به گزارش نماینده به نقل از تسنیم، فقید سعید، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل فردوسیپور (ره)، از یاران و ملازمان پاکباخته امام راحل(قده) و از شاهدان رویداد تاریخی هجرت امام از نجف به پاریس بود. آن بزرگوار در واپسین سال حیات خویش، در گفت وشنودی، ماوقع این رویداد تاریخی رابیان داشت، که حاصل آن را پیش روی دارید.
*جنابعالی از دوران حضور حضرت امام(قده) در عراق، در کنار ایشان بودید. درباره شیوههای مبارزاتی ایشان و سپس علل ممانعت رژیم عراق از این فعالیتها توضیحاتی را بیان بفرمائید؟
اوایلی که حضرت امام به عراق آمدند، رابطه رژیم شاه با رژیم بعث عراق خوب نبود، به همین دلیل بعثیها اجازه میدادند علیه شاه فعالیت شود و امکانات لازم را هم در اختیار مخالفان قرار میدادند. مبارزان خارج از کشور، بهویژه روحانیون مبارز از این فرصت استفاده کردند و اعلامیهها و سخنرانیهای امام را تکثیر و در خارج از ایران پخش کردند.
*در واقع این گروه از روحانیون مبارز کار تشکیلاتی میکردند؟
بله، تشکلی به نام «روحانیون مبارز خارج کشور» برای هماهنگی بین مبارزان داخل و خارج با فرمایشات امام به وجود آمد و آقایان حاج شیخ محمدرضا ناصری، سید علیاکبر محتشمی و بنده به عنوان رابط بین این تشکل و امام فعالیت میکردیم. وقتی مبارزات اوج گرفتند، رژیم ایران در صدد برآمد با کمک آمریکا به صدام فشار بیاورد، در نتیجه در سال ۱۹۷۵ در الجزایر توافقنامهای توسط دو کشور امضا و در آن تصریح شد عراق و ایران علیه هم فعالیت نکنند. از این زمان بود که جلوی فعالیتهای ما و حتی چاپ توضیحالمسائل امام گرفته شد! وقتی سازمان امنیت عراق به امام اعلام کرد بر اساس توافق ما و حکومت ایران نباید علیه ایران مبارزه سیاسی کنید، امام هم فرمودند: من هم طبق توافقی که با ملت ایران دارم موظف هستم فعالیت سیاسی کنم.
*و به همین دلیل بود که عراق را ترک کردند؟
بله، امام فرمودند: به نجف و کربلا نچسبیدهام و هر جای دنیا که بروم به کارم ادامه میدهم. در پی این سخنان خانه امام به مدت پانزده روز محاصره شد. امام هم فرمودند: من از عراق به کویت میروم. مرحوم حاج احمد آقا حدود هفده نفر از همراهان و نزدیکان امام را جمع کردند و گفتند: امام فرمودهاند باید از اینجا برویم، منتهی این موضوع را حتی به زن و فرزندانتان هم نگویید! برنامه سفر را هم خودتان تنظیم کنید.
*چه کسی عهدهدار این کار شد؟
بنده به نماینده امام در کویت، آقای مهری تلفن زدم و گفتم: به اداره گذرنامه آنجا برود و دو دعوتنامه برای امام و احمد آقا بگیرد. ساعت یک بعدازظهر تماس گرفتم و گفتند: دعوتنامهها حاضرند و برای این که مطمئن باشیم اتفاقی نمیافتد، قرار شد خودم بروم و دعوتنامهها را بگیرم. بعد هم خدمت امام عرض کردم: دعوتنامهها حاضرند و خروجی از عراق را هم آقای دعایی گرفتهاند. نهایتا قرار شد پس از نماز صبح حرکت کنیم.
*چه شد که حضرت امام و همراهانشان، نتوانستند وارد کویت شوند؟
در مرز کویت با این که خیلی تلاش کردیم امام شناخته نشوند، اما ایشان را شناختند و ما را نگه داشتند و گفتند: به وزارت امور داخله خبر بدهیم تا آنها تکلیف را روشن کنند! بالاخره بعد از چند ساعت مأموری آمد و آقای احمد مهری را خواست و اعتراض کرد که: چرا وقتی دعوتنامه را میگرفتی نگفتی برای چه کسی است؟ آقای مهری گفت: من فرم را کامل پر کردهام، قرار نبود به شما بگویم ایشان چه کسی هستند، اشکال به خود شما وارد است. آنها عذرخواهی کردند و گفتند: از ورود شما به کویت خوشحال میشویم، ولی نمیتوانیم شما را بپذیریم! امام گفتند: میرویم فرودگاه و از آنجا به سوریه میرویم، ولی آنها نپذیرفتند! بالاخره قرار شد به طرف مرز عراق برگردیم. در آنجا به مرحوم املایی گفتم: زود بروید مهر خروج را باطل کنید که به بصره که رسیدیم، گیر امنیههای عراق نیفتیم. بعد یک جور حالت بازداشت و گمرک در عراق پیش آمد. همه نگران بودیم، اما امام، خیلی راحت روی نیمکتی دراز کشیدند و کمی استراحت کردند! مرحوم حاج احمد آقا خیلی نگران بود. امام اشارهای به کولر گازی کردند و به احمد آقا گفتند: برای چه ناراحتی؟ اینجا که از خانه خودمان راحتتر است!
به هر حال به بصره برگشتیم و به مسافرخانه شرقالاوسط رفتیم. در آنجا رئیس ساواک بصره آمد و از رفتار دولت کویت عذرخواهی کرد. آن شب را در هتل ماندیم و در حالی که همه داشتیم از دلشوره پس میافتادیم، امام راحت و آسوده استراحت کردند! سرانجام ما را به یک فرودگاه ارتشی بردند و دیدیم یک هواپیمای ارتشی منتظر ماست. حاج احمد آقا به شوخی گفت: حالا ما را به بغداد میبرند یا آبادان؟ من گفتم: کسی ما را به آبادان نمیبرد. در بغداد به هتل رفتیم و امام فرمودند: من باید بروم زیارت. مأموران بسیار نگران شدند و گفتند: بهتر نیست استراحت کنید؟ امام فرمودند: خیر! خسته نیستم و میروم زیارت کاظمین. در چنین شرایطی، سرانجام تصمیم گرفته شد به پاریس برویم و فردا صبح حرکت کردیم. دغدغه ما این بود که اگر در پاریس هم وضعیتی مثل کویت پیش بیاید، چه باید بکنیم؟ کسی جرئت نداشت این حرف را به امام بزند. بالاخره من رفتم و پرسیدم. امام لبخند زدند و فرمودند: اگر شما خسته شدهاید، من خسته نشدهام! از حالا فکر کنید اگر به آنجا راهمان ندادند کجا برویم. ایشان در ادامه میفرمودند: اگر هیچ جا هم ما را راه ندادند، آبهای آزاد را که از ما نگرفتهاند، یک کشتی کرایه میکنیم و از روی آبهای آزاد فریاد مظلومیت مردم ایران را به دنیا میرسانیم!
*در پاریس هم مشکل پیش آمد؟
بله، تصور میکردیم فقط در عراق مراقب ما بودهاند، ولی از فرودگاه پاریس هم تحت نظر بودیم. ابتدا به منزل آقای غضنفرپور در طبقه چهارم رفتیم. پلیس به ما هشدار داد: امام موقع قدم زدن جلوی پنجره نیایند، چون حفاظت از ایشان دشوار میشود! آن شب دیر وقت، خبر دادند: دو نفر از طرف ژیسکاردستن، رئیسجمهور فرانسه اجازه ملاقات میخواهند. آنها گفتند: ما از آمدن شما به کشورمان خوشحال هستیم، ولی رئیسجمهور درخواست میکنند در اینجا فعالیت سیاسی نکنید! امام فرمودند: سخنرانیها و اعلامیههایم به زبان فارسی هستند و مردم فرانسه متوجه نمیشوند و در نتیجه قیام نخواهند کرد! قرار شد ایشان سخنرانی بکنند و اعلامیه هم بدهند، ولی فعلاً مصاحبه نکنند که امام پذیرفتند. البته هنوز سه روز نگذشته بود سردبیر روزنامه فیگارو با امام مصاحبه کرد و دیگر کسی نتوانست جلوی مصاحبهها را بگیرد.
*چرا به نوفللوشاتو رفتید؟
امام فرمودند: اینجا کوچک است و فردای آن روز عدهای از برادران ایشان را بردند تا اقامتگاه مورد نظرشان را ببینند. بعد که پرسیدیم کجا رفتید؟ گفتند: در یک جای دور که تلفن هم ندارد! وقتی به امام عرض کردیم آقا اینجا دور است و کسی نمیتواند آن را پیدا کند. فرمودند: اینجا جای خوبی است و هر کسی هم که بخواهد ما را ببیند، اینجا را پیدا میکند. اقامتگاه امام در نوفللوشاتو فضای باز زیادی داشت، اما ساختمان آن کوچک بود.
تا یادم نرفته است این نکته را عرض کنم که بعد از شروع سخنرانیها و صدور اعلامیهها، نخستین کاری که حضرت امام کردند این بود که فرمودند من سخنگو ندارم و کسی بهجای من حرف نمیزند و تصمیم هم نمیگیرد! خودم تصمیم میگیرم و خودم هم اجرا میکنم، ولی اگر خواستید ملاقات کنید، برنامهتان را با آقای املایی یا فردوسیپور تنظیم کنید که به من بگویند.
*واکنش پلیس و مقامات امنیتی فرانسه به حضور امام چگونه بود؟
از همان لحظه ورود امام به نوفللوشاتو یک اکیپ ۲۰ نفره پلیس در اطراف اقامتگاه ایشان مستقر شد. روزهای آخر اقامت امام، با لباس شخصی و معمولی محافظت میکردند. قرار بود تمام کسانی که وارد اقامتگاه امام میشدند، بازرسی بدنی شوند و برای اینکه سوءتفاهم پیش نیاید، حتی من و احمد آقا را هم میگشتند! نکته جالب در روز آخر اقامت حضرت امام در نوفللوشاتو این بود که ایشان فرمودند: متنی برای تشکر از پلیس آنجا تهیه و به فرانسه ترجمه و به رئیس پلیس تحویل داده شد. رئیس پلیس آنجا گفت: به خاطر حضور شما در نوفللوشاتو، مردم اینجا از نزدیک با شخصیتهایی ملاقات کردند که در تمام عمرشان امکان دیدار با آنها را نداشتند و این موجب افتخار ماست. شب دوازده بهمن هم ماشین امام را از نوفللوشاتو تا فرودگاه اورلی اسکورت کردند و تا وقتی هواپیما پرواز کرد، در فرودگاه ماندند.
*از برخورد مردم فرانسه با امام چه خاطرهای دارید؟
آخرین روزی که امام میخواستند به ایران برگردند، دو دختر جوان فرانسوی تقاضای ملاقات با ایشان را کردند. به آنها گفتیم: ایشان دارند وسایلشان را جمع میکنند و فرصت زیادی نداریم. آنها شیشه دربستهای را به ما دادند و گفتند: ما به کسی که خیلی علاقه داریم، در هنگام وداع خاک وطنمان را هدیه میدهیم! این را به امام بدهید و سلام ما را به ایشان برسانید، در ضمن یک عکس امضاشده ایشان را به ما بدهید. من رفتم و جریان را به ایشان گفتم. امام هم دو عکس خود را امضا کردند و بردم و به آنها دادم. انگار دنیا را به آنها داده بودند.
*از پرواز امام به ایران خاطراتی را نقل کنید.
شب حرکت امام عاشورایی بر پا شد، چون هواپیمای ایرفرانس اعلام کرد نمیتواند بیش از نصف ظرفیت هواپیما مسافر بزند، برای اینکه مطمئن نیست در ایران یا کشورهای همجوار آن به او سوخت بدهند و باید برای بازگشت سوخت لازم را داشته باشد. وقتی این خبر را اعلام کردیم، غوغایی برخاست و همه شروع کردند به گریستن. امام فرمودند برایشان توضیح بدهید این سفر خطرناک است. اصرار نداشته باشید با من بیایید، چون احتمال دارد هواپیما را در هوا یا زمین بزنند. همه میگریستند و میگفتند اگر خطری برای شما باشد، دلمان میخواهد پیشمرگ شما باشیم. به هر حال هواپیمای دیگری تهیه شد که بقیه را بیاورد. حدود ساعت یازده شب ۱۲ بهمن ۵۷ هواپیما از فرودگاه اورلی پاریس پرواز کرد. پرواز حدود شش ساعت طول کشید و خورشید تازه طلوع کرده بود که هواپیمای امام در فرودگاه مهرآباد به زمین نشست.
*در فرودگاه چه کسانی در محدوده مخصوص میهمانان ویژه، به استقبال آمده بودند؟
آقایان پسندیده، مطهری و طالقانی. بعد امام به سالن فرودگاه رفتند. در آنجا مراسم خیرمقدم و سرود برگزار شد. امام سخنرانی کوتاهی ایراد فرمودند بعد هم به بهشتزهرا تشریف بردند و آن سخنرانی تاریخی و تعیینکننده را کردند که خود داستان مفصلی است.
نظر شما