شناسهٔ خبر: 71995 - سرویس فرهنگ
نسخه قابل چاپ

بخش اول/

کمی تأمل/ مسيح در آيين يهود

مسیح/1 يكي از مدعاهاي مسيحيان اين است كه حضرت عيسي عليه السلام همان مسيحاي انبياي موعود بني اسرائيل است. در مقابل، يهوديان منكر اين امر هستند و مدعي اند مسيحاي موعود هنوز ظهور نكرده است و در انتظار اويند.

به گزارش نماینده به نقل از سایت محاکمه:

بخش اول:

چكيده
 يكي از مدعاهاي مسيحيان اين است كه حضرت عيسي عليه السلام همان مسيحاي انبياي موعود بني اسرائيل است. در مقابل، يهوديان منكر اين امر هستند و مدعي اند مسيحاي موعود هنوز ظهور نكرده است و در انتظار اويند.
اين مقاله با رويكرد تحليلي و بررسي اسنادي به بررسي عهد عتيق، تلمود و عرفان قبالاي يهود پرداخته و تلاش مي كند تا مجموعه ويژگي هاي مسيحا در اين نوشته ها، و انطباق آن بر شخصيت آن حضرت را بررسي نموده و نشان دهد آيا در اين منابع، نشان و يا قرينه اي از الوهيت مسيحا مي توان يافت يا خير؟
كليد واژه ها: بني اسرائيل، مسيحا، يهود، عهد عتيق، عهد جديد، تلمود، قبالا.

مقدمه 
مسيحيت كه از درون آيين يهود متولد گرديد، حضرت عيسي عليه السلام را همان مسيحاي موعود يهوديت مي داند كه انبياي بني اسرائيل بشارت به ظهور او داده اند. اما بسياري از يهوديان، از پذيرش اين مسئله خودداري كردند و هنوز هم پس از حدود دو هزار سال، منتظر آمدن مسيحا هستند. بنابراين، ضروري است تحقيقي درباره ي شخصيت مسيحا در آيين و منابع يهودي انجام دهيم تا مشخص شود که مسيحاي موعود بني اسرائيل چه ويژگي هايي دارد آيا ويژگي هاي مسيحا از جمله الوهيت، كه مسيحيت براي حضرت عيسي عليه السلام بر مي شمارند، در آيين و انديشه ي يهوديت نيز وجود دارد يا خير؟ آيا انبياي بني اسرائيل كه بشارت دهنده به ظهور مسيحا بوده اند، از الوهيت او نيز سخن گفته اند يا اينكه الوهيت مسيحا ساخته ي برخي از مسيحيان صدر اول است؟ همچنين آيا مي توان حضرت عيسي عليه السلام را با اين ويژگي هايي كه مسيحيت به آن معتقد است، همان مسيحاي موعود در آيين يهوديت دانست يا خير ؟
خاستگاه اعتقاد به شخصيتي با عنوان مسيح عليه السلام، آيين يهوديت است و يهوديان از زمان هاي قديم تا به امروز، در انتظار منجي اي با اين عنوان هستند.(1) درباره ي ريشه ي اعتقاد به مسيحا وعوامل پيدايش اين انديشه در ميان يهوديان، اختلاف نظر وجود دارد؛ برخي از نويسندگان معتقدند عوامل سياسي و اميد به احياي مجدد سياسي سلطنت يهودي، سبب به وجود آمدن اعتقاد به مسيح به منزله ي نجات دهنده ي قوم بني اسرائيل شده است(2)؛ تجزيه ي كشور متحد فلسطين در زمان حضرت داود و سليمان عليهما السلام به دو بخش جنوبي و شمالي و سقوط اين دو بخش توسط آشوري ها و بابلي ها را مي توان از مهم ترين عوامل اين اعتقاد دانست. اگر چه در دوران بعدي، اين اعتقاد سياسي جلوه اي عقيدتي نيز پيدا كرد و وظيفه ي مسيح، افزون بر رهايي سياسي قوم بني اسرائيل از دست دشمنان، نجات ديني آنان و ايجاد يک حكومت الهي بر روي زمين نيز دانسته شد.(3) اين ديدگاه را تا حدودي مي توان صحيح دانست؛ به ويژه با توجه به اينكه تمام كتاب هايي كه با عنوان عهد عتيق دراختيار ماست، همگي پس از اسارت بابلي به دست عزرا و ديگران بازنويسي شده است و احتمال افزودن مطالبي به كتاب هاي انبيا كه در حمله ي نبوكد نصر (بخت النصر) از بين رفتند، وجود دارد.(4)

مسيحا در عهد عتيق 
 در كتاب مقدس يهوديان، نامي از حضرت عيسي عليه السلام برده نشده است و براي معرفي شخصيت مورد انتظار يهوديان، از عناوين ديگري استفاده شده است كه مهم ترين آن واژه ي مسيحا است. اين واژه ي فارسي از واژه ي عبري ماشيح از ريشه ي مشح ساخته شده است وبه معناي مسح شده يا پاک شده با روغن مقدس است كه لقب پادشاهان قديم بني اسرائيل بوده است كه با روغن مقدس معبد مسح مي شدند؛ اما در زمان هاي بعد، لقبي براي پادشاه آرماني يهود شد.(5)
با مطالعه ي تاريخِ شكل گيري قوم بني اسرائيل وآيين يهوديت، به راحتي مي توان ملاحظه كرد كه زندگي اين قوم فراز و نشيب هاي فراواني داشته است؛ اما نمي توان دوراني را نشان داد كه اين قوم در اوجِ شكوه بوده و از حوادث و مشكلات بزرگ در امان مانده باشد. گر چه در زمان حكومت حضرت داود و پسرش حضرت سليمان سلام الله عليهما دوران نسبتاً مرفهي را تجربه كردند، در آن دوران كوتاه نيز افزون بر اينكه مشكلات خاص خود را داشتند، در مقايسه با دوران هاي ديگر كه در سختي، مشقت واسارت به سر برده اند، دوره ي چندان قابل توجهي براي آنها به شمار نمي آيد؛ گر چه به آن دوران نگاهي آرماني دارند. با توجه به چنين وضعيتي، شايد طبيعي باشد كه يهوديان كاميابي و فضيلت را نه در دوران گذشته، بلكه در آينده و واپسين روز جست و جو كنند؛ واپسين روزي كه در تعبير انبيا و حكيمان آنها ريشه دارد: «گر چه ابتدايت صغير مي بود، عاقبت تو بسيار رفيع مي گردد».(6)
به گفته ي برخي از نويسندگان، دست كم چهار طرح مختلف در عهد عتيق وجود دارد كه نبوت (پيشگويي) و اشاره اي به مسيح است:(7)
1.متوني از عهد عتيق كه در عهد جديد نقل قول شده اند. در اينجا ادعا اين است كه قسمت هاي خاصي از عهد عتيق آشكارا نبوتي (پيشگويي اي) درباره ي عيسي مسيح است. براي نمونه، متي از اشعيا عبارتي را نقل مي كند تا پيش بيني تولد مسيح از باكره را در عهد عتيق ثابت كند. در ادامه ي بحث، نمونه هايي را بررسي خواهيم كرد.
2.اشاره به عبارت هايي از عهد عتيق که توسط نويسندگان عهد جديد صورت گرفته است؛ در اين قسمت، آنچه مورد استناد قرار گرفته است، اقتباس از يک متن مشخص از عهد عتيق نيست، بلكه مربوط به اشخاص، وقايع يا چيزهايي است كه نبوتي درباره ي مسيح هستند؛ مانند اينكه در سفر پيدايش، خدا وعده مي دهد كه از ذريّت زن (حوا) كسي را براي هلاک كردن ذريّت مار بفرستد.(8) پولس در بحث خود درباره ي به دنيا آمدن مسيح از نسل زن براي رهايي اشخاص از زير بار شريعت، به همين عبارت سفر تكوين توجه دارد.(9) همچنين آنجا كه يوحنا از آمدن پسر خدا براي نابود كردن اعمال ابليس سخن مي گويد، به همين عبارت توجه دارد.(10) به نمونه هايي از اين مورد نيز اشاره خواهيم كرد.
3.اشخاص، وقايع يا چيزهايي كه در عهد عتيق بر موضوع رهايي متمركز مي باشند؛ در اينجا خروج قوم يهود از مصر كه از آن در سرتاسر عهد عتيق به منزله ي بزرگترين واقعه ي رهايي بخش دوران عهد عتيق ياد شده است، سايه اي از مسيح و نجاتي است كه او با خود در عهد جديد به ارمغان آورده است. بعضي از نمونه هاي موجود در سفر خروج كه سايه اي از مسيح و كارهاي رهايي بخش او هستند عبارتند از : موسي، فصح، عبور از درياي سرخ، منّ و... .
4.نمونه هايي در وقايع عهد عتيق كه پيش بيني كننده ي راهي است كه خدا با ما در مسيح رفتار مي كند؛ در اينجا ادعا اين است كه بسياري از وقايع عهد عتيق، نشان دهنده ي رفتار خدا با قوم خودش است که در عيسي مسيح انجام گرفته است. براي نمونه، وقتي نعمان آرامي از يهوه، شفاي جذام خود را در خواست كرد، خدا از او خواست كه خود را هفت بار در رودخانه ي اردن بشويد؛ او در ابتدا از درخواست خداوند خشمگين شد، اما سرانجام خود را فروتن ساخت و در رود اردن خود را شست و شو داده و شفا يافت.(11) اين متن، سايه اي از عيسي عليه السلام و عهد جديد است؛ يعني فيض نجات بخش خداوند تنها به قوم يهود محدود نبوده است.(12) و براي يافتن نجات، بايد غرور را كنار گذاشته، خود را در مقابل خدا فروتن ساخته (13) و تدارک خدا يعني خون عيسي مسيح را براي پاكي خود بپذيريم.(14 و15)
اين چهار مورد، طبقه بندي انواع نبوت هاي عهد عتيق درباره ي مسيح است كه مسيحيان آن را مدعي شده اند كه بسياري از آنها را يهوديان قبول ندارند. در ادامه، به اين نبوت ها اشاره مي كنيم.
اولين موردي كه در عهد عتيق ادعا شده و به حضرت عيسي عليه السلام اشاره دارد، جمله اي است كه در سفر پيدايش آمده است كه خدا به مار گفت: «ميان تو و زن (حوا) و ميان ذريت تو و ذريت زن، عداوت و دشمني مي گذارم، او سر تو را خواهد كوبيد و تو پاشنه ي او را خواهي كوبيد». برخي از نويسندگان مسيحي (16) در پي آن بوده اند ازاين عبارت استفاده كنند كه ذريّت زن، به حضرت عيسي عليه السلام اشاره دارد كه اعمال ابليس را نابود مي سازد.(17)
اين سخن، نوعي تفسير ذوقي است؛ زيرا بر اساس گزارش سفر تكوين، به دليل اينكه مار حوا و به واسطه ي حوا، آدم را نيز فريب داد، خداوند ميان او و حوا و نيز ميان ذريه ي آنها دشمني قرار داد، به همين دليل آنها به يكديگر آسيب
خواهند رساند و عبارت عهد عتيق نمي گويد كه خدا به مار (ابليس) گفت كه ذريه ي او (حوا) تو را نابود خواهد كرد.
نمونه ي ديگر، مربوط به حضرت يعقوب عليه السلام است كه هنگام نزديک شدن زمان وفاتش، خطاب به فرزندش يهودا گفته است: «عصا از يهودا دور نخواهد شد و نه فرمان فرمايي از ميان پاهاي او، تا اينكه شيلو بيايد و مر او را اطاعت امتها خواهد بود».(18)گفته اند مراد از شيلو، مسيح است و سلطنت بني اسرائيل تا ويراني دوم اورشليم در سال هفتاد ميلادي در دست اولاد يهودا بوده كه از جمله ي آنها حضرت داود و سليمان سلام الله عليهما بودند كه از سبط يهودا هستند. بنابراين، اگر مصداق شيلو كسي باشد، كه هنوز نيامده باشد، لازمه اش آن است كه قبل از ويراني دوم اورشليم، حكومت از اولاد يهودا پيش از ظهور مسيح منقرض شده باشد؛ در حالي كه حضرت يعقوب عليه السلام گفت سلطنت تا آمدن شيلو در دست اولاد يهودا خواهد بود و منقرض نخواهد شد.(19) در ادامه ي بحث، نمونه هاي ديگري از كتب عهد عتيق ارائه خواهد شد كه آنها را نيز اشاره اي به مسيح دانسته اند.
به نظر مي رسد هر يک از انبيايي كه در ميان بني اسرائيل به نبوت مشغول شدند، بخشي از آرزوي آنان را براي رسيدن به يک جامعه ي آرماني برآوردند؛ در اين ميان، حضرت موسي عليه السلام به مثابه منجي آنها از دست فرعونيان و زمينه سازي براي فتح سرزمين فلسطين، از جايگاه خاصي برخوردار مي باشد. اما پس از حضرت موسي عليه السلام كه بني اسرائيل دوران دويست ساله ي داوران را تجربه كردند، چندان در وضعيت آرماني به سر نبردند و سرانجام با درخواست مردم، سموئيل نبي به منزله ي آخرين داور بني اسرائيل، «شائول» (طالوت) را به عنوان اولين پادشاه بني اسرائيل برگزيد و او را با روغن مسح كرد تا او مسيحا باشد. شائول، اولين كسي است كه در كتاب مقدس، مسيح خداوند خوانده شده است؛ اما گويا برخي از بني اسرائيل او را يک مسيحاي واقعي نمي دانستند و بر او طعنه مي زدند كه او چگونه مي تواند ما را برهاند؟(20)
با انتخاب حضرت داود عليه السلام به پادشاهي، گويا آرزوي قوم براي قيام يک منجي برآورده شد و او را نمونه يک پادشاه يهودي و الگوي جاوداني براي شخص مسيحا تلقي كردند و برخي از نويسندگان، با استناد به برخي از آيات (21) او را همان مسيحا مي دانستند.(22) در اين آيات موردِ استناد، از داود به منزله ي پادشاه ياد شده است نه مسيحا، اما در كتاب حزقيال او را تا ابد پادشاه دانسته است و در ارميا مي گويد آنها به پادشاهي از نسل داود كه بر آنها خواهم گماشت، خدمت خواهند كرد.
عصر فرمانروايي حضرت داود و سليمان (سلام الله عليهما) دوران شكوفا شدن آرمان مسيحايي در اذهان قوم يهود بود؛ اما با تجزيه ي حكومت بني اسرائيل پس از حضرت سليمان عليه السلام كه اين اميد رو به خاموشي مي رفت، آتش اين شوق توسط انبيا در دل هاي مردم روشن نگه داشته مي شد و به توسعه دادن مفهوم مسيحايي مي پرداختند؛ به گونه اي كه بركت هاي عصر مسيحايي شامل امت هاي ديگر نيز بشود.
انبياي پيشگو حدود 150 سال پس از تجزيه ي پادشاهي حكومت يهود، به نبوّت و پيشگويي پرداختند و نخستين نبي كه پيشگويي هاي خود را نوشت، عاموس بود كه به همراه نبي جوان و معاصرش هوشَع از روز خداوند و روز فقدان نور و ظلمت سخن گفتند و با تأكيد از يک پادشاهي متحد ديگر خبر دادند كه داود دوباره پادشاه آن خواهد بود.(23) برخي از عالمان مسيحي، تعدادي از عبارت هاي كتب انبياي پيش از عاموس نبي را نيز اشاره به حضرت عيسي عليه السلام مي دانند (24)؛ براي مثال، اين عبارت را كه در مزامير داود عليه السلام آمده است: «زيرا سگان دور مرا گرفته اند و جماعت اشرار مرا احاطه كرده ودستها و پاهاي مرا سفته اند»(25) اشاره به تصليب حضرت عيسي عليه السلام دانسته اند، اما با مطالعه ي اين مزمور چنين برداشتي بعيد است. نمونه ي ديگر اينكه مي گويد: «جسدم نيز در اطمينان ساكن خواهد شد؛ زيرا جسد مرا در عالم اموات ترک نخواهي كرد و قدوس خود را نخواهي گذاشت كه فساد را ببيند» (26) اشاره به قيام حضرت عيسي عليه السلام از ميان مردگان مي دانند؛ در حالي كه ظاهر و نيز سياق عبارت مي رساند كه حضرت داود عليه السلام به حال خودش اشاره مي كند.
اشعياي نبي كه از بزرگ ترين انبياي بني اسرائيل است، در دوراني مي زيست كه فساد اخلاقي و دنيا طلبي بر قوم حاكم شده بود و بي ديني و فساد، درباريان را فراگرفته بود، وي در پيشگويي ها ونبوت هاي خود از اسارت قوم و مجازات آنها و همچنين از دوران مسيحايي و ظهور پادشاهي تازه كه روح خدا با او خواهد بود و اوضاع سرزمين داود را سامان خواهد داد، خبرمي دهد. همچنين از تولد كودكي به نام «عمانوئيل » به معناي خدا با ماست، خبر مي دهد كه داراي صفاتي عالي است و مصداق عالي ترين آرمان قوم است و اين كودک نهالي را از تنه ي يسّي يعني پدر داود خواهد بود.(27 و 28)
همچنين عبارت هاي ديگري نيز در صحيفه ي اشعيا وجود دارد كه آنها را اشاره به حضرت عيسي عليه السلام دانسته اند؛ مانند: «اينک باكره (29) حامله شده و پسري خواهد زاييد و نام او را عمانوئيل خواهد خواند».(30) در حالي كه معناي «عمانوئيل » عبارت است از «خدا با ماست» نه «نجات خدا» كه معناي واژه ي عيسي است. بنابراين، تطبيق اين عبارت بر حضرت مبتلا به اشكال مي شود. و همچنين اين عبارت را كه «مردن او با مجرمان و خطاكاران خواهد بود، اما در قبر شخص ثروتمندي دفن خواهد شد»،(31 و 32) اشاره به حضرت عيسي عليه السلام دانسته اند.
برخي مانند مرقس، عبارت اشعياي نبي را كه مي گويد: «صداي ندا كننده اي در بيابان، راه خداوند را مهيا سازيد و طريقي براي خداي ما در صحرا راست نماييد» (33)، اشاره به حضرت يحياي تعميد دهنده مي داند كه راه را براي عيسي مسيح مهيا مي كند.(34 و 35)
در صحيفه ي ميكاه نبي نيز كه تقريباً معاصر اشعياي نبي است، عبارت هايي وجود دارد كه آن را مربوط به مسيح دانسته اند؛ مانند عبارت «و تو اي بيت لحم! اگر چه در هزاره هاي يهودا كوچک هستي، از تو براي من كسي بيرون خواهد آمد كه بر قوم اسرائيل حكمراني خواهد كرد و طلوع هاي او را از قديم و از ازل بوده است »(ميكاه ،5 :2) كه آن را اشاره به مكان تولد مسيح دانسته اند.(36)
پس از اشعياي نبي عليه السلام، دو نبي ديگر به نامهاي «ناحوم» و «صفنيا» نيز به پيشگويي پرداختند. گر چه به شخص مسيحا اشاره نمي كنند، برخي از پيشگويي هاي صفنياي نبي از پيشگويي هاي اشعياي نبي جهان شمول تر است و عصر مسيحايي را زمان اصلاح كل جهان مي داند كه مي تواند اشاره به آخر الزمان باشد.
ارمياي نبي نيز در دوره ي بعد، از پادشاهي از جنس بشر كه نهالي از خاندان داود است، خبر مي دهد؛ زيرا خداوند براي داود سوگند خورده است كه سلطنت وي را تا ابد استوار بدارد.(37) اين پادشاه را مستقيماً خداوند نصب خواهد كرد (38) و معتقد بود كه آن روزهاي بهتر، از راه معجزه فرا خواهد رسيد و جريان طبيعي نمي تواند آن آرمان را محقق كند.(39) در روزگار او، يهودا نجات مي يابد و بني اسرائيل امنيت مي يابند.(40) برخي از علماي يهود معتقدند همه ي سبط يهودا به حضرت عيسي عليه السلام ايمان آوردند و در امنيت بودند.(41) حزقيال نبي نيز اصلاح آينده ي بني اسرائيل را با معجزه اي همچون رستاخيز مردگان قابل مقايسه مي دانست.(42)
اشعياي دوم كه معروف به اشعياي تبعيدي است، تصويري نسبتاً كامل از عصر مسيحايي را به تصوير مي كشد؛ اما اشاره اي به شخص مسيحا ندارد. اين نبي در پيشگويي هاي خود به آينده ي نزديک و احياي بني اسرائيل نيز اشاره مي كند، اما قلمرو و رؤيا و مكاشفه ي او گسترده تر و فراگير تر از همه ي كساني است كه قبل از او پيشگويي كرده اند؛ به گونه اي كه مي توان پيشگويي هاي او را سرآغاز تحولي تازه در انديشه ي مسيحايي در ميان يهوديان دانست؛ اشعياي تبعيدي كوروش، بنيانگذار سلسله ي هخامنشي را مسيح خدا (43) مي خواند كه نجات بني اسرائيل از اسارت بابلي به دست او انجام خواهد شد. پيشگويي هاي اين نبي در باب هاي 40 تا 66 كتاب اشعياي نبي ثبت شده است.
سرانجام قسمتي از پيشگويي هاي اشعياي تبعيدي و برخي از انبياي پيش از او تحقق يافت و بابل سقوط كرد و بني اسرائيل اجازه يافتند كه به سرزمين خود بازگردند؛ اما خبري از وضعيت مطلوب دوران مسيحايي وجود نداشت.
پس از بازگشت برخي از بني اسرائيل از تبعيد، بعضي از انبيا مانند حجّي و زكريا شخصي به نام «زروبابل» را كه از خاندان حضرت داود عليه السلام بود، مسيحاي منتظر دانستند (44) و در مقايسه با انبياي پيشين، تصوير محدودتري از دوران مسيحايي مطرح مي كردند و يكي از شرايط فرا رسيدن پادشاهي مسيحا را تجديد بناي خانه ي خدا دانستند (45)؛ اما مخالفان، يهوديان را متهم كردند كه مي خواهند به واسطه ي زروبابل، خاندان سلطنتي داود را دوباره برافرازند و اين چيزي بود كه ايرانيان از آن ناخرسند بودند و زروبابل مجبور شد به بابل بازگردد و اين بار نيز اميدها و آرزوهاي مسيحايي بر باد رفت. البته بعضي از ديگر عبارت هاي صحيفه ي زكريا را نيز عده اي اشاره به مسيح دانسته اند؛ مانند: «بديشان گفتم اگر در نظر شما پسند آيد، مزد مرا بدهيد والا ندهيد پس به جهت مزد من سي پاره نقره وزن كردند».(46 و 47) در اين عبارت، چوپان گله براي مزد چراندن گله، سي سكه ي نقره تقاضا مي كند و صرف اينكه يهوداي اسخريوطي نيز در برابر سي سكه ي نقره، حضرت عيسي عليه السلام را تسليم كرد، دليل بر اين نيست كه اين عبارت اشاره به حضرت عيسي عليه السلام باشد.
پس از جريان زروبابل، تا دو قرن چيزي از اميدهاي مسيحايي در نوشته هاي يهودي ديده نمي شود؛ به جز سرودن چند مزمور مسيحايي كه تاريخ دقيق آنها مشخص نيست.(48)
ملاكي، آخرين پيامبر عهد عتيق در پيشگويي خود كه از سنخ پيشگويي هاي انبياي قبلي است، از داوري خداوند سخن مي گويد وانديشه ي تازه اي را مطرح مي كند و آن آمدن الياس نبي است كه فرا رسيدن روز بزرگ خداوند را اعلام خواهد كرد؛ اما شرط تحقق وعده ي الهي، عمل به شريعتِ حضرت موسي عليه السلام است.(49) پس از اين دوره، در ميان بني اسرائيل به جاي اهل رؤيا، كاتب و به جاي پيشگويي، شريعت و به جاي وعظ و مكاشفه، تفسير شريعت را مشاهده مي كنيم.(50)
در برخي از كتاب هاي آپوكريفايي كه داراي جنبه هاي مكاشفه اي نيز هستند ـ از جمه در كتاب اخنوخ كه به زبان حبشي نگاشته شده است ـ سخن از مسيحا به ميان آمده است و مسيحا را تقريباً موجودي فوق طبيعي مي داند و القابي براي او بيان مي شود كه در دوران بعدي در كتاب هاي عهد جديد به حضرت عيسي عليه السلام داده شده است؛ مانند: «مسح شده»، «برگزيده»، «صالح» و «پسر انسان». به نظر او، مسيحا بر ژرف ترين رازها دست مي يابد و بر زنده كردن مردگان توانايي دارد.

پي نوشت ها :
 1.شاله فليسين، تاريخ مختصر اديان بزرگ، ترجمه ي خدايار محبي، ص 317.
2.از جمله ر.ک: هيوم رابرت ا، اديان زنده ي جهان، ترجمه ي عبدالرحيم گواهي ، ص 257؛ رضي هاشم، اديان بزرگ جهان‌، ص 460.
3.حسن احمد، محمد خليفه، تاريخ الديانة اليهوديه، ص 163.
4.البته نمي توان انكار نمود كه قطعاً انبياي بني اسرائيل به پيامبران بعدي و از جمله حضرت عيسي عليه السلام قاعدتاً بشارت مي داده اند.
5.المسيري عبدالوهاب، دايرة المعارف يهود، يهوديت و صهيونيسم، ترجمه ي مؤسسه ي مطالعات وپژوهش هاي خاورميانه، ج5، ص 319.
6.ايوب :8.7.
7.محمديان بهرام ديگران، دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 512.
8.تكوين : 3 و 15.
9.نامه به غلاطيان 4 : 4-5؛ نامه به روميان 20.
10.نامه ي اول يوحنا 3 :8.
11.دوم پادشاهان 5 : 1-14.
12.لوقا 4: 27؛ اعمال رسولان 22: نامه به روميان 15 :8-12.
13.نامه ي يعقوب 10 : 4؛ نامه ي پطرس 5: 6
14.اعمال رسولان 22 : 16؛ قرنتيان 6 : 11؛ تيطس 3 : 5؛ اول يوحنا 1 : 7-9 ؛مكاشفه 1 :5.
15.محمديان ، بهرام و ديگران، دايرة المعارف كتاب مقدس ف ص 512-513.
16.فينلي م اج، در جستجوي حقيقت، ترجمه ي ط ميكائيليان ، ص 17.
17.نامه ي اول يوحنا.
18.تكوين : 10 و 49.
19.قزويني يزدي، حاج بابا، رساله اي در يهوديت، ص 181- 182.
20.اول سموئيل 27 : 10.
21.مانند هوشع 5 : 3 ، حزقيال 37 :24-25 و ارميا 30 :9
22.كرينستون جوليوس ، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 20.
23.همان، ص 21-22.
24.فينلي، م اج ، در جستجوي حقيقت، ط ميكائيليان، ص 17-18.
25.مزامير، 22 :16
26.مزامير ، 16 :10
27.اشعيا 11 :9-1.
28.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 23-25.
29.اصطلاح باكره را متي از نسخه ي يوناني عهد عتيق اقتباس كرده است اما در نسخه ي عبري كلمه ي الماه بكار رفته است كه به معناي نوعروس و زن جوان است نه باكره، زيرا كلمه ي عبري باكره، بتولاه است اما درترجمه ي يوناني عهد عتيق ،‌كلمه ي الماه به اشتباه به پارتُنس به معناي باكره ترجمه شده ومتي در انجيل خود از نسخه ي يوناني استفاده كرده و كلمه ي باكره را آورده است. از جمله ر.ک : آشتياني جلال الدين، تحقيقي در دين مسيح، ص144.
30.اشعيا ، 7 :14.
31.همان ، 53 :12-9.
32.فينلي، م اج، در جستجوي حقيقت، ص20.
33.اشعيا 40 :3-4.
34.مرقس 1: 2-3.
35.محمديان، بهرام و ديگران، دايرة المعارف كتاب مقدس، ص 512.
36.فينلي ، م اج ، در جستجوي حقيقت ، ص 21.
37.ارميا 33 :25-26.
38.همان ، 3: 17.
39.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 30.
40.ارميا 23 :6.
41.قزويني يزدي ، حاج بابا، رساله اي در رد يهدويت، ص 190.
42.حزقيال 37 :4-11.
43.اشعيا 45 :1.
44.حجّي 2 : 23.
45.زكريا 1 :17-14.
46.همان ، 11 :12.
47.فيلي م اج، در جستجوي حقيقت، ترجمه ي ط ميكائيليان، ص 21.
48.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 34.
49.ملاكي 4 :4-5.
50.كرينستون جوليوس، انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 37.

نظر شما