نماینده/حسین شمسیان: یکی از همکلاسیهایم تعریف میکرد: «سالها قبل، آقایی برای تدریس از مرکز به شهر ما اعزام شده بود. ابتدا قرار بود به خاطر رشته تحصیلیاش به ما زیستشناسی درس بدهد اما با رفتن معلم ریاضی (که همزمان جبر و هندسه و ریاضیات جدید و... را درس میداد!) ناگهان او شد معلم همهفن حریف! از یکطرف تدریس دروسی به عهدهاش گذاشته شده بود که تخصصی در آنها نداشت و از طرف دیگر به خاطر تازهوارد بودنش، به شدت درگیر مسئله تهیه مسکن و... بود. اینها سبب شده بود که وی، به جای تدریس کتابهای مدرسه، هر هفته یا دو هفته یک بار بعد از بیان نکاتی درباره ضرورت «ایجاد تحول در علم»! اعلام میکرد که امروز باید با کمک شما یکی از معادلات حل نشده خیام را حل کنیم!
و بعد از روی کتابی که معلوم نبود کدام آدم شیر پاک خوردهای به او داده بود، یک معادله و مسئله طولانی را روی تابلوی کلاس مینوشت و از ما میخواست مشغول حل آن شویم! این کار فرصت خوبی بود تا او شروع کند با تلفن پیگیر کارهای عقبمانده و جواب دادن به طلبکاران و... شود. یکی دو تا از بچههای کلاس که باهوشتر از بقیه بودند خیلی زود فهمیدند که این «ایجاد تحول در علم» یک ماجرای «سرکاری» است و حتی بسیاری از مسئلههای طرح شده غلط و بیمبناست و خلاصه چیزی از آن به دست نمیآید اما بقیه رفقا، چند سال دیرتر، یعنی زمانی که به دانشگاه رفتند فهمیدند که ماجرا چه بوده! بگذریم که آن سال اکثر بچهها از آن دروس نمره نیاوردند و کار به شکایت بردن به مرکز استان و... کشید».
هفته پیش همایشی در تهران برگزار شد تا در آن راهکارهایی برای اقتصاد ایران بیان شود. صرفنظر از اینکه اقتصاد ایران- مثل مبارزه با مفاسد اقتصادی- نیازمند همایش و نمایش و سخنرانی است یا نیازمند اقدام هوشمندانه با دستهای پاک و خدمت صادقانه به مردم، رئیسجمهور محترم در آنجا از آرزوی اجرای یکی از اصول قانون اساسی و برگزاری رفراندوم سخن گفت! همین موضوع- که معلوم نیست نسبت آن با برنامهریزی اقتصادی چیست- باعث شد عدهای ذوقزده و هیجانکرده در مدح و ثنای رفراندوم سخنها بگویند و قلم بر صفحه کاغذ بدوانند و حتی عدهای از فرصت سوءاستفاده کرده، بغضهای فروخورده خود از نظام را بر زبان بیاورند! اما سخنان آن روز بیشتر خاطرهای که در ابتدای این یادداشت به آن اشاره شد را در ذهن زنده میکند و تداعیگر آن است. صرفنظر از ایرادات حقوقی جدی و البته بدیهی و ابتدایی که به این پیشنهاد وارد است باید گفت؛ انتخاب رئیسجمهور در قالب همین قانون اساسی و بر اساس وعدههای فراوان داده شده از سوی رئیسجمهور محترم صورت پذیرفته و به یقین برگزاری رفراندوم، یکی از این وعدهها نبود!
حال چه شده که به جای عمل به وعدهها، عمل به وعده نشدهها در دستور کار قرار گرفته است!؟ آیا جز این است که عمل به آن وعدهها با این عملکرد ممکن نبوده و ناچار برای برونرفت از فضای مطالبهگری مردم، باید «یکی از معادلات خیام را حل کرد»!؟ واقعیت این است که مراجعه به آرای عمومی و برگزاری همهپرسی، در شرایطی مطرح است که برای اجرا یا عدم اجرای کاری، تردید وجود داشته و ندانیم که مردم این کار را قبول دارند یا نه؟
اما وقتی که بر اساس قانون عادی و قانون اساسی، تکالیف و وظایف دولت و دستگاه اجرایی معلوم و آشکار است، چه چیزی مبهم است که نیاز به همهپرسی دارد!؟ به نظر آنها که بر طبل شعف میکوبند، دولت کدام خدمت را انجام داده و حال برای اجرای بقیه آن تردید دارد که مردم آن را میپذیرند یا نه!؟ یا کدام وعده دولت رنگ عملیاتی شدن به خود گرفته که اکنون لازم باشد مردم درباره بقیه آن نظر خود را اعلام کنند؟ مثلا قرار بود بر اساس وعده رئیسجمهور محترم ظرف شش ماه «تحولی اساسی» در وضع اقتصادی مردم پدید بیاید. آیا این اتفاق افتاد و مردم این را لمس کردند!؟ با گذشت نزدیک به نیمی از عمر دولت، چند درصد وعدهها عملیاتی شده است؟
آیا سقوط پیاپی شاخص بورس به بیسابقهترین سطح در چهار سال گذشته با همهپرسی حل میشود؟ آیا مشکل افزایش نرخ بیکاری که علیرغم همه اعمال سلیقهها و کاهش دستوری همچنان در حال افزایش است با همهپرسی حل میشود!؟
مگر نه اینکه وعده شده بود دولت یازدهم احترام را به پاسپورت ایرانی برمیگرداند؟ اکنون حدود ۲ سال است که جمهوری اسلامی ایران نمایندهای در سازمان ملل ندارد! آیا با انجام همهپرسی این مشکل حل میشود!؟ مگر قرار نبود یارانه به اقشار پردرآمد داده نشود؟ یک بار از بالا شروع میشود تا ثروتمندان شناسایی شوند! مدتی بعد اعلام میشود امکان چنین کاری نیست! بعد از پایین لیست شروع میکنند تا فقرا شناسایی شوند! یک بار گفته میشود ۱۰ میلیون نفر شناسایی شدند و بار دیگر هرگونه گمانهزنی تکذیب میشود...! و بالاخره معلوم نیست تکلیف این شناسایی- که سادهترین کار برای شروع یک حرکت مهم اقتصادی است- چه میشود!؟ آیا این مشکل با همهپرسی حل میشود!؟ وقتی دولت از انجام چنین کاری در میماند، انتظار ایجاد تحول اقتصادی مانند همان ماجرای «تحول در علم» نیست!؟ مشکل تشدید واردات کالاهای لوکس و غیرضرور یا مشکل افزایش شدید نقدینگی با همهپرسی حل میشود!؟ بگذریم از اینکه مردم سال قبل به فراخوان مهم و تاریخی دولت پاسخ دادند و در یک رفراندوم عمومی با رایی ۹۷ درصدی به پیشنهاد دولت «نه» بزرگی گفتند!
ممکن است عدهای به خطا، طرح این موضوع از سوی رئیس محترم جمهوری را به دلیل تکلیف قانونی ایشان در عمل به قانون اساسی بدانند. صرفنظر از پاسخهای حقوقی متقن و محکمی که اصل استقلال قوا سادهترین آنهاست باید پرسید، آیا در همین قانون اساسی اصل ۳۰ بر تکلیف دولت بر آموزش رایگان برای همه اقشار و افراد تاکید نمیکند؟ آیا این اصل محترم و لازمالاجرا نیست!؟ اگر هست- که هست- بر اساس کدام مصوبه قانونی دولت در حال واگذاری مدارس دولتی به بخش خصوصی است!؟ و چرا اینجا به آرای عمومی مراجعه نشده و پرسیده نشد که «مردم! ما میخواهیم از اجرای اصل ۳۰ شانه خالی کنیم، آیا اجازه میدهید!؟»
اما چرا چنین شده و چرا به جای حل مشکلات مردم و به جای حل مشکل بیکاری به صورت واقعی نه روی کاغذ و به جای بهبود معیشت مردم در فضای واقعی و جلوگیری از روند افزایش قیمتها، اینگونه سخنانی دستآویز قرار میگیرد؟ چرا به این پرسش پاسخ داده نمیشود که: «چطور ممکن است علیرغم رشد بالای اقتصادی (۴/۵ درصد، ۵ درصد و حتی بیشتر!) و علیرغم کاهش دائمی نرخ تورم! و علیرغم خیلی آمارهای زیبای دیگر از یک طرف نرخ بیکاری ۱/۵ درصد بیشتر شود و از سوی دیگر قیمتها دائما افزایش مییابد!؟ و تازه جناب نوبخت هم تصریح میکنند که قیمتها باز هم بالاتر میرود!»، بالاخره یک جای کار مشکل دارد و ظاهرا کاغذهای در دست مسئولان و سخنانشان با واقعیتهای جامعه تفاوت چشمگیر دارد.
واقعیت این است که حل واقعی مشکلات مردم، نیازمند عزمی راسخ، تلاشی شبانهروزی و برنامهای حساب شده و جامعالاطراف دارد. صدها سخنرانی و همایش، حتی یک فرصت شغلی هم ایجاد نمیکند و برعکس احساس دلسردی و دلخوری مردمی که به شعارها اطمینان کردهاند را در پی خواهد داشت. اما چون این کارها سخت است، عدهای ترجیح میدهند که با تئوریپردازی و ایجاد موج روانی هم سرگرمی برای رسانهها و سپس مردم ایجاد کنند و هم فرصت تنفس برای خود و تأخیر در پاسخگویی!
وقتی اینگونه میشود و همایش و سخنرانی به جای طرح و برنامه اجرایی مینشیند واضح است که در یک همایش اقتصادی، سخن گفتن از همهپرسی، امری طبیعی قلمداد میشود! بحث بر سر اینکه اصول ما به سانتریفیوژها پیوند نخورده، سخنی حکیمانه قلمداد میشود و کسی هم حق ندارد بگوید این سخن مانند آنست که وسط جنگ با دشمن اشغالگر یکی پیدا شود و بگوید «مگر آرمان ما به یک وجب خاک بستگی دارد که این همه بخاطر آن میجنگیم»!؟ و بالاخره وقتی اینگونه میشود، دیگر طبیعی است که به جای مبارزه با مفاسد اقتصادی و راندن مفسدان و مجرمان، باید فلان سایت سینهچاک حمایت از دولت، از احتمال مفاسد اقتصادی - نستجیربالله - ابوذر و سلمان! سخن بگوید!
هر یک از این صحبتها که در این همایش گفته شد میتواند برای مدتها برای رسانههای مدعی حمایت از دولت سوژه هیاهو و سرکار گذاشتن مردم شود و قبل از کهنه شدن موضوع و سرد شدن فضا، همایشی دیگر و سخنانی دیگر و...!
... دوستم میگفت کاش بقیه هم کلاسیهایم زودتر میفهمیدند «حلمعادلات خیام و ایجاد تحول در علم» سرکاری است تا در پایان سال تحصیلی شاهد آن همه مردودی و مشروطی نبودیم...
نظر شما