به گزارش نماینده به نقل از تسنیم، در سنجش عیار متفکران بزرگ گرچه میتوان از ملاکها و معیارهای گوناگون عقیدتی و ملی و ...استفاده نمود اما به نظر میرسد گاهی میزان قراردادن برخی مسائل از اهمیت بیشتری برخوردار است. خصوصا اگر آن معیار، مشخص کننده دیدگاه متفکران، پیرامون موضوع مطالعات و تاملات آنان یعنی انسان و ارزش و جایگاه اشرف مخلوقات باشد. چرا که اساسا تلاش این افراد، به زعم خودشان ارائه الگو برای به سعادت رساندن انسان است. پس یکی از بهترین ملاکات برای تعیین عیار و ارزش هر متفکری و محصولات فکری وی نگاه به نظرات او پیرامون شخصیت و جایگاه انسان به ما هو انسان است.
ازاین رو آنچه از نظر خوانندگان میگذرد تلاشی است برای ارائه گزارشی کوتاه از نوع نگاه یکی از فیلسوفان بزرگ یونانی که به زعم بسیاری، پدر تعقل و تفکر بشری معرفی میگردد، نسبت به انسان و انسانیت و ارزش انسانها. لازم به توضیح نیست که تقسیم انسانها به دو گروه و طیف انسان آزاد و برده و نسبت دادن منشا این تقسیم بندی به طبیعت و ذاتی دانستن آن تا چه حد نشان از نارسایی فکر بشر مستقل از وحی در خصوص شناخت جایگاه والای انسان است.
در بیان ارسطو برخی از هنگام به دنیا آمدن برای بردگی و عده ای برای حکومت کردن معین شدهاند.این فیلسوف بزرگ یونانی بر آن است که بنده، "آلت جاندار" است. او می گوید:” بنده در دست مولای خود همچون بدن در برابر ذهن و قوهی تفکر است؛ همچنانکه بدن از قوای ذهنی و تفکر باید پیروی کند، بنده نیز ملزم به اطاعت از مولاست.”(1)
ارسطو در سیاست اعتقاد داشت که وجود بندگان در خانواده ضروری است و میگفت چون مردم از لحاظ فهم و هوش و استعداد برابر نیستند و یونانیان نیز اشراف اقوام دیگرند، لذا اگر دیگران را برده خود سازند، خلاف انصاف رفتار نکرده اند. زیرا باید آزادگان خود به فراغت و آسودگی خاطر وظایف انسانیت را انجام داده، به تفکر و کسب معرفت بپردازند و امور شاق بدنی را به بردگان «که در حکم بهایم و به منزلهی آلات و ادواتاند» واگذارند. البته چون خلاف مصلحت و دور اندیشی است نباید آنها را آزار کرد.
ارسطو در فصل دوم از کتاب سیاست خود چنین نوشته است:
"برده جزء اموال است، آن هم مهم ترین و لازمترین اموال. برده یکی از ابزارهای لازم برای زندگی است. اگر ابزار و آلات کار یک برده بی جان است، برده یک ابزار جاندار محسوب میشود. ابزار جاندار حتما برای بکار انداختن ابزار بی جان لازم است .وجود بردگان برای رفع نیاز های مادی مردان آزاد لازم و اجتناب ناپذیر است. بردگان از نظر فکری در درجات بسیار پست و پایین قرار گرفته اند .فقط به اندازه ای که دلیل آقایی ارباب رابفهمند شعور دارند .طبیعت غلام را غلام خلق کرده و اصولا بربرها و اقوام دور از تمدن برای انقیاد و خدمتگذاری ؛ و یونانیان برای فرمانروایی و آزادگی آفریده شده اند.در هر حال واضح است که بعضی از افراد بشر طبیعتا آزاد و دیگران بنده اند. و بنده بودن آنها مفید و منصفانه است".(2)
در نگاه ارسطو رابطه بین انسانها یک رابطه سلسله مراتبی است و انسانهای ضعیف تر باید برای به سعادت رسیدن انسانهای دارای فضیلت و ثروت به سعادت به بردگی رضایت بدهند حتی فیلسوف یونانی این افراد ضعیف را دارای قابلیت رسیدن به سعادت نیز نمیداند و ویژگی مهم آنان را خدمت رسانی و بردگی میداند.
انسان شناسی وحیانی – انسان شناسی بشری
در این فرصت اشارهای بسیار گذرا به جایگاه انسان در منظومه وحی پرداخته تا تفاوتهای بنیادین موجود بین تفکرات بشری با وحی الهی را بهتر درک کنیم. از دیدگاه وحی هر انسانی مالک اراده و اختیار و سرنوشت خود است و هیچ کس حق ندارد جان و مال و اراده او را تسخیر کند و از او بگیرد.
امام علی علیه السلام در بیان این حق میفرماید:
و لا تَکُن عَبدَ غَیرِکَ و قد جَعَلَکَ اللهُ حُرَّا(3)
خود را برده دیگران مساز در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است.
و همچنین در جای دیگری فرموده است:
الناسُ کُلُّهُم اَحرارٍ اِلاّ من اَقَرَّ علی نفسِهِ باالعبودیةٍ(4)
تمام مردم آزاد آفریده شدهاند، مگر کسانی که از روی اختیار، بردگی را برای خود پذیرفتهاند.
با نگاهی به این دو عبارت کوتاه میبینیم که امیرالمؤمنین علیه السلام در عین آنکه به آزادی شخصی تمام افراد بشر تصریح می کند، این نکته را نیز یادآوری میکند که بردگی فردی و اجتماعی افراد و ذلّت و ظلم پذیری آنها مربوط به خودشان است و در واقع هر کسی خودش می خواهد که اینگونه باشد یا نباشد.
و امام سجاد علیه السلام میفرماید: «ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا ولا امة ان الناس کلهم احرار; (5) ای مردم! حضرت آدم کسی را برده و یا کنیز به دنیا نیاورده است و تمام مردم همگی آزادند .»
و اما یکی دیگر از حقوقی که همه ی انسان ها به طور طبیعی از آن برخوردارند، حق برابری است، یعنی رنگ و نژاد و قبیله و ثروت و مقام و.. هیچ تأثیری در انسانیت و حقوق انسانی افراد نخواهد داشت.
اسلام امتیاز طلبیهای مبتنی بر ثروت و قدرت را محکوم میکند: و قالوا نحن اکثر اموالا و اولادا و ما نحن بمعذبین قل إن ربی یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر ولکن اکثر الناس لا یعلمون (6) و برای خصائص نژادی نقشی در تقسیم عادلانه حقوق مردم قائل نمی شود: إنی لا أری فی هذا الفیء فضیلة لنبی إسماعیل علی غیرهم (7) من در تقسم اموال برای فرزندان اسماعیل فضلی بر دیگران نمیبینم (امتیاز ویژه ای قائل نیستم )و همه را از لحاظ انسان بودن یکسان می شمارد: الناس کلهم سواء کالسنان المشط. (8)همه انسانها مانند دندانه های شانه با یکدیگر مساویند.
از نظر اسلام انسانها از جنبه انسان بودن هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند و بنابر فرموده پیامبر (ص) همگی از یک پدر و مادر(آدم و حوا) و دارای یک الله میباشند ( اب واحد ، ام واحد ، رب واحد ) پس فرقی با یکدیگر ندارند.
با ملاحظه موارد ذکر شده در بالا انسان در مرحله اول متوجه تفاوت فاحش بین نگاه الهی به انسان با نگاه بشری میشود. در نگاه بشری هرقدر هم انسانها مسالمت آمیزگونه با یکدیگر تعامل نمایند از آنجا که تفاوتها بنیادین و تبعیضها ذاتی دانسته و پذیرفته شده است، این قول قدرت میگیرد که انسان گرگ انسان است. این گرگ گاهی خوی اصلی خود را با صراحت به نمایش میگذارد و میلیونها انسان بی گناه را به کام جنگ و آتش و خون و آوارگی و کشتار میکشاند .دو جنگ بزرگ جهانی در بستر همین انسان شناسی ظهور کرد. گاهی هم در لباس میشی آرام و متین مظلومان و ضعیفان را به استعمار و استحمارمیکشاند و بردگی فراموش شده قرنهای سیاه گذشته را در مدلهای نوین و با ابزارهای مدرن احیا میکند.
در هر دو صورت انسان ضعیف و مظلوم هیچ جایگاهی ندارد و حتی حق دفاع از خود را نیز نمیتواند داشته باشد چرا که قبلاً این حق توسط متفکران و فیلسوفان از او سلب شده است. اما در نظام معرفتی الهی همانطور که اشاره شد انسان از کرامت ذاتی برخوردار است و در قرآن به صراحت به این اصالت اشاره شده است که : لقد کرمنا بنی آدم. در روایات نیز به روشنی بیان شده است. در نگاه الهی انسان بدون در نظر گرفتن نژاد و مذهب و ملیت و رنگ پوست و داراییهای خود، دارای حق میباشد،کرامت، برابری، آزادی اینها داراییهای ذاتی انسانهاست که هیچ کس نباید آنها را از انسان سلب کند و در صورت تعدی به آنها بر انسانها واجب است تا از اصالت خود دفاع کنند و حقوق خود را بازپس گیرند.
پی نوشتها:
1-(تاریخ فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، ص79)
2-کتاب سیاست ،ارسطو،فصل دوم
3-نهج البلاغه نامه 31
4-فروع کافی .کلینی.جلد 6 ص 195 حدیث6
5-فروع کافی، کلینی،جلد8،ص69
6-سوره سبا ، 35 و 36
7-وسائل الشیعه ، جلد11،ص80
8-من لایحضره الفقیه ، ص579
نظر شما