به گزارش نماینده، ماهنامه مهرنامه به بهانه برگزاری همایش ملی اعتدال گفتگویی را با سیدرضا صالحی امیری رئیس کتابخانه ملی که ترتیب داده که بخش هایی جالب توجه از آن در ادامه خواهد آمد.
برخی معتقدند «اعتدال» گفتمان نیست. این گفتمان تعریف مشخصی دارد؟
هر گفتمانی باید تعریف مشخصی داشته باشد. مبانی فلسفی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و دینی هر گفتمانی باید مشخص باشد تا دیگران بدانند در چه چارچوبی با این گفتمان ارتباط برقرار کنند. تجربه تاریخی نشان می دهد که معمولا بعد از حضور و ظهور هر گفتمانی در عرصه قدرت، برخی می آیند نظریه فلسفی آن را تبیین می کنند. گفتمان اعتدال یک ریشه و تبار تاریخی در ایران دارد. به علاوه آنکه این گفتمان بعد از انقلاب نیز یک روند سیاسی را در مقابل دو جریان چپ و راست دنبال می کرد. همیشه جریان سومی وجود داشت که بین اصولگرایان و اصلاح طلبان مطرح بود.
در واقع این همان جریان سومی است که از سوی آقای هاشمی مطرح بود.
بله، آقای هاشمی مهمترین چهره این جریان است. همیشه از ایشان نام می بردند که نه اصلاح طلب است و نه اصولگرا. در عین حال افراد معتدل هر دو جریان با ایشان تعامل داشتند. لذا این جریان به لحاظ تبار در جامعه حضور داشت. در فضای دینی بخشی از روحانیت به آن اعتقاد داشتند، در فضای سیاسی، مشی بخشی از سیاستمداران بود، در فضای اقتصادی برخی از اقتصاددانان در فضای اجتماعی و فرهنگی نیز بودند کسانی که برخی به آن اعتقاد داشتند و این جریان بروز و ظهور داشت. الان نیز این جریان به یک قدرت رسمی در سطح کشور تبدیل شده است. ما نیازمند تدوین و تبیین و توضیح این گفتمان هستیم که دیگران بدانند در چه چارچوبی آن را مورد ارزیابی قرار دهند.
آیا الان دولت تعریفی از این گفتمان دارد که در حوزه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی قرار است در چه مسیری حرکت کند؟
یک واقعیت عینی وجود دارد. ما در ۸سال گذشته در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، یک تیم بودیم که با آقای روحانی همکاری داشتیم. لیدر این جریان آقای روحانی بود. در این ۸سال بحث و جدل و گفت و گوی متعددی انجام شد که اعتدال چیست و در عرصه قدرت و دولت باید چه مشی داشته باشد. در حوزه اقتصادی کتاب های زیادی که تحلیلی بودند در این مرکز چاپ شد. در حوزه سیاست خارجی تحلیل ها و کتب زیادی چاپ شد. در حوزه فرهنگی و اجتماعی نیز همین طور. ما آن را«مکتب نیاوران» نام گذاری کردیم. اینها چارچوب فکری مکتب نیاوران بود. بنابراین اگر بخواهیم بگوییم تبار گفتمان اعتدال از کجاست، من می گویم این گفتمان یک تبار تاریخی در فرآیند تحولات فکری جامعه ایران و یک تبار نیز پس از انقلاب دارد که نماد آن در آقای هاشمی و طیف گسترده ای از روحانیت می توان دید. یک تبار نزدیک دارد که به مکتب نیاوران برمی گردد.
در مکتب نیاوران شما برای همه حوزه ها برنامه ریزی داشتید؟
تقریبا. مثلا آنجا سمیناری در حوزه بین الملل برگزار شد. این تفکر، اصل تعامل با دنیا را به عنوان یک استراتژی قطعی پذیرفته و معتقد بود که مسایل بین المللی در سایه تعامل حل خواهد شد نه تنازع. الان که این تفکر به قدرت رسیده این روش را پیش گرفته و آن سیاست در حال تغییر است. در حوزه اجتماعی نیز به شناخت جدی آسیب اجتماعی و ارایه الگوهای علمی و در عین حال پایدار فکر می کرد و الان هم همین گونه در حال اجرا است. در حوزه فرهنگی، به یک نگرش متعادل عقلانی، نه جزمیت و نه سکولاریسم باور داشت. نه تحجر و جزمیت کور و نه سکولاریسم بلکه به روشنگری دینی منطبق با عقلانیت باور داشت و آن را تبلیغ می کرد. در نگرش فرهنگی رویکرد «باورها» را به جای «بایدها» تبلیغ می کرد. برای ایجاد باور در جامعه و بالا بردن سطح آگاهی به جای رویکرد اجباری تلاش می کرد. الان نیز در حوزه فرهنگی دولت این مسیر را دنبال می کند. پس آنچه در مکتب نیاوران درباره مباحث فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بحث می شد الان در سطح قدرت در حال اجرا است. ما امروز می خواهیم آن بحث ها را تنقیح کنیم و بگوییم الان که دولت مستقر است، چگونه می اندیشیم.
شما به وجوه مثبت چهار گفتمان سابق اشاره کردید، اما به وجوه منفی آنها نپرداختید. آن چیست که گفتمان اعتدال قرار است به آن سمت حرکت نکند؟
در گفتمان ارزش ها ما شاهد تصلب گرایی بودیم. این آفت بزرگی بود. عده ای با طرح روبناها ارزش های بنیادین را فراموش کردند. ریشه های ارزش ها به نظر ما، معرفتی است و بعد مناسکی. تجلی عینی این بحث من به فرمان انحلال گزینش توسط حضرت امام برمی گردد. دلیل آن نیز این بود که «گزینش» وارد روبنا شده بود. امام وارد شدند و مرزها را روشن کردند. آنچنان «مناسک» حاکم شده بود که ملاک شرکت در نماز جمعه بود و غیر نمازجمعه. ملاک چهره ظاهری بود و نه باطنی. عملا ظاهر جایگزین باطل شده بود. لذا گزینش منحل شد. نوعی تصلب گرایی تبلیغ می شد تا جایی که برخی گفتند بساط نوروز باید جمع شود چون ما با فرهنگ و تمدن قبل از اسلام این سرزمین کاری نداریم، ولی اینها پاسخ نگرفتند. در دوران سازندگی نیز عرصه فرهنگی و اجتماعی بی توجهی شد. توسعه و سازندگی اگرچه یک نیاز قطعی روز بود اما به پیامدهای اجتماعی و فرهنگی آن فکر نکردند. شکاف طبقاتی، آسیب های اجتماعی و چالش های فرهنگی در آن دوره شکل گرفته بود. ما نیازمند آن بودیم که با برنامه ریزی قوی تری وارد این فضا شویم. در دوره سوم، مهمترین چالش عبور عده ای از مدعیان اصلاحات از مرزهای اصلاحات بود. آنها به ساختارشکنی روی آوردند. اصلاحات دو تعریف داشت. تعریف اول که واضع آن آقای خاتمی بود به تغییرات تدریجی در چارچوب نظام سیاسی و در درون نظام فکر می کرد و به یک پارلمانتاریستی مبتنی بر قانون می اندیشید. اما جریانی در اصلاحات شکل گرفته بود که تعریف دومی را از اصلاحات ارایه می داد. آنها به ساختارشکنی وضع موجود و تغییرات بنیادین و ایجاد یک ساختار جدید فکر می کردند و بزرگترین ضربه را به اصلاحات زدند. یک جریان افراطی به دنبال یک انقلاب نانوشته به نام اصلاحات بود. در حالی که خاتمی و همراهان او به حرکت اصلاحات در مرزهای قانونی می اندیشیدند. جامعه نیز به تفکر دوم واکنش منفی داشت. بعد در عمل نیز دیدیم که جواب آنها غلط بود. در جامعه ایران، هر تغییر و تحولی باید در چارچوب قانون و نظام رسمی کشور باشد. این ساختار میراث دار اندیشه های امام است. ما نمی توانیم خارج از مرزها شعار یا ایده ای را مطرح کنیم. در دوره آقای احمدی نژاد، عدالت صرفا یک شعار و فاقد چارچوب عملیاتی بود. عمدتا در شهرها و در سخنرانی مطرح می شد و هیچ برنامه مدونی برای تحقق عدالت در دولت آقای احمدی نژاد ندیدیم. مهمترین ایده آنها، هدفمندی یارانه ها بود که در عمل به بن بست رسید.
نظر شما