شناسهٔ خبر: 51025 - سرویس سایر حوزه‌ها
نسخه قابل چاپ

به حاتمی کیا می گویم کلاغ ها آواز تو را نمی فهمند برای همین غارغار می کنند

برنامه تلویزیونی راز امشب هم به روی آنتن رفت میهمان ویژه‌اش مسعود دهنمکی، کارگردان فیلم رسوایی که این روزها گیشه سینماهای کشور را از آن خود کرده است، بود.

به گزارش نماینده ؛ مسعود دهنمکی در برنامه راز، عمده صحبت‌های خود را آسیب‌شناسی جو رسانه‌ای حاکم بعد از انقلاب تا کنون متمرکز کرد و به اینکه در مدت این سی و چند سال، کار فرهنگی صحیح صورت نگرفته است، شدیدا انتقاد کرد.

گزیده ای از گفت و شنود نادر طالب زاده، مجری برنامه راز و مسعود دهنمکی در ادامه می‌آید.

طالب زاده در ابتدا با ابراز اینکه فیلم معراجی‌ها سر و صدای زیادی را به راه انداخته است و یکی از پرفروش ترین فیلم های تاریخ سینمای معاصر به حساب می‌آید، به عنوان اولین سوال از دهنمکی پرسید که دوران روزنامه نگاری شما چه تاثیری بر مهارت فیلمسازی شما داشت؟

دهنمکی:

بخش اعظم کارهای بعد از دوران جنگ من، تصوری بود که از جامعه پشت جبهه‌ها و آرمان آن داشتیم و ارزش‌هایی که در جبهه برای آن می‌جنگیدند بود؛ قبول قطعنامه مثل کوبیدن پتکی در سر ما و باور آن برای ما خیلی سخت بود و تا مدتها به دنبال این بودیم که چه باید کرد.

مدام این سخنان امام جلوی چشمان من بود که جنگ ما تمام شدنی نیست، میان حق و باطل است، بین فقز و غنا است و جنگ بین ایمان و رذالت بود و جملات امام که می‌فرمود : «می‌دانم که جنگ به شما سخت می‌گذرد، مگر به پدر پیر شما سخت نمی گذرد؟» و جملاتی از این دست، نشان می‌داد که او انگار در بین خود ماست؛ اصلا سیاسی و دیپلماتیک به ماجرا نگاه نمی‌کرد.

ولی می‌گوید که هیچ چیز تمام نشده، خودتان را برای یک مبارزه علمی و عملی بزرگ آماده کنید؛ حرف خود من این هست که اگر دفاع مقدس ۸ سال بود، جنگ فرهنگی و مقاومتی از بعد از جنگ تا کنون ادامه دارد و کسانی که در این عرصه می‌جنگند، کارشان بسیار سخت تر از دوران دفاع مقدس هست.

در دفاع مقدس اگر پایت روی مین می‌رفت، همه دور و برت می‌آمدند و از تو عیادت می‌کردند، اما اینجا اگر پایت روی مین برود، همه تو را مسخره می‌کنند.

یکسری حرف‌ها را که می‌زنیم و متهم می‌کنند ما را به افراطی گری، بعد از سال‌ها می‌بینیم که همه آن حرف‌ها را می‌زنند؛ یعنی جلوتر از زمان خود رفتن، همان روی مین رفتن است؛ و به اسم نقد کردن، وارد معبر می‌شوند از روی آدم رد می‌شوند، در حالی که در جبهه، روی مین رفته ها را با احترام کنار می‌گذاشتند و از معبر عبور می‌کردند.

هیچ وقت فکر نمی‌کردیم که دوباره پشت نیم‌کت ها بر گردیم و درس بخوانیم، اما دنبال چیزی بودم که نسبت به مبارزه ای که امام(ره) می‌فرمود مرا اغنا کند، چیزی در حوزه فرهنگ و با توجه به علوم سیاسی که من خوانده بودم، در حوزه فرهنگی و فعالیت های اجتماعی مطالعه را شروع کردم.

ابتدا هم شعار‌های انتقادی به حوزه فرهنگ را در نماز جمعه مطرح می‌کردیم و این در جامعه پخش می‌شد و به سراسر کشور منتشر می‌شد به تدریج هم شعارهای یک طیف از بچه حزب اللهی ها به سمت نقد مسئولین و دستگاه های اجرایی سوق پیدا کرد؛ شهید آوینی هم در همین زمینه می‌گفت که باید این کارها با عمل همراه شود و دنبال راه انداختن راهپیمایی بعد از نمازهای جمعه بود.

من دنبال این بودم که این اندیشه ها را تبدیل به رسانه کنم و به گوش مردم برسانم، چون رسانه های آن زمان قائل نبودند که این پیام ها را به گوش مردم برسانند؛ خیلی ها اعتقاد به این نداشتند و می‌گفتند سوسول بازی است و حتی با ما برخورد شد دستگیر هم شدیم.

سعی می‌کردیم آرمان‌ها را به مبانی‌ای تبدیل کنیم که نگویند این‌ها احساسی است، هفته نامه و نشریه می‌زدیم.

در اوج همان زمان هایی که ارزش زدایی می‌شد و به اسم شاد کردن مردم، المان‌ها نشانه های دفاع مقدس و شعارها را از سطح شهر پاک می‌کردند و به جای آن تبلیغات خارجی می‌چسباندند.

حتی روزنامه‌های اصولگرا هم می‌گفتند این بدخطی ها چیست؟ جالب است که خط بد بچه‌ها رو می‌دیدند، اما خط بد فکری مسئولین فرهنگی رو نمی‌دیدند.

نشریه شلمچه را اصلاح طلبان تعطیل کردند؛ نشریه جبهه را هم بعد از دو سال بستند.

این حرف‌هایی که آن زمان در نشریه می‌نوشتم، احساس می‌کردم که همان روی مین رفتن است و انگار که شب عملیات است، می‌دانستم که زدن برخی از این حرف‌ها هزینه دارد.

طالب زاده: شما در واقع به وسیله این نشریات، بک جبهه فرهنگی را راه اندازی کرده بودید.

دهنمکی:

حرف هایی که آن زمان زده می‌شد، خیلی از زمان خود جلوتر بود. به تعبیر آقای ازغدی، یک گفتمان سازی عدالت در جامعه را انجام می‌دادیم.

همان گفتمان‌هایی که آن زمان ما به آن‌ها انتقاد می‌کردیم مثل اشرافی گری که همه جناح ها هم از آن بهره بردند و ما را افراطی می‌خواندند، بعدا دیدیم که حرف چه کسی درست بود؛ اگر شهید آوینی هم در همان جامعه و جامعه کنونی ما بود، او را افراطی می‌خواندند.

شهید اوینی با شهادتش، گفتمان‌ها و طیف های حاکم بر وازرت ارشاد و صدا و سیما را راحت کرد، چرا که یک منتقد جدی آن‌ها در حوزه فرهنگی از میان برداشته شد؛ اما خب گذر زمان نشان داد که چگونه این فاصله طبقاتی زیاد شد، ارزش های اخلاقی در جامعه به اضمحلال رسید و استحاله فرهنگی در  جامعه ایجاد شد.

اگر یک نقد واقعی نه سیاهنمایی از جامعه امروز داشته باشیم، نکات منفی مسائل اجتماعی ما، همه و همه محصول سیاست گذاری های غلط آن ها چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه لیبرالیسم فرهنگی و اقتصادی و سیاسی که داشتند بود.

مستند فقر و فحشا آسیب شناسی می‌کرد؛ نمی‌آمد مستقیما با نتایج آن برخورد کند، دنبال این بود که این ها از کجا به وجود آمده است، اگر این فقر به وجود آمده است، محصول همین اقتصاد لیبرالیستی است.

ما نظام و انقلاب را متهم نکردیم، ما سیاست‌گزاران رو متهم کردیم، مبارزه با اشرافی گری کردیم؛ هم راستا با تبرئه حاکمیت، نقدی از درون داشتیم و عصبانیت هم به دنبال داشت.

طالب زاده: برای من جالب است که غربی ها کتابی را با محوریت شما چاپ کرده اند با عنوان مقالات کاغذی؛ این نشان میدهد که غربی ها نمی توانند این معما(ایران) را برای خودشان حل کنند، چرا که ۳۵ سال است که رسانه خودشان در مورد ایران کذب گفته است.

این تلاش شروع شده است که از زبان کسانی که برای انقلاب دل سوزانده اند و جنگ را دیده اند، دفاع مقدسی را که ۸ سال سانسور شد را درک کرده اند، بیان کنند که این انقلاب چیست.

دهنمکی:

پیترسون آمریکایی به من گفت جالب این است که شما یک تنه در مقابل صدام دربرابر همه دنیا ایستادید و پیروز شدید و الان فیلم های شما رنگ و بوی ضد جنگ دارد.

همین روشنفکر آمریکایی ادامه داد که ما هم اگر سینمای ضد جنگ داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که اشتباه کردیم، اولا اینکه درمورد جنگ ویتنام بود و دوما اینکه ما باید نقد سیاستمدار میکردیم، نه اینکه از سربازان نقد کنیم؛ حالا جنگ شما که سراسر دفاع بوده است، در فیلم های شما به رزمنده های شما بی مهری صورت میگیرد!

اینجا بیشتر از اندیشه های آوینی، عکس هایش را می شناسند.

روزنامه لس آنجلس تایمز نوشت بعد از اکران اخراجی‌ها تمام محاسبات آمریکا درمورد مردم و جوانان ایران به هم خورد؛ یعنی فکر می‌کردند که استقبال نشود و بعد از مشاهده این استقبال، گفتند که این ها همان مردمی هستند که با یک جرقه بلافاصله با هم متحد و یکدست می‌شوند.

پیترسون به من گفت ریشه تمام این فرهنگ و شهادت و جنگ و دفاع مقدس شما به امام حسین(ع) بر می‌گردد و من به کربلا رفتم .

آیا شایسته است که با کسانی که در طولانی ترین جنگ قرن جنگیدند و نگذاشتند یک وجب از خاک کشور اشغال شود، این طور برخورد کنیم و به آنها بی احترامی کنیم؟

من در فیلم خودم آوردم این را که «من نارحات میشم از اینکه صف های اعزام به کنکور، طولانی تر از صف های اعزام به جبهه است»؛ چرا جبهه نمی رفتند؟ چون همین کسانی که در زمان جنگ سر کار بودند، همین اندیشه های لیبرالیستی شان حاکم می شود، این اتفاق می افتد، نمی توانستند این فرهنگ سازی را کنند،؛ چرا عراق ارتش با این جمعیت فراهم می کرد و ما حتی نمیتوانستیم سپاهی ۲۰ هزار نفره رو بسیج کنیم؟ در عین حالی که ۲۰میلیون جوان داشتیم. چرا این حس ایجاد نشد؟ چطور فقط روزهای آخر جنگ ایجاد شد؟

بعد از قطعنامه که این همه نیرو به جبهه رفت، امام گفت اگر من میدانستم این همه نیرو هستند که بروند، قطعنامه را قبول نمیکردم، همان مسئولین وقت پس چرا نتوانستند کاری کنند که این نیروها زودتر به میدان بروند؟ همین آدم هایی که به دفاع اعتقادی نداشتند بعدا وارد حوزه‌های اقتصاد و سیاست و فرهنگ شدند و همان کاری را که باعث شدند تا امام جام زهر را در حوزه جنگ بنوشد، در حوزه فرهنگ هم جام زهر را به خورد ملت دادند؛ خروجی آن هم اتفاقاتی است که در حوزه فرهنگ کشور حاصل شده؛ زنگ خطرها به صدا درآمده است.

آمارهای امروز از مفاسد فرهنگی در کشور، حاصل سوءمدیریت چپ و راست در حوزه فرهنگ در کشور است.

بالاخره اینها که ۸ سال آمدند و گفتند آنها نمی توانند و بعد هم آنها امدند و گفتند اینها نمی توانند، باید یک جایی با هم در یک اطاق بنشینند و بگویند که اینها از حاصل کارهای ماست، چه کردیم که به اینجا رسیده است.

مرحوم کافی می گفت که ایرانی مملکتی بود که عرق فروشی های آن بیشتر از کتاب فروشی هایش بود؛ امام این جمله را صریح تر می گوید، «یوم الله روزی است که جوان های ما را از عشرت کده ها به جبهه ها کشید»؛ چرا این تحول ادامه پیدا نکرد؟ چرا به اینجا رسید؟ باید بجای اینکه نقد مردم کنیم، نقد مسئولین کنیم، کسانی که بر مردم مدیریت می کردند، به حرفهای خودشان هم عمل نمی کردند، مردم عدم رعایت قناعت مسئولین را دیدند، ریخت و پاش‌ها را دیدند و آن ها هم به همین رویه رفتند جامعه به یک اروپای کوچک تبدیل شد.

طالب زاده: جالب برای من اینجاست که شما حوزه جنگ را انتخاب کردید و همان حوزه را نیز ادامه دادید؛ یعنی آن معمای ۸ ساله در عرصه سینما، پرفروش ترین و بیشترین توجه را به دنبال دارد؛ به نظر من تعقیب این خط تازه الان شروع شده است.

دهنمکی:

حتی ما میبینیم در کاری مثل اخراجی های ۳ که یک ژانر سیاسی هم وارد کار می شود، «مصداق وصیت نامه ای که نوشت: از طرفی باید شهید شویم که آینده بماند و از طرفی باید بمانیم که آینده شهید نشود، عجب دردی است...» باز هم مخاطب اینگونه از این اثر اسقبال می کند.

مردم از مسلمانی شما نارحتند، مردم دیگر چه کنند؟ جنگ می‌شود می‌گویید بروند، می روند، تظاهرات می شود و می گویید که بروند و می روند، می گویید انصراف بدهند از یارانه ها، انصراف می دهند؛ دیگر این مردم چه کنند که ثابت کنند پای اصول ایستاده اند؟ شما مسئولین باید نقد شوید، آسیب های اجتماعی محصول عملکرد شماست.

معراجی ها سعی کرده تمام شعائری که از بقیه فیلمها حذف شده است و ارزش زدایی صورت گرفته است را به صورت تمام عیار دارد و باز هم مردم استقبال می کنند.

بار دفاع مقدس به جای اینکه روی دوش همه بیافتد، روی دوش بعضی افتاد.

در اخراجی های دو که از هر نمونه آدم در این هواپیما هست، با زبان نماد سخن می‌گوید و مردم پای این زبان می ایستند و آن را از آن خودشون می‌دانند؛ در رسوایی بیش از ۷۰ حدیثی که علما بالای منبر بیان می کنند، اینجا تبدیل می شود به دیالوگ های فیلم و مردم پای آن گریه می کنند، در حالی که ممکن است خیلی از آنها نماز جمعه نروند و با خیلی هم مذهبی نباشند.

باید با فطرت مشترک همه آدم ها حرف زد، همان فطرتی که همه را پای روضه امام حسین(ع) می کشاند همه را آنجا به صورت یکدست به گریه می اندازد.

طالب زاده: فضای صمیمی جبهه ها برای ما و دوستان مان، خیلی سبک و شاد و البته نورانی بود، یعنی هر چه بیشتر اخت می شدیم با فضا، فاصله از آن برای مان سخت بود، وقتی به شهر باز میگشتیم، فضای سنگین رو احساس می کردیم؛ این موضوع به خوبی در معراجی ها به تصویر کشیده شده و خوب از آب درآمده است.

دهنمکی:

در جنگ همه چیز با هم بود، شجاعت و ترس، گریه و خنده، شکست و پیروزی، اینها با هم بود.

نگاه تک بعدی به دفاع مقدس، مخاطب را پس می زند و نمی آید پای این حرف ها بنشیند.

دهنمکی در کنایه به فیلم‌هایی مثل «ضد گلوله» البته نگاه های آمیز به جنگ هم نباید از آن طرف بام بیفتد؛ نه اینکه فردی نوار فروش بوده و به جبهه آمده و بعد نیز سی دی فروش بر می گردد!

خط قرمز در واقع همین جاست، شناخت کارکترها و خطوط قرمز مهم است؛ کسی که فرصت طلبانه به این ارزش ها نگاه کند، هجو این فرهنگ خواهد شد.

طالب زاده: یک کاری شما کردید که خیلی هم جالب بود؛ از همان بیست سال پیش آمدید و اسارت بچه های جنگ را تبیین کردید؛ مقوله ای که روی آن کم کار شده است؛ حتی من با شهید آوینی صحبت می کردم، بحث شد که خیلی خوب می شد اگر کاری می‌ساختیم که نشان دهد ما با اسرای عراقی چه کردیم و آنها با ما چه کردند؛ آمریکائیها  با اسرا چه کردند؟ مقایسه کنیم با جنگ جهانی دوم، ویتنام و....این اختلاف فرهنگ و تمدن را نشان می‌دهد. برای من خیلی جالب بود که این بخش از جنگ که کسی درست  به آن نپرداخته است را شما روی آن متمرکز شدید.

دهنمکی:

آقا از مردم خواستند که به صورت چریکی در حوزه فرهنگ کار کنند، انگار که متولیان اصلی این امور، حواسشان جای دیگری است، چون ایشان در ادامه می‌فرمایند« من چشم امیدم به شما جوان هاست»؛ من هم در حوزه کار فرهنگی سعی می کردم کاری را انجام دهم که دیگران آن را انجام نمی دهند.

در فرهنگ دفاع مقدس، در حق تاریخ مقاومت اسرای ما واقعا اجحاف شده است، من روی این موضوع کار کردم و ۶هزار ساعت مصاحبه گرفته شد از اسرا در سراسر کشور الان به ۸۰ جلد کتاب رسیده است و شاید به ۱۰۰ جلد هم برسد؛ واقعا آزاده های ما فرهنگ انقلاب را به آن طرف مرزها در اردوگاه ها صادر کردند.

اما وقتی بازگشتند، نسبت به خیلی از اقشار ایثارگر در کشور مظلوم واقع شدند. این در حالی است که بعد از اتمام جنگ، صدام بلافاصله چند جلد کتاب چاپ کرد به نام «شهدای بلا کفن» درمورد بعثی هایی که در اردوگاه های ما اتفاقاتی برای شان افتاده است، جالب اینجاست که به چند زبان زنده دنبا هم ترجمه کرد و فرستاد به تمام دنیا؛ بعد اینجا ۱۵ هزار اسیر عراقی پناهنده شدند و رفتند لشگر تشکیل دادند علیه خود صدام جنگیدند و آن هم تحت تاثیر مهمان نوازی و کار فرهنگی مردم بود، بعد ما در این زمینه برای خودمان هیچ کاری نکردیم.

اگر رفتارهای غیر انسانی که اینها با اسرای ما داشتند رو بررسی کنیم، حرفی برای گفتن باقی نمی ماند.

آقای محمدتقی جعفری من از ایشان شنیدم که می‌گفت: شما این اتفاقات را نقل کنید و بنویسید، بنویسید تا باور کنند که اجداد همین بعثی ها با ائمه در کربلا چه کردند، مصائب کربلا به ظاهر باور کردنی نیست، همین کارهایی که با ائمه کردند، با شما هم در اردوگاه ها کردند.

حتی مقام معظم رهبری بعد از مشاهده کتاب صدام درمورد اسرای عراقی مسئولین را توبیخ کردند که چطور می شود ما اینگونه با اسرا رفتار کردیم و اینگونه کتاب می‌نویسند و بلعکس درمورد مظلومیت اسرای ما در عراق کاری نشده است.

حالا با همه اینها باز هم با این عقبه کاری، بیست سال عمر، چهل نفر آدم، چندین میلیون ساعت کار و ۸۰ جلد کتاب و این همه مصاحبه، هیچ یک از مسئولین جلو نمی آید و حاضر به حمایت برای رونمایی از این اثر نمی شود؛ این در حالی است که از یک کشور اروپایی در حال کار روی موضوعی شبیه به این هستند و نسخه پی دی اف این کتاب را از من خواسته اند.

طالب زاده: به نظر من به نقطه ای رسیدیم که باید بک رمزگشایی صورت بگیرد، یعنی غربی ها که در سی و چند سال ما را درغگو خطاب کردند، الان چیزی برای گفتن ندارند.

دهنمکی:

البته متنبه نمی شوند، در واقع می خواهند ما را بشناسند و رمز گشایی کنند تا دوباره با طرفندی جدید هجوم بیاورند، چون هیچکدام از شیوه های آنها تا کنون جواب نداده، دیگر با فرهنگ مردم مستقیما مقابله نمی کنند.

کار حرفه ای اینها ماهیت شناسی از درون و از عقاید و مذهب ما است؛ اول باورها را می زنند، بعد فرهنگ بومی را می زنند؛ بعد نتیجه آن را چگونه می بینیم؟ همین فیلم های فارسی وان و سایر شبکه های ماهواره، می‌شود درونمایه فیلنامه فیلم های جشنواره فجر ما؛ یعنی هنرمند ما بیش از زندگی در جامعه، پای ماهواره نشسته است.

بعد غیرت و اصول ایرانی و اسلامی را کمرنگ و می کنند و جامعه به یک جامعه بی تفاوت تبدیل می شود.

طالب زاده: الان در حال حاضر ایران را به عنوان مرکز شرق و تهدید اصلی برای جامعه جهانی به عنوان اتوبان اصلی رسانه قرار داده اند؛ اما واقعیت این است که بعد از ۳ و چند سال اینها ورشکست شده اند، فریب دهندگی این ها طوری نیست که تا ابد ادامه داشته باشد، چراکه کفگیرشان ته دیگ خورده است.

دهنمکی:

در خارج، از روی زندانیان خود که در نهایت ذلت هستند، فیلم می‌سازند و چگونه از یک زندانی یک قهرمان میسازند، اما ما از اسیران دفاع مقدسمان که در اوج عزت هستند هیچ یادی در آثارمان نمی کنیم.

فقر سوژه در سینمای ایران را قبول ندارم؛ تاریخ را اگر بخوانیم پر از ایده و سوژه است؛ مطمئنا دلیل اصلی آن این است که روی آن کار نشده، چرا در این زمینه کتاب نباشد؟ اگر کتاب باشد دیگر جوان ها نسل جدید نمی آیند بگویند ما از فرهنگ اسرا و دفاع مقدس چیزی نمی دانیم.

امروز دنیا با زبان رسانه و تصویر صحبت می کند، ما چقدر در این حوزه سرمایه گذاری می کنیم؟

البته باید ببینیم که چقدر در این زمینه سرمایه گذاری کردیم و می‌خواهیم نتیجه بگیریم؛ الان بودجه فیلم ۳۰۰، برابر است با بودجه چند سال سازمان سینمایی ما؛ بعد شما توقع دارید در برابر آن چند فیلم ساخته شود؟

همانقدر که در حوزه غنی سازی هسته ای که به عنوان یک مطالبه ملی هزینه می‌شود، در حوزه مطالبه فرهنگ هم باید به عنوان یک مطالبه ملی هزینه شود.

کسانی باید به این مفاهیم بپردازند که به آن اعتقاد داشته باشند، نمیشود فیلمنامه ای که یک مثلا حوزه علمیه نوشته، یک تکنسین اجرا کند؛ این خاصیت سینماست، کسی که پشت دوربین قرار می‌گیرد باورهایش در تصویر دیده می‌شود.

به نظر من در سینمای غرب بیشتر حکیم داریم تا ایران؛ یعنی با باور و اعتقاد می‌آیند و مثلا «ماتریکس» را می‌سازند، که آنگونه تاثیر گذار است؛ اما اینجا نگاه کاسبکارانه است.

مرحوم جواد شریفی کسی است که در زمان جنگ موشک های عراق را خنثی می‌کرد و سرباز تربیت می کرد و بعد هم وارد سینما شد و ما از اخراجی های ۱ در خدمتش بودیم؛ اگر میدید که امکانات نیست، خودش امکانات رو خلق می کرد؛ فیلم جنگی ساختن از خود جنگ سخت تر است، چون هم امکانات کم داشتیم، هم با نیرو و سرباز که طرف نیستیم، با هنر ور  طرفیم، همه اینها نیازمند سرمایه گذاری است.

اگر در برخی جاها حرفم تند بود از همه عذر خواهی می کنم.

مردم را دعوت می کنم به فیلم خوب آقای حاتمی کیا، فیلم "چ" را حتما ببینید تا با بخشی از تاریخ دفاع مقدس آشنا شوید و همینجا خسته نباشید می‌گم خدمت آقای حاتمی کیا، و  می گویم که به قول شهید آوینی: «جز برای شقایق ها مخوان، کلاغ ها زبان شما را نمی فهمند به خاطر همین غار غار می کنند»

برچسب‌ها:

نظر شما