به گزارش نماینده به نقل از محاکمه، خلاق جوهره ي يهوديت است؛ اما با توجه به مشکلات مطرح شده درباره ي باب اخلاق يهودي، يافتن تعريفي جامع از اخلاق يهودي ممکن نيست. بااين حال، مجموعه ي گسترده و پر ارزشي وجود دارد که «اخلاق يهودي» ناميده مي شود. اصول اخلاقيات يهود، نخست در ده فرمان حضرت موسي تبيين شد؛ سپس در قوانين شريعت تورات در کتب مقدس عبري توسعه يافت و پس از آن، پيامبران عبراني به نقد و بررسي آن پرداختند، و بار ديگر در قوانين شفاهي ميشنا گسترش يافت. پس از آن، درگمارا و ميدراش تجزيه و تحليل شد و در قرون وسطا و مدرن، دوباره با واژه هاي فلسفي و عرفاني تفسير شد.
با توجه به اين امر، آثار مکتوب اخلاق يهودي به طور معمول به چهار گروه اصلي تقسيم مي شوند: توراتي، حاخامي، قرون وسطايي و مدرن.
اخلاق اجتماعي جايگاه خاصي در يهوديت و کتاب مقدس و تلمود دارد. برخي ازآموزه هاي اخلاق اجتماعي يهود عبارت اند از: محبت به همنوع، تواضع و فروتني، دستگيري از مستمندان، عدالت و درستکاري، تقدس حيات، اعتدال و ميانه روي و عفو و گذشت. به جز اخلاق، فلسفه ي اخلاق نيز جايگاه خاصي در يهوديت دارد که به برخي از امور بنيادين اخلاق، مانند کمال اخلاقي مي پردازد.
کليد واژه ها: اخلاق، هلاخا، کتاب مقدس، اخلاق حاخامي، اخلاق توراتي، اخلاق قرون وسطايي، اخلاق مدرن، قبالا.
مقدمه
طرح موضوع اخلاق يهودي، مسائل و مشکلاتي را به دنبال مي آورد. برخي از اين مسائل، جزو جدايي ناپذير ولازمه ي ذاتي هر نوع مکتب اخلاقي است و برخي ديگر منحصر به اخلاق يهودي است. موضوع رفتار انسان ها (به ويژه موضوعات اخلاقي) در اين دين اهميتي اساسي دارد، اما به دليل وجود شکل هاي گوناگون آيين يهود، به يين، يافتن تعريفي جامع از اخلاق يهودي ممکن نيست.(1)
آيين يهود ديني است که هدف و جهت گيري آن اساساً به سمت رساندن انسان به تکامل عملي در همين دنياست. چهره ي واقعي و ملموس اين گرايش به عمل، در مجموعه ي ضوابط و قوانين اخلاقي تدوين شده بر اساس تورات، به نام «هلاخا» (2) يا شريعت يهوديت متبلور شده است. با اينکه بخش زيادي از قوانين هلاخا به آنچه امروزه آيين هاي مذهبي يا عبادي خوانده مي شود مربوط است، هلاخا متضمن قوانين مدني، جنايي و اخلاقي نيز مي باشد. بخش اخلاقي هلاخا از بخش هاي ديگر آن به هيچ وجه قابل تشخيص وجداسازي نيست؛ بلکه دست کم در چارچوب اين نظام، به مثابه بخشي که اعتبار و صلاحيت خود را همچون بقيه تورات، از آموزه هاي الهي به دست آورده است، بدان نگريسته مي شود. از آن جا که هلاخا عناصري اخلاقي نيز در خود دارد، اين پرسش مطرح مي شود که آيا سنت يهودي، نظام اخلاقي مستقل و مجزايي از هلاخا را به رسميت مي شناسد؟ آيا چيزي به عنوان هنجارهاي اخلاقي خاص يهوديت که در هلاخا ذکر نشده باشد، وجود دارد؟
اين موضوع، به مسئله پر دردسري تبديل شده است. اگر يهوديت، موجوديت دو قلمرو حقيقتاً يهودي و در عين حال مستقل، يعني حوزه ي هلاخا و حوزه ي اخلاق را به رسميت بشناسد، ارتباط آنها با يکديگر چگونه خواهد بود؟ آيا اصولي اخلاقي را مي توان با توجه به قوانين هلاخا اصلاح و تعديل کرد؟ اين احتمال در نزد آن دسته از يهودياني که هلاخا را تنها نمايش گر مرحله ي اوليه و آغازين وحي پويا و درحال تحولِ الهي مي دانند، غيرقابل قبول است. به عبارت ديگر، مسئله اين است که اگر هلاخا و اخلاق يهودي، هر دو اصيل و معتبراند، آيا مي توان يکي از آنها را مقدم بر ديگري دانست؟ اگر اين گونه نيست، در هنگام تعارض اين دو، تکليف چه خواهد بود؟ اگر آنها هيچ تعارضي با يکديگر ندارند، پس تفاوتشان در چيست؟
مشکل ديگر اينکه اگر اخلاقِ ديني خاصي فراتر و بالاتر از هلاخا وجود دارد، پس رابطه ي اين نوع اخلاق با قانون مدني غيرديني يهوديت چگونه است؟ وظيفه ي يهوديان در مورد تحميل يا ارائه اين اخلاق به غير يهوديان چيست؟ (3)
اشکالات ديگري نيز در اين باره مطرح مي شود؛ مانند اينکه اگر قرار باشد اخلاقيات را همه ي مردم جهان بپذيرند، در اين صورت اخلاق يهودي بايد نه تنها اصولي جامع و دربرگيرنده همه مردم جهان داشته باشد، بلکه بايد براي همگان نيز در دسترس و قابل استفاده باشد. حال اگر اخلاق خاصي فراتر از هلاخا وجود داشته باشد، آيا واقعاً در دسترس همه ي مردم جهان قرار دارد و براي همه سودمند است؟ اگر چنين است، چه عنصري آن را اخلاق يهودي کرده است؟
در ادامه به بررسي پاره اي از مسائل که منحصراً در اخلاق يهودي مطرح شده است، مي پردازيم. نخست برخي از مسائل پيش آمده در حوزه ي انديشه اخلاق يهودي را تشريح، و سپس مجموعه نوشته هايي را که به طور معمول با اين عنوان از آنها ياد مي شود، معرفي مي کنيم. در نهايت نيز به برخي از آموزه هاي اخلاقي برجسته ي اين دين اشاره مي کنيم.
اخلاق جوهره ي يهوديت است. از سه اصل موجود در تورات، تقوا ريشه ي اخلاق است؛ دو اصل ديگر ــ کيفر و پاداش و برگزيدگي يهود ــ نوعي نقش حمايتي براي اخلاق دارند.(4) در عصر روشنگري اروپا، اخلاق يهودي به لحاظ عقلي تحليل شد و در نهايت در عصر جديد، دوباره سه مکتب و فرقه ي عمده ي يهودي آن را بررسي کردند. در طي اين دوران طولاني، تغييرهاي زيادي در اخلاقيات يهود به وقوع پيوست. در ميان اصول بارزتري که کنار گذاشته شده اند، مي توان به قاعد ه ي مقابله به مثل (چشم در برابر چشم)، توجيه بردگي، عرف چند همسري و منزلت پايين تر زن در جامعه نام برد. با اين همه، هنوز اصول بسياري وجود دارند که از همان دوران اوليه ي ظهور کتاب مقدس باقي مانده اند.(5)
نکته ي قابل توجه اينکه در دين يهود نمي توان ميان آموزه هاي ديني و اخلاقي و به عبارت ديگر، ميان اخلاق و دين تمايز نهاد. هر آنچه در تلمود (6) و تورات است، شريعت به شمار مي آيد؛ حتي موضوعاتي مانند کمک به فقيران، رفتار مناسب با ديگران و ... .(7)
به هر حال، اين نوشتار بر آن است تا آنچه در حقيقت در طول سال هاي متمادي به عنوان اخلاق يهودي مطرح بوده است را بررسي کند.
متون مختلف اخلاق يهودي
بر اساس شيوه ي آيزايا تيشبي (8) و جوزف دن، (9) آثار مکتوبي که به طور معمول اخلاق يهودي ناميده شده اند، به چهارگروه اصلي تقسيم مي شوند: توراتي، (10) حاخامي، (11) قرون وسطايي و مدرن.(12)
الف.اخلاق توراتي
برخي از دانشمندان معاصر نظير اسرائيل افروس (13) و شوبرت سپِرو (14) بر اين عقيده اند که در کتاب مقدس (عبري) حوزه ي مجزا و خاصي از کردارهاي انساني، نظير آنچه ما به آن اخلاقيات مي گوييم، کاملاً مورد توجه بوده است. هيلل (15) نيز بر اين باور است که مطالبات اخلاقي، اساس تورات است.(16) مي توان با اين ديدگاه مخالفت کرد؛ زيرا کتاب مقدس در حالي که از موضوعات و مطالب اخلاقي سرشار است، هيچ گاه قوانين کنترل کننده ي رفتارهاي اخلقاي را بخش مجزا و مستقلي از قوانين مربوط به موضوعات مدني، جنايي و عبادي موجود در آن نمي داند: (17) «همه آنها از يک شبان داده شده است.» (18) در کتاب مقدس عبري هيچ کلمه اي با عنوان «اخلاق» (19) به معناي مورد نظر ما وجود ندارد؛ بنابراين، اين تعبير صرفاً بيانگر کارکرد آموزشي است، که توسط آباء انجام شده است. در کتاب مقدس مطالبات اخلاقي، بخش اصلي مطابات بنيادين است؛ از اين روي، جايگاه محوري اخلاق، سراسر کتاب مقدس است. بر اين اساس، کتاب مقدس تأثير مهمي بر شکل دهي اخلاق در فرهنگ اروپايي به نحو عام داشته است. اين تأثير هم به صورت مستقيم و هم غيرمستقيم از طريق آموزه هاي اخلاقي ادبيات اپوکريفايي (بنگريد به اپوکريفا) و عهد جديد بوده است، که مبتني بر اخلاق کتاب مقدسي هستند.(20) از اين روي، آموزش مطالب اخلاقي در کتاب مقدس به صورت آگاهانه و با اين عنوان خاص انجام نمي شود؛ بلکه مي توان گفت تورات يکي از منابع اخلاق يهودي است، که هيچ گاه به منزله ي متن کتاب اخلاقي شناخته نشده است.(21)
کتاب مقدس ميان آموزه هايي که مي توان به مثاب آموزه هاي اخلاقي طبقه بندي کرد و تعاليم فقهي (ختنه، قرباني و ممنوعيت خوردن خون) و دستورهاي مربوط به موضوعات قانوني عام، تمايز رسمي قائل نيست؛ (22) بنابراين، محقق مجبور است ميان اين مقولات تفاوت ايجاد کند و ببيند کجا هدف اخلاق بروز مي يابد. هدف اخلاقي را مي توان با تشخيص تفاوت ميان فرمان اصلي و عام «تو نبايد سرقت کني» و احکام مربوط به کيفر سارق متمايز ساخت.(مثلاً اعداد، 35) از اين روي، فرامين اخلاقي، به وضوح قوانين بدون ضمانت هستند که بايد آنها را اطاعت کرد، اما تحميلي نيستند.
به غير از فرمان هاي اخلاقي واضح، گرايش عامي در شريعت کتاب مقدس وجود دارد که برعدالت تأکيد مي ورزد؛ عدالتي که اساس هر قانوني است. هر قانوني بر ديدگاه اخلاقي قانون گذار و تلاش هايي مبتني است که وي انجام مي دهد تا از طريق قدرت، قواعد عملي اخلاق را، که جامعه ي موجود پذيرفته است اجرا کند؛ اما شريعت کتاب مقدس به وضوح و پيوسته مشتاق اين غايت است.(23)
با اين سخن، اين اشکال و پرسش مطرح مي شودکه آموزه هاي اخلاقي کتاب مقدس چيست؟ اين پرسش در حقيقت، به منزله ي اين است که کتاب مقدس، دست کم درمناسبات اخلاقي و کلامي، کتابي واحد و يکپارچه فرض شود. اين فرضيه هر چند ممکن است مخالفت مورخان کتاب مقدس را به دنبال داشته باشد، انعکاس دهنده ي نگرش سنتي يهوديت نسبت به اين کتاب است و در اينجا مورد پذيرش قرار مي گيرد.
شايد شناخته شده ترين آموزه هاي اخلاقي کتاب مقدس مجموعه اي به نام «ده فرمان» باشد. (البته اين مجموعه به نام ده فرمان مشهور شده، وگرنه تعداد احکام آن بسيار بيش از ده عدد است). اين مجموعه درسفر خروج باب 20، ذکر شده است. از اين ده جمله ي مجزا، دست کم شش مورد آن مستقيماً داراي محتوا و اهميت اخلاقي است: الف)به پدر و مادرت احترام گزار؛ ب)قتل نکن؛ ج)زنا نکن؛ د)دزدي نکن؛ هـ)عليه همنوع خود شهادت دروغ نده؛ و)به اموال نزديکانت طمع نداشته باشد (اموال در اين فقره، همسران را نيز در بر مي گيرد که خود نشان دهنده ي، اين است که ده فرمان سندِ احساسات فمينيستي تورات نيست). چهار فرمان باقي مانده (من پروردگار و خداي شما هستم...؛ تنها خداي يگانه بايد پرستيده شود؛ هيچ گاه نام خدا را بيهوده و عبث به کار نبريد؛ مراسم روز شنبه را به پا داريد) بيشتر به موضوعات کلامي و عبادي مربوط است. اين تقسيم بندي موضوعي ده فرمان، چيزي است که بعدهاحاخام هاي يهودي از متن کتاب مقدس نيز برداشت کردند؛ يعني قانون هاي مربوط به روابط ميان تک تک افراد آدمي و اصول مربوط به رابطه ي انسان ها با خداوند.(24)
بسياري از قوانين تورات در گروه اول قرار مي گيرند که بر اساس آن، عبادت خداوند در گرو داشتن روابط محترمانه، انساني و اخلاقي با همنوعان است. (همان گونه که بعدها حاخام ها نوشتند، عبادتِ شايسته ي خداوند در انجام سه کار است: مطالعه ي تورات، انجام قرباني و نماز و مهرباني و عطوفت؛ (25)
در مذهب يهود، دين و اخلاق به نحوي جداناشدني با يکديگر در هم آميخته اند؛ رفتار صحيح اخلاقي همواره درپرتو ذات خداوندي تفسير شده است؛ زيرا تنها ذات مقدس الهي است که نمونه ي اعلاي همه ي خوبي ها و شايستگي هاست.
تورات به دو دسته قوانين ديني و اخلاقي توصيه مي کند و هر دسته از قواني، خود به دو نوع سلبي و ايجابي تقسيم مي شوند. پيوند ميان قوانين ديني و اخلاقي امري اتفاقي نيست؛ بلکه از وجود عناصر اخلاقي در قوانين ديني ناشي مي شود. اين دو دسته از قوانين، يک هدف مشترک دارند که همان خدا و پاکدامني است. احکام ايجابي براي تهذيب اخلاق و ارتقاي ويژگي هاي نفساني، و دستورهاي سلبي براي مبارزه با رذايل اخلاقي و فرونشاندن گرايش هاي منفي است.(26)
به عبارت ديگر، اخلاق، هر چه باشد، پايه هاي آن در اراده ي خداوند قرار دارد. از اين روي، اراده ي او به همان اندازه که در دين و اصول آن سهم دارد، در اصول اخلاقي نيز نقش دارد. اساس اين عقيده که خداوند از آفريدگان و بندگانش خواسته است رفتاري معقول و مهربانانه با يکديگر داشته باشند، در آموزه هاي کتاب مقدس است؛ آنجا که مي گويد، انسان به صورت خدا خلق شده است.
اخلاقي زيستن در سخنان دانشمندان يهود دو ويژگي دارد: يکي اينکه بنياد و اساس اخلاق، دستور الهي است و ديگر آنکه اخلاقي زيستن به معناي مطابقت اخلاق انسان با صفات خداوند است. از آنجا که انسان به صورت خداوند، آفريده شده است، کسب والاترين درجه ي ممکن از کمال و خودشناسي در اين است که خود را تا حد امکان، شبيه به خداوند گرداند. اين سخن را مي توان شالوده ي مهم ترين و منحصر به فردترين اصل اخلاقي تورات، يعني تقليد کردن از خدا (27) دانست.(28)
در آياتي چند از تورات، به اصل خلاقي مزبور اشاره شده است، که براي نمونه برخي از آنها را بيان مي کنيم: «مقدس باشيد؛ زيرا که من يهوه، خداي شما، قدوس هستم».(29) در اين آيه، درباره ي موضوع بحث ما، دو نکته ي صريح و روشن وجود دارد: يکي مقدس و پاک شدن انسان به دليل مقدس بودن خداوند، و ديگري ضرورت قدم گذاشتن در راه خدا و پيروي کردنم از او، حال اين پرسش مطرح است که چگونه انسان مي تواند خويشتن را پاک و منزه گرداند و در نتيجه خداگونه شود؟ در کتاب مقدس، به گونه اي روشن به اين پرسش پاسخ داده شده است. در سفر لاويان (19:2ــ37) فهرستي از فرمان هاي مختلف خداوند ارائه شده است. اين فرمان ها درباره ي موضوعات اخلاقي (شامل احترام به والدين، کمک کردن به فقيران، رعايت عدل و صداقت، لطف و عطوفت به محرومان، و مانند آن)، فقهي (مثل آداب روز شنبه، قرباني و مانند آن) و کلامي (از قبيل بيهوده نام پروردگار را بر زبان نياوردن) است. از اين روي، انسان مي تواند
با پيروي از اين احکام يا بنابر آنچه درکتاب تثنيه آمده است، با گام نهادن در مسير خداوند، به تقدس و پاکي مورد نظر دست يابد.
از آنجا که تأکيد آيين يود بيشتر بر عمل و کردار است، تا مباحث عقلي و ماوراء الطبيعه، مايه شگفتي نيست که اين آيين، اصول و آموزه هايي را ارائه دهد که در نگاه اول، محتاج تفسيرهاي نظري است، ولي بلافاصله بر تبيين آنها از طريق عناصر عملي پافشاري کند. از اين روي، تقليد کردن از خدا در اين مذهب، موضوعي مافوق طبيعي نيست؛ بلکه جزو مسائل عملي و اخلاقي آن به شمار مي آيد. يهوديان مکلف نشده اند که از لحاظ عيني و واقعي فراتر از ماهيت معمول خويش حرکت کنند و از نظرجهاني شبيه خداوند شوند، (30) بلکه از آنان خواسته شده است به شيوه هاي خاصي رفتار کرده، اعمال مشخصي را انجام دهند. بنابراين، تقليد کردن يهوديان از خداوند و دست يافتن آنان به سرنوشتي که پروردگار با آفريدن آنان به صورت خويش، برايشان مقدر ساخته است، در واقعه ي وسيله ي رسيدن به تکامل عملي و اخلاقي آنان است.
يعني نه تنها خداوند به وسيله ي فرمان هاي خود بشر را به راه حقيقي زندگي راهنمايي کرده است، بلکه خود را نمونه اي مي سازد تا همه از او پيروي کنند. در ادبيات دانشمندان يهود، پيروي از خداوند به صورت هدف و آرماني نشان داده شده است، که انسان بايد براي نيل به آن بکوشد. اراده ي خداوند الگويي است که زندگي بشر بايد بر اساس آن شکل پذيرد. او صفاتي بي نهايت عالي دارد که در رفتار و کردار بشر نيز همان صفات بايد نمودار و برجسته باشد.
اين اصل در چند جا تعليم داده شده است. مثلاً «فقط از خداوند خدايتان پيروي نماييد، از او اطاعت کنيد و اوامرش را بجا آوريد، او را پرستش کنيد و از او جدا مشويد»؛ (31) مقصود اين است که انسان بايد از صفات ذات قدوس متبارک پيروي کند. همان طور که او برهنگان را جامه پوشانيد، (32) انسان نيز بايد برهنگان راجامه بر تن کند. همان طور که خدا مرده را دفن کرد (33) او نيز مردگان بي کس را به خاک بسپارد».(34) «در تمامي طريق هاي او رفتار نماييد» (35) چنان که گفته شده : «خداوند، خدايي رحيم و با شفقت، دير خشم و کثير احسان و حقيقت است»(36) و نيز گفته شده است: «و واقع خواهد شد هر که به نام خداوند خوانده شود، نجات خواهد يافت»؛ (37) يعني همان طور که خداي حاضر در همه جا رحيم و شفيق است، مومن نيز بايد رحيم و شفيق باشد. همان طور که ذات قدوس متبارک عادل خوانده شده است (38)(مزامير، 145: 17) او نيز عادل باشد. همان طور که او نيکوکار و مهربان خوانده شده است (آيه ي فوق) بنده نيز نيکوکار و مهربان باشد.» (39)
از سوي ديگر، دانشمندان يهود اين نکته را از نظر دو نداشته اند که در کتاب مقدس، صفاتي مانند غيرت و خشم به خداوند نسبت داده شده است که انسان نبايد از آن تقليد کند. آنان براي اين عقيده که اصل کلي تقليد از خداوند نبايد در اين موارد به کار بسته شود، دليلي ارائه کرده اند: «زيرا من که خداوند خداي تو مي باشم خداي غيوري هستم»؛ (40) «من بر غيرت چيره و غيرت را بر من تسلطي نيست»؛ (41) «يک موجود انساني مغلوب خشم و غضب خود مي شود. لکن ذات قدوس متبارک بر خشم و غضب خود مسط است. چنانکه گفته شده است: خداوند انتقام گيرنده و صاحب غضب است.(42)
بنابراين، اصل کلي تقليد از خداوند نه تنها پايه و اساس علم اخلاق تلمود است، محرک و الهام بخش آن نيز هست. اين اصل کلي اين احساس را در انسان به وجود مي آورد که وقتي زنگي او به لحاظ اخلاقي درست و صحيح باشد، از تأييد و پشتيباني آفريدگار خود برخوردار مي شود، و از آن مهم تر، با خداي خود رابطه اي ناگسستني برقرار مي سازد. از اين روست که اين اعتقاد انگيزه اي عالي و نيرومند براي خوگرفتن به رفتار و کردار نيک است.(43)
مقايسه ي شيوه ي آيين يهود در تقليد از خداوند با شيوه هاي افلاطون و مسيحيت، نکته اي را که بدان اشاره شد، روشن تر مي سازد. افلاطون (44) در تئاتتوس (45) چنين مي گويد: «بر ما لازم است که هر چه سريع تر به آسمان پرواز کنيم و در نتيجه، تا آنجا که ممکن است، شبيه خدا شويم و شبيه خدا شدن يعني پاک گرديدن، عادل شدن و خردمند گشتن». در تورات از يهوديان خواسته شده است تا در همين زمين و نه در آسمان ها، با انجام دستورهاي خداوند، خداگونه شوند. پس بر اساس دستور تورات کسي شبيه خداوند نمي شود؛ بلکه انسان شيوه هاي خدايي را دنبال مي کند و رفتارهاي خداگونه را تا آنجا که براي بشر امکان دارد، انجام مي دهد.
در مسيحيت، ما با تفسيري واقعي تر و عيني تر و در نتيجه، مافوق طبيعي تر از مضمون تقليد از خدا روبه رو مي شويم. در اين دين، خداوند با مجسم کردن خويش در کالبد جسمِ زنده و مادي بشر، نقش تقليد از بشر را ايفا مي کند و بدين ترتيب، تقليد از خدا به صورت غير مستقيم و با عنوان تقليد از مسيح، محقق مي شود؛ تقليدي که نه با انجام دادن ششصد و سيزده فرمان موجود در تورات، که با ابزار وفاداري و ايمان و با پيروي از رنج و عذابي که عيسي هنگام جان نثاري خويش براي خلق تحمل کرد، ميسر مي شود.(46)
مضمون اخلاقي خلق انسان به صورت خدا، دو موضوع را پديد آورده است: يکي قوانين اخلاقي خاص (نظير «دوست داشتن همنوع»؛ زيرا او نيز مانند خودِ ما به صورت خدا آفريده شده است) و ديگري، محتواي عام و فراگير تورات؛ چيزي که به ويژه در مورد پيامبران باستان (نظير اشعيا، ارميا و حزقيال) کاملاً روشن است. اين اصل همچنين شالوده ي بحث هاي حاخامي را درباره ي آنچه ما موضعات اخلاقي مي ناميم، تشکيل مي دهد.
پي نوشت ها :
*دانش پژوه دکتري اديان و عرفان مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره)
.Singer Peter, A companion to tthics, p.82.
2.Halakhah.
3.Singer Peter, A companion to ethics, p83.
4.Rotenstreih Nathan, Jewish Philosophy in modern times, p. 35.
5.بوش، ريچارد و ديگران، جهان مذهبي، اديان در جوامع امروز، ترجمه ي عبدالرحيم گواهي، ج 2، 639.
6.Talmud.
7.Eliade Mircea, The Encyclopedia of Religion, V7 & 8, P.82.
8.Isaiah Tishby.
9.Joseph Dan.
10.Biblical.
11.Rabbinic.
12.Singer Peter, A companion to ethics, p.85.
13.Israel Efros.
14.Shubert Spero.
15.Hillel.
16.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, P.931.
17.Singer Peter, A companion to ethics, p84.
18.جامعه، 12: 11.
19.Ethics.
20.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, 922.
21.Singer Peter, A companion to ethics, p.84.
22.Lawrence C. Becker and Charlotte B.Becker, Enyclopedia of Ethics, V2, P.912.
23.Roth Cecil, Encyclopedia Judaica, V6, 923.
24.Singer Peter, A companion to ethics,p.84.
25.I bid.
26 اپستاين ايزويدور، يهوديت، بررسي تاريخي، ترجمه بهزاد سالکي، ص 20.
27.Imitation of God.
28.Lawrence C. Becker and Charlotte B.Becker, Encyclopedia of Ethics, V7.
29.لاويان، 19: 2.
30.البته گفتني است که موضوع تقليد از خدا، آن گونه که آيات ذکر شده به خوبي نشان مي دهد، فرمان و حکم تورات است و همين نکته بعدها به وسيله بيشتر صاحب نظران تأييد شد.
31.تثنيه، 13: 4.
32.پيدايش، 3: 21.
33.سفر تثنيه، 34: 6.
34.سوطا، 14 الف.
35.تثنيه، 11: 22.
36.خروج، 34: 6.
37.يوتيل، 32: 2.
38.مزامير، 145: 17.
39.دواريم، مربوط به آيه 22 از باب 11 از تثينه، بند 49، صفحه ي 85 الف.
40.خروج، 20: 5.
41.مخيلتا، مربوط به آيه ي فوق، ص 68 الف.
42.ناحوم، 1: 2؛ برشيت ربا، 49: 8 تا 14.
43.راب، دکتر، ا، کهن، گنجينه اي از تلمود، ترجمه ي امير فريدون گرگاني، ص 231ــ232.
44.Socrater.
45.Theaetetus.
46.Singer Peter, A companion to ethics, p87.
نظر شما