به گزارش «نماینده» به نقل از برهان، محمدعلی ابطحی طی گفتگویی با برهان به بیان نظرات خود درباره انتخابات، علت توفیق روحانی، وظیفه جناح ها در قبال رئیس جمهور جدید و غیره پرداخت که در ادامه محورهای این مصاحبه را می خوانید.
تحلیل ابطحی از انتخابات
در نگاه کلان، یک جریان اصولگرایی حداکثری (که تمام طیفهای آن را در بر میگرفت) و یک جریان اصلاحاتی حداقلی در انتخابات وجود داشت.
به اعتقاد من، شاید صادقترین فرد در این مجموعه آقای جلیلی بود که همهی آنچه را که میخواست انجام بدهد، در سخنانش عرضه کرد.
حضور پرتعداد اصولگرایان در انتخابات را ناشی از تفاوت گفتمان نمیبینم تا کسی بخواهد گفتمان خودش را حاکم کند، بلکه آن را بیشتر به دلیل غرور ناشی از قدرت میدانم.
جامعه افراد را با پیشینه شان می شناسد
مهم نیست که یک فرد در مقطع انتخابات چه دیدگاهی را مطرح میکند؛ بلکه مهم این است که شخصیت هر فرد را یک پیشینهای میسازد. اگر افراد از پیشینهی خود خارج شوند، جامعه به راحتی با این مسئله کنار نمیآید و آن را نمیپذیرد. بزرگترین تابلوی پیشینهی آقای روحانی انصافاً همین اعتدال است. همه میپذیرند که ایشان همیشه آدم معتدلی بوده و هست.
رأی آوردن روحانی در 92 مهمتر از رأی آوردن خاتمی در 76
ابطحی در واکنش به این موضوع که اصلاحطلبان به خاطر حاشیه نشینی پس از فتنه 88 مجبور شدند گفتمان خود، یعنی توسعه سیاسی را رها کنند و به سمت گفتمان اعتدال بروند گفت: مهم این است که سبد رأی ایشان در سبد آقای روحانی ریخت و قطعاً این کار از دست کس دیگری غیر از آقای خاتمی برنمیآمد. این بخاطر بلوغ سیاسی است که جریان اصلاحات به آن دست یافته است. از نظر سیاسی، رأی آوردن آقای روحانیِ اعتدالگرا در سال 92 از رأی آوردن آقای خاتمی اصلاحطلب در سال 76 مهمتر است.
در نظر جامعه آقای روحانی داخل مجموعهی اصلاحطلبی شناخته میشد، به خصوص با توجه به واقعیتهای اجتماعی و سیاسی. چطور قالیباف را اصولگرا میدانید و روحانی را در اصلاحطلبان نمیپذیرید!
اصولگرایی مورد قبول جامعه از نوع جلیلی است، حتی کسانی که به قالیباف رأی دادند، او را از جنس جلیلی نمیدانند.
محمد علی ابطحی در واکنش به این مسئله که «شما پیشینه افراد را موثر می دانید اما درباره روحانی چشمتان را برگذشته وی بستید و می گویید وی اصلاحطلب است» گفت: برای من مهم این است که دوره احمدی نژاد تمام شد و بعد از این اعتدال همان معنا و مفهوم مورد نیاز اصلاحات را به خود میگیرد. اقتضای اصلاحات در سال 92 اعتدال است.
اتفاق مهم انتخابات این بود که گفتمان اعتدال پیروز شد. فرقی نمی کرد روحانی از کدام جناح است. حتی اگر از جبهه پایداری هم بود باز هم مهم این است که مردم هوشمندانه انتخاب کردند.
من شکافی بین روحانی و اصولگرایان یا بین روحانی و اصلاحطلبان نمیبینم؛ بلکه شکاف را در واقعیتهای اجتماعی میبینم که تعدادی از آنها در سال 88 در جامعه رخ داد. این افراطها الزاماً نه مورد پذیرش همهی اصلاحطلبان بود، نه مورد پذیرش اصولگرایان. پس، میانهروی نیاز فعلی ما بود.
سبد رأی ایشان عبارت است از بدنهی جامعه که به صورت تاریخی از افراطیگری خسته شده است. یعنی همه جامعه منهای آنها که بخاطر مبانی ایدئولوژیکی همیشه به اصولگرایان رای می دهند.
عدم اتحاد رای اصولگرایان تاثیری چشمگیری در میزان آراء ایشان نداشت. اما مناظره ها باعث ش آراء از سبد سایر کاندیداها به سبد آقای روحانی ریخته شود. برای مثال آقای قالیباف آن مقدار سهم رای خود در حوزه سیاسی و اجتماعی را در درگیری هایی که در مناظرات ایجاد کرد از دست داد.
دو عامل باعث پیروزی روحانی شد. از یک سو حمایت آقایان هاشمی و خاتمی و کنار رفتن عارف به نفع وی (نه بخاطر رای وی بلکه بخاطر یکپارچگی که ایجا کرد) و از سوی دیگر ترس از برنده شدن کاندیدای دیگر.
کاندیداها می دانستند هرقدر از احمدی نژاد دورتر باشند رای بیشتری خواهند آورد. بخاطر همین هم معتقدم عملکرد آقای احمدی نژاد در رای آوردن روحانی و رای نیاوردن جلیلی موثر بود.
نه تنها درباره احمدی نژاد بلکه درباره هیچکس نمی توان گفت که یک پارچه مثبت بوده یا منفی. ایشان پشت کار فوق العاده ای داشت، اما پایه های اعتقادی بدی را هم در جامعه بنا کرد.
آقای ولایتی با بحثی که با آقای جلیلی در مورد مسئلهی تحریمها و مذاکرات 1+5 مطرح کرد شاید نتوانست رأیی برای خودش جذب کند، اما قطعاً پاسی بود که به آقای روحانی داد و ایشان توانست گل بزند.
نمیگویم روحانی سازشگر بود؛ ولی نماد ستیزه با دنیا نبود و این نکته برای جلوگیری از تحریمها تأثیر فراوانی دارد. در حالی که آقای جلیلی برعکس، شاید بیش از آنچه عملکردش نشان میداد، در مناظرهها خود را نماد ستیزه با کل دنیا معرفی کرد.
من معتقدم که آقای خاتمی و آقای هاشمی در سال 92، هر دو غیر از آقای خاتمی و آقای هاشمی در سال 77 یا 78 هستند. واقعیتهایی در تاریخ ایران گذشته که این دو را از نظر مبنایی و عقیدتی به یکدیگر نزدیک کرده است. البته این تغییر مبنا بر اساس واقعیات بود.
اصلاحات پس از مرزبندی بین خود و وقایع 88 وارد در انتخابات 92 شد. بخاطررشد عقلانیت است که همان افرادی که در انتخابات مجلس به خاتمی خرده گرفتند که چرا رای دادید در این انتخابات رای دادند. (یعنی تندروی را کنار گذاشتند و اعتدال و عقلانیت روی آوردند.)
با توجه به اینکه آقای روحانی خود را اصولگرا می داند نه اصلاح طلب، من شخصاً معتقدم که اصل این انتخاب برای اصلاحطلبان مهمتر از هر دستاوردی بود؛ فارغ از عملکرد آقای روحانی در آینده. اصل این انتخاب را به این دلیل مهم میدانم که هم برای کشور، هم برای نظام، هم برای رهبری و هم برای آینده و سربلندی ایران مهمترین دستاورد بود.
رئیس جمهور فارغ از هر فشاری از هر جناحی باید خودش مستقل تصمیم بگیرد، زیرا بعدها باید پاسخگوی رفتارش باشد.
اخلاقا رئیس جمهور می بایست کسانی را که از گفتمانش حمایت کردند، حمایت کند. اگر این اتفاق بیفتد اصلاح طلبان به مطلوب خود رسیده اند. تفکری که از رئیسجمهور حمایت کرده باید در کار متبلور باشد.
شاید بهتر باشد اصلاحطلبان درون حاکمیت نباشند تا بتوانند خود را احیاء کنند. بهتر است وارد مسائل اجرایی نشوند، اما اگر آقای روحانی بخواهد، او را کمک کنند و از کمک کردن سر باز نزنند.
روحانی دو شعار مهم داشت. ارتباط متقالبل با دنیا، تحقق نوعی جامعه مدنی. با آمدن آقای روحانی تنش زدایی که شعار اصلاحات است تحقق میابد، جامعه مدنی که مطلوب اصلاحات است تحقق میابد.
نظر من این است که ما تعیین کابینه را وظیفهی آقای روحانی بدانیم. البته ما یک اشتباه کردیم؛ اگر موقع ائتلاف این بحثها را تمام میکردیم و بعد ائتلاف صورت میگرفت بهتر بود، اما چنین کاری نکردیم.
درباره اینکه آقای روحانی به آقای هاشمی نزدیکتر است تا به آقای خاتمی، باید گفت ایشان شخصیت مستقلی است. در عین حال چارچوب ذهنیشان به چارچوبهای آقای هاشمی خیلی نزدیک است. به علاوه، از نظر مدیریتی همیشه با ایشان مشاوره میکنند.
زمانی که اصلاحطلبان حاکم بودند، در بسیاری موارد تولیدکنندهی چالش را اصلاحطلبان میدانستم. در حال حاضر اصلاحطلبان در جایگاهی نیستند که چنین کاری کنند.
نظر شما