به گزارش «نماینده»، سیاستهای پشت پرده عربستان و اسراییل به سردمداری آمریکا، نه در سوریه موفق بود، نه در لبنان، نه در عراق، و نه در یمن. لذا، برای انتقامگیری از ایران و ائتلاف جدید شکل گرفته با روسیه و سوریه و حزبالله، قطعا در آینده نه چندان دور، تحرکات و اقداماتی خواهند کرد که یقینا با هوشیاری روسیه و محور مقاومت به سردمداری ایران مواجه خواهد شد.
جریان سوریه و تغییر شکل ائتلافهای قدیم و خلق ائتلاف کلیدی جدید
«آمریکن هرالد تریبیون» در گزارش اخیر خود نوشت: در روز ۱۹ اکتبر ۲۰۱۷ بود که سوریه توانست پس از سه سال حضور وحشتناک داعش در این کشور، به یاری ایران و روسیه، این گروه تروریستی را از خاک خود بیرون کند.
آخرین جولانگاه این کارزار سه ساله، شهر مرزی ابوکمال بود. اما نقش یک مرد، نقشی فراتر از همه نقشها در این میان بود. ژنرال ایرانی سرلشکر «قاسم سلیمانی» که به این نبرد، لقب «مادر جنگها» را داده بود، تا آخرین لحظه در کنار نیروهای سوری بود و باز هم یاران نزدیک خود از جمله «خیرالله صمدی» را از دست داد. در همین حال بود که آمریکاییها اقدام به خروج فرماندهان داعش از منطقه مذکور و انتقال آنها به سمت «ارتش دموکراتیک سوریه» (SDF) که کردهای مورد حمایت دولت ترامپ هستند کرد. ترامپی که در جریان انتخابات مدام اوباما را در خلق داعش مذمت میکرد و امروز اینگونه، خود مدافع و ناجی آنهاست.
اینها همان کردهایی هستند که شمال شرقی سوریه را به قصد تشکیل کردستان جدید همراه با دیگر کردهای کشورهای همسایه در دست دارند اما همنژادهای آنها نیز در عراق در مقابل ارتش عراق زمینگیر شدند. آمریکا، حمایت بسیاری از کردهای سوریه کرد. پایگاههایی به نفع آنها در خاک سوریه زد که مجوز از سازمان ملل داشت و نه دولت سوریه. در این بحبوحه نیز «رجب طیب اردوغان» رییس جمهور ترکیه مواضع سختی را نسبت به حمایت ترامپ از کردهای سوریه و ترکیه گرفت. از نگاه وی، «حزب کارگران کردستان» (PKK) درست همانند SDF، یک گروه تروریست و برای امنیت ملی ترکیه خطرناک است.
البته از این غافل نشویم که هنوز جمع قابل توجهی از تروریستهای جهادی که توسط آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه، عربستان سعودی، و قطر حمایت میشدند و میشوند، در سوریه باقی ماندهاند و در جبهه مقابل ائتلاف سوریه-ایران-روسیه قرار گرفتهاند. جنگ سوریه، یک جنگ داخلی و یا جنگ فرقهای نیست. بلکه یک جنگ نیابتی است. جنگ دایره نفوذ دو قطب: ایران و سوریه در یک قطب و آمریکا و متحدین عرباش در قطب دیگر. سوریه، ائتلافهای قدیمی را از بین برد و ائتلافهای جدید را خلق نمود. ائتلاف ترکیه و آمریکا از بین رفت و اکنون ترکیه به سمت روسیه، ایران، عراق، و سوریه سوق پیدا کرده است. ترکیه، سوریه، و عراق، هر سه، کردها را یک تهدید بسیار جدی علیه امنیت ملی، ثبات منطقهای، و تمامیت ارضی خود میدانند و از این حیث، اشتراک عمیقی دارند.
ائتلاف دیگری که در جریان سوریه از بین رفت، ائتلاف ترکیه-عربستان-شورای همکاری خلیج فارس بود و علت اصلی آن هم به اعلام جنگ سیاسی اخیر علیه قطر از سوی عربستان و یاراناش برمیگردد. ترکیه متحد استراتژیک قطر است و واکنشی غیر از این از اردوغان بعید بود. یادمان نرود که وقتی اردوغان سالها پیش به دنبال موفقیتهای حزبی بود، با سرمایه و کمک میلیونها دلاری سعودیها موفق شد که به پیروزی برسد و زمام امور را به دست گیرد. اما امروز، سیر حوادث سوریه، قصهای دیگر ساخته است.
آمریکا نیز از سال ۲۰۱۱ کلید براندازی حکومت بشار اسد را به رهبری اوباما زد. پنتاگون و سازمان CIA تشخیص دادند که انتظار برای تصویب یک حمله نظامی به سوریه از سوی کنگره، بیفایده است و لذا، هر آن چه که در دست داشتند را به برای براندازی اسد به کار گرفتند. آنها گروهکهای تروریستی مختلفی را در سرتاسر جهان میشناختند اما ترجیح این بود که تمرکز بر روی خشنترین تروریستهای خاورمیانه باشد. متحدین آمریکا در ناتو و بالاخص استرالیا، مهر تایید را به این طرح زدند و همراه شدند. برنامه این بود که اتحاد ایران-سوریه در هم بشکند و با براندازی اسد و روی کار آمدن یک دولت حامی غرب، مسئله فلسطین، عملا دیگر مخالفی نداشته باشد.
حال اکنون، کار داعش در سوریه تمام شده و «محور مقاومت» آمریکاییها را بسیار خشمگین کرده است. لذا، به نظر میرسد که آنها دستبردار نیستند و به سراغ تقویت ارتش دموکراتیک سوریه میروند. نیرویی که تنها نیروی قابل اتکای حال حاضر آمریکا و متحداناش در مقابل ائتلاف سوری-ایرانی-روسی است. آیا آمریکا در پی این است که جنگ نیابتی تازهای را در شمال سوریه بر علیه روسیه و ایران آغاز کند؟
استعفای حریری و اهمیت اتحاد در لبنان
پایگاه گلوبال ریسرچ در تازهترین تحلیل خود به سراغ موضوع استعفای «سعد حریری» و پیامدهای آن رفت و به نقل از «جنا نخال» -روزنامهنگار مستقل لبنانی- نوشت: استعفای حریری از آن جهت برای مردم لبنان بسیار ترسناک بود که نظام سیاسی این کشور با توجه به طرح ۱۹۲۵ استعمارگران فرانسوی، شکلی ائتلافی دارد. سه منصب اصلی اداره کشور شامل ریاست جمهوری، نخستوزیری، و ریاست پارلمان، به ترتیب در دست مسیحیان، اهل سنت، و شیعیان است. بازداشت نخستوزیر توسط سعودیها، میتوانست موجب شکاف در داخل نظام سیاسی و بروز درگیریهای داخلی شود که البته به لطف اتحاد ملی لبنانیها که اتفاقی در نوع خود نادر بود، این امر به نفع جریان آمریکایی-سعودی محقق نشد.
اوج هنر این قضیه زمانی بود که «سید حسن نصرالله» -دبیر حزبالله لبنان- و «میشل عون» -رییس جمهور- به عنوان دو رقیب دیرینه حریری، نهایت حمایت از او در مقابل سعودیها را نشان دادند و نگذاشتند که شکاف در داخل لبنان رخنه کند. با اینکه «جنبش آینده» مربوط به حریری آماده حمله لفظی به حزبالله بود، اما با مدیریت سید حسن نصرالله و عون، قضیه به آنجا هم نرسید و دست آخر، جامعه لبنان، متوجه مکر و فریب سعودیها شدند.
نخال در ادامه به اهمیت اتحاد و وفاق ملی در لبنان اشاره میکند و به این موضوع اشاره دارد که اقدامات حزبالله در سال ۲۰۰۶ در جنگ سی و سه روزه علیه اسراییل، نشان داد که اهمیت این سازمان برای مردم لبنان تا چه حد میتواند باشد و اگر اتحاد ملی و حمایت از این سازمان نباشد، صهیونیستها لحظهای نسبت به حمله به لبنان تردید نخواهند کرد. حال، با توجه به عملی نشدن برنامه نظامی اسراییل علیه لبنان، احتمال دارد که در آینده، عربستان به سراغ تحریم اقتصادی لبنان برود و بخواهد از آن طریق فشار وارد سازد. هم اکنون ۳۵۰ هزار فعال تجاری و کارگر لبنانی در خاک عربستان فعالیت دارند و سالیانه حدود ۴ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار درآمد برای خانوادههایشان در لبنان دارند.
اهمیت و محبوبیت حزبالله در لبنان و خشم سعودیها
شاید سوال کنونی این باشد که چرا سعودیها لبنان را به عنوان نقطه هدف خود انتخاب کردند؟ سعودیها در لبنان منفعتهایی دارند. سعد حریری که تابعیت دوگانه دارد و شهروند سعودی هم محسوب میشود، سالهاست که آدم سعودیهاست. تشکیل دولت ائتلفی با حزبالله و میشل عون، نه تنها مورد نظر عربستان نبود که حریری اطمینان داده بود که چارهای جز این ندارد و البته منافع سیاسی عربستان را در همین دولت فعلی تامین خواهد کرد. دولت حریری، دولت موفقی بود که در سایه همکاری و همراهی حزبالله و عون، توانست پس از ۱۳ سال، برنامه جامع بودجه ملی را ارائه دهد. اما سه عامل که شاخصههای اتحاد ایران و لبنان بودند، خشم سعودیها را برانگیخت:
* حریری، در ۲۳ آگوست ۲۰۱۷ بازی دیگری کرد و به مقامات ایرانی گفت که تهدید اصلی علیه لبنان را اسراییل و تروریسم دانست نه ایران و حزبالله لبنان.
* در روز ۳ نوامبر، دیداری بین حریری و ولایتی -نماینده ایران- صورت گرفت که ولایتی پس از آن، مراتب رضایت خود از آن دیدار را اعلام کرد.
* روز بعد، میشل عون در دیدار با ولایتی، از نقش بسزای ایران در ثبات منطقه و تقویت همبستگی لبنانیها قدردانی کرد.
نخال در ادامه میآورد: اما یک روز پس از دیدار ولایتی و حریری، لحن او نسبت به ایران به شدت تغییر مییابد و این یعنی مشخصا اراده حریری دست خود او نیست و حتی اگر اتحاد با ایران را هم بخواهد، تحت فشار سعودیها نمیتواند. عربستان، از عملکرد ایران و حزبالله در سوریه به شدت خشمگین است و حزبالله را موجب بسیاری از ناکامیهای خود در یمن میداند. حریری، در روز ۱۲ نوامبر کمک حزبالله به حوثیهای یمن را «مشکل اصلی» خواند و این همان کدی بود که سعودیها میخواستند بدهند.
نباید فراموش شود که حزبالله به عنوان یکی از بزرگترین حامیان فلسطینیان مقیم لبنان در جریان جنگ داخلی و پس از آن عمل کرد. همچنین، در سال ۲۰۰۰ پس از ۱۸ سال، جنوب لبنان را از اسارت ۱۸ ساله اسراییل رهانید و در سال ۲۰۰۶ هم لبنان را از خطر حمله اسراییل نجات داد. حزبالله، در آزادسازی ۱۲۰ کیلومتر از خاک مرزی لبنان شامل روستاهای النورا و الغیدا در کنار حزب کمونیست لبنان و ارتش این کشور حضور قدرتمند داشت و پیوسته هر چه کرده، در دفاع از تمامیت ارضی لبنان بوده است.
دو شکست همزمان برای بن سلمان
اگر نگاهی منطقی به جریان تصمیمگیریهای ولیعهد عربستان در این دو سال اخیر داشته باشیم، پی به ارتباط استعفای حریری با اتفاقات اخیر عربستان خواهیم برد. هر دو، نشانگر شکست سیاستهای بن سلمان است. به راستی کدامین عقل سلیم میتواند علت بازداشت چند ده شاهزاده سعودی و مصادره اموال آنها به ارزش ۸۰۰ میلیون دلار را فساد اقتصادی بداند!؟ محمد بن سلمان، حلقه قویترین مخالفان داخلی خود را بازداشت کرد. پول آنها را میخواست اما علت بازداشتشان، کنترل و خفه کردن جریان مخالف داخلی بود. جریانی که سیاست خارجی او در سوریه و یمن را مفتضح و حقیرانه میدانست و بستن شمشیر از رو در مقابل ایران را حماقتی دیگر از ولیعهد سعودی.
پلانهای ناکارآمد
در واقع اصل مطلب این است که مثلث آمریکا-اسراییل-عربستان تمرکز خودشان را بر شکستن مثلث ائتلاف ایران-اسد-حزبالله گذاشتند. پلان A، ایجاد بحران در سوریه و سقوط حکومت اسد بود که موفق نشد؛ پلان B، تحریم اسد همگام با جریانات لیبی بود که آن هم به لطف وتوی چین و روسیه در شورای امنیت، موفق نشد. پلان C، «جنگ فرسایشی» بود که اکنون پس از ۷ سال، به بنبست خورده است. در این پلان، سرمایهگذار و حامی اصلی تروریستها و گروههای جهادی، آمریکا، اسراییل، قطر، عربستان، ترکیه، انگلیس، و فرانسه بودند و کشورهای دیگر از حوزه بالکان گرفته تا آسیای مرکزی نیز از آنها پشتیبانی به عمل میآوردند. اما محور مقاومت بود که پیروز شد و صد البته ورود روسیه به قضیه سوریه، کمک شایانی به آن کرد. علاوه بر پیروزی مقاومت، پیروزی روسیه در قبال آمریکا در خاورمیانه هم بسیار معنادار بود و خشم امروز مثلث آمریکا-اسراییل-عربستان از روسیه و محور مقاومت معنا مییابد.
اشتباه اسراییل و عربستان در کردستان عراق
کردستان عراق -هر چند که سالها منطقه تمرکز آمریکا، انگلیس و اسراییل بوده- اما به عنوان مهمترین نقطه ضربه به نفوذ ایران و روسیه در منطقه پس از ناکامی در سوریه انتخاب شد. از طرحهای «پناهگاه امن» و «منطقه پرواز ممنوع» سالهای ۱۹۹۰/۹۱ انگلیس و آمریکا گرفته تا حمله نظامی سال ۲۰۰۳ به عراق و اعطای خودمختاری به کردهای عراق، همه و همه، جا را برای ایجاد پایگاه برای آمریکاییها باز کرد. آمریکاییها اما میدانستند که اعلام استقلال توسط بارزانی دردسرساز است و به همین دلیل، از او حمایت نکردند. آنها درست برداشت کرده بودند. اشتباه بارزانی ضربه دیگری بر پیکر اسراییل و عربستان وارد کرد: ایران و ترکیه مرزهای خود را به روی کردها بستند؛ ارتش عراق کرکوک و منطق تسخیر شده توسط پیشمرگها را از آنها باز پس گرفت؛ بارزانی عقب کشید و تسلیم شد؛ طالبانی در همان بحبوحه درگذشت و کردها بیرهبرتر شدند؛ نیروهای شیعه عراق در قالب یک ارتش منظم به هم نزدیکتر شدند؛ عراق، پس از سالها شکل یک دولت واحد به خود گرفته و روابط این کشور در بهترین سطح با ایران قرار دارد.
تناقض این شکستها زمانی بیشتر آشکار میشود که «گابی آیزنکوت» -رییس ستاد مشترک ارتش اسراییل- عملا از همکاری با عربستان برای مقابله با منافع ایران در منطقه سخن میگوید و طبق ادعای سید حسن نصرالله، سعودیها حتی وعده میلیارد دلاری به اسراییل دادهاند تا به لبنان حمله کند. اکنون تمرکز بر لبنان است. مثلث آمریکا-اسراییل-عربستان برای لبنان برنامه دارند و در پی تلافیجویی از شکستهای متعدد منطقهای هستند. عدم خروج آمریکا از سوریه و اصرار بر ماندن در آن کشور، بسیار معنادار است و میتواند به عنوان آمادهسازی این کشور برای حادثهجویی در آینده نزدیک در منطقه تعبیر شود.
اسراییل، سیاست مرگبار، و راه نابودی
اکنون سطح تنشخواهی اسراییل از سال ۱۹۴۸ تاکنون، در بالاترین میزان خود قرار دارد. اسراییل، همه کرانه باختری را میخواهد و امیال منطقهایاش رو به فزونی است. اما گمان نمیرود که جبهه موافق این رژیم، چندان بتواند برایش کارساز باشد. ایران، دیگر ایران سه دهه و دو دهه قبل نیست. آن زمان هم قوی بود اما اکنون، دست کم سه برابر قدرت دارد و تجربه بسیار گرانبهای جنگ هشت ساله با عراق را از سر گذرانده است. منطقه را به خوبی میشناسد، زرادخانه موشکی بسیار قدرتمندی دارد، و اخیرا هم در کمال قدرت، تجربه سوریه را با موفقیت از سر گذراند.
در مقایسه، اسراییل از سال ۱۹۷۳ حتی یک جنگ حرفهای به معنای واقعی را تجربه نکرده است. در سال ۲۰۰۰ که توسط نیروهای کماندویی لبنان از خاک آن کشور بیرون رانده شد و در سال ۲۰۰۶ هم که به قصد بازپسگیری بازگشت، حتی چند کیلومتر را هم نتوانست به دست آورد. تنها جایی هم که زورآزمایی کرد، حمله به مردم بیپناه و بیدفاع غزه و مشتی زن و کودک بود. شالوده و اساس حرکت اسراییل از سال ۱۹۴۸ تاکنون، نه دیپلماسی که اشغالگری و درگیری نظامی بوده است و برای همین است که امروز قادر نیست که مقابل پیشرفت دشمناناش بایستد. اکنون در صورت هر گونه تخطی اسراییلیها، موشکهای حزبالله لبنان به راحتی به هر نقطه از اراضی اشغالی میرسند و «گنبد آهنین» صهیونیستها قادر به جلوگیری از همه آنها نیست.
اثری از «کارلوس لاتوف» در سال ۲۰۱۰؛ با این مضمون که اسراییل خود زرادخانه سلاح هستهای است؛ حال آنکه انگشت اتهام را به طرف ایرانی گرفته که فاقد سلاح هستهای بوده و فقط در جهت مصارف صلحآمیز، اقدام به غنیسازی میکند
قطعا در صورت درگیری اسراییل در لبنان، تلفات بسیاری نصیب این رژیم خواهد شد اما ژنرالهای اطراف نتانیاهو به اطمینان دادهاند که تلفات شهروندی ارزش حفظ هویت و هستی اسراییل را دارد. یقینا، آمریکا در صورت هر گونه درگیری، از اسراییلیها حمایت خواهد کرد اما روسیه بیکار نخواهد نشست و بلادرنگ وقتی ببیند منافعاش در خاورمیانه -شامل ائتلاف دیپلماتیک و داراییهای استراتژیک- به خطر میافتد، وارد کارزار خواهد شد. «عبدالبری عطوان» -تحلیلگر روابط بینالملل- معتقد است که در صورت بروز چنین موقعیتی، شاهد وحشتناکترین جنگ تاریخ خواهیم بود و اسراییل که آغازگر آن بوده، قطعا جان سالم به در نخواهد برد. از سوی دیگر، اکنون «محمود عباس» تبدیل به بلندگوی سعودی و اسراییلیها شده و حتی در روند صلح با حماس هم علیه ایران و حزبالله بدگویی میکند. این در حالی است که حماس، همچنان در طرف ایران ایستاده است.
حرف آخر
اما مسئله بزرگ این است که باید ببینیم آیا پس از بازگشت حریری به لبنان، جریانات چگونه پیش خواهد رفت و رفتار وی و عربستان و اسراییل در روزها و هفتههای آینده چه نشانههایی را همراه خواهد داشت. عربستان و اسراییل که در طی چند سال اخیر عملا در عرصه سیاست خارجی علیه ایران شکستهای متعدد را تجربه کردهاند و اکنون سکان هدایتشان در دست افراد دچار آزمونهای خطا و اشتباهات مکرر همچون نتانیاهو و بن سلمان افتاده است، به اوج خصومت علیه ایران رسیدهاند و اکنون فریاد یارگیری علنی سر میدهند. سیاستهای پشت پرده این دو به سردمداری آمریکا، نه در سوریه موفق بود، نه در لبنان، نه در عراق، و نه در یمن. و لذا، برای انتقامگیری از ایران و ائتلاف جدید شکل گرفته با روسیه و سوریه و حزبالله، قطعا در آینده نه چندان دور، تحرکات و اقداماتی خواهند کرد که یقینا با هوشیاری روسیه و محور مقاومت به سردمداری ایران مواجه خواهد شد.
منابع:
https://ahtribune.com/world/north-africa-south-west-asia/syria-crisis/۲۰۱۵-abu-kamal-last-isis-stronghold.html
https://www.globalresearch.ca/how-saudi-efforts-to-provoke-war-were-stopped-and-lebanon-united-the-role-of-hezbollah/۵۶۱۹۴۰۷
http://www.tehrantimes.com/news/۴۱۶۲۰۷/Lebanon-Iran-view-Israel-terrorism-as-threats-to-regional-stability
https://ahtribune.com/world/north-africa-south-west-asia/lebanon/۲۰۱۹-hariri-plans-for-war.html
نظر شما