نماینده- زینب ارجمندفر؛ «دو گروه در امت من وجود دارد که اگر این ها به وظیفه شان عمل کنند ملت شان صالح خواهد شد و اگر فاسد باشند، ملت آن ها فاسد خواهد شد و آن دو گروه علما و امرا هستند» پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
از مهم ترین جریان های انحرافی که در قرون میانی به تدریج در حوزه اندیشه و مذاهب اسلامی به وجود آمده و خط فکری جدیدی را بنیان نهاده و بر تحولات سیاسی روز اثر گذار بوده است، جریان سلفی گری ست که در عصر اخیر نه به عنوان یک مکتب فکری خاص یا یک سلسله اصول و فروع عقیدتی، بلکه به صورت یک جریان گذشته گرای فکری یا یک ساختار سیاسی ویژه شناخته می شود.
سلفی گری به چه معنا؟
سلفی گری در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما (سُلَفی Salafiyye: اصحاب السف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه ، تابعین و تابعین تابعین دارند.
سلفیون در بیان ریشه های تبعیت خود این حدیث از پیامبر را بیان می دارند كه فرمود:
«خيرُ القرونِ قَرنى، ثمّ الذين يَلُونَهم ثمّ الذين يَلُونهم...»
بهترين مردم، مردم زمان من هستند. سپس مردمى كه پس از آنان مى آيند. سپس مردمى كه بعد از آن گروه مى آيند
صحيح بخارى، حديث شماره 2652، 3651 و 6429
آنان جمله ی مشهوری دارند که بیانگر اسلوب اعتقادی شان است: «بايد از صحابه و تابعان پيروى كرد، زيرا فهم آنان، مقياس حق و باطل است» سلفیون معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و علما نباید به طرح ادله ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می گذارد، بپردازند.
در اندیشه سلفیون، اسلوب های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. به بیان دیگر، سلفي گري يك صفت كلي و مفهوم عام است و شامل تمام كساني ميشود كه خواستار بازگشت به سيره و روش «سلف صالح» هستند و در واقع همه احزاب يا شخصيتهايي كه خود را سلفي ميدانند و مينامند، مدعي هستند كه مسلمانها بايد به خويشتن خويش بازگردند كه همان تبعيت از سيره پيامبر اكرم(ص) و صحابه آن حضرت است.
تاریخ، سلفی گری را به کجا می برد؟
از اوایل قرن چهاردهم هجری بود که «مکتب سلفیه» بر سر زبانها افتاد و گروهى آن را به عنوان «دین» برگزیدند و خود را «سلفى» نامیدند و برخى آن را «روش فکرى» براى رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. به بیانی دیگر اگر جوانی سنی مذهب بخواهد راه روشن فکری در پیش گیرد مجال و چاره ای جز راه سلفی گری و بازگشت به پیشینیان! ندارد.
سلفىها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» مىدانند که در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آمدند. در تمام این دوران که اهل حدیث در یک طرف و اشاعره در طرف دیگر بودند، هرگز «سلف» و «سلفیه» به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابنتیمیه دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت.
ابن تیمیه اما در عین حال از کلمه «سلفیه» بهره نمىگرفت و مىگفت، ما تابع «اهل سنت و جماعت» هستیم که در سه قرن نخست (از سال ۱۱ تا ۳۰۰ هـ ق) زیستهاند. چهارصد سال بعد از ابن تیمیه در اواسط قرن دوازدهم هجری شخص دیگری به نام «محمد بن عبدالوهاب» ساكن نجد حجاز مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پیگیری كرد. عبدالوهاب با استناد به «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» معتقد بود که اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است. ازاین رو وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید می خواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت می کرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز «امام احمدبن حنبل» بود. وی تابعین برنامهاش را مسلمین و موحدین و مخالفینش را كفار و مشركین نامید و شروع به تبلیغ عقاید خود کرد كه آنها را «مُرّ قرآن و حدیث» میپنداشت و بر سر آن با قبایل همسایه خود به جنگ پرداخت.
او متفاوت با ابن تیمیه عمل کرد و شمشیر و جنگ را به جای دعوت، سلاح خود قرار داد. محمد بن عبدالوهاب سرانجام به كمك و با امارت رئیس قبیلهای به نام «محمد بن سعود» دولت كوچكی را در شهر «درعیه» از شهرهای نجد بنا کرد و احكام شرعی را برابر نظریات خود كه از حنبلیها و اهل حدیث آموخته بود، به اجرا گذاشت و تبلیغات خود را بر تبیین شرك و توحید متمركز كرد.
ابن عبدالوهاب همچنین به ویران كردن مقبرهها و بناهای ساخته شده بر قبور پرداخت. برخلاف ابن تیمیه که بنای اصلی دعوتش وحدت همه مسلمانان بر اصول و آیین سلفی گری بود، اقدامات عبدالوهاب رنگ و بویی دیگر داشت و فقط به دنبال پیروزی در اقدامات خود بود. سلفیه بعد از محمد بن عبدالوهاب به صورت یک ساختار سیاسی درآمد و هم پیمانی وی با محمد بن سعود پایه گذار حاکمیت آل سعود در عربستان به این روند سرعت بخشید.
در سلفی گری تناقضات بسیاری دیده می شود که از جمله آن می توان به این مهم اشاره کرد که آنان نه بر وحدت تاکید دارند و نه تکثر و گوناگونی را بر خود و دیگران جایز می دانند! سلفىهاى نجد یکدست نیستند، بلکه در میان آن ها گروهى «سلفى تبلیغى» هستند که قائل به جهاد و اقدام خشونتآمیز نیستند و گروهى دیگر گام را فراتر نهاده، «سلفى جهادى» مىباشند که با تشکیل جنبشهاى مسلحانه زیرزمینى معتقدند، باید دولتها را سرنگون و اسلام اصیل را پیاده کرد. به اعتقاد وهابیون، مذهب وهابی نه نحله ای جدید، بل همان مذهب سلف صالح و پیرو آن است، از این رو آنان خود را «سلفیه» نیز می نامند! نام ابداعی «وهابی» را مخالفان این جماعت بر آنان نهاده اند، چرا که در آن روزگار به عنوان بدعت گذار و بی دین و توهین کننده به مقدسات در سراسر جهان اسلام شناخته شدند.
ادامه دارد ...
نظر شما