نماینده؛ دکتر سید محمد هاشم پوریزدانپرست، در سال ۱۳۳۴ در شیراز به دنیا آمد. مدرک کارشناسیاش را از دانشگاه شهید بهشتی گرفت، ارشد را در تربیت مدرس و مقطع دکترا هم در دانشگاه علامه تحصیل کرده است. وی در دورانی که دانشجوی کارشناسی بود به همراه دانشجویان وارد سفارت آمریکا شد و توانست سفارت جاسوسی آمریکا را تسخیر کند. دانشجوی پیرو خط امام آن سال ها اکنون در دانشگاه شیراز اقتصاد تدریس می کند.
چه شد که سفارت آمریکا را تسخیر کردید؟
بعد از انقلاب، علیرغم بدیهایی که آمریکاییها نسبت به ملت ایران کرده بودند، مانند کودتای ۲۸ مرداد، تحمیل کاپیتولاسیون به کشور و مردم ایران، وارد کردن ایران در پیمان نظامی سنتو و ارسال یک ژنرال آمریکایی بنام هایزر و اقدام به کودتا علیه انقلاب اسلامی در سال ۵۷ ، سفارت آمریکا را در کشور نبستند و ارتباط را قطع نکردند و آمریکا هنوز در کشور ما حضور داشت.
اما آمریکا از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی توسط عوامل داخلی اش در ایران دست به توطئههای گوناگونی زد. جریانات کردستان، ترورها و مسائل داخل کشور مانند شورشها، بمب گذاریها و ... کاملاً مشخص بود که توسط آمریکا انجام میشود و حضرت امام هم دائماً این نکات را تذکر میدادند که اینها عوامل آمریکا هستند. حضرت امام در اردیبهشت ماه، در مورد چریکهای فدایی هم بیان داشتند که اینها آمریکاییاند؛ علیرغم اینکه ادعای پیروی از مکتب مارکسیسم داشتند و ادعای امپریالیسم ستیزی آنان گوش فلک را کر کرده بود، ولی آمریکاییاند. امام، منافقین را آمریکایی اعلام کردند. امام، کوملهها و دموکراتها و کسانی که اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی و تشکیل آن میکردند را آمریکایی و در خدمت آنان توصیف نمودند.
در آبان ماه آمریکا شاه را بعد از مجموعه اقداماتی که کرده بود، به آمریکا برد. بهانهاش هم این بود که شاه مریض است و سرطان دارد، در صورتی که اگر بحث دلسوزی بود آن ۷۰ هزار نفر که شهید شده بودند و افرادی که در طی انقلاب مجروح شده بودند به دلسوزی اولیتر بودند، که معالجه کنند؛ برنامه آنها این بود که شاه را ببرند، مجموعه توطئههایی که داشتند انجام میدادند را به هم گره بزنند و یک کودتای بیست و هشت مرداد دیگر هم در ایران به راه بیاندازند.
آیا از ابتدا هدفتان تسخیر سفارت بود؟
روز دهم آبان ماه که روز عید قربان بود یک راهپیمایی بزرگی علیه آمریکا برگزار شد. امام هم یک سخنرانی به شدت ضد آمریکایی را آن روز انجام دادند و همان جا اشاره کردند که بر دانشجویان و طلاب است که به منافع آمریکا و اسرائیل هرجا میتوانند حمله کنند و آنها را مجبور به استرداد شاه بکنند؛ که متاسفانه بعد از سخنان امام هم، در همان شب آیت الله قاضی طباطبایی را به تلافی سخنان امام به شهادت رساندند و در همان هنگامی که مردم مشغول راهپیمایی بودند ۷۰ نفر از ارتشیان قهرمان و فداکار را به شهادت رساندند.
در اینجا بود که دانشجویان مسلمان و انقلابی دانشگاه های تهران که بعداً به دانشجویان پیرو خط امام مشهور شدند، تصمیم گرفتند بدنبال سخنان امام، لانه جاسوسی آمریکا در تهران را تسخیر کنند و صدای اعتراض ملت ایران را به جهانیان برسانند. ما از همان اول هدفمان تسخیر لانه جاسوسی بود؛ البته هدفمان این بود که سه روز آنجا بمانیم و بعد بیرون بیاییم، که بعداً این کار به تأیید اعجاب انگیز ملّت ایران و امام رسید. اقدام ما کبریتی بود که به انبار باروتی زده شد و مردم فداکار و شجاع ایران را به هیجان آورد و موجب شد آنان از ما حمایت نمایند.
اولین شخصی که وارد سفارت شد چه کسی بود؟
مشهور است که شهید محسن وزوایی فرمانده قهرمان تیپ حضرت رسول (ص) و فاتح قله ها و ارتفاعات سر به فلک کشیده «بازی دراز» اولین کسی است که وارد شده. شهید وزوایی دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف بود.
بازرگان چگونه مخالفت خود را با تسخیر سفارت بیان کرد؟ احساس نکردید که اشتباه کرده اید یا میان دانشجویان خط امام دو دستگی ایجاد نشد؟
مهندس بازگان در این نه ماه اشتباهات بزرگی کرد و با امام در افتاد. با سیاستهای انقلابی در افتاد. جوانان انقلابی در کردستان داشتند میجنگیدند، در روستاها جهاد سازندگی میکردند، در ادارات برای حفظ انقلاب تلاش میکردند، خوب روحیه این جوانها با ایشان اصلاً نمیخورد. به قول خودشان ایشان یک سیاست «گام به گام» داشت و با سیاست انقلابی امام از ابتدا مخالف بود. حتی در آبان ۵۷ به پاریس هم رفته بود، به امام گفته بود سیاست انقلابی شما به درد نمیخورد. شما باید بپذیرید که شاه باشد امّا به جای حکومت کردن سلطنت کند! که امام فرموده بودند که اگر ما آمدیم و نظر شما را پذیرفتیم و الان که مردم در صحنه هستند به شاه اجازه دادیم که بماند اگر او دوباره قدرت پیدا کرد چه ضمانتی هست که قلم شما را دوباره خرد نکند؟
این مسائل باعث شده بود ایشان در بین جوانان انقلابی، نفوذی نداشته باشد و در جریان تسخیر هم یک اشتباه بزرگی ایشان کرد که دو سه روز قبل از تسخیر در حالی که شاه را به آمریکا برده بودند با برژینسکی مشاور امنیتی رئیس جمهور آمریکا در الجزایر ملاقات کرد که مورد اعتراض بسیاری از مردم و نهادها و حزب و جامعه روحانیت قرار گرفت. جالب این بود امام هم یک پیغام بسیار ضدآمریکایی، ضد سلطه گران جهانی دست ایشان داده بود که در سمینار نهضتهای آزادی بخش در الجزایر که به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب این کشور، برگزار میشد، بخوانند. ایشان هم متاسفانه رفته بود برای اولین بار در چنین سطحی یعنی رئیس دولت موقت ایران با مشاور امنیت ملی کارتر، رئیس جمهور آمریکا، مذاکره کرده بود. این خیلی گران برای ایشان تمام شد. حیثیت و آبروی ایشان را جلوی مردم فرو ریخت و همین باعث شد که حرفهای ایشان را گوش نمیدادند. او هم به بهانهای که در امور دولت دخالت میشود استعفا داد؛ هم خودش هم دولتش؛ البته اسناد نشان میدهد قصد ایشان این بود که با دادن استعفا به امام فشار بیاورند. فکر میکردند کسی جز اینها برای اداره کشور نیست و امام مجبور میشوند بخاطر فشار و ترس از این افراد بپذیرد که ما دانشجویان پیرو خط امام را از لانه جاسوسی بیرون کنند که امام هم زرنگی میکنند و همان جا استعفای او را میپذیرند و این ها کنار میروند. نامه استعفایی هم که دادند کاملاً مشخص است، دخالتهای متعدد در امور دولت که مهمترین آن هم برای آنها، تسخیر لانه جاسوسی آمریکا بود که ما دانشجویان پیرو خط امام رفتیم با آمریکا در افتادیم.
مسئولیت ها در داخل سفارت چگونه تقسیم شد؟
کارهای متعددی بود. اولین کار حفاظت از لانه جاسوسی و گروگانها بود. با یک ابرقدرتی در افتاده بودیم که عوامل داخلی هم داشت و خودش هم ممکن بود حمله کند. لذا اولین کار تقسیم مسئولیتهای حفاظتی بود. خانمها و آقایانی که بودند پاس میدادند، در آنجا منظم مانند یک پادگان پاس داشتیم، وقتها تعیین میشد، روزی ۴ بار حداقل باید پاس دو ساعته میدادیم؛ لذا یک بخشی به نام عملیات درست شد که مسئولیت اداره مسائل حفاظتی را داشت.
مرحوم شهید عباس ورامینی که بعداً مسئول ستاد لشکر حضرت رسول (ص) در دوران جنگ تحمیلی شد و یکی از آقایان به نام آقای زحمتکش، مسئولیت حفاظت را برعهده داشتند. در تسخیر گروگان گرفته شده بود، امر سادهای نبود، شبانه روز باید حفاظت میشد؛ پشتبامها، درها، ساختمانها، باغ، دیوارهای شرقی و غربی و ... نقاط متعدی بود. آنجا خیلی بزرگ است، ۱۴ هکتار است، باید اداره میشد.
آرام آرام خبرنگارها آمدند. مجبور شدیم برای تماس با خبرنگارها، روابط عمومی راه بیاندازیم. اطلاعات دادن، اطلاعات گرفتن، مصاحبه و عکس گرفتن و اداره بلندگو که شبانه روزی باید کسی آن را اداره میکرد و دائم در مقابل لانه جاسوسی مردم تجمع مینمودند. یک قسمت مهم کار ما اینها بود، نیاز به روابط عمومی داشت. بعد هم اسناد یکی یکی در آمد و بچهها آنها را کشف و بازسازی کردند و نیاز بود آن را چاپ کنیم که بخش اسناد درست شد و بعد هم تبلیغات، چاپ پوستر، تراکت، چاپ عکسهای نمایشگاهی و سخنان سخنرانان، آنهم در سطح کشور که کار سنگینی بود. این مجموعه نیز تحت اشراف شورایی مرکب از نمایندگان دانشگاههایی که در جریان تسخیر شرکت داشتند اداره میشد.
اگر امام با کار شما مخالفت می کردند چه می کردید؟
امام در رأس همه از دانشجویان پیرو خط امام و اقدام آنها حمایت کردند و اگر مخالفت میکردند یقیناً ما بیرون میآمدیم و یک لحظه تردید به خودمان راه نمیدادیم. امام همان روز اول توسط حجتالاسلام سید احمد خمینی برای ما پیغام دادند، علت آن هم این بود که لیبرالها و دولت موقتیها فشار شدیدی را به امام آورده بودند که ایشان را مجبور کنند که ما را از آنجا بیرون کنند. امام هم وقتی متوجه شدند که دانشجویان خودی و بچههای انقلاب هستند، همان روز برای ما پیغام دادند: « شما جای خوبی را گرفته اید و آن را محکم بگیرید و فقط مراقب باشید و نگذارید آن را از دستتان بیرون بیاورند.» این پیغام، ماجرا را به صورت یک حماسه بزرگ در آورد و دانشجویان هم تصمیم گرفتند طبق نظر حضرت امام آنجا بمانند و در مقابل آمریکا تا انتها بایستند.
مهم ترین اسنادی که از داخل سفارت آمریکا به دست آوردید چه بود؟
خیلی از نفوذیها را ما شناسایی کردیم. سیاستهای آمریکا در ایران، ارتباطات آمریکا با نظام شاه، مسائل اقتصادی، یا مسائل منطقه، چون سفارت آمریکا در تهران، مرکز منطقهای آمریکا بود. یعنی منطقه خاورمیانه را از اینجا اداره میکردند. تماس با دولتهای عربی، فلسطین، هند؛ تمام اینها در اسناد بود که در دوازده جلد قطور به همراه سی دی برای جستجو، توسط موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی چاپ شده است.
حدود صد جلد کتاب از این رشتههایی که درست و بازسازی کردیم چاپ کردیم. همچنین اسناد رمز شده مانند مواردی که تایپ میکردند که یک نسخه از آن به CIA مرکزی در واشنگتن میرفت، یک نسخهاش در حافظه کامپیوتر ثبت میشد و یک نسخهاش پانچ میشد. یک نسخه اش هم به صورت صوت، روی نوار کاست ضبط میشد، که خوشبختانه یکی دو تا از این نوارها دست ما افتاد. چون زمانی که کامپیوترها را تخریب میکردند یکی دو تا از اینها از دستشان افتاده بود پشت کامپیوترها و بدست ما رسید. همه این ها را از رمز درآوردیم و نوشتههای اینها آشکار شد. بعضی اسناد هم در خانه کاردار روی میز گذاشته بود. اینها دست ما افتاد و همه را منتشر کردیم.
خوشبختانه بسیاری از نفوذیها و عوامل مرتبط و در خدمت آمریکا که اکثراً از جبهه ملی و نهضت آزادی بودند لو رفتند و کشور ما، نظام ما و تشکیلات اداره کننده کشور، همان اول انقلاب به یاری خدا پاکسازی شد. افرادی مانند حسن نزیه که رئیس شرکت نفت بود، رحمت الله مقدم مراغه ای که استاندار آذربایجان بود، تیمسار مدنی که استاندار خوزستان و مدتی هم وزیر دفاع بود، آقای امیر انتظام که سخنگوی دولت بود که بخاطر ارتباط با جاسوسان و توطئههایی که کرده بود حبس ابد به او دادند و افرادی از این قبیل که خوشبختانه ما کشورمان و نظام انقلابی خودمان را از اینها پاک سازی کردیم.
خاطره ای از زمان تسخیر سفارت آمریکا در خاطرتان هست؟
خاطره بسیار است. اگر یکی را بخواهم عرض کنم خدمتتان این است که یک شبی، گروگانی میخواست فرار بکند. برنامهریزی کرده بود که ساعتی که خانمها هستند فرار کند. مثلاً حدود مغرب؛ چون خانمها بعد از مغرب نگهبانی نمیدادند. اگر مثلاً ساعت ۶ تا ۸ پاس این خانم بود، بین غروب آفتاب و پایان ساعت پاس، فرار کند. مثلاً اگر ۷ مغرب میشد، در آن یک ساعت تاریکی، برنامهریزی کرده بود فرار کند. حالا با چه نقشههایی از آن محلی که بود، بیرون آمده بود و در باغ پشت درختها پنهان شده بود، بماند.
یک لحظه که دیده بود خلوت هست، آمده بود از جادهای در کنار جایی که ایشان نگهبانی میداد رد شود و از دیوارها فرار کند که این خانم او را دیده بود و ایست داده بود. گروگان هم چون نظامی بود سریع این شش - هفت متر فاصلهای را که داشت پریده بود که تفنگ را از آن خانم بگیرد. آن خانم هم خیلی خانم شجاعی بودند و چسبیده بودند به تفنگ و هرکار کرده بود تفنگ را بگیرد نگذاشته بود و خوشبختانه به ذهنش رسیده بود، تیراندازی کند، زده بود که روی تک تیر برود و تیر زده بود و بچهها همه متوجه شدند خبری است. گروگان هم دیده بود صدای تیر آمد و الان همه میآیند، خشاب تنفگ این خانم را در آورده بود و بیرون انداخته بود و به سمت دیوار فرار کرده بود که برود آن طرف. آن خانم رفته بود خشاب دوم را برداشته بود و زده بود در تفنگ که نشانهگیری کند و بزند. اگر چنین حادثهای اتفاق میافتاد که آن خانم تیراندازی کرده بود، آن گروگان یا کشته میشد یا مجروح، و بهترین وسیله تبلیغاتی علیه ما میشد و آمریکاییها طلبکار هم میشدند. از آنجا که خدا میخواست، این خانم که مینشیند تیراندازی کند، قنداق تفنگ به عینک ایشان میخورد و عینکشان میافتد و نمیتواند تیراندازی کند!
گروگان هم میرود بالای دیوار و به آن طرف میپرد. او این را حساب نکرده بود که پشت دیوار در خیابان بچههای کمیته و سپاه دارند نگهبانی میدهند. گروگان پایین میپرد و در سطل آشغالی که برگ در آن میریختند پنهان میشود، که خدا را شکر بعد از یکی دو ساعت بچهها گشتند و او را پیدا کردند و به سفارت برگرداندند.
نظرات مخاطبان 0 1
۱۳۹۲-۰۸-۱۸ ۰۹:۱۴ 0 0