شناسهٔ خبر: 74327 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

تفاوت نواندیشی دینی با روشنفکری دینی در گفت‌وگو با مهدی نصیری

مدرنیته محصول خودبنیادی بشر غربی در برابر خدابنیادی است

مهدی نصیری/1 مهدی نصیری پژوهشگر علوم دینی معتقد است: مدرنیته نه تنها آخرت بشر را ویران کرده، بلکه دنیای او را نیز با بحران‌ها و چالش‌های بسیار اساسی و مهلک مواجه کرده است. تجدد و مدرنیته محصول خودبنیادی و خودسری بشر غربی در برابر خدابنیادی و پیامبری بوده است.

به گزارش نماینده به نقل از فارس، مهدی نصیری از جمله محققان و پژوهشگران شناخته شده حوزه علوم دینی است. فعالیت‌های سیاسی و مطبوعاتی وی نیز بخش مهمی از سابقه فعالیت‌های او را در بر گرفته است. از جمله شاخص‌ترین فعالیت‌های مطبوعاتی وی مدیرمسئولی و سردبیری در روزنامه کیهان و مدیرمسئولی هفته‌نامه صبح است.

نصیری تحصیلات حوزوی خویش را تا سطح خارج فقه و اصول حوزه ادامه داده است. معروف است که نصیری گرایشات ضد فلسفی دارد و فلسفه موجود را ضد اسلامی می‌داند. از جمله فعالیت‌های اجرایی نصیری می‌توان به معاونت سیاسی شورای سیاستگذاری ائمه جمعه سراسر کشور اشاره کرد.

از مهدی نصیری چهار کتاب و ده‌ها مقاله در موضوعات مورد علاقه و پژوهش او منتشر شده است. از جمله این آثار می‌توان به «اسلام و تجدد»، «جایگاه اجتماعی زن از منظر اسلام» و «فلسفه از منظر قرآن و عترت» اشاره نمود. بخری تغییر نگاه‌های نصیری در ماه‌های اخیر توجه نشریات و گروه‌های روشن‌فکری را برانگیخته است. آن‌چه در ادامه می‌آید پاسخ‌های مکتوب نصیری به پرسش‌های نشریه گفتمان الگو در باب سنت و نواندیشی دینی است.

* آیا نواندیشی دینی قالبی متفاوت از روشنفکری دینی است و در جوهره با آن یکی است یا اینکه تفاوت اساسی دارند؟

بسم الله الرحمن الرحیم. ما ظاهراً با دو گروه در جامعه‌مان مواجه هستیم که داعیه نواندیشی دینی دارند. یکی گروهی از عالمان و فاضلان انقلابی و جوان که در نظام و مراکز علمی، حوزوی و دانشگاهی مسئولیت‌ها، امکانات و تریبون‌هایی دارند و تعلق تام سیاسی به جمهوری اسلامی دارند و دیگری گروهی از عالمان و فاضلان همسن آنان که از امکانات گروه اول برخوردار نبوده و صبغه انتقادی و اعتراضی‌شان نسبت به جمهوری اسلامی بیش از تعلق خاطر و حمایتشان است. پاسخ من به سؤالات شما بیشتر ناظر به سمت و سوی گروه دوم از نواندیشان دینی است؛ اگر چه این دو گروه در مبانی و نوع نگاه زمانه اشتراکات فراوانی دارند.

این نواندیشی دینی اگر چه با روشنفکری دینی تفاوت‌هایی دارد و سعی می‌کند حرمت دین و نصوص دینی و سنت را نسبتاً و تا جایی که با برخی مفروضات اصلی‌اش ـ مثلاً تقدم حق بر تکلیف ـ تعارض نداشته باشد، پاس بدارد و برخلاف برخی از روشنفکران نظیر سروش، خط قرمزهایی را رعایت کند و به ورطه لائیسم، سکولاریسم و نفی ضروریات دینی نظیر بنیاد ماورایی و آسمانی وحی در نغلطد، اما یک وجه مشترک اساسی با روشنفکری دینی دارد و آن اینکه فهمش از تجدد و مدرنیته، تفاوت جوهری با فهم روشنفکری دینی ندارد و مدرنیته غربی را که تأثیراتش اکنون جهان-گستر شده است و تقریباً همه جوامع را با شدت و ضعف در نوردیده است، محصول سیر تکاملی بشر می‌داند.

نواندیشی دینی مانند روشنفکری دینی قائل به سیر خطی و تدریجی تاریخ بشر از توحش، کودکی، بساطت و عقب-ماندگی به انسانیت، بلوغ، پیشرفت و تکامل است و رنسانس را فی‌الجمله جهش تکاملی بشر در عرصه علم، عقلانیت، آزادی و کسب حقوق فردی و اجتماعی و ... می‌داند.

نواندیشی دینی همچنان در بند نظریه قبض و بسط شریعت است و فکر می‌کند دنیای جدید به دستاوردهایی رسیده است که باید فقه و شریعت به نحوی خود را با آنها منطبق کند. خلاصه آنکه نواندیشی دینی کم و بیش مرعوب دنیای جدید و عناوینی چون حقوق بشر، انسان جدید و دنیای نوین و ... است و از همین رو گریزی از بی‌اعتنایی و به نوعی سلب اعتبار از بسیاری از نصوص دینی اعم از آیات و روایات ندارد و بعضاً تا آنجا پیش می‌رود که برای بهائیت نیز حرمت قائل می‌شود و حتی تمسخر و تحقیر آن را بر نمی‌تابد (اشاره به گفت‌وگوی یکی از نواندیشان با نشریه مهرنامه).

* آیا نواندیشی دینی تبدیل به جریان حوزوی شده است یا آنکه تنها نظریه‌ای با رویکرد دینی است که هنوز هم ابعاد نظری آن مبهم است؟

بعید است این جریان بتواند گسترش قابل توجهی در حوزه‌ها داشته باشد. این جریان هرچه جلوتر برود تعارضش با مسلمات دینی و نصوص معتبر و غیر قابل خدشه بیشتر آشکار می‌شود.

* نواندیشی دینی در چه مؤلفه‌هایی راه خود را از تفکر سنتی اسلامی جدا می‌کند؟

این جریان معتقد است بر خلاف جریان سنتی به الزامات و مقتضیات زمانه توجه لازم را دارد و سعی می‌کند خوانشی متناسب با این الزامات از دین و نصوص ارائه دهد. این جریان مدعی است عناوینی چون کرامت انسانی، عدالت، تقدم حق بر تکلیف و عقلانیت را در فقه و استنباط فقهی دخالت می‌دهد که در فکر سنتی جایگاهی ندارند.

* آیا نواندیشی دینی ادامه راه اصلاح‌گرایانه امام خمینی و آیت‌الله بروجردی است؟

ممکن است بتوانند عباراتی از امام خمینی و یا آیت‌الله بروجردی یا برخی فقهای دیگر را در تأیید برخی نظرات خود ارائه بدهند، اما هرگز از سلوک فقهی این فقها بر نمی‌آید که مثلاً به استناد آیه «و لقد کرمنا بنی آدم» می‌توان لایحه حقوق بشر سازمان ملل را تأیید کرد و یا عدم جواز توهین به بهائی‌ها را نتیجه گرفت و یا به استناد آیه «لااکراه فی الدین» آزادی هر دین و عقیده‌ای را استنباط کرد و یا مثلاً به استناد اصل عدالت و حسن عقلی و ذاتی آن و نیز به استناد آیه «و ما ربک بظلام للعبید» به ظالمانه بودن و غیر شرعی بودن حکم دو برابر بودن ارث مرد نسبت به زن که نص صریح قران است، فتوا داد!

چنین استنباط‌هایی محصول نواندیشانی است که سخت متأثر از مبانی فکری و نظری روشنفکران متجدد هستند، اما در عین حال می‌خواهند راه خود را جدا از آنان بدانند.

* نواندیشی دینی خود را نسبت به موضوعات جامعه، به روز می‌داند و جریان تفکر سنتی اسلامی را عقیم و متحجر معرفی می‌کند. آیا این یک تلقی صحیح است؟

من نمی‌دانم منظور از جریان تفکر سنتی چه کسانی هستند، اما بنده به عنوان مدافع سنت اسلامی و شیعی با برداشت و نگاه خودم عرض می‌کنم:

بسیاری از نزاع‌ها و اساساً شکل‌گیری دو جریان سنتی و روشنفکر و یا نواندیش، ناشی از ورود تجدد به عالم اسلامی و شیعی است. پیش از این ما با تعابیری چون ارتجاع و ترقی، عقب‌ماندگی و پیشرفت و کهنه و نو سر و کار نداشتیم و اساساً مطرح نبودند. البته واژه بدعت به معنای نوآوری در تعابیر روایی مطرح است اما به شدت مذموم است.

حال در مورد حادثه جهان‌گیر مدرنیته و تجدد دو نگاه در بین متدینین مطرح است. یکی نگاه مشهور و رایج است که تحت تأثیر نظام آموزشی مدرن در یک قرن اخیر شکل گرفته است. این نگاه مدرنیته را محصول سیر تکاملی بشر در عرصه علم و تکنیک و ساختارهای معیشتی و مادی می‌داند و از همین رو به تکاپوی انطباق احکام و آموزه‌های دینی و سنت با مقتضیات آن و مقتضیات زمانه‌ای که تجدد آن را دگرگون کرده است، می‌افتد و نقطه عزیمت روشنفکری، ترقی‌خواهی و نواندیشی دقیقاً همین جاست.

نگاه دیگر که مع‌الاسف شاذ است و قائلان اندکی دارد این است که تجدد و مدرنیته نه حاصل کمال تاریخی، فکری، علمی و عقلانی بشر که حاصل انحطاط آن است و به هیچ‌وجه دین و سنت متهم به عقب‌ماندگی نمی‌شوند و ماتم انطباق خود با مقتضیات منحط زمانه را نمی‌گیرند و بلکه با همان آموزه‌های دینی می‌توان انحطاط و انحراف تجدد را از آموزه‌های وحیانی در باب تمدن نشان داد. علاقه‌مندان می‌توانند به کتاب «اسلام و تجدد» اینجانب مراجعه کنند.

با توجه به دو نگاه فوق و انتخاب نگاه دوم، دیگر سخن از عقب‌ماندگی، تحجر و کهنه‌اندیشی و ... بی‌معنا جلوه می‌کند و بلکه طرف مقابل به عدم درک و فهم ماهیت غیر دینی و غیر الهی مدرنیته و تحولات زمانه منتسب می‌شود. در این گفتمان به‌روز بودن معنایی جز مرعوب بودن در برابر تحولات منحط زمانه ندارد. البته ممکن است به¬روز بودن از سر اضطرار مطرح شود که بدان خواهم پرداخت.

* آیا تفکر سنتی اسلامی می‌تواند موضوعات جدید و محصولات توسعه را با رویکرد اسلامی تحلیل کند؟

تفکر سنتی‌ای که نگاه اول و مشهور به مدرنیته را دارد، قطعاً به مخمصه خواهد افتاد و در کشاکش حفظ سنت از یک سو و گردن نهادن به مقتضیات به اصطلاح تکاملی مدرنیته همیشه سرگردان و در حال سعی و هروله خواهد بود؛ اما تفکر سنتی‌ای که بنده مدافع آن هستم، نحوه مواجهه‌اش با موضوعات جدید، توسعه و تجدد چنین خواهد بود:

۱. مدرنیته با وجود آنکه محصول انحطاط و انحراف بشر از مسیر تمدنی انبیاء است؛ با این حال امروز به واقعیتی غیر قابل گریز و مسیطر بر عالم تبدیل شده است و نمی‌توان آن را در عمل به کناری نهاد و به سراغ الگوی تمدنی‌ای دیگر ـ مگر به‌طور نسبی و اندک ـ رفت. مدرنیته بستر تمدنی‌ای ایجاد کرده است که عرصه را بر تحقق بسیاری از احکام و آموزه‌های دینی شدیداً تنگ کرده است. از این رو گریزی جز تن دادن به بسیاری از اقتضائات مدرنیته نیست و تنها به‌نحوی محدود و نسبی می‌توان به تحقق الگوی تمدنی دینی و غیر مدرن امیدوار بود. البته این محدودیت و نسبیت به عامل اساسی دیگر یعنی غیبت امام معصوم علیه¬‌السلام، نیز مربوط است که باید در جای خود بدان پرداخت.

۲. ما در برخورد با موضوعات جدید و مقتضیات الزامی زمانه به جای اینکه به سراغ تغییر در احکام اولیه فقه و یا ارائه فقهی پویا و شریعتی منبسط و نیز رویکردهایی با عنوان نواندیشی دینی برویم، با اذعان به جاودانگی دین، فقه و شریعت و غیر قابل تغییر بودن آن، به سراغ احکام ثانوی، اضطراری، حکومتی و مبتنی بر مصلحت، و قاعده شرعی و عقلانی تزاحم اهم و مهم می‌رویم و بر بسیاری از تنگناهای در مقام عمل و اجرا فائق می‌شویم و به بسیاری از مقتضیات زمانه از باب اضطرار و نه از باب مطلوبیت ذاتی و تکاملی تن خواهیم داد و جامعه را از بن‌بست در خواهیم آورد.

۳. این اضطرار تا چه زمانی به درازا خواهد انجامید؟ بر اساس آنچه که از آیات و روایت فهمیده می‌شود، این اضطرار تا ظهور حجت معصوم خداوند ـ جل و علا ـ ادامه خواهد یافت و در این دوران رویکرد اضطراری و مبتنی بر مصلحت و تزاحم جریان خواهد داشت و البته هر جا ثابت شود که می‌توان با رویکرد اولی فقهی به سراغ اصلاح، تغییر و یا استقرار امور رفت، حتماً همان رویکرد اولی اتخاذ خواهد شد که البته باید بدانیم که این توانایی نسبی و محدود خواهد بود.

۴. ممکن است گفته شود تفاوت این نگاه با سکولاریسم چیست؟ در سکولاریسم، شما نقش و جایگاهی برای دین قائل نیستید و همه چیز را به عرف، تحولات تمدنی و اقتضائات زمانه محول می‌کنید، اما در این نگاه دین و شریعت نقش محوری را دارند. لکن به خاطر وجود مانع، امکان عمل به دین و شریعت به نحو تام و تمام و مطلوب سلب شده است و شما از باب اضطرار به اقتضائات مدرنیته تن می‌دهید و معلوم است که بین این دو در مقام عقیده و نظر تفاوت از زمین تا آسمان است؛ اگرچه تفاوت در عمل اندک باشد.

* تفکر سنتی اسلامی چه تلاش‌هایی را برای الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت کرده است؟

بر اساس آنچه بنده به عنوان تفکر سنتی از آن سخن می‌گویم، چنین الگویی ملغمه‌ای از راهکارهای سنتی و مدرن با هم خواهد بود و سخن گفتن از الگوی تراز اسلام در امر توسعه و پیشرفت وجهی ندارد. مدرنیته آنچنان مسیطر بر همه شئون نظری و عملی ما شده است که باید آرزوی تحقق الگویی تراز اسلام را به عالم و آدمی نو که انشاء الله با ظهور حضرت بقیة‌الله رخ خواهد نمود، احاله کرد. صد البته این حرف به معنای دست شستن از تلاش برای اصلاح امور و تحقق آموزه‌های اسلامی در همه عرصه‌ها در حد وسع و توان نیست. اگر مقصود از الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت امری نسبی و واقع‌بینانه ـ زیر پنجاه درصد ـ باشد؛ آن‌گاه باید عقلای متدین، کارشناسان و متخصصان متعهد بنشینند و درباره آن تبادل نظر و رایزنی کنند و به نقشه راهی مناسب با توانایی‌ها و ناتوانایی‌های موجود برسند.

* نواندیشی دینی در مواجهه با جریان توسعه چه تفاوت‌هایی با تفکر سنتی اسلامی دارد؟

همان‌گونه که در پاسخ به سؤالات قبل عرض کردم بنده با اصل مفروض نواندیشی دینی و نیز بسیاری از متدینان سنتی مبنی بر تکامل تاریخ با ظهور رنسانس، مدرنیته و تجدد موافق نیستم. مدرنیته نه تنها آخرت بشر را ویران کرده است، بلکه دنیای او را نیز با بحران‌ها و چالش‌های بسیار اساسی و مهلک مواجه کرده است. تجدد و مدرنیته محصول خودبنیادی و خودسری بشر غربی در برابر خدابنیادی و پیامبری بوده است، لذا هیچ ضرورتی برای خوانش‌های جدید دینی از نصوص، جهت انطباق با اقتضائات دنیای جدید و انسان جدید وجود ندارد. بلکه برای خروج از بن‌بست‌های عملی در زندگی روزمره راه برای احکام ثانویه و حکومتی باز است تا وقتی که این اضطرار به پایان برسد و عالم و آدمی نو و تراز دین بر ویرانی‌های عالم و آدم مدرن سر بر آورد.

البته این را بگویم که هیچ‌گاه راه بر هر گونه خوانش و برداشت جدید از متون و نصوص دینی بسته نیست، اما این امر متد و اصول خاص خود را دارد که همان اجتهاد قانون‌مند و سنتی شیعی است. ولی اینکه ما به خاطر احساس تأخر و عقب‌ماندگی از غرب مدرن، دست به چنین تلاشی بزنیم از آغاز محکوم به خطا و بیراهه رفتن است.

* آیا تفکر سنتی اسلامی می‌تواند مدل اداره کشور را طراحی و ارائه کند؟

به نظر حقیر توفیق دیدگاهی که مواجهه‌اش با مدرنیته اضطراری است و مدرنیته را نه حاصل کمال بشری که نتیجه انحطاط بشر مدرن می‌بیند و سیطره تمام عیار آن را درک می‌کند، در امر اداره کم مسأله‌تر، کم تنش‌تر و واقع بینانه‌تر جامعه بیشتر از نگاهی است که مدرنیته را حداقل در ساختارهای مادی، علمی و تکنیکی حاصل تکامل بشری می‌داند و به زمین و زمان می‌زند تا قرائتی اسلامی و دینی از بسیاری از پدیده‌های مدرن بدهد و در نهایت نمی‌تواند بدهد و به التقاط نظری می‌انجامد.

مثالی می‌زنم در نگاه اول در مواجهه با بانکداری، صریحاً اعلام می‌شود که بانک‌داری، امری مدرن و ماهیتاً ربوی بوده و جایگاهی در اقتصاد اسلامی ندارد، اما امروزه از این جهت که اقتصاد مدرن مسیطر شده است، گریزی از بانک‌ها نیست، لذا آن را در عمل نفی نمی‌کنیم و به اندازه وسع و توان می‌کوشیم تا از شدت ربوی بودن و سوددهی و سودگیری آن بکاهیم و در مواردی نیز که مقدور است سنت دینی قرض‌الحسنه را تقویت کنیم و گسترش دهیم و ...

اما بر اساس نگاه دوم که اقتصاد مدرن را مثل خیلی چیزهای مدرن دیگر تکامل امور سنتی ماقبل مدرن می‌داند، اگر چه ربوی بودن بانک‌ها را می‌بیند اما چون آن را ماهوی نمی‌بیند بر این گمان است که می‌تواند بانک‌داری اسلامی درست کند و بیش از سی سال در حال تلاش برای استقرار بانک‌داری اسلامی و بدون ربا است اما حتی چند گام هم به جلو نرفته است و میزان سودگیری و سوددهی در این بانک‌داری به اصطلاح اسلامی در دنیا بی‌نظیر و یا کم‌نظیر است! به نظر شما رویکرد اول بهتر است یا رویکرد دوم؟

 

نظر شما