به گزارش نماینده، احسان رستگار، مدیر مسئول شفاف: امروز می نویسیم به یاد استاد، امروز می گوییم از نظرات استاد و امروز گرامی می داریم سال روز شهادت استاد را. اما این ها الزاما باعث نمی شود که شهید مطهری آن طور که باید شناسانده شود. این ها هرگز نباید باعث شود که ما فکر کنیم که اگرچه مهم ترین رویداد کتاب کشور - یعنی نمایشگاه بین المللی کتاب تهران - چون در هفته ی معلم است و چون استاد نیز همان معلم شهید در تاریخ جمهوری اسلامی ایران است، پس حتما افکار ایشان به قدر کافی نشر و تبیین شده است. اصلا این طور نیست. تفکر استاد آن قدر محجور است که هرگاه جمله ای از میان انبوه سخنرانی ها و نوشته های ایشان استخراج و اعلام می گردد، همه انگشت حیرت به دهان می گزند و می گویند: «واقعا اینا رو شهید مطهری گفته!؟»
سال ۸۹ در دانشکده ی علوم پایه ی دانشگاه تهران، در یک جلسه، جمله ی معروف استاد درباره ی «اصرار ایشان مبنی بر تدریس استاد خارجی مومن به مارکسیزم در دانشکده ی الهیات دانشگاه تهران» را در تریبون آزاد یکی از کرسی های آزاد اندیشی مطرح کردم. جالب این جاست که افراد حاضر در جمع اگرچه از فعالان دانشجویی شناخته شده ی دانشگاه تهران بودند، اکثرا این جمله را نشنیده بودند. بعد از آن به قدری آن جمله ی برایشان شیرین و تواما عجیب به نظر رسیده بود که هر کدام در هر مناظره ای استناد می کردند به این اظهار نظر استاد. این نشان از مظلوم بودن اندیشه ی استاد حتی در طیف اندیشمند، متفکر، دانشگاهی و پیشرو دارد.
آن چه نگارنده بنا دارد در این مجال محدود مطرح کند، از همان جنس صحبت های استاد است که در فوق از نظر گذشت. جالب آن جا بود كه آن جمله از يكي از بهترين و به فراخور زمان حال ترين كتاب هاي استاد يعني آينده ي انقلاب اسلامي ايران برگزيده شده بود، ولي مشخص شد كه حتي همان كتاب هم مورد تامل و مداقه ي حتي جامعه ي دانشگاهي، آن طور كه بايد و شايد قرار نگرفته است.
۱- عدالت حتی برای خودی ها و حتما به اسم یک خودی باید بی کم و کاست اجرا شود
امروز بسیاری از اتفاقات نامبارکی که رخ می دهد، وقتی شخصی مصلحی در صدد نقد و اعتراض به آن بر می آید، عده ای با توجیه نامربوط «حفظ نظام از اوجب واجبات است» ، مهر بر دهان آن شخص می زنند و با این استدلال که این جمله ی گوهربار امام خمینی (ره)، به معنای این است که به هر قیمت باید نظام حفظ شود، عرصه را نه تنها برای آزادی بیان و نقد بلکه برای اصلاح هم می بندند. حال آن که غافلند که همان امام که چنان فرموده اند، در ادامه می فرمایند که «حفظ اسلام در راس تمام واجبات است (صحیفه، جلد ۲۱، صفحه ی ۱۴۱)».
آن قدر نگاه امام و استاد به هم نزدیک و به تعبیر دقیق تر بر هم منطبق بوده، که نمی توان از تفکر استاد سخن گفت و از بیانات امام بهره نبرد. طيفي هستند كه هنوز در نيافته اند كه حفظ نظام از راه حفظ اسلام می گذرد و انگار گمان برده اند كه اگر بنا باشد اسلام مو به مو و به سبك حكومت علوي اجرا شود، با شرايط روز و واقع بينانه مطابقت نداشته و ممكن است كه خدشه اي به نظام وارد شود. شهيد مطهري وقتی در همان هفته ی اول بعد از پیروزی انقلاب اسلامی خبر دادند که دو نفر کمیته ای مرتکب اعمال خلاف شده اند، ايشان به مرحوم آيت الله مهدوي كني - كه به توصیه ی خود استاد به عنوان رئيس كميته ها منصوب شده بودند - گفتند:
"حتی اگر مجازات آنان اعدام باشد باید با همین نام کمیته ای اعدام شوند و نه كميته اي نما یا نفوذی یا مضامین مشابه؛ بلکه دقیقا به عنوان یک کمیته ای. هيچ اشكالي ندارد كه مطرح شود كه اين خاطيان كمیته اي بوده اند. این امر نه تنها موجب تضعیف کمیته نخواهد شد. بلکه موجب تقویت آن و نظام جمهوری اسلامی خواهد بود. "
اين جمله ي شهيد مطهري و آن جمله ي امام، دقيقا در يك خط قرار دارند و آن خطي است كه اسلام را اصل و مابقي متغيرها حتي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران را بر اساس آن تنظيم مي كند. اين جهان بيني، همان جهان بيني است كه پيرو آن امام مي فرمايند: "اشكال بلكه تخطئه، يكي از مواهب الهي است. " حال آن كه ناگفته پيداست كه نقد و اصلاح كه از تخطئه چه از حيث نيت و چه شكل طرح، متفاوت است، به مثابه امر به معروف و نعي از منكر تلقي مي شود و اين هم از اوجب واجبات است.
عدالت اجتماعي در نگاه استاد، به معناي اجراي عدالت فقط در مورد مردم نبود، بلكه ايشان جامعه و حاكميت را يكي دانسته و خطا و جرم هر كدام از اعضاي اين دو را، بدون هيچ تفاوتي لازم به رسيدگي بر مي شمردند.
۲- شهید مطهری و احمق ها و منافقين
از بزرگ ترين دردهاي هميشگي استاد كه تا لحظه ي شهادتشان، ذهن ايشان را همواره به خود مشغول مي داشت، بحث نفاق بود. ايشان بر اساس استدلال عقلايي و ناب، معتقد بودند كه از آن جا منافق زيرك است و مي داند از چه طريقي رخنه كند، بخشي را مي تواند جذب كند و بعضي را خير. آن ها كه جذب منافق مي شوند، همان احمق ها هستند، همان حمقائي هستند كه دل امام علي (ع) و فرق مباركشان را با خون پاكشان رنگين كردند. آن چه كه حد ندارد حماقت است، ولي آن چه استاد برخلاف بسياري از تحليل گران و انديشمندان ديگر از آن غافل نبود، اين واقعيت تلخ است كه "عصر ما، عصر نفاق است" و در اين زمانه، نفاق هم حد ندارد. پس اين گونه است كه منافقين بر كول احمق ها سوار شده و توسط آنان، به اهداف پليد و پر غل و غش خود دست مي يابند.
در اين باره استاد مي فرمايند:
"اگر عبادت با حماقت توام شود، احمق ها آلت دست زیرکها می گردند و سیاست قرآن سر نیزه کردن اجرا می شود و مانع کار صالحین می گردند. (یادداشت های استاد مطهری، جلد ۳، صفحه ی ۳۸۱)"
۳- استادي كه خود علی شریعتی را به حسينيه ي ارشاد دعوت كرد، خودش هم تفكرات او را رد كرد
معلمي سبزواري كه پيش از سال ٤٧، معلمي بود در خراسان، به دعوت استاد به حسينيه ي ارشاد دعوت مي شود. سخنراني هاي آتشين و پر شور دکتر شريعتي، جوانان و دانشگاهيان را به جريان انقلاب جذب مي كند. اما اين ها بخشي از واقعيات بود. بخش ديگري كه همواره با رودربايستي و ملاحظات بي جا، به انزواي نسيان هل داده شده، اين است كه رفته رفته و با كامل شدن شناخت استاد نسبت به علي شريعتي، ايشان وي را از نظر عقيدتي صاحب صلاحيت ندانسته و دعواي ايدئولوژيك آنان تا آن جا بالا می گیرد كه شهيد مطهري كه خود مؤسس حسينيه ي ارشاد بودند، آن جا را ترك كرده و اختلافات فكري و عقيدتي شان با شريعتي را علني مي كنند.
به دليل محبوبيت انكار ناپذير شريعتي چه در همان ايام و چه در امروز، متاسفانه كم تر تحليلگري جرات كرده كه بگويد حق را به استاد مي دهد و اكثر تحليل گران، انديشمندان و سياست مداران ما، سعي مي كنند تا با سلام و صلوات از كنار اين دعواي عميق و تاريخي گذر كنند و خود را طرفدار هم استاد و نيز دكتر شريعتي قلمداد كنند، اما از آن جا كه به اذعان شهيد مطهري، افکار و آراء ايشان با وي ضديت دارد، هر منصفي بايد بپذيرد كه جمع اضداد محال است و راه اين دو و جهان بيني شان، اگر نگوييم ١٨٠ درجه ولي لا اقل ٩٠ درجه با هم توفير مي كند.
اظهار نظر صريح شهيد مطهري درباره ي کتاب اسلام شناسی آقاي علي شريعتي، گواه عمق و مبنايي بودن اين اختلافات است كه در ذيل مي آيد:
[متن دست خط شهید مطهری در حاشيه ي جزوه:" این جزوه مانند اغلب نوشته های نویسنده، از نظر ادبی و هنری اعلی است و از نظر علمی متوسط است و از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است.]"
(منبع تصویر: کتاب شهید مطهری و روشنفکران، انتشارات صدرا، چاپ نهم، صفحه ۳۴)
ايشان در بخشي از نامه اي خطاب به امام مي نويسند:
"نظر به اين كه تحصيلات عاليه و فرهنگ او غربي بوده و هنوز فرصت و مجال كافي نيافته بود در معارف اسلامي مطالعه وافي داشته باشد تا آن جا كه گاهي از مسلّمات قرآن و سنّت و معارف و فقه اسلامي بي خبر مي ماند، هر چند با كوشش زياد به تدريج بر اطّلاعات خود در اين زمينه مي افزود، در مسائل اسلامي(حتّي در مسائل اصولي) دچار اشتباهات فراوان گرديده است كه سكوت در برابر آنها ناروا و نوعي كتمان حقيقت و مشمول سخن خداست كه: «انّ الذين يكتمون ما انزلنا من البيّنات من بعد ما بينّاه للناس اولئك يلعنهم اللّه و يلعنهم اللاعنون» از اين رو، با توجّه به استقبال فراوان جوانان به كتب مشاراليه و اين كه خود او در اواخر عمر در اثر تذكرات متوالي افراد بي غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش متوجّه اشتباهات خود شد و به يكي از نزديكانش وكالت تام براي اصلاح آنها داد، اينجانبان بر آن شديم به حول و قوّه الهي ضمن احترام به شخصيّت او و تقدير از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشي و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و يا دشمنان مغرض، طّي نشرياتي نظريات خود را درباره مطالب و مندرجات كتابهاي ايشان بالصراحه اعلام داريم. "
لازم به ذكر است كه استاد درباره ي شريعتي دو نامه مي نويسد كه هر دو در ايام پس از فوت علي شريعتي نوشته و به دست امام مي رسند.
۴- اگر استاد امروز بود، چه مي فرمود؟
[طبیعتا این بخش از مطلب، صرفا نظرات و پیش بینی های نویسنده می باشد که مبتنی بر شناخت هرچند ناقص خود از جهان بینی استاد، به رشته ی تحریر درآمده است]
برخی این سوال را خیلی بی راه و غیر قابل قضاوت می دانند ولی استاد این قدر شفاف و جهان بینی و دستگاه محاسباتی اش دقیق بود که اتفاقا به نظرم می شود در عالم رویا او را تصور کرد که در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ محورهای احتمالی سخنرانی اش چه می بود. حتی می توانم فراز و فرود صوتش را هنگام سخنرانی تصور کنم. می توانم تصور کنم که کجا خون استاد به جوش می آید و فریاد می کشد! کجا صدای بلندگو نامفهوم (دیستورت) می شود از فرط صدای استاد. استاد جاذبه و دافعه و حساسیت ها و دغدغه هایش آن قدر منطبق با اسلام ناب محمدی بود که مواضعش را اکنون قابل پیش بینی کرده است.
شاید ایشان می فرمودند:
آهای ای روشنفکرنماها! شما چه روشنفكراني هستيد كه پساپس جامعه حركت مي كنيد!؟ همه جاي دنيا روشنفكران پيشاپيش جامعه اند و از آينده خبر مي دهند، اما شما فقط راوي بدبختي ها و سياهي ها و پلشتي هاي جامعه شده ايد. آيا شما هم روشنفكراني هستيد از جنس صادق هدايت ملعون كه هر عيب كه خود داشت، به مردم نسبت مي داد!؟
ای خودی ها! ای مذهبي ها، ای انقلابي ها! قشری گرا نباشید! هسته را رها نکنید! پوسته را چرا می چسبید؟ چرا مي ترسيد كه هر كس حرفش را بزنيد! مبادا فكر كنيد كه انقلابي بودن، به معناي خفه كردن طرف مقابل است! اتفاقا با تضارب آراء است كه بقای نظام اسلامی تضمین می شود!
ای مسئولان! چرا مي ترسيد به مردم آن چه را كه بايد بگوييد؟ چرا مردم را در آمار و اطلاعات غريبه مي انگاريد؟
ای مردم! ذائقه تان را رشد دهید! احساس گرا نباشيد! ظاهربين نباشيد! شعارگرا نباشيد! چرا به جاي دلبستن به عملكرد افراد و استدلالشان، به يك شعار و يك بگو مگوي رسانه اي دل مي بنديد؟
ای جوانان! اسلام مال دیروز نبوده! مال ۱۴۰۰ سال پیش نبوده! جوان! باور كن كه اگر دستاويز ديگري انتخاب كني، زماني پشيمان مي شوي كه ديگر جواني را از كف داده اي!
ای سیاسیون! اگر سیاست ما عین دیانت ماست، پس چرا هر كدام در هر حزب و طيفي كه هستيد، سياست را با طمع تصاحب قدرت مي نگريد؟ پس كو اون نيت قربت الي الله!؟ پس كو اون ايدئولوژي خدمت به مردم!؟ پس كو اون آرمان احقاق حق!؟ كو اون آمال دفاع از مستضعفين عالم!؟ چرا مصلحت سنج و عافيت طلب شده ايد!؟ الناس علي دين ملوكهم! مراقب باشيد كه مردم شما را مي بينند!
ای روحانیون! روحانیت باید نترس باشد! باید هزینه بدهد! نباید فقط حاکمیت کند! از آبروی خود خرج کنید! چرا اين قدر محافظه كاري!؟ چرا اين قدر تعارف؟
ای دانشگاهیان! چرا فقط ترجمه می کنید؟ تا کی بناست جوانان ما خوراک غرب را بدون فایده بجوند و تف کنند؟ چرا دچار استسباع فرهنگي و علمي شده ايد!؟ اگر شما به جوانان درست خط ندهيد، پس جوان چطور هدايت شوند!؟
ای پدران ای مادران! ازدواج جوانان را چرا به شوخي گرفته ايد!؟ چرا در آن چه بايد سخت بگيريد و نظارت كنيد، رها كرده ايد و در آن چه بايد سهل بگيريد مثل مهريه، خانه، ماشين! آن قدر سخت گرفته ايد كه جوان ما مي رود از طرق نامشروع و پنهاني نيازهايش را برآورده مي كند! مگر نخوانده ايد حديث امام باقر را كه مي فرمايد اگر جوان با اخلاق و مومني به خواستگاري دخترتان آمد، اگر دخترتان را به او ندهيد، فساد و فتنه جامعه را در بر مي گيرد!؟
نظر شما