به گزارش «نماینده»، صبح جمعه 22 دی ماه 1391 سراسیمه از خواب برخواستم و دلیل آن هم این بود که ساعت 6 صبح ساعت شروع حرکت به سوی سیراف بود اما من 06:20 بیدار شدم. خلاصه وسایلم را سریع جمع کردم و پدرم مرا تا پلیس راه شیراز- فسا رساند و آنجا به اتوبوس گروه رسیدم و البته جریمه هم شدم. صبحانه را در اتوبوس خوردیم.
کوه پردیس
اولین توقفمان که توقف بسیار کوتاهی بود در نزدیکی کوه پردیس جم بود. این کوه شکل زیبایی دارد و شایعاتی در مورد آن به گوش میرسد مبنی بر اینکه نزدیک ترین جای کرۀ زمین به خورشید است و خاصیت آهن ربایی دارد که نمیدانم تا چه حد این شایعات صحیح باشند. توقف بعدی برای ناهار در ساحلی بین عسلویه و سیراف بود.
ساحل عسلویه
حدود یک ساعت و نیم آنجا بودیم و در کنار ساحل زیبای شاخاب پارس ناهار را نوش جان کردیم. سرعت باد زیاد بود و دریا مواج و شدت موج ها به گونه ای بود که سنگ ها را به ساحل می آورد و در برگشت با خود میبرد و همین باعث میشد که صدای برخورد موج ها به ساحل، صدای دلپذیری شود.
راهنمای قلعۀ نصوری
ساحل زیبای سیراف
نمایی از سیراف
بعد از ناهار به سوی سیراف حرکت کردیم. ابتدا رفتیم قلعۀ نصوری را ببینیم اما تعطیل بود. سپس به گور دخمه های سیراف رفتیم.
راهنمای گور دخمه های سیراف
این گور دخمه ها در یک محوطۀ بزرگ در دامنۀ کوهی نه چندان بلند قرار دارند و چسبیده به شهر سیراف هستند.
گوردخمه هایی که داخل کوه کنده شده اند
روایت های گوناگونی در مورد این گوردخمه ها وجود دارد.
قبور صخره ای
عدهای بر این گمانند که این گوردخمه ها محل دفن اجساد بوده و عده ای دیگر میگویند که اینها گوردخمه نبوده و برای آبیاری و به عنوان حوضچه از آنها استفاده میشده است.
دخمه های دستکند داخل دیوارۀ دره
در ادامۀ مسیر دره ای بود که در دیوارۀ آن تعداد زیادی سوراخ بزرگ دستکند وجود داشت. برای این سوراخ ها هم کاربردهای متعددی تعریف شده است.
یکی از برجسته ترین دخمه های محوطه
درۀ اسرار آمیز سیراف
در برگشت پسری جوان که از اعضای سازمان مردم نهاد محلی میراث فرهنگی سیراف بود توضیحات کاملی را در مورد این مکان به ما ارائه داد و سپس ما را به موزۀ سیراف رهنمون شد. این موزه که ابتدایی ترین شکل یک موزه را داشت، شامل تصاویر اشخاص مشهور سیراف، سنگ ها و کتیبه های باقی مانده از دوران مختلف و دیگر آثار که ارزش مردم شناختی داشتند بود. همچنین بعضی آثار تاریخی که در دریا یافت شده بودند هم به نمایش درآمده بود. به نسبت بودجۀ اندک و مشکلاتی که داشتند، مکان مناسبی را برای این یادگارهای تاریخی فراهم کرده بودند. هوا نسبتا خوب و مرطوب بود اما وزش نسبتا شدید باد باعث میشد سرمای هوا خودنمایی کند. بعد از موزه به بنک رفتیم. بنک روستایی چسبیده به بندر کنگان است. مدیر برنامه دوستی در این روستا داشت که وی خانۀ خود را به رایگان در اختیار ما قرار داده بود. بعد از خوردن شام قرار شد با تعدادی از همسفران که تمایل داشتند به ساحل زیبای پارک ساحلی بنک برویم. این ساحل یکی از زیباترین و تمیزترین سواحل استان بوشهر است. متاسفانه علی رغم تمایل من بیش از 10 دقیقه نتوانستیم لب ساحل بمانیم زیرا وزش باد شدید بود و هوا سرد شده بود و به همین دلیل به محل اقامتمان برگشته و خوابیدیم.
روز دوم
صبح شنبه 23 دی 1391 ساعت 6 همه بیدار بودند چون شب گذشته را به دلایل مختلف درست نخوابیده بودیم. بعد از جمع کردن وسایل همه سوار اتوبوس شدیم و به سوی گنبد نمکی جاشک در شهرستان دشتی حرکت کردیم. تا رسیدن به ابتدای مسیر کوهنوردی از لب جاده حدود دو کیلومتر مسیر خاکی داشتیم که با اتوبوس آمدیم و از آنجا کوهنوردی شروع شد.
آبشار نمکی
این کوه یا بهتر بگویم رشته کوه ها که در زبان محلی به آنها کوه نمک می گویند یک پدیدۀ زمین شناختی است و دیدار ما از آنها هم ژئوتوریسم یا گردشگری زمین شناختی بود.
جوی نمکی
آقای جمشیدی که از کوهنوردان بومی خورموج بود راهنمای ما بود و با نظم و ترتیب صعود آغاز شد. اولین پدیده ای که جلب توجه میکرد آبشار نمکی بود. این آبشار که حدود 10 متر ارتفاع داشت و آب کمی از آن در حال ریزش بود، در واقع به خاطر شکل گیری بلورهای نمک در اطراف مسیر پایین آمدن آن و در مسیر آن که در پایین آبشار جریان داشت به این اسم نامیده شده بود.
از همان ابتدای مسیر با توضیحات راهنمای تخصصی زمین شناسی که همراهمان بود با ساختار پدیده ها آشنا شدیم و سنگ های نمکی از همان ابتدای راه توجه ها را به خود جلب میکرد و هر چه بالاتر میرفتیم، رودخانه های نمکی و سنگ های نوک تیز نمکی بیشتر جلب توجه میکردند.
آبگیر نمکی
از آنجایی که در هنگام بارش باران نمک آب میشود، با هر بارشی تغییراتی در شکل ظاهری این کوه ها رخ میدهد. دو پدیدۀ جالب توجه دیگر تا آخر مسیر وجود داشت که هر دو غار بودند. غار اول، برای ورود مسیری ساده و قندیل هایی بسیار زیبا داشت. از آنجا که به این لایه ها و قندیل های نمکی اعتباری نیست، بنا براین شد که هنگام حضور در آنها از سر و صدای بلند بپرهیزیم چون ممکن بود که خروارها نمک بر سرمان آوار شود و به همین خاطر راهنما با صدایی بسیار آرام برایمان توضیحات را ارایه میداد. غار دوم مسیر ورودی اش سخت تر اما زیباتر بود. مسیری تنگ و تاریک داشت و بعضی جاها برای عبور نیاز به خزیدن بود. دو راه دیگر هم در داخل خود غار بود که به گفتۀ راهنما یکی از آنها بن بست و دیگری به بیرون راه داشت. بعد از پیمایش این غار، راه برگشت را در پیش گرفتیم و در مسیر برگشت هم مناظر و چشم اندازهای بسیار زیبایی را مشاهده کردیم. خوشبختانه چون اعضای گروه همه بومگرد بودند توجیه شده بودند که سنگ و بلورهای نمکی را که به دلیل زیبایی هر کسی را وسوسه میکرد که تعدادی از آنها را با خود به خانه بیاورد، بر ندارند و در طبیعت غیر از ردپای خود اثر دیگری به جا نگذارند.
پس از رسیدن به اتوبوس به سمت خورموج حرکت کردیم. بعد از توقفی کوتاه و خوردن ناهار به سوی عبادتگاه میترایی در اطراف خورموج حرکت کردیم. این عبادتگاه محل ریاضت و تمرین های معنوی و جسمانی پیروان آیین میترا بوده است.
این سوراخ ها در دل کوه در واقع پنجره های عباتگاه بود
نکتۀ جالب این عبادتگاه آن بود که وقتی رسیدیم فقط چند سوراخ در دیوار و در ارتفاع های 4، 6 و 10 متری از زمین دیده میشد و راه پله ای که برای ورود به این معبد تعبیه شده بود، توسط میراث فرهنگی ساخته شده بود و در واقع در زمان میتراییان، پله ای برای ورود به این معبد وجود نداشته است. راهنمای محلی میگفت که راه ورود خودشان هم از بالای کوه و هم از حدود 3 متری زیرزمین بوده است. وقتی وارد معبد شدیم، در خود معبد راه هایی برای بالا رفتن و پایین آمدن به داخل راه هایی که به زیر زمین و بالای معبد وجود داشت، تعبیه شده بود. آنچه مسلم بود این است که یک نقشۀ مهندسی و حساب شده، تمام کانال ها را در این معبد به هم وصل میکرد و اینکه با ابزارآلات و علم و دانش آن زمان چگونه چنین راه های پرپیچ و خمی کند و کاو شده است واقعا ذهن را به خود مشغول میساخت.
خود راهنمای محلی هم به طور قاطع نمیتوانست کاربرد عبادت و ریاضت را برای این مکان تایید کند اما میگفت تمام معابر معبد را رفته است. در هر صورت پس از دیدار از این بنای رازآلود به سوی شیراز حرکت کردیم تا سفری دیگر و نظری دیگر.
نظر شما