هفته نامه «نماینده» / حجت الاسلام و المسلمین علی سرلک روحانی جوان، نام آَشنا و فعال در عرصه جوانان است که صحبت هایش طرفداران زیادی دارد، در کافه گپ این هفته پرده هایی از زندگی خصوصی این چهره ی آشنا را به زبان خودش بخوانید.
*به عنوان اولین سوال بفرمایید متولد چه سالی و اهل کدام شهر هستید و چند خواهر و برادر دارید؟
ماه رمضان سال ۱۳۵۰ در شهر الیگودرز، در یک خانواده ۸ فرزنده و ۸ پسره به دنیا آمدم و من فرزند آخر هستم بدون اینکه لطف داشتن خواهر را تجربه کرده باشم.
*در چه خانواده ای پرورش یافتید؟
در خانواده ای مذهبی و متوسط چشم به جهان گشودم پدرم به تعبیر قدیمی ها ملا بودند یعنی اینکه معلم مکتب بودند و مادرم زنی بودند فوق العاده اهل بندگی و توسل که البته سواد خواندن و نوشتن نداشت و برادرانم همه تقریبا تحصیل کرده هستند. مادر و پدر من روابط خیلی بی دست اندازی داشتند. اختلاف نظر داشتند ولی حرمتها فوق العاده به جا بود. مادرم به ما یاد داده بود که پدرمان را با تعبیر دلنشین «آقا جان» یاد کنیم. ما به پدرمان می گفتیم آقاجان. و این تعبیر یک پشتوانه مثل البرز و دماوند را در دل ما جا می کرد به همین خاطر آقا جان در زندگی ما حرف آخر را می زد. پدرم فرد بسیارصبور، اهل مدارا و اتفاقا اهل سکوتی بود اما وقتی اظهار نظر می کرد از سر عشق و علاقه پذیرفته می شد. فکر می کنم نقش همسری که مادرم با پدرم به ما یاد دادند خیلی موثر بود. آن نوع حساسیت در تربیت فرزندان و متدین بودن آنها خیلی موثر بود با اینکه اشاره کردم مادرم سواد خوادن و نوشتن نداشت ولی بسیار حکیمانه درمسائل ورود و خروج می کردند و بستر خانوادگی خوبی که تجربه کردیم در ساختار ذهنی من نسبت خانوده خیلی موثر بوده است.
*آشنایی شما با همسرتان به چه نحوی صورت گرفت؟
آشنایی من و همسرم از طریق معرفی بستگان بود. ایشان ا زاقوام دور ما بودند مادرم با پرس و جو و پیگیری زمینه این ازدواج را فراهم کرد.
*اوایل ازدواج ممکن است دو نفر با هم دچار اختلاف نظر و اختلاف سلیقه شوند، شما این اختلافات را چگونه بر طرف می کنید؟
ما در چند اصل با هم قرار گذاشتیم. یکی اینکه هیچ وقت خلاف واقع را به هم نگوییم و یک دروغ بین ما رد و بدل نشود این خود فضای اعتماد را به وجود خواهد آورد و فکر می کنم به لطف خدا تا به حال به این اصل عمل کردیم و بعد اینکه اختلاف دو نفر ما باید محل گفتگو باشد والا اختلافات خانواده ها با هم و نظر آنها درباره مسائل ما نباید دست مایه اختلاف ما باشد. جزء اصول اولیه زندگی ما این بود که اگر خانواده ها هم در موضوعات گوناگون با هم اختلاف داشتند یا در خصوص زندگی ما نظرات متفاوتی داشتند که خلاف نظر ما بود ما فقط شنونده صحبت های آنها باشیم و به هیچ وجه درباره اظهار نظرها دچار اختلاف نشویم. اصل بعدی که خیلی برای ما کارساز بود گفتگو است. در هر حال به خصوص در وقت ناراحتی به هم مجال دهیم در مسائلی که ما را نگران می کند یا اینکه اختلافی پیش می آید با هم حرف بزنیم. معنای گفتگو صرفا به این معنی نیست که به یک نتیجه واحد می رسیم اما معنای آن این هم هست که از زاویه نگاه هم آگاه می شویم. به همین خاطر در طول عمر زندگی مشترک، ما با هم اختلاف نظر داشتیم ولی هیچ وقت دعوا و کدورت که به شکل مساله باشد نبوده است. اختلاف نظر قطعا بوده ولی با گفتگو و بررسی دیگاه طرف مقابل تقریبا به انگیزه های مهم بیشتر توجه کرده ایم و توانسته ایم تحمل و مدارا را در آن مقطع زندگی بالاتر ببریم البته شهادت می دهم که اختلاف نظر ما خیلی اندک است به لطف خدا درباره مسائل اصلی زندگی تفاهم داریم اختلاف سلیقه و اختلاف در تفاوت های فردی و در مسائل گوناگون است که به نظرم نمک و طبیعت زندگی مشترک است.
*اینکه شما اختلاف نظر کم دارید یا آرامش در زندگیتان جاری تنها به دلیل وجود تفاهم است که فرمودید؟
تفاهم زمینه ساز رفع کدورت است اینکه بین ما ضدیت نیست و گرایشات مشترک داریم خیلی موثر بوده است. ضمن اینکه ویژگی های فردی هم در این زمینه بی تاثیر نیست. به عنوان مثال متانت، صبوری، شوخ طبع بودن، تاکید بر وجوه مثبت زمانی که اختلافی به وجود می آید خیلی در این امر مهم است. یا شاید این نکته خیلی تاثیر گذار باشد که همسرم در فضای معنوی و بندگی خدا خیلی موفق است شاید ذخیره آرامش که در زندگی ما وجود دارد نشات گرفته ا ز رابطه خوب ایشان با خدا و قرآن و نماز است ضمن اینکه در کنار همه این موارد ما تازگی صاحب چهارمین فرزند هم شدیم و به لطف خدا فرزندان با نشاط و سرحال و پر تحرکی داریم که برخی از خلا های زندگی را که ممکن است برای برخی حفره شود؛ پر می کند. در کنار همه این موارد هم شغل رنگارنگ، متنوع و فعالیت های اجتماعی که دارم مثل هیئت علمی دانشگاه و ارتباط علمی با برخی از اساتید و دانشجویان مرا تبدیل به یک مبلغ پر مشغله و پر جلسه کرده که این جلسه ها ظرفیت هایی را فراهم می کند که با خانوده همراه باشیم. از یک طرف من یک مشاور پر مراجعه هستم که این یک ظرفیت های تجربی خیلی خوب برای ما و خانوده فراهم می کند و از طرفی هم طلبه ای هستم که محل مراجعه بستگان و آشنایان و دوستان برای خواندن خطبه عقد و حل اختلافات وبقیه کارهای به اصطلاح آخوندی هستم. همه این موارد که عرض کردم یک فضای بسیار جذاب و پرتحرکی را فراهم می کند که خود به خود این زندگی با یک ظرفیت های بزرگ رو به رو است و آرامش اتفاق فراهم تری در فضای زندگی ما محسوب می شود.
*در منزل چقدر ممکن است عصبانی شوید و اگر عصبانی شوید چگونه خود را کنترل می کنید؟
خیلی کم عصبانی می شوم. اگر از همسرم عصبانی شوم سکوت می کنم و اگراز بچه ها عصبانی شوم داد می زنم(با خنده)
*فرزندانتان چند ساله هستند؟
۱۴، ۹، ۷ و یک ماهه
*چند دختر و چند پسر؟
فرزند اولم دختر و سه فرزند دیگرم پسر هستند
*توصیه شما به نسل جوان امروز برای شروع زندگی مشترک چیست؟
برای ازدواج اولا باید دو طرف هدف داشته باشند و بدانند که ازدواج راهی برای گریز از تنگنا ها و دردسرها نیست. ۲- ازدواج یک تنوع احساسی و یا تغییر ذائقه دوران مجردی نیست بلکه ازدواج یک هدف بزرگ برای کسی است که می خواهد به زندگی برسد. خدا رحمت کند مادرم را که ایشان مرتب این جمله را به کارمی بردند: «زن و زندگی» این دو تعبیر را کنار هم به کار می بردند. اساسا زندگی بدون همسر ممکن نیست ازدواج یعنی تکمیل کردن زندگی. در روایات ما هم هست که حتی دین را کامل می کند در وهله اول جوانان باید خیلی جدی به ازدواج فکر کنند. طبیعتا با کسی ازدواج کنند که دوستش دارند و قلبشان نسبت به آن آدم پر از احساس باشد ولی همواره باید ازدواج را بخشی از یک پروسه تعالی بخش بدانیم.
نباید ازدواج از دل یک حباب یا از دل یک حس لغزنده احساسی بیرون بیاید و از طرفی هم نباید از سر بهم ریختگی ها یا درگیری های خانوادگی و روحی، فرد تصمیم به ازدواج بگیرد. به هر حال ازدواج یک مرحله جهشی وتصاعدی و یک حرکت تکاملی است که باید دختر و پسر خیلی حساب شده با این مسئله مواجه شوند. جوانان باید بدانند که با ازدواج بزرگترین تصمیم زندگی خود را می گیرند به همین دلیل باید پای این تصمیم بایستند و به همین دلیل باید خوب و دقیق و با شناخت کافی وارد شوند و آمادگی هایی را در خود ایجاد کنند که بتوانند از پس بیرون کشیدن گلیم خود از این دریای مشکلات بربیایند.
*اینکه می گویند جوان ها ازدواج آسان داشته باشند یعنی چه ازدواجی؟ این عبارت را برای ما معنی می کنید؟
ازدواج آسان نداریم. ازدواج آسان غلط است. ما مراسم آسان و مراسم ساده داریم به عنوان مثال نیاز نیست در مراسم چند مدل غذا باشد یا ضرورت ندارد که جهیزیه از فلان ست از فلان برند باشد. جوانان باید در مراسم و مسائل سخت افزاری زندگی اگرمشکلی برای تامین وجود دارد آسان بگیرند ولی اصلا نباید ازدواج را آسان گرفت. ازدواج یک اتفاق بسیار بسیار مهم و بزرگ است که اتفاقا باید شناخت را سخت گرفت و بررسی را دقیق انجام داد و از اینکه انسان وارد عرصه زندگی مشترک با فردی می خواهد بشود باید کاملا مطمعن باشد که هیچ مشکل جدی نمی تواند زندگی و هم سطحی آنها را به چالش بکشد. ازدواج آسان به معنای مراسم آسان صد در صد درست است و در خصوص مهریه هم حضرت رسول (ص) فرمودند: «برکت درمهریه کم است». گاها در ازدواج ها مقایسه هایی در بُعد ابزار و امکانات می شود که چون آدم ها هدف های بزرگتری ندارند و از تحلیل درست این مقایسه ها هم بر نمی آیند، به جای اینکه به اهداف زندگی بپردازند به ابزار زندگی می پردازند و وقتی هم به ابزار زندگی پرداخته شد مشکلات آغاز می شوند. گاهی فرد شرایط خوب و جهیزیه خوب و امکانات خوب دارد ولی چون در خیال یا واقعیت مثلا خود را با خواهر خود مقایسه کرده تصور می کند خانواده در حق او جفا کرده اند و چه بسا عقده و کمبودی را با خودش حمل کند و این احساس کمبود سایه خود را در زندگی مشترک خواهد انداخت.
*آیا با این مقدار فعالیت، در مسائل سیاسی و اجتماعی هم فعالیت دارید؟
اساسا من فکرمی کنم شما اگریک ساعتی را باز کنید خواهید دید که کلی چرخ و دنده دارد که اگر یکی ازآنها سرجای خود نباشند فرایند نشان دادن ساعت مختل می شود. فکر می کنم اگر چرخ دنده ها سر جای خود باشند هر چند که تعدادشان زیاد باشد اما دارند به یک هدف کمک می کنند فعالیت های خودم را نسبت به بعضی از آقایان خیلی اندک و غیر قابل ذکر می دانم ولی اگر که خدا توفیقی در عرصه فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، دفاع از انقلاب و دفاع از خط ولایت به من داده است به خاطر این بوده که خانواده من خانواده ای هستند که چرخ و دنده شان سرجای خودش است. خیالم از این فضای خانوادگی و آرامش درونی وقتی راحت باشد و جز مسائل متعارف زندگی مساله ای نداشته باشم، در ایفای نقش های اجتماعی و انقلابی هم به اندازه خودم بی بهره و بی نصیب نخواهم بود. من فکر می کنم این آیه قرآن که می فرماید «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً» یعنی اینکه انسان ها وقتی خانواده گرم و گیرایی داشته باشند و خنکی چشم هم باشند به تعبیر قرآن می توانند مسئولیت های بزرگی را در جامعه ایفا کنند. مثل رهبر عزیز انقلاب که یک خانوده گرم و صمیمی به معنای واقعی کلمه عاطفی و احساسی دارند و بعد می توانند شخصیت بزرگی به نام امامت متقیان را ایفا کنند. این یک الگو است. پس اگر می خواهیم مشکلات جامعه کم شود باید بازگشت کنیم به خانواده و نقش همسری نقش پدری و نقش مادری تا چرخ و دنده ها سر جای خود قرار بگیرند تا اتفاقی به نام پیشرفت و خوشبختی و سعادت در قلمروهای بزرگتری تجربه شود.
نظر شما