«نماینده» / سید محمود علیزاده طباطبایی که همه او را به وکیل خانواده مرحوم هاشمی میشناسند، در دهه شصت و بعد از آن مسئولیتهای مختلفی در کشور داشته است. از دورانی که مسئول بستن بودجه نظامی و دفاعی کشور در سازمان برنامه و بودجه بود تا دورانی که از حضور در مجلس چهارم بازماند. آخرین مسئولیت شاخص وی نیز عضویت در شورای شهر اول تهران بود. شورایی که پیشتر علیزاده در مصاحبه با تسنیم گفته بود "آن زمان فکر میکردند شورا و شهرداری دست هر کس باشد میتوانند مجلس را نیز به دست بیاورند و به همین خاطر حزب مشارکت تلاش کرد کار را از دست ما بیرون بیاورد و گرنه تجربه شورای اول موفق بود و چند وزیر با سابقه در شورا داشتیم".
علیزاده علاوه بر اینها کسی بود که همافران را در تاریخ ۱۹ بهمن ۵۷ به دیدار امام خمینی در مدرسه علوی آورد و سابقه همافری را در کارنامه خود دارد. برای مصاحبه با وی درباره شخصیت مرحوم هاشمی و سیاستورزی ایشان به هیئت رئیسه کانون وکلا رفتیم و از اول آشناییاش با مرحوم هاشمی تا لحظه فوت ایشان را برای ما روایت کرد.
***** در ایام اولین سالگرد درگذشت آیتالله هاشمی هستیم و یک سال از خلا عدم حضور ایشان در سیاست ایران میگذرد. سوال اول ما درباره مبدأ آشنایی شما با مرحوم آقای هاشمی است. شما را به عنوان وکیل خانواده هاشمی میشناسند، میخواستم بدانم که این مبدأ آشنایی هم از کار وکالت شروع شد یا پیش زمینهای دیگری داشت؟
علیزاده طباطبایی: من از دوران دبیرستان یعنی دهه ۴۰ با نوشتههای مرحوم آیتالله هاشمی آشنا شدم. به خصوص کتاب امیرکبیر و سرگذشت فلسطین را در دهه ۴۰ مطالعه کردم چون در یک جمع مذهبی و در خانواده مذهبی بودیم اینکه یک روحانی در این زمینه مطلب نوشته بود برای من خیلی جالب بود و خیلی مشتاق بودم ایشان را ببینم یا بیشتر بشناسم ولی ارتباطی نداشتم و این ملاقات هم برای من مهیا نشد تا دهه ۵۰.
سال ۱۳۴۹ دیپلم گرفتم و وارد نیروهوایی شدم و همافر نیروهوایی بودم ولی همزمان دانشگاه هم درس میخواندم. هم مدرسه عالی بازرگانی تهران و هم دانشگاه ملی در دو دانشگاه درس میخواندم. نیرو هوایی هم همافر بودم و در هر دو دانشگاه هم در انجمن اسلامی بودم و در انجمن اسلامی دانشگاه یک کتابخانه دانشجویی داشتم که یک رقابت سخت میان بچه مسلمان ها و مارکسیستها بود. بچه مسلمانها کتابهایی که داشتند کتابهای مرحوم دکتر شریعتی بود. دو کتاب آقای هاشمی بود و کتابهای مرحوم شهید مطهری بود که آنها بیشتر کتابهای اعتقادی بودند تا انقلابی و یکی هم کتاب جلال الدین فارسی. خیلی تلاش کردیم جلال آل احمد به خصوص بعد از کتاب "خسی در میقات" را به عنوان نویسنده مسلمان معرفی کنیم. کمونیستها هم نویسنده و کتاب زیاد داشتند.
** اولین آشناییام با هاشمی در کمیته استقبال از امام بود
اولین ارتباط مستقیمی که من با مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتم در کمیته استقبال از امام بود. اواخر دی ماه ۱۳۵۷ که کمیته استقبال از امام تشکیل شد مدتی بود که من از نیروی هوایی فراری بودم و توسط مرحوم مهندس نیکخواه که اخیرا فوت کرده که از اعضای نهضت آزادی بود از من دعوت شد که در مدرسه رفاه در کمیته استقبال با لباس نظامی نیرو هوایی اگر بتوانید حضور پیدا کنید و گفتند اگر تو بتوانی با لباس نیرو هوایی در اینجا حضور داشته باشی برای روحیه افرادی که به این مراجعه می کنند خیلی خوب است. من از اول بهمن ۱۳۵۷ با لباس همافری در روابط عمومی کمیته استقبال شروع به کار کردم. آقای دانش منفرد رئیس مدرسه علوی و اولین فرمانده سپاه و رئیس کمیته استقبال کارت من را امضاء کرد. ما در کمیته استقبال بزرگانی مثل شهید بهشتی، شهید مطهری، آیتالله خامنهای، آیتالله هاشمی و آیتالله منتظری و حاج احمد را مرتب میدیدیم.
بعد من در نیرو هوایی، «انجمن اسلامی نیرو هوایی» را تشکیل دادم و من عضو شورای مرکزی آن بودم و دورادور ارتباطاتی داشتیم، آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و ما مسائل داخل ارتش را به این دو بزرگوار اطلاع میدادیم. ارتباطم با آیت الله هاشمی نزدیک تر و صمیمانه تر شد و ضمن اینکه با آیتالله خامنهای هم ارتباط داشتیم چون یک تعداد از همافرها در مشهد با آیتالله خامنهای ارتباط داشتند بخصوص همافر نوروزی که معلم زبان انگلیسی آقا بودند تا اینکه یک اختلافاتی بین انجمن اسلامی و سیاسی-ایدئولوژیک ارتش پیش آمد که آن هم داستان خاص خودش را داشت و نهایتا انجمن اسلامی در سیاسی ایدئولوژیک ادغام شد و آقای محمدی گلپایگانی به عنوان رئیس سیاسی ایدئولوژیک نیرو هوایی انتخاب شد.
***** واحد سیاسی - ایدئولوژیک همان عقیدتی - سیاسی بود؟
علیزاده طباطبایی: بله؛ یک اشاره کوتاهی به داستان سیاسی ایدئولوژیک میکنم. خدمت حاج احمد آقا رسیدیم معتزض بودیم که ما بچه مسلمانهای ارتش هستیم. ما انجمن اسلامی را تشکیل دادیم حالا دکتر روحانی آمده بخشنامه کرده که همه انجمنها منحل و همه برگرند سر کارهایشان و روابط عمومی کارشان را انجام خواهد داد. سرلشکر شاکر رئیس ستاد مشترک بود و این را بخشنامه کردند و در آن جلسه هم بحث تندی با دکتر روحانی داشتیم که گفتند برید دنبال کار فنی خودتان و روابط عمومی کار انجمن اسلامی را انجام میدهد. ما گفتیم اینها که تا دیروز گوگوش را میآوردند از این به بعد میخواهند آیتالله بهشتی و آیتالله مطهری را بیاورند!؟ ما قبول نمیکنیم.
ما نا امید و با حالت افسرده رفتیم خدمت دکتر جلال الدین فارسی گفتیم که همچین اتفاقی افتاده که جلال الدین فارسی به ما گفت در کشورهایی که انقلاب شده در کنار ارتش یک سیاسی-ایدئولوژیک ایجاد کردند و از طریق آن ارتش را متحول کردند. من این آمادگی را دارم شما با امام صحبت کنید و به من ابلاغ بدهد رئیس سیاسی ایدئولوژیک شوم و ارتش را متحول کنم. ما خوشحال رفتیم خدمت حاج احمد آقا و این موضوع را مطرح و تقاضا کردیم که حکم سیاسی ایدئولوژیک ارتش را برای آقای جلالالدین فارسی صادر بکنند دو سه روز بعدش دیدم که امام قضیه را حواله دادند به آیتالله امامی کاشانی و ایشان آقای صفایی که هنوز هم رئیس سیاسی ایدولوژیک نیروهای مسلح هستند را انتخاب کردند و امام به ایشان حکم دادند انجمن های اسلامی در کنار سیاسی ایدئولوژیک باشند اما با هم اختلاف داشتند ولی بالاخره این اختلاف حل شد و باهم ادغام شدیم.
آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی نماینده امام در شورای عالی دفاع بودند و ما مسائل داخل ارتش را به این دو بزرگوار اطلاع میدادیم. ارتباطم با آیت الله هاشمی نزدیکتر و صمیمانهتر شد، ضمن اینکه با آیتالله خامنهای هم ارتباط داشتیم
زمانی که اتفاقات سال ۶۰ افتاد و شهید رجایی رئیس جمهور شد، به بچههای انجمن اسلامی گفتند سریع خودتان افرادی را پیشنهاد بدهید برای فرماندهی پایگاهها و خودتان قدرت را به دست بگیرید. گفتیم "آقای رجایی نمیشود! فرمانده نیروهوایی باید حداقل باید سرتیپ خلبان باشد. " گفت من گروهبان نیروهوایی بودم رئیس جمهور شدم شما هم یکی از خودتان را بگذارید فرمانده نیرو هوایی. ما هم سریع سرهنگ دوم خلبان معین پور که سال ۱۳۴۹ سانحه دیده بود را پیدا کردیم و ایشان را گذاشتیم فرمانده نیرو هوایی، آقای سیدرضا اکرمی هم که رئیس سیاسی ایدئولوژیک نیروهوایی بود، سروان ها را هم درجه سرهنگی دادیم شدند فرمانده پایگاهها.
شهید بابایی در پایگاه اصفهان با رئیس سیاسی ایدئولوژیک که شخصی بود به نام آقای حججی اختلاف داشتند. ایشان آمدند و به شدت گفتند من نمیتوانم با حججی کار کنم. در کارهای من کار شکنی میکند، دوباره رفتیم سراغ حاج احمد آقا و گفتیم که آقا ما یک روحانی میخواهیم برای پایگاه اصفهان. ایشان به جای آنکه به ما بگویند بروید پیش آقای صفایی؛ به ما گفتند برید پیش آقای امامی کاشانی و آقای امامی هم به جای اینکه بگویند برید پیش آقای صفایی زنگ زدند به آقاجواد گلپایگانی و گفتند یک روحانی میخواهیم که آقا جواد گلپایگانی هم آقای محمدی گلپایگانی را معرفی کردند و آقای صفایی هم برای ایشان حکم رئیس سیاسی ایدئولوژیک پایگاه اصفهان را زدند. مدتی نگذشته بود که به پیشنهاد آقای معینی پور، آقای محمدی گلپایگانی جانشین آقای سیدرضا اکرمی رئیس سیاسی ایدئولوژیک نیروی هوایی شد.
کارها هماهنگ پیش میرفت تا یک اختلافنظرهایی پیش آمد. این بار رفتیم خدمت آقای هاشمی و به ایشان پیشنهاد دادیم که شما یک دفتر نمایندگی در نیرو هوایی داشته باشید خیلی خوب است. آقای محمدی گلپایگانی را هم به عنوان مسئول دفتر آقای هاشمی در نیروهوایی پیشنهاد دادیم که آقای هاشمی موافقت کردند و آقای محمدی گلپایگانی دفتری در کنار دفتر فرماندهی نیرو هوایی و سیاسی ایدئولوژیک ایجاد کرد. چون دفتر فرماندهی با سیاسی ایدئولوژیک هماهنگ نبود، یک دفتری به نام دفتر نمایندگی امام با آقای هاشمی رفسنجانی هماهنگ کردیم و ارتباط نزدیک و مرتبط با آقای هاشمی داشتم و یک رابطه دوستانه و نزدیکی هم با آقای محمدی گلپایگانی داشتیم.
***** در مقطع دهه شصت ارتباط شما با آقای هاشمی رفسنجانی تا چه جایی پیش رفت؟ در همین حد سیاسی-ایدئولوژیک بود؟
علیزاده طباطبایی: ارتباط ما در همین حد بود و شاید بچههای انجمن اسلامی سالی یک یا دو بار خدمت آیتالله هاشمی میرسیدند تا سال ۱۳۶۴ که من از نیرو هوای رفتم. من در سیاسی ایدئولوژیک مسئول تبلیغات بودم، بعد آقای صفایی از من دعوت کردند به سیاسی ایدئولوژیک مرکز رفتم و مدیر مجله صف شدم. بعد از یک مدتی آقای روغنی زنجانی که در انجمن اسلامی دانشگاه ملی با هم بودیم دوباره من را دیدند و به من گفتند شما به برنامه و بودجه بیاید.
** اقتصاد مقاومتی یعنی اقتصاد دهه شصت
من چون لیسانس اقتصاد حقوق و هم فوق لیسانس حقوق و هم سابقه نظامی داشتم، رفتم سازمان برنامه و بودجه و مسئول بودجه دفاعی شدم. ارتباط نزدیک من با آقای هاشمی از اینجا شروع شد و دهه ۶۰ دهه خیلی سخت بود فشار اقتصادی خیلی بالا بود اقتصاد مقاومتی اقتصاد دهه شصت بود. بودجه کشور که الان ۵۳۰ هزار میلیارد تومان است، آن روز ۴۰۰ میلیارد تومان بود که این بودجه ۴۰۰میلیارد تومانی ۲۰۰ میلیارد تومان برای نیروهای مسلح بود. من مسئول بخش دفاعی-امنیتی سازمان برنامه و بودجه بودم و در ارتباط با بودجههای دفاعی درگیری گستردهای با نیروهای مسلح داشتم آنها بودجه بسیار زیادی میخواستند که ما نداشتیم.
** ماجرای درگیری با ترکان بر سر بودجه دفاعی کشور و تندشدن هاشمی
آقای هاشمی هم مسئولیت جنگ بر عهده ایشان بود و خاطرم هست که ایشان رئیس مجلس بودند و همچنین قائم مقام فرمانده کل قوا در نیروهای مسلح بودند. آقای ترکان مدیرعامل صنایع دفاع شده بودند و سر بودجه با من خیلی درگیر بود. یکی دوبار شکایت من را به آقای هاشمی کرد و من به آقای هاشمی توضیح دادم. ایشان هم به کار کارشناسی خیلی اهمیت میداد و اعتبار قائل بودند. وقتی آقای ترکان رئیس صنایع دفاع شدند، درگیریها یک مقدار بیشتر شد. یک بار شکایت کرد و آقای هاشمی من را خواستند رفتم. خدمت آقای هاشمی ایشان نسبت به من یک مقدار تند شدند و وقتی توضیح دادم قانع شد.
** گزارشهای ما در سازمان برنامه و بودجه در خاتمه دادن به جنگ موثر بود
ایشان خیلی به نظر کارشناسی اهمیت میداد و میدانستیم در سازمان برنامه بودجه وقتی که خدمت آقای هاشمی میرویم باید دست پر باشیم چون ایشان خیلی ریزبین و دقیق بودند و به نظر کارشناسی خیلی اهمیت میدادند. یکی دوبار وزیر سپاه و وزیر دفاع و رئیس ستاد مشترک گزارش میدادند و ما هم میرفتیم توضیح میدادیم که ایشان قانع میشد. این ارتباط من با آقای هاشمی رفسنجانی تا پایان جنگ بود. من شش هفت نفر از ژنرالهای بازنشسته ارتش را به سازمان برنامه در مدیریت دفاعی آورده بودم و گزارشهای جامع و کامل در ارتباط با جنگ تهیه میشد و خدمت آقای هاشمی میدادیم که این گزارشها در خاتمه دادن به جنگ تاثیر بسیار کارساز و موثر داشت که بارها آقای هاشمی به این نکته اشاره کرد. این ارتباط هم وجود داشت و بعضا این گزارشات را به آقای زنجانی میدادیم. وی این گزارشها را برای آقای موسوی و آقای مهندس موسوی برای آقای هاشمی رفسنجانی میفرستادند.
زمانی هم که در اواخر ۱۳۶۵ و اوایل ۱۳۶۶ ستاد فرماندهی کل قوا به پیشنهاد سازمان برنامه و بودجه تشکیل شد، ما طرح ادغام نیروهای مسلح را داده بودیم. صنایع دفاع و سپاه را ادغام کرده بودیم، وزارت دفاع و سپاه را ادغام کردیم و پیشنهاد داده بودیم که ارتش و سپاه نیز ادغام شود که با فوت امام(ره) قضیه متوقف شد. آقای روغنی زنجانی به عنوان معاون طرح و برنامه ستادکل و من به عنوان جانشین طرح و برنامه ستاد کل آنجا مستقر شدم و تیم هفت هشت نفر ژنرالها را به آنجا بردم.
صنایع دفاع و سپاه را ادغام کرده بودیم، وزارت دفاع و سپاه را ادغام کردیم و پیشنهاد داده بودیم که ارتش و سپاه نیز ادغام شود که با فوت امام(ره) قضیه متوقف شد. آقای روغنی زنجانی به عنوان معاون طرح و برنامه ستادکل و من به عنوان جانشین طرح و برنامه ستاد کل آنجا مستقر شدم و تیم هفت هشت نفر ژنرالها را به آنجا بردم.
طرح و برنامه ستاد کل این تیم بودند و همان جا در مباحث بودجه با بقیه معاونتها به شدت درگیر بودیم چون این تیم محدودیت منابع را کاملاً درک میکرد و جنگ را هم دیده بودند کار را ادامه دادیم و آنجا ارتباط تقریبا مستقیمی با آیتالله هاشمی داشتیم چون حالا دیگر جنگ در حال تمام شدن بود و به نحوی جانشینی فرمانده کل قوا و امور نیروهای مسلح دست ایشان بود. مقدمات پایان جنگ از همین جا شروع شده بود و ما در ستادکل طرحش را فراهم کردیم. گزارشهایی که نوشتیم و نامهای که آقا محسن نوشتند و درخواستهایی دادند مقدمهشان از اینجا شروع شد. یک طرحی سپاه داده بود که طرح تجهیز ۵۰۰ گردان برای پایان دادن به جنگ که وقتی این طرح مطرح شد همین تیم شش هفت نفره، یک گزارش مفصلی تهیه کردند و یک سری سوالات در شورای عالی دفاع مطرح کردیم.
سوالها این بود عملیات نظامی باید هدف نظامی داشته باشد. این که میگوییم حمله نهایی میخواهیم، با حمله نهایی چهکار میکنیم؟ کجا را میخواهیم بگیریم و با چه تجهیزات و امکاناتی میخواهیم این کار را انجام بدهید؟ همین قضیه باعث شد که به نیروهای مسلح بگوییم شما برای ادامه جنگ به چه تجهیزاتی برای ادامه جنگ نیاز داریدکه ما برآورد کنیم مملکت همه چیزش را تعطیل کنند تا آن امکانات را تامین کنند که منجر به نامهای شد که آقا محسن داد و گفت انقدر تانک و هواپیما و غیره نیاز داریم و خدمت امام رفتند به امام گفتند چنین امکاناتی وجود ندارد.
***** بعد از پایان جنگ شما به کجا رفتید و ارتباطتان با مرحوم هاشمی در کجا بود؟
علیزاده طباطبایی: من این ارتباط را با آیتالله هاشمی رفسنجانی داشتم تا سال ۱۳۷۱ که از نطنز در انتخابات مجلس شرکت کردم و رای آوردم و پیروز شدم اما انتخابات باطل شد. من به شدت ناراحت شده بودم. وقت گرفتم به خدمت آقای هاشمی رفتم گفتم آقا انتخابات را باطل کردند! ایشان هم گفتند که هرجا باشی میتوانی خدمت کنی. برو سازمان برنامه بودجه خدمت کن و از این نماینده مجلس هم خیلی موثرتر هستی. بعد از چند وقت که به سازمان برنامه و بودجه رفتم با فشار نیروهای مسلح گفتهاند علیزاده طباطبایی نباید مدیریت دفاعی باشد. با آقای علی لاریجانی رییس ستاد سپاه بودند گفتگویی به شوخی و جدی داشتیم. گویا این صحبت من را برای آیتالله خامنهای فرستاده بودند.
** با ۲۳ سال خدمت دولتی تصمیم به استعفا گرفتم
آقای روغنی زنجانی به من گفت تو در سپاه چه گفتهای؟ گفتم در مورد مسائل شوخی و جدی بودجه صحبت کردیم. وقت ملاقاتی گرفتیم و خدمت آقا رسیدم و توضیحات خود را بیان کردم. آنجا آیتالله خامنهای از من تقدیر کردند اما یکی دو ماه بعد بنا به دلایلی من از سازمان برنامه و بودجه رفتم. من آن زمان ۲۳ سال و ۸ ماه خدمت دولتی داشتم. در یک لحظه تصمیم گرفتم که استعفا بدهم و بیایم بیرون. به آقای زنجانی گفتم شما به من نیاز دارید در کنار تو نباشم؟ گفت به شما نیاز دارم. من هم گفتم فقط به یک شرط خواهم ماند، گفتند که با استعفای من موافقت کنید. میخواهم بروم پروانه وکالت بگیرم. گفت که تو الان بالاترین حقوق در سازمان برنامه و بودجه را میگیری و تا الان ۲۴ سال سابقه کار در فوق لیسانس داری. گفتم من همه فکرهایم را کردم. گفت حداقل بازخرید شو. گفتم بازخرید هم نمیشوم. گفت که من باید با آقای هاشمی بگویم. گفتم که نیازی نیست آقای هاشمی اگر از من سوالی داشتند من برایشان توضیح می دهم.
شاید چهار پنج ماهی از سال۱۳۷۲ گذشته بود آقای زنجانی یک ابلاغ مشاور به من داد. آقای هاشمی من را خواستند من خدمت ایشان رفتم گفتند شما از دولت قهر کردید؟ گفتم نخیر سیاستهای دولت خصوصی سازی است. من هم در بخش خصوصی کار میکنم هرجا هم که دولت نیاز داشت من در کنار دولت هستم. پذیرفتند و من دیگر با آقای هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۷۴ ارتباطی نداشتم در سال ۷۳ در سازمان برنامه یک لایحهای به نام حمایت از مصرف کننده داده بودیم چون بحث ما این بود که میخواهیم برنامه توسعه را آغاز کنیم، باید از مصرف کننده حمایت کنیم. خیلی مقاومت شد. مرحوم عسکراولادی در کمیسیون بازرگانی مجلس خیلی مقاومت کرد و گفتند ما سازمان حمایت از حقوق تولید کننده و مصرف کننده داریم، اتحادیه ها و اصناف هم داریم دیگر نیازی به قانون و تشکیلات جدیدی نیست. من به مجلس میرفتم و از لایحه دفاع میکردم. در کمیسیون بازرگانی مجلس این لایحه متوقف شد و سال ۱۳۷۴ آقای هاشمی رفسنجانی تصمیم گرفتند که سازمان تعزیرات حکومتی را تشکیل بدهند آقای زنجانی من را خواستند و گفتند که آقای هاشمی میخواهند سازمان تعزیرات حکومتی را تشکیل بدهند شما حاضرید کمک کنید. من هم گفتم عیبی ندارد، آقای زنجانی گفت میخواهیم همان قانون حمایت از مصرف کننده را در آن اجرا کنیم. من هم گفتم یک نفر را برای این سازمان پیدا میکنم و خودم هم درکنارش کمک میکنم یعنی ما می خواستیم سازمان تعزیرات حکومتی را برای اجرای قانون حمایت از مصرف کننده تشکیل بدیم.
***** سازمان تعزیرات حکومتی در زمان جنگ در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شده بود؟
علیزاده طباطبایی: بله آن احیا شد. آقای موسی قربانی رئیس سازمان تعزیرات حکومتی شدند و من هم معاون طرح و برنامه سازمان تعزیرات حکومتی شدم. آنجا هم که بودم خدمت آیتالله هاشمی رسیدم و گزارش دادم. در سال ۱۳۷۴ یک مشکلی در ستاد مبارزه با مواد مخدر بین آقای بشارتی قائم مقام ستاد مبارزه و وزیر کشور با ذی حساب ستاد که طبق قانون به حکم رئیس جمهور انتخاب میشد ولی ذیحساب را معمولا وزیر کشور منصوب میکرد پیش آمده بود.
** ماجرای چک یک میلیاردی در پرونده دادگاه کرباسچی
آقای مرعشی رئیس دفتر آقای هاشمی من را صدا کرد و خواستند و به من گفتند ما تصمیم گرفتیم شما را به عنوان نماینده رئیس جمهور و ذی حساب ستاد حکم بدهیم و یک حکم برای من نوشتند. من به آقای مرعشی گفتم با احترامی که برای شما قائل هستم فقط با حکم شخص آقای هاشمی حاضرم این مسئولیت را برعهده بگیرم چون بالاخره من میخواهم با ۷ وزیر عضو ستاد ارتباط داشته باشم باید حکم از رئیس جمهور بگیرم. قانون هم میگوید که نماینده رئیس جمهور رئیس کمیسیون مرکزی و ذی حساب با حکم رئیس جمهور انتخاب شوند. بعد یک دیداری با آقای هاشمی داشتم و گزارش خدمتشان دادم و گفتم من ظرف یک سال میتوانم درآمد ستاد را ده برابر کنم. آقای هاشمی گفتند تو برنامه بودجهای هستی، میدانی ۱۰ برابر یعنی چقدر؟ گفتم بله عدد و رقمها نشان میدهد که پولهای ستاد دارد خورده میشود و بعد به خزانه خود ستاد نمیآید. دو، سه بار دیگر هم با ایشان در این مسئولیت با آقای هاشمی دیدار داشتم که دو بار به خاطر اختلافاتی که با آقای بشارتی داشتیم خدمت آقای هاشمی رفتیم و حل شد.
یادم هست یک بار آقای بشارتی به من زنگ زد و گفتند فوری یک چک یک میلیارد تومانی برای شهرداری تهران بکش. گفتم من چنین کاری نمیکنم گفتند من دستور میدهم. گفتم شما در چارچوب قانون میتوانید دستور بدهید. بعد گفتند من جانشین ستاد هستم گفتم آقای بشارتی شما در چارچوب قانون دستور بدهید من اجرا میکنم.
یادم هست یک بار آقای بشارتی به من زنگ زد و گفتند فوری یک چک یک میلیارد تومانی برای شهرداری تهران بکش. گفتم من چنین کاری نمیکنم گفتند من دستور میدهم. گفتم شما در چارچوب قانون میتوانید دستور بدهید. بعد گفتند من جانشین ستاد هستم گفتم آقای بشارتی شما در چارچوب قانون دستور بدهید من اجرا میکنم. آقای بشارتی تلفن را قطع کردند بعد آقای مرعشی زنگ زدند و گفت چه شده؟ با آقای بشارتی اختلاف پیدا کردید؟ گفتم بله درخواست خارج از چارچوب قانونی از من داشتند آقای مرعشی گفت هاشمی میگوید که چک را بدهید به آقای بشارتی. من به آقای مرعشی گفتم به آقای هاشمی بگوید که قانون به شما هم چنین اجازهای را نداده است گفتند پس باید چکار کنیم من گفتم راهش را پیدا میکنم گفتند راهش چیست؟ گفتم راهش این است که ما اعضای ستاد را دعوت میکنیم اعضای اصلی هم نمیآیند و چون جلسه فوری است اعضا، معاونان خود را خواهند فرستاد مثلا دادستان معاون خود را میفرستد. در دفتر آقای بشارتی جلسه را برگزار خواهیم کرد.
در جلسه هم من مطرح میکنم که شهرداری تهران برای مسائل فرهنگی این مبلغ پول را میخواهد. هیچ کس هم مخالفت نمیکند آن وقت میشود مصوبه ستاد و میتوانیم پول را پرداخت کنیم. خلاصه جلسه را همان روز برگزار کردیم. چند تا از وزرا هم نیامدند و این تصویب شد چک یک میلیاردی را دادیم به آقای کرباسچی. بعدا آقای بشارتی زنگ زدند و گفتند یک میلیارد تومانی در پرونده آقای کرباسچی مطرح شده، گفتم طبق مصوبه ستاد بوده و هیچ مشکلی ندارد. اتفاقا این یک میلیارد تومان جزو مواردی بود که آقای کرباسچی تبرئه شدند که آقای هاشمی از من تقدیر کردند و گفتند کار خیلی جالبی کردید یک تقدیرنامه هم وقتی در سازمان برنامه و بودجه بودم ایشان به من داده بودند.
** به آقای هاشمی گفتم فرزندان شما از رانت استفاده میکنند
در سال ۱۳۷۳ یا ۱۳۷۴ بود که معاون طرح و برنامه سازمان تعزیرات حکومتی و نماینده رئیس جمهور در ستاد مبارزه با مواد مخدر همچنین وکیل دادگستری بودم. یک بار که خدمت آقای هاشمی رسیدم با ایشان خصوصی صحبت کردم. چون هر دو سازمان از مصوبات مجمع بود منعی نداشت که وکیل دادگستری باشم. برای گزارشی درباره بحث مواد مخدر خدمت آقای هاشمی رسیدم خودم هم در این باره داشتم تذکری مینوشتم به آقای هاشمی گفتم میتوانم انتقادی از شما داشته باشم گفتند بگو چه انتقادی داری؟ گفتم در مورد بچههای شما است گفتند بگو. گفتم بچههای شما از رانت استفاده میکنند.
آقای هاشمی گفتند پدر شما چکاره است؟ گفتم پدر من در یکی از روستاهای نطنز کشاورز است، گفتند تحصیلاتت چی است؟ گفتم فوق لیسانس حقوق از دانشگاه شهید بهشتی دارم. گفتند محسن فوق لیسانس مهندسی دارد از یک دانشگاه خارجی. آخرین پست تو در دولت چه بوده؟ گفتم مسئول بودجه دفاعی سازمان برنامه و بودجه بودم. گفت حالا محسن هم تحصیلاتش در سطح شما اما سنش چند سال از تو کمتر است الان مدیر صنایع موشکی و صنایع دفاع است. این از رانت استفاده کرده؟ من واقعا شرمنده شدم گفتم در مورد فعالیتهای اقتصادی بچهها چطور؟ ایشان گفتند اتفاقا یک بار حضرت امام به من گفتند که آقای ریشهری گزارشی در مورد بعضی تخلفات دادهاند، من خدمت حضرت امام گفتم این گزارشات را مستقیم به دستگاه قضا تحویل بدهند.
گفتم آقای هاشمی شما میفرمایید که بچهها تخلفی ندارند؟ گفتند کسی تا به حال مستند به من چیزی نگفته شما هم اگر مستند از بچههای من توانستی چیزی پیدا کنی میتوانی خود علیهشان اقدام کنی. برای من خیلی جالب بود با دستگاههای امنیتی ارتباط مستقیم داشتم چون در ستاد مبارزه با مواد مخدر بودیم. کمیتهای مشترک با وزارت اطلاعات و وزارت کشور داشتیم که به یاد دارم مرحوم سعید امامی معاون امنیتی وزیر اطلاعات در جلسات ستاد شرکت میکردند. به سعید امامی گفتم هر چه در مورد بچههای آقای هاشمی دارید برای من بیاورید که برای من هیچ چیزی نیاورد. به بقیه دستگاههای امنیتی نیز گفتم. البته من آن زمان ارتباطی با فرزندان آقای هاشمی نداشتم شاید با هیچکدام از بچههای ایشان ارتباط نداشتم فقط با مهدی یکی دوبار معترضانه برخورد کردم چون مهدی به نیروی هوایی میآمد و پرواز میکرد من هم ارتباط خود را با نیرو هوایی حفظ کرده بودم.
** به مهدی هاشمی در نیروی هوایی میگفتند «ولیعهد»!
***** برای پرواز تفریحی میآمد؟
علیزاده طباطبایی: پرواز آموزشی بود. با ستاری خیلی رفیق بود میآمد و پرواز آموزشی میکرد. در نیروی هوای شایعه شده بود که مهدی جای ولیعهد را گرفته است چون قبلاً ولیعهد میآمد و پرواز آموزشی میکرد. من یک بار به محسن گفتم که مهدی این کار را انجام میدهد که محسن به من گفت مهدی با ستاری رفیق است و کار خلافی هم نمیکند. این قضایا ادامه داشت تا قضایای سال ۱۳۷۶ یعنی قضایای برخورد با آقای عبدالله نوری در نماز جمعه من شاهد ماجرا بودم و ارتباط من با آیت الله هاشمی در همین حد بود.
***** دولت آقای هاشمی رفسنجانی شروع یک عصر جدیدی بعد از جنگ بود. یک دوران جدید که یک دهه از آغاز انقلاب میگذشت در این دوران طرح سازندگی شروع شد و دستاوردهایی همچون سدسازی و تاسیس کارخانه داشت که ملموس بود از یک طرف منتقدین هم میگویند که دولت آقای هاشمی رفسنجانی دورهای بود که یک سری از ارزش ها تغییر کرد و شاهد تجمل و تغییر زندگی مسئولین بودیم. سیاستهای تعدیل اقتصادی اواخر دولت ایشان نتیجه عکس داد و تورم بسیار زیادی را ایجاد کرد. به نظر شما و با توجه به اینکه خود شما در مدیریت اقتصادی در آن دوران بودید برآوردتان از فعالیت های اقتصادی در دوران آقای هاشمی رفسنجانی چیست و تغییر ذائقه مسئولین در این دوره از کجا ناشی می شود؟
علیزاده طباطبایی: در دولت آقای هاشمی وقتی اولین برنامه توسعه را در سازمان طرح و برنامه میخواستیم بنویسیم سازمان برنامه و بودجه بر خلاف امروز واقعاً سازمان برنامه بود نظارت دقیق بر روی همه دستگاههای اعم از قضاییه مقننه و مجریه و بر روی منابع کشور باشد هر شش ماه یکبار گزارش اقتصادی تهیه میشد.
** سازمان برنامه و بودجه از دوران احمدینژادتعطیل بود الان هم تعطیل است
گزارش نظارتی مرتب تهیه میشد این چیزهایی که میگویم از اول دوران آقای احمدینژاد تعطیل شده و تا به حال نیز تعطیل بوده یعنی دیگر سازمان برنامه و بودجه وجود ندارد و احیا نشده است که شاید بسیاری از مشکلات امروز نیز به خاطر نبود سازمان طرح و برنامه است. آن زمان سازمان طرح و برنامه گزارش اقتصادی خود را تهیه کرد و برنامههای اول توسعه با سیاستهای تعدیل اقتصادی و ارتباط با اقتصاد جهانی پیشنهاد داد. ما کلا ارتباطمان با اقتصاد جهانی تعطیل بود و از این رو سازمان برنامه پیشنهاد داد تیمی هم که در زمینه سیاستهای تعدیل کار میکردند تیمی بودند که به این موضوع معتقد بودند. در همان زمان به خاطر دارم مجلس مقاومت میکرد اعتراضاتی هم وجود داشت من خودم یک خاطره به یاد دارم که به اهواز رفته بودم برای بازدید. یکی از قضات اهواز گفت حقوق من قاضی در ماه ده هزار تومان است و در خانههای شرکت فولاد مینشینم. این کارگری که در شهرک زنجیر را باز و بسته میکند ۱۲ هزار تومان حقوق میگیرد.
من این موضوع را با معاونت تولیدی سازمان طرح و برنامه آقای رهگذر مطرح کردم. آقای رهگذر به من گفت ما الان میخواهیم برنامه سازندگی را شروع کنیم من نیاز به کارشناس دارم. من اگر کارشناس پتروشیمی از بنگلادش و کره بیارم حداقل باید ماهی ۳ هزار دلار به آنها حقوق میدهند اگر یک کارشناس ایرانی معادل آن داشته باشم ماهی هزار دلار حقوق بدهم میشود ۱۴۰ هزار تومان و این بحث تجمل و اشرافیگری از اینجا شروع شد.
ما در زمان جنگ در نیرو هوایی در انجمن اسلامی مبلّغ ایمان بودیم ولی خلبان ها میگفتند وقتی پشت هواپیمای اف ۱۴ مینشینی اگر امامزاده هم باشی باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم، اگر بی دین و مذهب هم باشیم باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم با دعاکردن نمیتوانیم از موشک سام فرار کنیم.
به هر جهت مملکت نیاز به سازندگی و نیاز به متخصص داشت. متخصص هم با ارزشها بیگانه بود. تخصص با ارزش ها سازگاری ندارد یعنی ما در جنگ با این مشکل مواجه بودیم. ما در زمان جنگ در نیرو هوایی در انجمن اسلامی مبلّغ ایمان بودیم ولی خلبان ها میگفتند وقتی پشت هواپیمای اف ۱۴ مینشینی اگر امامزاده هم باشی باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم، اگر بی دین و مذهب هم باشیم باید تکنیکهای فرار از موشک را بدانیم با دعاکردن نمیتوانیم از موشک سام فرار کنیم. یک واقعیتی بود و درهایی که بین تخصص و تعهد وجود داشت.
متخصصین ما خیلی با ارزشها سازگار نبودند مملکت برای سازندگی نیاز به متخصص داشت وقتی میخواستیم پتروشیمی، سد، راه بسازیم نیاز به مهندسین داشتیم که اینکاره باشند و به اینها خیلی نمیتوانستیم بگوییم که بیایید و ایثار کنید و بایستی نیازهای مادیشان را تامین میکردیم. سازندگی فرهنگ خاص خودش را دارد یا ما نیاز به سازندگی داریم یا نداریم ما که برای تشکیل حکومت طراحی و نظریهپردازی نکرده بودیم. ما عین نظریه غربی را گرفتیم یک چاشنی اسلام را هم به آن اضافه کردهایم برای توسعه طراحی نکرده بودیم. ۴۰ سال گذشته است هنوز آقایان نمیدانند توسعه اسلامی یعنی چه؟ هنوز از حوزه چیزی بیرون نیامده که آقا برنامه توسعه ما بایستی چه جور باشد! اصلا اسلام افزایش تولید و تولید انبوه را قبول دارد یا نه؟ کسی نرفت دنبال اینها کاری انجام بدهد.
در نتیجه تئوریهای توسعه ما همان تئوریهای غربی است. تئوری غربی هم همان ارزشهای غربی دارد. ما میخواهیم پیشرفت بکنیم یا نکنیم؟ اگر میخواهیم پیشرفت کنیم باید تئوری برای پیشرفتمان داشته باشیم یا از همان تئوریهای غربی استفاده کنیم. تئوری نداریم در نتیجه از همان تئوریهای غربی استفاده میکنیم در نتیجه آن تئوریها فرهنگ خودش را با خود میآورد. از طرف دیگر مسئولیت فرهنگی باید پیوست فرهنگی برای برنامه توسعه مینوشتند. هرگز کسی پیوست فرهنگی برای برنامه توسعه ننوشتند در نتیجه برنامههای توسعه خود به خود فرهنگ را با خود میآورد یا غربی یا شرقی فرقی نمیکند توسعه فرهنگ دین مدار ندارد.
این انتقادی بود که وارد بود. یا باید رشد و توسعه اقتصادی داشته باشیم یا نداشته باشیم. باید به آقایانی که شعار سر میدادند این فرهنگ اسراف میآورد، بگویم بله وقتی حقوق مهندس میشد ۲۰۰ هزار تومان یا ۳۰۰ هزار تومان در ماه، زندگی تجملاتی هم با خود میآورد.
***** اصلیترین موضوع این است که به تبعِ متخصصی که درس خوانده بود، سبک زندگی مسئولین تغییر کرد...
علیزاده طباطبایی: در سال ۶۷ بودجه شورای نگهبان ۶ میلیون تومان بود. ارزشمدارترین دستگاه ما شورای نگهبان است. آقای دکتر حبیبی هم وزیر دادگستری بود و هم عضو شورای نگهبان. پیش من آمد و گفت آقای طباطبایی من برای پول بنزین ماشین آقایان و برای پول تایپ ماندهام. تو ۵۰۰ هزار تومان به این بودجه اضافه کن. من ۵۰۰ هزار تومان اضافه کردم. در ستاد بودجه که زنجانی رفیق ۲۰ ساله من بود یک دادی سر من زد و گفت مملکت ندارد، برای چه میخواهی بودجه را زیاد کنی؟ وظیفه شورای نگهبان از سال ۶۷ تا الان که اضافه نشده است. غیر از بودجه انتخابات، بودجه شورای نگهبان ۲۰ هزار برابر شده است.
بودجه مجلس ۴ هزار برابر شده مگر وظیفه مجلس اضافه شده است؟ تعداد نمایندها از ۲۷۰ نفر شده ۲۹۰ نفر در حالی که بودجهاش ۴۵۰۰ برابر شده است این نیست که بگوییم آقای هاشمی این فرهنگ را ایجاد کرد. توسعه با خودش فرهنگی میآورد مگر اینکه ما توسعه بومی و اسلامی را تمرین کنیم که این کارها نشده است. مسئولین فرهنگی کم کاری کردهاند یعنی کار نکردهاند. کارشان فقط پوستر چسباندن بوده ۲ تا شعار دادند و ۲ تا تظاهرات برگزار کردند و شعارهای کلیشهای را از پشت بلندگو خواندند و مردم تکرار کردند.
ما قانون اساسی نوشتهایم یک فصلش تعطیل است. همین اتفاقاتی که اخیرا افتاد آیا ما به مردم حق انتقاد دادیم؟ چند وقت پیش مقام معظم رهبری گفتند مردم حق انتقاد از مسئولین را دارند اما به مسئولین حق انتقاد ندادیم چه برسد مردم. ما به مردم حق دادیم بیایند و اعتراضاتشان را اعلام کنند؟
** هاشمی اشتباهات دولتش را قبول داشت
***** همین فضای نقد و اعتراض که گفتید، در دوره آقای هاشمی چطور بود؟ خیلیها معتقدند عملاً در دوره ایشان نقد رئیس جمهور حرام بود؟
علیزاده طباطبایی: فضای نقد در هیچ دورهای در کشور نبوده است البته آقای هاشمی خودشان قبول داشتند و میگفتند اشتباهاتی بوده ولی من فکر میکنم آقای هاشمی از نقدپذیرترین مسئولین بوده است و واقعا به نظر کارشناسی اهمیت میداد. کارشناس راحت جلوی آقای هاشمی حرفش را میزد و حرفش را به کرسی مینشاند برخلاف امروز که کارشناسی در کشور تعطیل شده است یعنی از زمان آقای خاتمی این تعطیلی شروع شد. زمان آقای احمدینژاد که برنامه و بودجه کلا تعطیل کردند، در این ۶ سال هم که آقای روحانی یک آدم کاملا سیاسی، غیر متخصص و غیرکارشناس را گذاشت رئیس سازمان برنامه و بوجه و وضع همین جور ادامه دارد.
این فرهنگ همراه توسعه آمد و کسانی که باید «توسعه فرهنگ مدار» را تعریف میکردند کار نکردند. هنوز در دانشگاه اساتید متدین تئوریهای غربی را تدریس میکنند. من الان خودم در دانشگاه حقوق تدریس میکنم، کسانی که در حوزه مجتهد شدهاند الان آمدهاند همه گرایش به تئوریهای غربی دارند برای اینکه دستشان خالی است.
***** در دوره اصلاحات و زمان مجلس ششم شاهد بودیم به آقای هاشمی سخت گذشت و انواع و اقسام اتهامات متوجه ایشان شد. در مجلس ششم که استعفا داد و در بین مردم آقای هاشمی را بد نشان دادند و طیف اصلاحطلبی تندرویی که تازه آمده بودند آقای هاشمی را تخریب کردند اما در سال ۸۴ همانهایی که یک زمان او را تخریب کردند رویکردشان تغییر کرد و حمای هاشمی شدند. نظرتان در این باره چیست؟
علیزاده طباطبایی: آقای هاشمی همیشه معتدل بود و همیشه تندروها با آقای هاشمی مشکل داشتند. از روز اول انقلاب این مسئله بود. از اول انقلاب تودهای ها با آقای هاشمی مخالف بودند، بعد چریکهای فدایی با ایشان مخالف بودند، بعد مجاهدین خلق و... آقای هاشمی تغییر نکرد و همیشه معتدل بود اما تندروها با آقای هاشمی مخالف بودند. در زمان مجلس ششم، آقای خاتمی را یک حزب بر سر کار نیاورده بود بلکه آقای خاتمی را آن فضای موجود و معترض به وضع موجود سر کار آورده بود.
***** این معترضین به وضع موجود، معترضین به آقای هاشمی بودند؟
علیزاده طباطبایی: یک واقعیتی وجود دارد که مردم فکر میکردند ایدهآل هایش در یک چهره دیگر ظهور و بروز پیدا میکند. از موسوی مردم بعد از جنگ ناراضی بودند گفتند شاید کس دیگری باید وضع را متحول کند و آقای هاشمی را آوردند، از آقای هاشمی هم راضی نبودند به هر جهت مشکلات و مسائلی بود دنبال کس دیگری بودند که یک حرف دیگری بزند، طرح و برنامه دیگری بیاورد. مردم از شعارهای آقای خاتمی خوششان آمد ولی خاتمی برنامهای نداشت و توسعه سیاسی را مطرح کرد. آقای هاشمی بحثاش توسعه اقتصادی بود از همان اول در دولت مطرح کرد من به اندازه کافی سیاسی هستم دولت من لازم نیست سیاسی باشد دولت من باید دولت کاری باشد.
** امثال جلاییپور، عبدی و حجاریان شیفته تئوریهای غرب شدند
در دولت آقای خاتمی یک فضای بازی ایجاد شد و شورای نگهبان تحت فشار قرار گرفت و یک عده صلاحیتشان تایید شد اینها کسانی بودند که صلاحیتشان در مجلس ۴ و ۵ رد شده بود.
وکیل خانواده هاشمی از تندروی اصلاحطلبان با هاشمی رفسنجانی میگوید
بعد از ریاست جمهوری آقای هاشمی، چپها تقریباً حذف شدند اما با این حال آقای هاشمی با اعتدال رفتار کرد. مجمع تشخیص مصلحت نظام و مرکز تحقیقات استراتژیک نظام را داد دست چپها و این آقای خوئینیها را گذاشت آنجا. وی هم همه بچههای تسخیر لانه را آنجا جمع کرد. اینها همان اول انقلاب جزو نیروهای تندرو و حزباللهی بودند امثال سعید حجاریان، جلاییپور، عباس عبدی و... و. رفتند دانشگاه و درس خواندند و با تئوریهای غرب آشنا شدند و شیفته تئوریهای غربی شدند.
** پیشنهاد هاشمی رفسنجانی به عبدالله نوری برای مهار تندورها در مجلس
حالا دولت افتاده بود دست آقای خاتمی و آقای خاتمی اینها را دور خود جمع کرد. داخل دولت که نمیتوانست ببرد چون هیچکدام تجربه کار اجرایی نداشتند. دولت آقای خاتمی ادامه دولت آقای هاشمی بود. وزرای اقتصادی، صنعتی همان وزرای آقای هاشمی بودند همان برنامه ادامه پیدا کرد ولی نیروهای سیاسی آمدند با فشاری که روی شورای نگهبان آوردند تایید صلاحیت شدند و به مجلس آمدند. از همان اول اینها با آقای هاشمی مخالف بودند من خاطرم هست برای انتخابات مجلس ششم آقای غرضی و خانم کدیور استعفا دادند آقای نوری به شدت با این استعفا مخالفت کرد آن موقع نوری رئیس شورا بود. بعد از مدتی دیدیم که خود نوری هم استعفا داد من رفتم پیش آقای نوری و پرسیدم برای چه استعفا دادید؟ گفت آقای هاشمی من را خواستندو گفتند فضایی که میبینیم، اگر این چپها در مجلس باشند و تو حضور داشته باشی، به عنوان نایب رئیس مجلس میتوانی اینها را کنترل کنی. تصور آقای هاشمی این بود که خودش رئیس مجلس خواهد شد و اگر به هر دلیلی هاشمی رئیس مجلس نشد، نوری میتواند رئیس مجلس بشود. در آن فضا اینها آمدند و تخریب آقای هاشمی را شروع کردند آدمهای تندرویی بودند و تصور میکردند و میخواستند از هاشمی که هیچ، از کل نظام عبور کنند.
** حجاریان گفت هزینه کردیم تا هاشمی را حذف کنیم
***** حتی از خاتمی هم میخواستند عبور کنند؟
علیزاده طباطبایی: بله؛ شورای اول سال ۷۶ تشکیل شد. من رفتم با آقای نوری صحبت کردم و گفتم بیاییم محسن هاشمی را بگذاریم شهردار تهران. محسن سالها در مترو بوده و تجربه دارد و مدیر لایقی هم هست. گفت فکر میکنی رای داشته باشد. گفتم من هستم، فروزش، حسین درودیان، غرضی و... هم هستند، فکر کنم بتوانیم. گفت شما با سعید حجاریان صحبت کنید ببینید سعید موافق است؟ رفتم پیش سعید حجاریان و گفتم اما حجاریان گفت ما هزینه کردیم تا هاشمی را حذف کردیم تو میخواهی دوباره مرده را زنده کنی؟ ذهنیتهایشان این بود.
اینها در مجلس شروع کردند آن بازیها را درآوردند که آقای هاشمی انصراف داد و بعد هم بحث «عالیجناب سرخپوش» را مطرح کردند. البته منظورشان هاشمی نبود آنها می خواستند بالاتر را بزنند ولی از هاشمی شروع کردند و بعد که در مجلس هفتم حذف شدند تندروهای این طرف آمدند با آقای هاشمی درگیر شدند و آنها هم با آن تندی برخورد کردند. آنها آمدند و به آقای هاشمی پناه آوردند. آقای هاشمی واقعا نقش پدرانه داشتند برای نظام و هیچ کس را رد نمیکرد حتی مخالفانش را رد نمیکرد. وقتی آقای هاشمی در مرقد امام ترور شد آقای هاشمی خیلی راحت از کسی که ترورش کرده بود گذشت کرد و گرنه به عنوان محارب میخواستند اعدامش کنند و هاشمی اجازه نداد. آقای هاشمی واقعا شخصیت معتدلی بود با تندروی هر دو جناح مخالف بود و تندروهای هر دو جناح هم با آقای هاشمی دشمنی میکردند.
شورای اول سال ۷۶ تشکیل شد. من رفتم با آقای نوری صحبت کردم و گفتم بیاییم محسن هاشمی را بگذاریم شهردار تهران. محسن سالها در مترو بوده و تجربه دارد و مدیر لایقی هم هست. گفت شما با سعید حجاریان صحبت کنید ببینید سعید موافق است؟ رفتم پیش سعید حجاریان و گفتم اما حجاریان گفت ما هزینه کردیم تا هاشمی را حذف کردیم تو میخواهی دوباره مرده را زنده کنی؟
***** در سال ۸۸ هم مانند دوره اصلاحات به آقای هاشمی یک مقدار سخت گذشت. دوباره یک سری انتقادات متوجه آقای هاشمی شد سهم فرزندان آقای هاشمی در آن انتقادات به آقای هاشمی چقدر میبینید عملکرد ایشان در سال ۸۸ را چه طور میبینید؟
علیزاده طباطبایی: من فکر میکنم تبلیغاتی که علیه فرزندان آقای هاشمی راه افتاد تبلیغات دروغی بود. خیلی علیهشان تبلیغ کردند. در بحثهای سیاسی هم دلیلی نداشتند ولی هم همین جوری گرفتند ۶ سال زندانی کردند. مهدی در ستاد مرکزی فعال بود ولی روز پنجشنبه ستاد را تعطیل کرد. مهدی با هوش بود و رتبه زیر ۱۰۰ داشت مهدی واقعا آدم باهوشی است. فارغالتحصیل دانشکده فنی دانشگاه تهران است و وقتی متوجه شد که قرار است اتفاقاتی بیفتد، ستاد را تعطیل کرد.
***** فائزه هاشمی چه؟
علیزاده طباطبایی: اینها فعالیتهایی کردند. به هر جهت احمدینژاد علیه خانواده آقای هاشمی دشمنی راه انداخت و از روز اول فتنه را احمدینژاد راه انداخت و در مناظره بدون هیچ ارتباطی گفت ببنید بچههای هاشمی چکار میکنند. به نظر من دلیل قانونی بر اتهامات مهدی وجود ندارد و باید تبرئه میشد.
***** درباره فوت مرحوم هاشمی ابهاماتی وجود دارد که بیشتر توسط خانوادهشان مطرح میشود. از جمله اخیراً خانم فائزه هاشمی مدعی شدند که در خون پدرشان ۱۰ برابر رادیواکتیو وجود داشته است. شما روز فوت ایشان کجا بودید و چگونه مطلع شدید؟
علیزاده طباطبایی: من آن روز منزل آقای نوری بودم، حدود ساعت ۵، سر قیطریه که پیچیدم داخل شریعتی از همین خبرگزاری شما تماس گرفتند و گفتند آقای هاشمی را بردند بیمارستان؟ من گفتم نمیدانم؛ سریع رفتم سمت بیمارستان وقتی رسیدم خیلی شلوغ بود من را شناختند و راهم دادند داخل بیمارستان. رفتم دیدم مشغول احیا بودند ولی دکتر هاشمی و دکتر طباطبایی آنجا بودند و همینجا دکتر هاشمی اعلام کرد که مرگ طبیعی به نظر نمیرسه و از همانجا شروع شد که مرگ ایشان طبیعی نیست و همانجا از آقای هاشمی خون گرفتند ولی خون گم شد که اینها دلایلی است که قضیه را مشکوک می کند.
همانجا محسن و محمد آقا با درایت جلوی شایعات را گرفتند. حضرت آقا دستور دادند شورای امنیت ملی قضیه را بررسی کند و این را من از محسن شنیدم که یک خونی از قبل در آزمایشگاه بوده یا از همان پنبههای خونی که در زمان احیاء چک کردند، دیدند میزان اورانیوم در خون ده برابر میزان مجاز است که فاطمه خیلی نگران بود و میگفت در خون من و مادر هم دو برابر میزان مجاز است و درمان این قضیه فقط توسط پزشکان انرژی هستهای امکان پذیر است.
** فکر میکنیم مرگ هاشمی کار اسرائیل باشد
***** اورانیوم یعنی اینکه عامل بیرونی موثر بوده است یا نه؟
علیزاده طباطبایی: من همانجا که از بچههای آقای هاشمی سوال کردم که فکر میکنید کار که باشد؟ گفتند که بایستی کار اسرائیل باشد و نوع مرگ شبیه مرگ یاسر عرفات است اما آقای هاشمی به هر جهت ۸۲ سال سن داشتند و فوقش دو یا سه سال دیگر میماندند ولی هرچه بود آقای هاشمی با عزت رفتند.
***** در مورد وصیتنامه آقای هاشمی چطور؟ شما به یاد دارید که آقای هاشمی به شما وصیتی کرده باشند؟ یا وصیتنامهشان را جایی گذاشته باشد؟
علیزاده طباطبایی: من فکر می کنم آدمهای سیاسی قطعا وصیت نامه دارند. به نظر من وصیت نامه سیاسی آقای هاشمی آخرین خطبه سخنرانی ایشان در نماز جمه بود. چه چیزی میخواستند بگویند بیشتر از آن چیزی که در خطبه گفتند. اگر وصیت نامهای هم باشد در همان حدود است ولی وصیت نامه هست یا نیست این مشخص است که حاج آقای هاشمی قطعا وصیتنامه نوشتهاند ایشان که به دیگران توصیه میکردند که بنویسید، میشود که خودشان ننوشته باشند؟ حالا این وصیت نامه کجاست اینها چیزهایی است که آقامحسن هاشمی با همان هوش و درایت دارد کار را ادامه میدهد.
***** سوال آخر ما درباره رابطه مرحوم هاشمی با رهبر معظم انقلاب است. همانطور که در پیام تسلیت رهبر انقلاب بود، ایشان اشاره خناسهایی کردند که میخواستند در رابطه هر دو خلل ایجاد کنند که نتوانستند. همچنین به اختلاف نظرها و اجتهادهای متفاوت اشاره داشتند. در این باره خاطره خاصی دارید؟
علیزاده طباطبایی: آقای هاشمی همانطور که در مقابل امام(ره) رک بودند، در مقابل آیت الله خامنهای هم رک بودند و میرفتند حرفشان را میزندند. این حرف را در مصاحبههایشان هم زدهاند که "من میروم حرفم را میزنم گاهی اختلاف نظر هم داریم اما خدمت ایشان بیان میکنم و دلیل و استدلالم را میگویم. " با این حال آقای هاشمی به رهبری میگفت شما حجت ندارید که از من تبعیت کنید. شما باید به اجتهاد خود عمل کنید ولی وقتی شما تصمیم گرفتید، من حجت دارم که از شما تبعیت کنم و مخالفت نمیکنم، ولی این اختلاف نظر را داشتند و قطعا هم یک عده شیطنت کردند و یک عده نقششان این بود که رابطهها را بهم بزنند.
نظر شما