شناسهٔ خبر: 38917 - سرویس جامعه
نسخه قابل چاپ

گفتگو با سازنده فیلم انتخاباتی حدادعادل

میخواستم پروسه ظهور را نزدیک کنم

سجاد نجفی شاید خنده دار باشد اما ابتدا که آمدم سینما میگفتم دوست دارم فیلمی بسازم که پروسه ظهور را نزدیکتر کند؛ الان ولی خیلی دوست دارم قصه های خوب بگویم؛ قصه هایی خوب تا رنج مردم کمتر بشود و باورهای دینی شان عمیق تر.

نماینده؛ سجاد نجفی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه علامه است که چند سالی است به دلایلی که در این مصاحبه به آن اشاره می کند، وارد عرصه فیلمسازی شده و قصد دارد این راه را ادامه دهد. او همچنین در مدرسه فرهنگ سابقه تدریس درس های سیره علوی، تاریخ و روش تحقیق را دارد.

 فیلم داستانی «همبند»، برگزیده جشنواره فیلم عمار، مستند «ژست»، برگزیده جشنواره مستند دانشجویی دانشگاه تهران و مستند تبلیغاتی دکتر حدادعادل در انتخابات 92 با نام «مرد آرام میدان»، بخشی از کارنامه او در زمینه فیلمسازی است. اولین فیلمنامه او «رسم همسفری» است که برنده جایزه جشنواره شهید آوینی شده است. نجفی همچنین مشاور فیلمنامه سریال «تبریز در مه» بوده و در بازنویسی فیلمنامه سریال «معمای شاه» همکاری داشته است.

ضمنا او فرزند دکتر موسی نجفی از اساتید شناخته شده تاریخ و علوم سیاسی کشور است.

ساعت سه و نیم بعداز ظهر، زمان قرار ما با او در دفتر کوچک محل کارش در نزدیکی چهار راه قصر است. به دلیل تاخیر اندکی که دارد، پیش از مصاحبه با چند نفر از دوستانش که در آنجا بودند، گرم صحبت می شویم. مصاحبه را در کنار همان دوستانش آغاز می کنیم و آنها هم گاهی بین جملات نجفی، نکاتی را اضافه می کنند.

 

اول می خواهم از کودکی ات بپرسم. کجا به دنیا آمدی و چه علایقی داشتی؟ و چه تصوری از آینده ات؟

متولد شهریور 67، اصفهان. و همچنان اصفهان برای من شهر نوستالژیکی است. من تا شش، هفت سالگی اصفهان بودم. بیشتر بچه های دهه 60 دوست داشتند خلبان بشوند. من البته آن موقع ها خیلی درباره شغل آینده فکر نمی کردم؛ ولی هیچ وقت هم احتمال نمی دادم وارد سینما بشوم. علاقه ام به تصویر و سینما از دبیرستان شروع شد و آن هم از زمانی که سی دی قاچاق فیلم ها را خریدم. همیشه خریدن این فیلم ها هیجانی برای من داشت.

 

چرا وارد علوم انسانی شدی؟

پدر من استاد دانشگاه در رشته علوم انسانی بود و فضای خانه ما هم، چنین فضایی بود. از طرفی پدربزرگ های من هم شاعر بودند. هم خانواده پدری و هم خانواده مادری به جای تولید دکتر و مهندس، بیشتر تولید شاعر و جامعه شناس کرده اند. هرچند به خاطر برخی المپیادهای ریاضی که در راهنمایی بود و نتایج خوبی آورده بودم بی میل نبودم به ریاضی اما سال اول رفتم انسانی و قرار بود یک سال در دبیرستان بمانم و بعد انتخاب کنم اما همانجا ماندگار شدم.

 

مدرسه فرهنگ تاثیری در راهی که انتخاب کردی داشته است؟

گاهی یک شاکله، روحی را تشکیل می دهد و گاهی برعکس، روحی بر شاکله ای تاثیر می گذارد. دبیرستان فرهنگ هم شاکله ای است که در تربیت فکر و ساخته شدن فکر موثر است. اما خب بخشی از این شاکله را خود علوم انسانی تشکیل می دهد و بخشی را معلمانی که تدریس می کنند. درباره من این گونه بود که بیشتر خود علوم انسانی تاثیر می گذاشت.

 

چه شد که فیلم انتخاباتی دکتر حداد را ساختی؟

این فیلم درواقع یک تعامل دو طرفه بود. هم ما دوست داشتیم این اتفاق بیفتد، هم فردای تایید شورای نگهبان آقای فرید حداد این پیشنهاد را به بنده دادند من هم قبول کردم. اگر آقای حداد معلم من نبودند قبول نمی کردم این فیلم را مجانی بسازم. درواقع احساس دین کردم. ما از روز بعد شروع به کار کردیم. باید در عرض چهار روز مستند اول را تحویل می دادیم. و این باعث این شد که روزی دو ساعت بیشتر نتوانم بخوابم و استرس زیادی داشته باشم. به خصوص اینکه پلان های زیادی در مستند بود. در کل کار فشرده ای بود. از قضا فشردگی کار ما به فشردگی کار انتخاباتی آقای حداد برخورد کرد. یکی دیگر از مشکلاتی که ما در کار داشتیم این بود که با فردی رو به رو بودیم که قصدش رئیس جمهوری نبود، که همین قضیه باعث شد ایده مستند دیگری با نام 1-2 به ذهنم برسد.

نکته ای که دوست دارم به آن اشاره کنم این است که نامزد ریاست جمهوری نباید سوژه مستندسازش بشود. یعنی نباید برای او طراحی کنند که چه کار کند. همه چیز دست خودش است. به نظر من کسانی که در مستندشان برایشان طراحی کردند که چه بگویند و چه کار کنند، پیش مردم حقیر شدند. من فکر می کنم آدمی که قابلیت مهندسی داشته باشد، اولا آدم ضعیف النفسی است و دوم اینکه مردم می گویند او دارد فیلم بازی می کند. آقای حداد هم شخصیتی نیست که در این بازی ها بیفتد.

در این مستند من تنها یک جا احساس کردم مستند ساخته ام و آنجا بود که  توانستم فضا را جوری مهیا کنم که برای برادر شهیدش بغض کرد.

سجاد نجفی

 

اگر امروز پیشنهاد می دادند که فیلم انتخاباتی دکتر حداد را بساز، چه کار می کردی؟

باز هم می ساختم. ببینید جشنواره فیلم های انتخاباتی بیست میلیون بیننده دارد و هیچ وقت چنین فرصتی در سرتاسر عمر وجود نخواهد داشت که این تعداد بیننده داشته باشیم. بالاخره جایی است که آدم می تواند توانمندی های خودش را نشان دهد. اما اگر بپرسید آیا تغییراتی در کار اعمال می کردم، شاید در انتخاب بعضی کادرها و میزانسن ها تجدید نظر می کردم. اما اگر همین وقت کم را داشته باشم دوباره همین خروجی بیرون می آید.

 

مستند دوم را هم کامل ساختی؟

ایده فیلم دوم درآمده بود و تدوین اولیه اش انجام شده بود. آن موقع که ایشان انصراف دادند من از این جهت خیلی خوشحال شدم که تنها 48 ساعت فرصت داشتیم و آن چیزی که من می خواستم به دست نیامده بود. ضمن اینکه من سه روز بود نخوابیده بودم.

 

اگر هرکدام از نامزدهای دیگر پیشنهاد ساخت فیلمشان را می دادند، می ساختی؟

قطعا می ساختم. با پول هم می ساختم. بالاخره باید یک ماه زندگی ات را تعطیل کنی. و قطعا اگر آقای غرضی پیشنهاد می داد فیلمش را می ساختم. چون کسی است که می شود از شخصیتش فیلم ساخت و شخصیتش خیلی جای کار دارد و آدم بسیار توانمندی است. فیلم قالیباف را هم دوست داشتم بسازم چون توانمدی هایش خیلی بیشتر از فیلمی بود که از او ساخته شد.

 

اگر بخواهی مستندی تنها درباره شخصیت دکتر حداد بسازی کدام یک از ویژگی های شخصیتی اش برایت جذابتر است؟

همین مستند 1-2 که عرض کردم هم بیشتر از این جنبه قصد دارد به قضایا نگاه کند، یعنی فرهنگی. دکتر حداد چند ویژگی دارد که در بین سیاستمدارها منحصر به فرد است. اول از همه اینکه بسیار متواضع است و خوی معلمی دارد. این گونه نیست که از بالا به پایین نگاه کند. دوم هم اینکه ایشان به شدت باهوش است و این دو ویژگی به نظرم از برجسته ترین ویژگی ها و جذابترین آنها باشد.

 

سجاد نجفی بعد از ساخت این مستند فراموش شد یا راه برای فعالیت بیشترش فراهم شد؟

گزینه سه: هیچ کدام. به این دلیل که مردم حاصل کار را می بینند و مستند آقای حداد شاید مستندی که داخل ذهن ها بماند نشود پس در این حالت اسمی از فیلمسازش هم باقی نمی ماند. شهرت و مقام و اسم هم همیشه دست خدا بوده. گاهی آدمی با کار بسیار کوچکی که انجام می دهد، درتاریخ ماندگار می شود.

 

چه کسانی در این مستند به تو کمک کردند؟ 

احسان سلامی که کارگردان دوم کار بود و تهیه کننده کار هم هست و زحمت های زیادی کشیده است. محسن کلانتریان که با توجه به سن کمش مدیر تولید خیلی خوبی برای کار بود. و سایر دوستان مثل آقای ریاحی و مقدمی و خانم خوشرزم و آقای بلندنظر و حسنزاده.

 

دوست داری در آینده به چه جایگاه و قله ای برسی ؟

سجاد نجفی

قبلا من برای توجیه رفتنم به سینما این جمله از استالین را می گفتم که می گفت من اگر سینما را داشتم، دنیا را کمونیست می کردم. من این را شنیده بودم و اندک دغدغه های اسلامی هم بود و فکر می کردم می توانم تاثیرگذار باشم. آن موقع با این امید آمدم سینما. شاید خنده دار باشد اما می گفتم دوست دارم فیلمی بسازم که پروسه ظهور را نزدیکتر کند. الان ولی خیلی دوست دارم قصه های خوب بگویم؛ قصه های خوبی که به تجربه های مردم اضافه کند تا رنج زندگی شان کمتر بشود و باورهای دینی شان عمیق تر.

 

چه کلاسهایی در زمینه فیلمسازی رفتی؟

دوره های مختلفی بوده که رفتم. آخری اش دوره فیلمنامه نویسی ناصر تقوایی بود. قبل از آن هم از موسسه دارالفنون مدرک کارگردانی گرفتم. کلاس های کیمیایی را هم چند جلسه شرکت کردم. ولی به نظرم تاثیری که مطالعه داشته خیلی بیشتر از تاثیری بوده که این کلاس ها داشته و البته استفاده از تجربه های دیگران که خیلی کمک می کند.

 

رشته ای که در آن درس خواندی یعنی علوم سیاسی چه ربطی به سینما دارد؟

سینما هیچ وقت از سیاست جدا نبوده. در هیچ جای دنیا هم جدا نبوده. حتی سینمای عامه پسند ایران هم با سیاست گره خورده. اندیشه سیاسی و مفاهیم فلسفی همیشه در فیلم ها حضور دارد و بزرگترین کارگردان های سینما هم کسانی هستند که در پس  قصه های ساده شان مفاهیم عمیق فلسفی وجود دارد. مثلا «eyes wide shut» کوبریک یا «پدرخوانده» و خیلی فیلم های دیگر. اینها قصه هایی دارند که در پسشان اندیشه است. بعضی فیلم ها هم هستند که مربوط به زندگی سیاسی یعنی کنش های سیاسی اند مثل «v for vendetta». حالا اگر سوال این هست که علم سیاست چه ربطی به فن سینما دارد؟ خب هیچ ربطی ندارد. ضمنا مگر چند تا سینماگر غول در دنیا وجود دارد که رشته شان سینما و هنر است؟ درواقع سینما شکلی از خلقت است و در این خلقت پنجاه درصد قضیه هنر است و باقی اندیشه است.

 

جایی از حرف هایت گفتی دوست داری قصه های خوب بگویی. دوست داری این قصه ها را در سینمای داستانی بگویی یا سینمای مستند؟

سینما یک دروغ است و تو وقتی موفقی که بتوانی به بهترین شکل دروغ بگویی و دروغت را کسی نفهمد و هرجا که کسی دروغ را بفهمد می گوید فیلم است و در آن لحظه دیگر از پرده سینما جدا می شود. بازیگر شما واقعا معتاد نیست اما باید به گونه ای بازی کند که کسی نگوید فیلم است.

مستند هم برعکس است و باید به بهترین شکل راست گفت. تفاوت مستند و داستانی در راست و دروغشان است وگرنه هر دو قصه می گویند. اما تجربه این را می گوید که مردم دوست دارند قصه دروغ را بشنوند. در سینما خدایی می کنیم. خلق می کنیم. ولی در مستند گزینش می کنیم نه خلق . سوژه است که تصمیم می گیرد جلوی دوربین چه کار کند؟ و تو در مقام یک عینک هستی. که کجا این عینک را باید به چشم زد. سینما خلق است و مستند کشف. من تصمیم گرفته ام بیشتر خلق کنم و خلق را بیشتر دوست دارم اما خب تا به اینجا بیشتر کشف کرده ام!

 

اولین باری که از دیدن اسمت خوشحال شدی کی بود؟

مناظره دانشجویی که 16 آذر 87 یا 88 بین بسیج و انجمن اسلامی دانشگاه درباره 16 آذر برگزار شد و رسانه ها همه در این فضا بودند که بنویسند چه کسی چه حرفی زد و چه گفت و آن موقع بود که اسم و عکسم رسانه ای شد و خوشحال شدم. سایت های مختلفی مطلب را نوشتند که هیچ کدام هم درست ننوشته بودند. در کار مستند دکتر حداد خیلی پیگیر اسمم نبودم. بییشتر تلفنی دوستان خبر می دادند. اما نقدها را حتما پیگیری می کنم و برای این مستند هم پیگیری کردم. که به نظرم بعضی از آنهایی که نقد کرده بودند، با حوصله فیلم را ندیده بودند.

 

سجاد نجفیچرا همه کارهایت ربطی به اجتماع دارد؟

هیچ فردی را نمی توان از اجتماع جدا کرد. و هر آدمی با اجتماع ارتباط خودش را دارد. اما خب اگر داستانی وجود داشته باشد که جنبه فردی داشته باشد هم بستگی دارد به اینکه قلابت به آن قصه گیر بکند یا نه.

 

به نظرت سینما را می شود بدون مردم دید؟

صنعت سینما را نمی شود بدون مردم دید اما سینما را می شود. مثلا شما می بینید برای فیلم حضرت محمد (ص) از بازیگران سرشناس استفاه می کنند. برای اینکه بتوانند فیلمی جهانی بسازند، باید از سوپراستار استفاده کنند. و این احترام گذاشتن به فرهنگ عامه مردم است. که این فرهنگ هم به نظرم فرهنگ درستی نیست که خودش جای بحث دارد. اما صنعت سینما لاجرم با مردم گره خورده. گاهی هم به فرض من می گویم دغدغه ای دارم و می خواهم فیلمی بسازم و برایم هم مهم نیست که چند نفر آن را ببینند ولی می خواهم روی هرکس که می بیند تاثیرش را بگذارد. فیلمی که شاید اصلا برای یک انسان ساخته بشود. و هر دوی اینها هنرند. امام (ره) می گوید هنر آن است که تعالی می بخشد. اما به نظرم این تعالی با تعداد سنجیده نمی شود.

 

در حال حاضر دغدغه اصلی ات چیست؟

دغدغه های شخصی که به کنار اما بزرگترین دغدغه ام در سینما این است که دوست دارم فیلم خوب بسازم در قدم اول. و خب آن چیزی که برای آدم مهم است آن تعالی است که هرکس تعالی را با توجه به دیدگاه خودش تعریف می کند. و این عامدانه نیست که دیدگاهش را در تک تک فریم های فیلمش بیاورد. بلکه وقتی خودت دیدگاهی را داشته باشی ناخودآگاه در قصه ات می آید. و وقتی در مقام خلق هستی نمی توانی دروغ بگویی.

 

منبع درآمدت از کجاست؟

تا الان منبع درآمد من سینما نبوده و این خیلی بده. چون وقتی کسی می گوید حرفه ام چیزی است یعنی منبع درآمدم از آن است. و کارهایی که تا الان کردم شاید بشود گفت سرمایه گذاری بوده برای اینکه در آینده شاید درآمدی از این راه کسب بشود. منبع درآمدم تا الان معلمی بوده، مرکز اسناد و کارهایی مثل این. حالا امیدوارم کمتر از یکی دو سال آینده بتوانم از راه فیلمسازی درآمدی داشته باشم.

 

از بزرگان سینمای جهان کارهای چه کسی را بیشتر دوست داری؟

«دیوید لینچ» چون جادویی در کارهایش دارد که به هیچ وجه نمی توانی از آن جدا شوی.

 

فکر می کنی اگر در سینما پارتی داشتی باز هم جایگاهت اینجا بود؟

در این سن خب بله. اما در مجموع باید گفت رابطه ها همیشه بر ضابطه ها مقدم بوده و آنهایی که رابطه بهتری دارند، فضا و موقعیت بهتری دارند. و این فقط در سینما نیست. هرچند در نهایت آن آدم هایی که با رابطه وارد عرصه ای می شوند اگر شایستگی را نداشته باشند، در آخر محو می شوند.

 

بهترین کتابی که خوانده ای و بهترین فیلمی که دیده ای چه بوده است؟

«پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است» از دنیل کلاک، چون بیشترین تاثیر را در نگاهم به پیرامون داشت که فکر نمی کنم پنج، شش ماه بیشتر از خواندنش گذشته باشد. اما از نظر قصه، هیچ قصه ای برای من به پای «بر باد رفته» نمی رسد. فیلم هم «مالهالند درایو» لینچ بهترین فیلم است برای من و بعد از آن «زندگی پای». فیلم ایرانی هم همچنان «آژانس شیشه ای».

 

اگر الان بر می گشتی عقب همین راه را ادامه می دادی؟

اگر بر می گشتم عقب باز همین مسیر را انتخاب می کردم. ولی سینما را زودتر از این شروع می کردم. از ورود من به سینما حدود سه سال می گذرد ولی اگر بر می گشتم، این ورود را می بردم در اول ورود به دانشگاه .

 

اگر چند وقت دیگر مشهور و مطرح تر شوی، احتمال می دهی غرور بگیردت؟

غرور؟ نمی دانم. آدم از فردایش خبر ندارد. مثلا آدم وقتی سر کلاسی می رود و می خواهد درس بدهد، یک حد و فاصله ای بین خودش با بقیه ایجاد می کند. چون این که آدم ها در زندگی ات سرک بکشند برای آدم خوشایند نیست. اما به این معنا که آدم خودش را بگیرد واقعا نباید غرور وجود داشته باشد. چون غرور آن لحظه ای است که به دیگران اجازه نمی دهی هیچ مشورت و نظری ارئه بدهند. من سر کار نظر هرکس را می پرسم چون هرکس سلیقه ای دارد. فقط بعضی وقت ها روی نتیجه ای که می رسم پافشاری می کنم.

 

چه حرفی با شاگردانت در مدرسه یا دوستانت داری؟

حرفی که بیشتر می زنم این است که هر چیزی در زندگی شدید، از اهل بیت و امام حسین (ع) فاصله نگیرید. و واقعیتش هم این است که ما در مشکلات، با منطق مشکل مان را حل نمی کنیم. بلکه این احساس است که به ما کمک می کند. امام حسین (ع) به نظرم تنها نقطه ای است که وقتی انسان ازش جدا می شود، به شدت ضرر می کند. و آدم حتی اگر خیلی گناهکار باشد، تنها مسیری که قابلیت دوباره هدایت شدن را به آدم می دهد، نزدیک شدن به امام حسین (ع) است. و آرزوی من هم همین است. 

نظرات مخاطبان 1 4

  • ۱۳۹۲-۰۴-۲۹ ۱۴:۴۱محمد 15 2

    "به نظر من کسانی که در مستندشان برایشان طراحی کردند که چه بگویند و چه کار کنند، پیش مردم حقیر شدند." یه جوری نوشتین انگار هنوز متوجه نشدید نفر اول کی شده! حتی نفر دوم هم پیش مردم بیشتر از نفر سوم محبوبیت داره! تو فضا سیر میکنید؟
                                
  • ۱۳۹۲-۰۷-۳۰ ۰۰:۵۴مهدی 4 2

    سجاد نجفی !
    با شلوار لی و آستین کوتاه!؟!؟
    مسئول فرهنگی یه روزی توی بسیج دانشگاه تهران؟؟ 
    موفق باشید 
    
                                
  • ۱۳۹۲-۱۰-۱۶ ۱۲:۲۰ 2 6

    بسیار معلم عالی است
                                
  • ۱۳۹۳-۰۵-۲۸ ۲۳:۳۵محمدحسین 0 3

    واقعا معلم مشتیییییییییییییییییییی.
                                

نظر شما