شناسهٔ خبر: 73216 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

مشاهیر فلسفه اسلامی در گذر زمان/

«شیخ الرئیس»، اصالت وجودی یا ماهیتی؟

شیخ الرئیس بوعلی سینا در پزشکی، در مغرب زمین همان قدر و مقام را دارد که در مشرق زمین در فلسفه دارد. تصویر او به عنوان امیر پزشکان، دیوارهای بسیاری از کلیساهای اروپا را تزیین کرده است.

به گزارش نماینده به نقل از فارس، ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا که در مغرب زمین به نام اویسینا مشهور است، اعجوبه دهر و نادره روزگار خود بود. خود او گزارش زندگی‌اش را تا حدود سی و پنج سالگی که به گرگان آمده بود، به تقاضای یکی از شاگردانش املا کرد و شاگرد معروفش ابوعبید جوزجانی بقیه آن را تکمیل کرد.

او تا آخرین روز زندگی‌اش را گزارش کرده است که متن آن در کتاب عیون الانباء اثر ابن ابی اصیبعه، تاریخ الحکما، اثر قفطی، تاریخ الحکماء اثر شهرزوری و خلاصه دقیق‌تری از آن در تتمه صوان الحکمة اثر بیهقی آمده است که در این جا به اختصار بیان می‌شود:

 

 

نام پدر ابن سینا، عبدالله و از اهل بلخ و از عاملان دودمان سامانی بود که در دوره نوح بن منصور سامانی از بلخ به بخارا آمد. بوعلی در ماه صفر سال ۳۷۰ هجری از مادر متولد شد. خود او می‌گوید: پدرم مرا پیش معلم فرستاد. در ده سالگی حافظ قرآن شدم و از ادب بسیار مطلع شدم. پدر و مادرم از اسماعیلیان بودند و از آنها ذکر نفس و عقل را شنیدم و فهمیدم ولی نفسم قانع نشد.

حساب و هندسه را نزد سبزی فروشی آموختم. فقه را نیز نزد اسماعیل زاهد آموختم. در نزد ناتلی علاوه بر منطق، پنج یا شش کتاب اقلیدس را نیز فراگرفتم. سپس مجسطی را شروع کردم و اشکال هندسی را حل کردم و ناتلی از آن رفع اشکال می‌کرد. سپس ناتلی به گرگانج رفت و من به تحصیل ادامه دادم. بعد به علم الهی روی آوردم. از آن پس به علم طب راغب شده و کتب آن را می‌خواندم.

از زبان شاگرد ابوعلی سینا، ابوعبید جوزجانی نیز بدین قرار نقل شده است:

در سال ۴۰۴ هجری در ری، به خدمت مجدالدوله و «سیده» مادر وی رسید که فرزند فخرالدوله ابوالحسن علی دیلمی است و مرض مجدالدوله را مداوا کرد و یک سال نزد وی ماند. سال بعد در همدان به طور اتفاقی به شمس الدوله برخورد و وزیر او شد. لشکریان بر مجدالدوله شوریدند و خواستار قتل بوعلی شدند ولی او نپذیرفت و فقط او را از دولت خویش نفی کرد... وفات او مقارن با روز جمعه، اول رمضان۴۲۸ هجری بود و مقبره او در همدان است.

وی گذشته از اینکه نامش حسین،‌ کنیه او بوعلی و نام پدرش عبدالله بود و محیط نشو و نمای او اغلب شیعه بوده است و حکومت‌هایی که با آنها کار می‌کرد، شیعه اثنی عشری بودند، خود او تصریح می‌کند که پدر و برادرش از فرقه اسماعیلیه بوده‌اند.

*تألیفات

تالیفات بوعلی بیش از دویست و پنجاه کتاب و رساله است که مهمترین آنها شفا در فلسفه و قانون در طب است.

الحکمة المشرقیه ، الانصاف، المجموع، المبدآ و المعاد، الحاصل و المحصول، رساله‌های سه گانه حی بن یقظان، القانون دیگر آثار بوعلی را تشکیل داده است.

*تقسیم بندی فلسفه و علوم

در اول الهیات شفاء موجود را به دو قسمت تقسیم می‌کند، نخست آنها که وجودشان موقوف بر حرکت ارادی بشر نباشد و دوم آنها که وجودشان به تصرف و تدبیر بسته باشد. علم به دسته اول حکمت نظری و دسته دوم حکمت عملی است. 

علم ریاضی چهار است: هندسه، علم عدد، نجوم و علم تألیف

اصول علم طبیعی هشت است: سماع طبیعی، السماء و العالم، الکون و الفساد، الاثار العلویه، علم معادن، علم نبات، علم النفس، علم حیوان

در میان فلاسفه اسلامی، کندی و فارابی تلاش زیادی در شناخت نفس کردند و باید بوعلی را از بزرگ ترین علمای علم النفس (روانشناسی) دانست و آرای وی درباره نفس عبارت است از اثبات وجود نفس: برهان طبیعی، برهان روان شناختی، برهان تذکر و استمرار، برهان وحدت نفس یا برهان من.

بوعلی درباره جوهریت روحانی نفس همانند افلاطون، فلوطین و فارابی به جوهریت روحانی نفس معتقد است اما بوعلی برخلاف افلاطون معتقد است که وجود نفس پیش از بدن محال است، ولی در بقا، تابع فساد جسد نیست.

بوعلی سینا از نظر قوا نفس را به سه قسم تقسیم می‌کند: نفس نباتی، حیوانی و انسانی.

*عقل قدسی

عقل قدسی به تعبیر بوعلی عبارت است از استعداد اتصال به عقل فعال، در برخی از مردم بدون نیاز به تعلم است. چنان که گویی این مردم همه چیز را می‌دانند و این دریچه از عقل را عقل قدسی می‌خوانیم و آن از جنس عقل بالملکه است جز آن که، این مقامی ارجمند است که همه مردم از آن بهره‌مند نیستند و این قسمی از نبوت، بلکه برترین اقسام آن است و بهتر است این قوه را قوه قدسی بنامیم که برترین قوای انسانی است.

برخی گفته‌اند: شیخ الرئیس اصالت وجودی بود به این معنی که حقیقت هر شیء به وجود آن است و ماهیت هر شیء به وجود آن بر می‌گردد. این بحث بر پایه تمایز بین ماهیت و وجود و تمایز بین وجوب و امکان و امتناع استوار است. سهروردی و میرداماد با آن مخالفت کردند و بعدها ملاصدرا به دفاع از نظر ابن سینا پرداخته است.

شهید مطهری در برابر این نظریه معروف نظریه معروف دیگری دارد که می‌گوید: در کلمات فلاسفه از قبیل بوعلی ، بهمنیار و خواجه نصیر، سخن از این که وجود یک امر حقیقی و واقعی است آمده ولی نه به شکل دورانی که وجود اصیل است، یا ماهیت و اگر وجود اصیل است، پس ماهیت امری اعتباری است.

بوعلی در اواخر عمر کتابی به نام منطق‌المشرقین نگاشت و در مقدمه آن، تألیفات شفا و نجات را بر مشرب مشایی و برای عامه مردم، و فلسفه اشراقی را برای خواص دانست و علم خواص نامید، ولی آن کتاب مفقود شده است.

وی در فرق زاهد و عارف و عابد می‌گوید: زاهد از متاع دنیا اعراض می‌کند، عابد به عبادت می‌پردازد و عارف متوجه قدس و جبروت و منتظر تابیدن نور حق است. عبادت غیرعارفانه نوعی معادله است، ولی عارف خدا را برای خدا می‌خواهد.

در نهایت بوعلی در پزشکی در مغرب زمین همان قدر و مقام را دارد که در مشرق زمین در فلسفه دارد. تصویر او به عنوان امیر پزشکان، دیوارهای بسیاری از کلیساهای اروپا را تزیین کرده است. علاوه بر این گرچه فارابی در سیاست سخن اول را گفت و دیگران دنباله روی او هستند، اما بوعلی نیز در کتب متعدد آرای اخلاقی خویش را بیان کرده است.

بوعلی سعادت را در اجتماع می‌داند، یعنی انسان طبعاً اجتماعی است لذت نیز بر دو قسم است: عقلی و حسی. فرق اول انبیا با حکما این است که درک پیامبران کامل و تمام است ولی درک حکما جزیی است. فرق دوم در شریعت است، چرا که حکما در صدد معرفت‌اند و وظیفه آنها شریعت آوردن نیست.

برخی از منتقدان او را به کفر و زندقه متهم کرده و او را منکر معاد جسمانی دانسته‌اند و از این رو او را لعن و تکفیر کرده‌اند ولی بوعلی در اشارات که آخرین تألیف اوست، ‌به حدوث عالم جسمانی تصریح کرده و معاد جسمانی را نفی نکرده است.

- See more at: http://farsnews.com/newstext.php?nn=۱۳۹۳۰۸۰۳۰۰۰۷۱۴#sthash.c۳zbUBPX.dpuf

نظر شما