسط ایران و کشورهای ۱+۵، چه تاثیری بر انتخابات مجلس شورای اسلامی که اسفند ماه امسال برگزار میشود، خواهد داشت؟
دولت روحانی با تمرکز بر حل پرونده هستهای وارد کارزار انتخاباتی شد و در صفبندیهای اولیه خود، نشان داد که اولویت اصلی او، حوزه خارجی است.
وقت و تمرکزی که ظریف و همکارانش در یک سال و نیم گذشته بر این موضوع نهاده، گویای این حقیقت است که دکتر روحانی، رئیس جمهور ایران، علت اصلی مشکلات حادث شده در کشور را ناشی از پرونده هستهای و تحریمهایی می بیند که موجب محدود شدن منافذ تنفس اقتصادی، سیاسی و بینالمللی جمهوری اسلامی ایران شده است.
براساس تصور دکتر روحانی، ریشه مشکلات ما در چند مسئله است، یک؛ فقدان رابطه بینالمللی و وجود تنش در مناسبات بینالمللی، دوم؛ وجود گسترده تحریمها که اجازه نمیدهد ایران از تمام ظرفیتهای خود استفاده کند، سوم؛ ضرورت سرمایهگذاری در حوزه های نفت، گاز، پتروشیمی، خودرو و غیره.
تمام این موارد منوط به حل بحران هستهای و از بین رفتن عامل تنش در این حوزه است، بدیهی است که با این فرض که در ۱۱ تیرماه، خبر توافق نهایی اعلام شود، به نظر من، زمینههایی وجود دارد که دکتر روحانی با بهره بردن از این پیروزی به حوزه داخلی بازگردد و به ترمیم کابینه اقدام کند، برخی از وزرا و استانداران را تغییر دهد، در حوزه مدیران میانی تغییراتی را به عمل آورد و سعی کند در حوزههایی که مربوط به زندگی مردم است، از طریق تغییر در حوزههای سیاسی، تحولی ایجاد کند.
آقای روحانی در پیام نوروزی خود، به طور مستقیم به مسئله انتخابات مجلس اشاره کرد، روشن است که از نظر او اگر دولت میخواهد در حوزه داخلی موفق شود، باید پس از حل پرونده هستهای، رویکرد عمیقتری به حوزه مسائل داخلی داشته باشد. بدون اینکه دکتر روحانی بخواهد، عامدانه از این فرصت استفاده کند، به صورت غریزی موفقیت او در مذاکرات هستهای، بازخوردی در حوزه مطالبات سیاسی و داخلی خواهد داشت و او را در موضع بالاتر نسبت به رقبای خود یعنی دلواپسان، قرار خواهد داد. در چنین شرایطی روحانی چه عامدا و چه به صورت طبیعی خود را در معرض پیروزی در انتخابات مجلس خواهد دید.
بدیهی است که موفقیت در این حوزه، شانس او، اصلاح طلبان و همراهانش را در کسب اکثریت کرسیهای مجلس بالا خواهد برد.
این موفقیت چه تغییری در گروهبندیها، جناح بندی ها و آرایش سیاسی جناح ها در انتخابات به وجود خواهد آورد؟
نمیتوانیم اکنون تصویر روشن و دقیقی ارائه کنیم، تنها میتوان گمانهزنی کرد. سال گذشته در گفتگویی مطرح کردم که شاید عدهای تصور کنند با حل پرونده هستهای، دولت در حوزه مطالبات داخلی و ملی با دست بالاتری عمل خواهد کرد.
این موضوع طرفداران و مخالفانی دارد. برخی معتقدند نهاد حاکمیت سیاسی در ایران با حل پرونده هستهای و کاهش تنشهای بینالمللی و انتقال پول های بلوکه شده، دست بالاتر را حتی در حوزه سیاسی خواهد گرفت و آن اراده بر اراده روحانی به عنوان رئیسجمهور خواهد چربید.
در آن تحلیل بدبینانه نه تنها گشایشی در امور سیاسی ایران حاصل نخواهد شد، نه تنها شاهد مجلس هماهنگتر نخواهیم بود، بلکه عقبه اجتماعی دولت روحانی که اصلاح طلبان هستند، کنار گذاشته خواهند شد و بدان صورت رقابت و شرکت در رقابتهای انتخاباتی را نخواهند داشت. در مقابل عرصه برای نیروهای خنثی، مستقل و نیمه مستقل بازتر شده و آنها به راحتی وارد کارزار انتخاباتی خواهند شد. در این تحلیل بدبینانه فرض بر این است که اصلاحطلبان در رقابت میان تندروها و نیروهای معتدل و خنثی مجبور شوند که پشت این نیروهای خنثی قرار گیرند، تا وضعیت از آنی که هست بدتر نشود. فارغ از این موضوع پس از توافق هستهای ما شاهد صفبندیهای جدید در حوزه سیاسی خواهیم بود.
به نظر میرسد در اولین گروه از این دسته بندی، طیفی از موتلفه به جبهه پایداری نزدیک خواهد شد، چرا که این طیف، جبهه پایداری را واجد یک سازمان تشکیلاتی قدرتمند می داند که درآن نیروهای سیاسی جوانتر، مانیفست رادیکالتری از تحولات سیاسی ایران ارائه میدهند. جبهه پایداری چهرههای تا حدی سرشناس در این سالها تربیت کرده، دولت احمدینژاد فرصتی بود تا برخی از چهرههای سیاسی ناشناس با در اختیار گرفتن مسئولیتهای کلیدی در افکار عمومی جا بیفتند. این افراد میتوانند با وجود یک رهبر معنوی مانند آقای مصباح یزدی و چهرههایی نزدیک به دولت احمدینژاد و توان مالی مناسبی که دارند، با تکیه بر سازماندهی که وجه ممیز جبهه پایداری و تشکیلات مصباح یزدی است، به سمت یک انتخابات موثر پیش روند.
در برابر آنها نیروی اصولگرای سنتی قرار میگیرد که میتوانیم آنها را در گروهی از جامعه مدرسین، روحانیت مبارز، بخش هایی از موتلفه و گروههای نزدیک به علی لاریجانی، صف بندی کنیم. این افراد از گذشته تاریخی بالاتری برخوردارند، با نهاد محافظه کاری در ایران سازگاری بیشتری دارند، سنت گراتر هستند، از اندیشههای رادیکال و بنیادگرایانه در حوزه سیاست داخلی و خارجی و حوزه اقتصادی به دور هستند، بیش از اینکه به بنگاههای اقتصادی رادیکال دلبسته باشند، به نهاد بازار و مکانیزم حجرهای که اقتصاد سنتی ایران را می سازد، وابسته هستند. به نظرم آنان نیروی اجتماعی قدرتمندی به شمار نمی آیند، چرا که رهبری واحد ندارند، فاقد تشکیلات و سازماندهی آمرانه هستند و بر روی نیروهای اجتماعی جوانی که سر در سودای رادیکالیسم سیاسی دارند، موثر نیستند.
طیف دیگر از فعالان سیاسی، اصلاح طلبان شناسنامهداری به شمار میروند. در این حوزه ما شاهد نگرانیهایی میتوانیم باشیم. اصرار بر اینکه عدهای، نقش رهبری رئیس دولت اصلاحات را کمرنگ کرده و برای گروهها، احزاب و دستهجات سیاسی خود هویت مستقلی قائل شوند یا چهرههایی که به درست یا غلط تصور میکنند دارای وزن اجتماعی قابل ملاحظهای هستند و نباید در طول مدیریت به رهبری اصلاحات قرار گیرند، بلکه باید در عرض او باشند. چنین مواردی می تواند مشکلاتی ایجاد کند.
در گروه اصلاح طلبان می توان انشقاق ایجاد کرد، اصلاح طلبانی که متهم میشوند به اصلاح طلبانی تندروتر که به دلیل محدودیت ها عملا امکان رقابت ندارند و از سوی دیگر اصلاح طلبانی خنثی، میانه و بینابینی که میتوانند تابلوی اصلی اصلاحات را برای خود مصادره کنند.
در صف بندی های انتخاباتی، طرفداران نزدیک به دولت را میتوان به عنوان گروه چهارم برشمرد. چهرههای تکنوکراتی که از دل نوعی بروکراسی آریستوکراتیک، اشرافیت سیاسی به دولت نزدیک شدند، نه هزینه ای پرداخت کرده اند و نه علاقهای به این موضوع دارند، بیشتر معتقدند کشور را نمیشود با آرمانهای سیاسی، برنامهها و تئوریهای سیاسی اداره کرد بلکه باید با روشهای مدیریتی پیش رفت. این گروه تکنوکراتهایی نزدیک به آقای رئیسجمهور هستند که گاه در دولت او نقش داشته اند، چهرههایی چون ترکان، واعظی و نوبخت از جمله این افراد به شمار می روند.
این افراد میتوانند دسته چهارمی را شکل دهند که در خلاء اصلاحطلبان اصلی یا اصلاح طلبان آوانگارد، بستری را برای تعامل و فعالیت سیاسی فراهم کنند، به این معنی که این دولت اولویتهای کاری مهمتری فارغ از منازعات سیاسی دارد، دولت نباید خود را درگیر دعواهای هر روزه کند و حال که دولت در مذاکرات هستهای به پیروزی رسیده، بایستی با طیفهای میانهروتر، معتدلتر و حتی مصلحت گرایانهتر، به یک ائتلاف برسد و انتخابات را به سمت مبارزه با افراطیون پیش برد. این شرایط میتواند ایدهآل بخشی از دولتمردان ما و البته ایده آل بخشی از حاکمیت سیاسی در ایران باشد. تصور نمیکنم خارج از این چهار جبههبندی، اتفاق دیگری رخ دهد.
پاسخ شما، مبحث گسترده را پیش روی ما قرار داد که سوالات بسیاری در دل آن است. اما موضوعی که بیشتر جلب توجه کرد، تحلیل بدبینانهای بود که روحانی پس از توافق هستهای به سراغ سیاست داخلی خواهد رفت، اما علی رغم این موضع ما در انتخابات مجلس، شاهد اتفاق خوبی نخواهیم بود و افراد خنثی در عرصه انتخابات خودنمایی خواهند کرد. چرا این اتفاق رخ خواهد داد؟
ما ۲ فرض داریم. یک فرض خوشبینانه که روحانی پیروز از مذاکرات هستهای، به دنبال قولی خواهد بود که به مردم داده، او به مردم قول داد که در چارچوب قانون اساسی، انتخابات را برگزار کند و به همه گروههای سیاسی و اجتماعی حق مشارکت دهند. اما فرض واقعبینانهتر این است که روحانی توان کار در این حوزه را ندارد. شاید روحانی نخواهد انرژی خود را صرف این موضوع کند.
آیا همین موضوع میتواند یکی از دلایلی باشد که تاکنون دکتر روحانی در سیاست داخلی، قوی عمل نکرده است؟
ما اکنون فرض را بر این میگذاریم که روحانی نمیخواهد همزمان در دو جبهه بجنگد، فرض را بر این میگذاریم که روحانی اولویت اول خود را بر حل پرونده هستهای قرار داده و سپس پرداختن به سیاست داخلی.
حال بیایید خودمان را جای رئیسجمهور بگذاریم. او پرونده هستهای را حل کرده در پاسخ به ایده آلهای ذهن روحانی، بگویند ما حداقل ملاحظات شما را رعایت میکنیم، حداقل ملاحظات میشود، نیروهای خنثی!
در این زمان باید در نظر گرفت، شما رئیسجمهوری هستید که میخواهید تندروهای حاکم در این مجلس، دوره بعدی نباشند، بلکه تیم عاقلتر، هماهنگتر با تغییرات جهانی، منطقهای و نیازهای واقعی مجلس روی کار بیاید. نه آن سطح از اختیار را در دعوا و منازعه دارید و نه اصلا شما رئیسجمهوری با چنین کاراکتری هستید که بخواهید دعوا را از حوزه پستوها و چانهزنیها به عرصه میدان افکار عمومی و رسانهها بکشانید. البته آقای روحانی در خیلی از حوزهها، این مجادلات را به تریبونها کشاند، اما آنها منازعات فیصله بخش و دغدغههای اصلی نبود!
شاید هم باید به او حق داد، او تلاش کرده در پشت صحنه بتواند بخش زیادی از مشکلات را حل و فصل کند. یادمان باشد تا زمانی که شما فاقد پشتوانه و نیروی اجتماعی قابل ملاحظهای باشید، در پیشبرد اهداف سیاسی خود نیز موفق نخواهید بود.
روحانی تلاش میکند که به صورت بینابین بدون اینکه بخشهایی را تحریک کند، بدون اینکه آنها را وادار کند در برابر او به صورت عریان ایستادگی کنند، بسیار ظریف و بسیار زیرکانه این دوره را پشت سر بگذارد. اگر روحانی بخواهد چنین کاری بکند، میشود همان فرمولی که من پیشبینی کردم. یعنی حرکت به سمت ائتلاف با نیروهای میانه! قطعا او نمیتواند با جبهه پایداری ائتلاف کند، از اصلاحطلبهای اصیل، جدی و شناسنامهدار نیز به نظر کسی نمی آید که در صحنه باقی مانده باشد.
او مجبور میشود که به سمت یک ائتلاف نانوشته با نیروهای معتدل راست برود، یعنی مجلسی را تشکیل دهد که در کنترل تندروها و جبهه پایداری نیست اما کمتر نسبتی هم با دولت برآمده از خواست و مطالبات اجتماعی اصلاح طلبی دارد.
این همان چیزی است که روحانی را در یک مبارزه سیاسی بسیار خطرناک قرار میدهد، کاری که میتواند او را در افکار عمومی تبدیل به رئیس جمهوری کند که از خواستهها و مطالباتش عقبنشینی کرده است، در اینجا آقای رئیس جمهور باید بسیار با ظرافت و دقت به مردم توضیح دهد که او با چه مشکلاتی روبهروست، چرا نمیتواند از ایدهآلهایی که مردم در انتخابات ۹۲ براساس آنها، به او رای دادند، تبعیت کند.
این زمانی است که فکر کنیم آقای روحانی میخواهد این کار را انجام دهد. فرض بدبینانهتری هم وجود دارد. فرض بدبینانهتر این است که اساسا به این موضوع اعتقادی ندارد. آن زمان ما با یک خطر سیاسی روبهرو هستیم و آن این است که آقای روحانی از فردای پیروزی و رفتن به کاخ ریاست جمهوری این باور را داشته که او خود به تنهایی، در نتیجه آن گونه که در افکار عمومی ظاهر شده، در مناظرهها، در سفرها، رای آورده، مدیون شخصیتهای سیاسی نیست، مدیون جریان سیاسی خاصی نیست.
او چون خود را پیروز مطلق و منحصر به فرد انتخابات ریاست جمهوری میداند پس این احساس نیاز را هم به گروههای حامی، مرجع اجتماعی و چهره سیاسی موثر نخواهد کرد. اینجاست که او تصمیم میگیرد با چه گروه و جریانات سیاسی معامله و داد و ستد کند. فرض او این خواهد بود که من باید دولتی کارآمد و توانا بسازم. پرونده هستهای را حل کردم، مجلس هماهنگی روی کار خواهد آمد تا بتوانم جاده و نیروگاه بسازم، کار و تولید را افزایش دهم، سرمایهگذاری را در بخش صنعت، معدن و کشاورزی ببرم، در چنین شرایطی رونق اقتصادی به وجود خواهد آمد.
زمانی که رونق اقتصادی به وجود آمد، بدون اینکه به چهرههای سیاسی قبلی، احزاب و نیروهای اجتماعی که من را در طول ۴ روز به پیروز انتخابات بدل کردند، محتاج باشم، حال با تکیه بر نیرویی که خود آن را ایجاد کردم، یعنی حل پرونده هستهای، پیشبرد بسیاری از برنامهها و پروژه های داخلی، کنترل تورم و غیره، اصلا نیاز به حمایت ندارم.
وارد انتخابات ریاست جمهوری دوم میشوم، با توجه به این آوردهها اگر در سال ۹۲، رئیس جمهور وامدار بودم، این بار یک رئیس جمهور مستقل خواهم شد، این نقطه خطرناکی است. فرض من این است که آقای روحانی چنین باوری ندارد اما کسی از دل آدم ها خبر ندارد.
اگر رئیسجمهور فکر کند که بیانیه آیت الله هاشمی، اقدامات اصلاحطلبان و کنارهگیری عارف از انتخابات در رای گیری او بیتاثیر بوده و او خود به تنهایی در این مبارزه انتخاباتی به پیروزی رسیده، به نظر من با آینده سیاسی خود قمار کرده و این خطری است که میتواند او را تهدید کند، هر چند که من این خطر را در دسترس نمیبینم.
پس به نظر شما تا وقوع چنین اتفاقی فاصله داریم؟
بله، روحانی باهوشتر از آن است که خود را از این حجم نیروی حامی محروم کند و به دشتی پناه ببرد که معلوم نیست آیا نیرویی از او حمایت خواهد کرد؟
به نظر میرسد دکتر روحانی به چگونگی رای آوری خود در انتخابات ۹۲ واقف است، چرا که بعد از اعلام خبر پیروزی او توسط وزرات کشور، وی در تماس تلفنی با خبر ۲۱، از آیتالله هاشمی رفسنجانی و دیگران تشکر کرد.
احساسات آدمها در دوران قبل از قدرت و پس از قدرت میتواند متفاوت باشد.
آقای روحانی از طرف اطرافیان، مشاوران، سفرهای استانی و استقبالی که از او میشود، همواره میتواند در معرض یک خطر قرار بگیرد که به او توصیه شود؛ تو می توانی راهت را از آن نیروی حامی و اجتماعی که پشت تو هستند، جدا کنی.
من اکنون این اراده را در آقای روحانی نمیبینم اما نشانههایی دردولت روحانی برای این مفارقت وجود دارد. این نشانه ها میتواند محل نگرانی باشد.
چه نشانه هایی؟ می توانید آنها را نام ببرید؟
بیایید از منظر ماکیاولی به سیاست نگاه کنیم. شما به کاخ ریاست جمهوری راه پیدا کردید، خیل وسیعی از شخصیتهای برجسته اصلاحطلب در موقعیت خاصی هستند، به ظاهر اینگونه به نظر می رسد که بخش بیشتری از آنان تایید صلاحیت نخواهند شد.
از سوی دیگر در سیستم سیاسی به شما اعتماد وجود دارد، به شما این امکان داده شده که پرونده هستهای را از شورای امنیت به وزارت خارجه منتقل کنید، به شما این امکان داده شده که به تلفن رئیسجمهور آمریکا پاسخ دهید، به شما این امکان داده شده که وزیر خارجه بارها با وزیر خارجه آمریکا نشست و برخاست کند، به شما این امکان داده شده که به فکر دورنمای گسترش روابط سیاسی با دولت آمریکا باشید، به شما این امکان داده شده که شرکتهای اروپایی پشت دروازههای ایران صف بکشند، شما اگر بخواهید به سیاست به معنای واقعی که هدف آن کسب قدرت است نگاه کنید، سری که درد نمیکند دستمال نمیبندند، شما میتوانید بگویید که خواستیم اما نشد و به سراغ گزینههای کم هزینهتر حرکت کنید، حساسیت ها را تحریک نکنید و در زمینی بازی کنید که برای شما به ظاهر دستاوردهای بیشتری خواهد داشت.
صحبتهای شما را میتوان به طور مشخص به ائتلاف روحانی و علی لاریجانی تعبیر کرد. سوال اینجاست که بیشتر باید علی لاریجانی به دنبال ائتلاف با رئیس جمهور باشد، کما اینکه شما پیش از این مطرح کردید که لاریجانی چارهای جز نزدیکی با دولت ندارد، حال چرا روحانی به سمت لاریجانی حرکت میکند؟
من نگفتم که روحانی به آن سمت حرکت میکند، من گفتم در دولت روحانی و برخی اطرافیان او نشانههایی وجود دارد که این نگرانی را دامن میزند که مبادا دولت تصمیم گیرد که به سمت ائتلاف با جریانی از راست برود که خوشخیمترین آنها دکتر علی لاریجانی و مجموعه دوستان اوست.
علی لاریجانی هر بار میتواند خود به تنهایی از قم به عنوان نماینده مجلس رای بیاورد، اما معلوم نیست این ائتلافی که لاریجانی او را نمایندگی میکند، در دیگر شهرهای ایران بتواند موفق شود. او رای خود را در قم در نتیجه حضور در جریان راست و اصولگرایی نمیگیرد، او رای خود را از میرزا هاشم آملی، از یک خانه مرجعیت میگیرد، از یک علی لاریجانی با سابقه طولانی در مدیریت سیاسی و اجرایی میگیرد. امکان دارد معاون او در یک شهری نتواند از این مزیت استفاده کند.
از سوی دیگر روحانی کاملا به این نکته آگاهی دارد که اصلاحطلبان با دست بسته هم میتوانند از میان چهرههای مستقل، نزدیکترین گرایشات به گفتمان اصلاح طلبی را در انتخابات مجلس سازماندهی کنند. من فکر میکنم دکتر روحانی به خوبی به این موضوع واقف است و تلاش میکند با این برگ بازی کند. او میداند که با مدیران و با نمایندگان برآمده از گفتمان رقیب خیلی راحت پیش نخواهد رفت. کما اینکه در یک سال و نیم اخیر، گروهی در مجلس کمترین همراهی را با او کرد و او نتوانسته برنامههای خود را پیش ببرد.
ضمن اینکه علی لاریجانی و دوستانش هرچند در جلسات محرمانه و پشت صحنه با دولتیها دل و قلوه میدهند اما در چندین بزنگاه مهم نتواستند برای دولت روحانی، اقدامی موثر انجام دهند که این موضوع نشان از ضعف پایگاه سیاسی آنها دارد و البته اینکه شاید نخواستند برای دولت روحانی هزینه کنند.
در دولت گرایشی وجود دارد که معتقدند ما نیازی به اصلاح طلبان نداریم، حالا که اصلاح طلبان در موضع ضعف هستند و سرشان را آرام آرام از زیر آب بیرون می آورند، ما باید دستمان را روی این سر بگذاریم تا دوباره زیر آب بروند، چرا برای خودمان رقیب بتراشیم!؟
این چهرههای سیاسی نزدیک به دولت با اراده و میل برخی نهادها همساز هستند و هدف مشترک دارند، هدف مشترک آنها این است که این نیروی سیاسی عظیم و اثرگذار را تضعیف کنند.
در کوتاه مدت بخشهایی از مردان روحانی فکر میکنند با تضعیف اصلاح طلبان میتوانند یک اتحاد استراتژیک با بخشهایی از حاکمیت ایجاد کنند تا در قدرت باقی بمانند. نگاهی به رفتار برخی وزرا بکنید، به سکنات و رفتار آنها پیش از رفتن به وزارتخانه و پس از رفتن به وزارتخانه! همه هم و غم آنها تامین نظرات نمایندگان مخالفانشان در مجلس بوده، به انتخاب استانداران بنگرید، به انتخاب مدیران میانی استانها نگاه کنید، بخش اعظم مدیرانی که انتخاب شدند، آدمهای دکتر روحانی نیستند، یا از آدمهای قالیباف به شمار میروند یا آدمهای سعید جلیلی و احمدینژاد، در این میان اصلاحطلبان از خود میپرسند، سهم ما از بازی قدرت چه بوده است؟
بدیع است که اصلاح طلبان برای نجات کشور به حمایت از روحانی پرداختند اما اصلاح طلبان باورشان این است که کشور با افکار آنها بهتر اداره میشود. اگر قرار بود که صرفا به دلیل مسائل اخلاقی دست به این حمایت بزنیم، در مسجد به عبادت مشغول میشدیم. سیاست یعنی میل برای کسب پایههای قدرت، برای پیشبرد اهداف و نظراتی که در ذهنتان دارید. احزاب و گروههای سیاسی و رجل سیاسی این گونه معنی میشوند. کسی که کنش سیاسی انجام میدهد، به طور حتم میخواهد به قدرت برسد و در چارچوب قانون اساسی، کشور را براساس افکار خود بسازد.
فرض کنیم که چنین ائتلافی شکل بگیرد. از طرفی علی لاریجانی که حمایت کامل اصولگرایان به طور ویژه اصولگرایان تندرو را ندارد و از سوی دیگر روحانی که با این اقدام دیگر حمایت اصلاح طلبانی که او را رئیسجمهور کردند، نخواهد داشت، در چنین شرایطی این ائتلاف با چه پایگاه اجتماعی روبه رو خواهد بود؟
تصور من این است افرادی که در دولت روحانی به دنبال این سبک از ائتلاف هستند، بر این باورند که اصلاح طلبان چارهای نخواهند داشت... ت.
یعنی ممکن است این ائتلاف، ائتلاف مطلوب اصلاح طلبان شود؟
آنها معتقدند اصلاح طلبان بین دو گزینه قرار میگیرند، حمایت از نیروهای معتدل و میانه که ترکیبی است از مردان آقای روحانی و لاریجانی و جبهه پایداری و دوستانش.
در تحلیل آنها چون اصلاحطلبان نگاه ملی و آرمان خواهانه دارند همان طور که در انتخاب روحانی برای خود سهمی نخواستند، مجبور به این انتخاب میشوند. به نظر آنان اصلاح طلبان دولت روحانی را دولت درحال گذار میدانند، لذا انتظاراتشان را به حداقل میرسانند، همین که مجلس در دست تندروها نباشد، یک گام رو به جلوست. ما در دولت بعدی روحانی، شاید مجلس بهتری را سازماندهی کردیم، ما به وضعیت ما قبل صفر برگشتیم. انتخابات ۸۸ لطمات سختی را به سپهر سیاست در ایران زد، تا آن روزی که حاکمیت به نیروهای سیاسی اصلاح طلب اعتماد کامل کند و تا زمانی که تمام ظرفیت اصلاح طلبان در انتخابات شرکت کند، فاصله داریم.
در این مقطع، نیروهایی که طیفی از مدیران عالی رتبه، میانی و تکنوکراتهای خنثی به شمار می روند افرادی که هزینه ندادند و در آسایش کامل، کاسبی کردند، در غیاب چهرههای اصلاح طلب مطرح میشوند. زمانی که حساسیت روی افراد سیاسی شناسنامهدار وجود داشته باشد، میدانید چه کسانی شانس دارند؟ افراد خنثی و بیخاصیت.
در نتیجه دولت نمیتواند برنامه خود را پیش ببرد، در نتیجه سطح وسیعی از نارضایتی را در گروههای اجتماعی ایجاد خواهد کرد.
دکتر عارف اخیرا مطرح کردند که اگر لازم باشد کاری که در انتخابات ۹۲ انجام دادم در انتخابات ۹۴ تکرار خواهم کرد، آیا میتواند این صحبت در تایید چنین پیش بینی باشد. پیش بینی که شاید ائتلاف لاریجانی و روحانی، ائتلاف مطلوب اصلاح طلبان باشد؟
تا این لحظه که این گفتگو انجام میشود، اصلاح طلبان همچنان ظرفیت یک ائتلاف قدرتمند دارند و چه کسی بهتر از دکتر عارف. جامعه سیاسی ایران به دکتر عارف، تعهد اخلاقی دارد، بیش از همه شخص دکتر روحانی.
جامعه ایران، جامعه حساس و عاطفی است. کاری که او انجام داد مورد فراموشی قرار نمیگیرد. لذا اگر روحانی به گونهای عمل کند که در افکار عمومی این گونه استنباط شود که دولت پاسخ آن فداکاری اخلاقی و بزرگ سیاسی را با بیتوجهی و نالوتیگری میدهد، جامعه واکنش نشان خواهد داد، واکنش میتواند، ضررش برای همه ما باشد. فکر میکنم ما همچنان این ظرفیت را داریم که در ترکیبی از چهرههای سیاسی نزدیک به دولت، اصلاح طلبان و چهره های مستقل، دکتر عارف را در جایگاهی متناسب با شان و جایگاه خود، قرار دهد، اگر غیر از این عمل کنیم، رفتاری غیراخلاقی انجام دادیم، و یک نوع خودزنی سیاسی!
باید فداکاری سیاسی عارف در سال ۹۲ را با سرلیستی او در انتخابات مجلس پاسخ دهیم، اکنون طیفهای مختلفی از فعالان و کنشگران سیاسی میتوانند زیر نام دکتر عارف در انتخابات مجلس سازماندهی شوند.
در بخش هایی از صحبت های خود اظهار داشتید که تنها نشانههایی از چنین ائتلافی در دولت میبینید، آیا فعالیتهای عملی نیز وجود دارد؟ اخیرا از دکتر نوبخت این سوال پرسیده شده که وی به عنوان نماینده روحانی با لاریجانی مذاکره انتخاباتی انجام میدهد و او این موضوع را تکذیب کرد.
من خبری در این ارتباط ندارم تنها یک حس سیاسی و غریزی به من میگوید که چنین تعاملی در برخی از حوزههای دولت وجود دارد.
تمام صحبتهای تاکنون بر فرض این بود که توافق هستهای شکل بگیرد، اگر توافق به هر دلیلی حاصل نشود و یا به تاخیر بیفتد و به بعد از انتخابات مجلس موکول شود، کما اینکه از ۳ آذر تاکنون ما بارها با تمدید زمان مذاکرات مواجه بودیم، روحانی با انتخابات مجلس چه خواهد کرد؟
اگر دولت نتواند انتخابات مجلس را به پیش ببرد که بسیار بعید به نظر میرسد، طبیعتا دست او در حوزه تعاملات داخلی پایینتر خواهد بود و از آنجایی که حل مسائل داخلی را منوط به حل مسائل خارجی کرده، در حوزه داخل هم آن گونه که تصور میکرد، موفق نخواهد شد. در چنین شرایطی می توان گفت دولت روحانی هم در حوزه داخل شکست خورده و هم خارج.
در چنین شرایطی، روحانی بار دیگر به ائتلاف با اصلاح طلبان تن خواهد داد تا حداقل بتواند مجلس متناسبتر به وجود بیاورد؟
اگر فرض را بر این بگذاریم که روحانی علاقهمند است که مجددا به کاخ ریاست جمهوری دست پیدا کند، به نظر میرسد هیچ فرآیند دیگری جز نزدیک شدن به اصلاح طلبان وجود ندارد.
اما اشکال اساسی وجود دارد. افکار عمومی از خود میپرسد، آن زمانی که ما از اصلاح طلبان و الگوهای توصیه شده آنان تبعیت کردیم، چه دستاوردی داشتیم، در حوزه خارجی که موفق نشدیم، در حوزه داخلی که دولت کاری انجام نداد، مطالبات سیاسی حل نشد، در چنین شرایطی کار برای هر دو گروه سختتر خواهد شد، چه روحانی و چه اصلاح طلبان.
نظر شما