شناسهٔ خبر: 64005 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ منبع: فارس

خانه‌های استیجاری امام(ره) به روایت همسر امام

خانه هشتم، در محله یخچال قاضی بود. پس از شروع مبارزات در سال‌های 42-41 ش رفت و آمد به خانه ما زیاد شد. ما مجبور شدیم خانه کوچک همسایه‌مان، نصرت‌ خانم را اجاره کنیم.

به گزارش نماینده به نقل از ایسنا،‌ شهریور هر سال فصل نقل و انتقالات برای مستاجران است که تقاضا برای اجاره نسبت به ماه‌های دیگر بیشتر است برای همین با توجه به مصائب و مشکلات اجاره نشینی که بسیاری از جمله خبرنگاران با آن موجه هستند سوژه‌ای شد تا ببینم بزرگان چگونه با پدیده اجاره نشینی روبه رو می‌شوند.

در کتاب «اقلیم خاطرات» فاطمه طباطبایی همسر سید احمد خمینی آمده است:‌ پس از شنیدن توصیف اولین خانه از خانم مشتاق شدم درباره خانه‌های دیگری که در آن‌ها سکونت داشتند، بپرسم و خوشبختانه خانم‌ آن‌ها را با جزئیاتش به خوبی در حافظه داشتند و گفتند: در سال 1310 ش خانه‌ای را در کوچه ارک اجاره کردیم. در واقع این سومین خانه ما بود. آن خانه از سطح کوچه قدری بالاتر بود و دارای سه اتاق در یک ردیف بود که به حیاط اشراف داشت. اجاره این خانه - ماهانه شش تومان - برای ما قدری گران بود. آقا تمایل به ماندن در آن خانه نداشت. از این رو سه ماه بیشتر در آنجا نماندیم.

خانه امام خمینی

خانه دیگری در همان محله، با اجاره ماهانه پنج تومان، کرایه کردیم.

پنجمین خانه در تکیه ملامحمود قرار داشت و مساحت آن نزدیک دویست متر بود. صاحب خانه از دوستان آقای سید احمد لواسانی بود. آقا بابت اجاره آن خانه ماهی سه تومان می‌پرداخت.

هشت سال در آنجا بودیم و علی در آن خانه به دنیا آمد. در همان سال آقا که از درآمد املاک موروثیش حج بر او واجب شده و عازم عربستان بود به سبب وضع حمل من چند روز سفرش را به تأخیر انداخت.

خانه استیجاری امام

در ماه شوال راهی حج شد و از راه اهواز و آبادان به عراق، سوریه و لبنان رفت. از آنجا توسط مسافری نامه‌ای برای من فرستاد و از زیبایی لبنان تعریف کرد. سپس از آنجا با کشتی به جده رفت. سرانجام پس از 5 ماه، در ماه صفر نیز به قم بازگشت. در همان روز ورود ایشان، قم دچار سیل مهیب و ویرانگری شده بود. به طوری که بیشتر مردم از ترس سراسیمه به جاهای بلند پناه برده بودند.

آقا هنگام ورود به قم با چنین وضعی روبرو شده بود و به سرعت و با نگرانی خود را به خانه رساند. من در خانه نشسته بودم. سایه مردی را دیدم که وارد حیاط شد. از جا پریدم پرسیدم: کیه؟‌گفت: منم روح‌الله و با نگرانی پرسید:‌شما از خطر سیل نترسیدید؟ گفتم:‌نه و با اشتیاق به پیشواز حاجی رفتم، همه لباس‌هایش خیس شده بود. در همان حیاط آن‌ها را از تنش در آورد و من لباسی را که خانم جانم به رسم هدیه و خلعتی برای ایشان خریده بود به ایشان دادم. آن‌ها را پوشید و وارد اتاق شد و گفت: همگامی که وارد قم شدم با دیدن اوضاع شهر برای شما بسیار نگران شدم.مدتی در این خانه بودیم تا آنکه به درخواست صاحب‌خانه آنجا را تخلیه کردیم.

خانه ششم، در گذر جدا واقع بود و 4 اتاق در دو طبقه داشت. اجاره ماهانه‌اش 5 تومان و مدت سکونتمان در آن خانه 3 سال بود.

هفتمین خانه، خیلی بزرگ بود و به پارک معروف شده بود و در خیابان حجتیه قرار داشت. مالکش آن را با اجاره ناچیزی در اختیار ما قرار داده بود. احمد در آن خانه به دنیا آمد. 6 اتاق و حیاط بسیار بزرگی داشت و پس از چندی همان خانه به مدرسه علمیه تبدیل شد.

خانه هشتم، در محله یخچال قاضی بود. پس از شروع مبارزات در سال‌های 42-41 ش رفت و آمد به خانه ما زیاد شد. ما مجبور شدیم خانه کوچک همسایه‌مان، نصرت‌ خانم را اجاره کنیم. به آنجا رفتیم و حیاط و ساختمان بزرگ‌تر در اختیار آقایان قرار گرفت. پس از تبعید امام آن خانه را پس دادیم.

 

نظر شما