«نماینده»/ «علیرضا دبیر» قهرمان المپیک، بچه جنوب شهر تهران، همان پسرک دوستداشتنی سالهای پیش که روی تشک کشتی کلکسیونی از فنون را با سریعترین شکل ممکن به نمایش میگذاشت و با شایستگی مدال طلای المپیک 2000 سیدنی را تصاحب کرد و خیلی زود با حکم تقدیر از دنیای قهرمانی کناره گرفت. پسازآن به تحصیل همت گماشت و بعد وکیل مردم تهران در شورای اسلامی شهر شد؛ این پردۀ دیگری از زندگی بود که خیلی زود به علیرضا دبیر رخ نمایاند. او را به کافهگپ این هفته دعوت کردیم تا نهفقط بهعنوان یک المپین پیشکسوت بلکه بهعنوان یک شخصیت مردمی و سیاسی با او گپ بزنیم.
* بهعنوان اولین سؤال بفرمایید که متولد چه سالی هستید و در چه خانوادهای پرورش یافتید؟
من در 25 شهریور 1356 در منطقه 13 آبان شهرری متولد و در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم.
* چند خواهر و برادر دارید؟
من فقط 3 خواهر دارم.
* دوران کودکی شما به چه نحوی گذشت؟
بههرحال زندگی در جنوب شهر تهران سختیهای خود را دارد و دوران کودکی من هم خیلی سخت گذشت.
* پدر شما مربی فوتبال بودند؟
بله، پدرم در همان منطقه 13 آبان، مربی تیم فوتبال سازمان آب بود.
* پس چطور شد که علیرضا دبیر سراغ کشتی رفت؟
10 ساله بودم که تلویزیون مسابقات المپیک 88 سئول را پخش میکرد و آن زمان آقای اکبر فلاح کشتیگیر بودند که مسابقاتشان پخش میشد و گزارشگرِ کشتی به او لقب «بچه جنوب شهر» میداد و چون من هم بچه جنوب شهر بودم این جمله متأثرم کرد. ولی من همیشه با پدرم کنار زمین چمن فوتبال بودم. یک روز دوستانم رفتند کلاس کشتی اسم نوشتند من هم رفتم و خوشم آمد و رفتن همان و رسیدن به اینجا همان.
* شنیدم که پدرتان همیشه همراه شما بودند و خیلی پیگیری کردند تا شما به اینجا رسیدید. درسته؟
بله، مشوق اصلی من در این زمینه پدرم بودند، من چند قبضه به پدرم مدیون هستم. اول اینکه ایشان خیلی برای من زحمت کشید، دوم اینکه برای من در زمینه ورزش خیلی سنگ تمام گذاشت، خیلی مشوقم بودند و سوم که از همه مهمتر است اینکه که نان حلال به خانه آورد. آن نان حلالی که پدرم به ما داده، با توجه به سمتی که داشت، در پیشرفت همه ما خیلی مؤثر بود.
* دوران مدرسه را چطور طی کردید؟
اگر بچه درسخوانی نبودم قطعاً بارها به دلیل شیطنت از مدرسه اخراجم میکردند. خیلی معلمهایم را اذیت میکردم به همین دلیل مسئولین مدرسه همیشه مرا دعوا میکردند ولی بعد چون درسم خوب بود مرا میبخشیدند. حتی سوم دبیرستان با اینکه تیم ملی جوانان بودم شاگرد دوم مدرسه شدم بعد هم که وارد دانشگاه شدم نمراتم خوب بود.
* درس و تحصیل با ورزش حرفهای ظاهراً کمی منافات دارد. چطور شد که توانستید همزمان این دو را مدیریت کنید؟
من تا زمان قهرمانی تا مقطع ارشد درس خوانده بودم و همین که نتوانستم به کشتی ادامه دهم بلافاصله از پایاننامه ارشدم دفاع کردم، بعد هم بلافاصله در زمینۀ ساختار مدیریتی تربیت بدنی و ارائه راهکارهای بهینه کار کردم. بلافاصله هم واحدهای دکترا را پشت سر گذاشتم. البته این دوران خیلی سخت گذشت. موضوع پایاننامه دکترا هم در مورد مدیریت دانش بود. در دانشگاه شهید بهشتی تحصیل کردم البته از سهمیه قهرمانیام استفاده کردم. ولی به خاطر رشتهام که ربطی به تربیت بدنی نداشته عوامل دیگر هم غیر از سهمیه دخیل بوده است.
* خب بگذریم از این دوران، چه سالی ازدواج کردید؟
سال 85. وقتی کتف من در کشتی آسیب دید و کشتی را کنار گذشتم و مشغول درس خواندن در مقطع دکترا بود که از یک خانواده مذهبی همسرم به من معرفی شد و ازدواج کردیم.
* مهریه همسرتان چقدر بود؟
یک جلد کلامالله مجید، یک حج واجب و 14 سکه بهار آزادی.
* اوایل زندگی مشترک چطور میگذشت؟
از همان اول ازدواج من وارد شورای شهر شدم به همین دلیل از همان ابتدا من خیلی حضور نداشتم و در این یازده سال همسرم از این بابت خیلی اذیت شد. بههرحال کار در شورا هم سنگین بود. در مسائل مختلف شهری، سیاسی، فرهنگی، ورزشی و ... باید کار میکردیم.
* ولی به نظر حجم کار در شورا کمتر از حجم کار در تیم ملی و اردو کشتی بودن است. اینطور نیست؟
شاید به لحاظ حجم کاری اینطور باشد ولی در تیم ملی و ورزش چند رویی وجود ندارد اما در سیاست چندرویی و بیصداقتی زیاد دیده میشود. من حس میکنم هر چه به جلو پیش میرویم شاهد این هستیم که در همه حوزهها اخلاق کمرنگ شده است.
* چند فرزند دارید؟
2 فرزند. پسرم 10 ساله و دخترم 7 ساله هستند.
* چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید؟
سعی میکنم مناسبتها برای ایشان هدیه بخرم؛ و همیشه حواسم هست که روز تولدشان، روز زن و سالگرد ازدواجمان را فراموش نکنم.
* بیشتر چه هدیهای ایشان را خوشحال میکند؟
دقیق نمیدانم. ولی فکر کنم هدایای نقدی بیشتر ایشان را خوشحال میکند. (با خنده)
* با توجه به این مشغله فرصتی هم پیش آمده که بتوانید در منزل به همسرتان کمک کنید؟
خیلی کم. ولی اگر قرار باشد که به ایشان کمک کنم، ظرف میشویم یا خانه را جمعوجور میکنم. ولی بههیچعنوان غذا درست کردن بلد نیستم. اگر همسرم در منزل نباشد ممکن است سه روز در منزل غذا نخورم.
* بایت اینهمه مشغله و نبودن شما در منزل همسرتان گله هم میکنند؟
بله. به دلیل اینکه همیشه برای خانه و بچهها وقت کم گذاشتم بنده خدا همیشه ابراز ناراحتی میکند. این واقعیت را باید قبول کنم که برای خانوادهام کم وقت گذاشتم.
* چقدر ممکن است در منزل عصبانی شوید؟
شغل شورا به نحوی بود که اگر عصبانی میشدم باید خیلی زود عصبانیت را تمام میکردم. در منزل هم چون خیلی حضور ندارم سعی میکنم وقتی هستم عصبانی نشوم. ولی اگر هم عصبانی شوم از منزل خارج میشوم.
* اگر با همسرتان دچار اختلاف سلیقه شوید این اختلاف سلیقهها را چطور برطرف میکنید؟
حتماً که بین ما اختلاف سلیقه وجود دارد و زمانی که بر سر موضوعی اختلافنظر داشته باشیم بحث کردن درباره آن را ادامه نمیدهیم و به سلیقه هم احترام میگذاریم. مثلاً در این انتخابات ریاست جمهوری هر دو به کاندیدای متفاوت رأی دادیم ولی به نظر هم احترام گذاشتیم. نه من به ایشان توضیح دادم و نه ایشان توضیحی دادند.
* اگر به گذشته برگردیم کدام را انتخاب میکنید؟ شورای شهر یا کشتی؟
حتماً کشتی. ولی یک نکته بگویم در دولت نهم و دهم ما را نخواستند و از ورزش بیرون کردند قرار بود من رئیس فدراسیون کشتی شوم و به دلیل مشکلاتی که با رئیس وقت فدراسیون پیش آمد از دنیای ورزش کنار گذاشته شدم و من هم برای خدمت به مردم شورای شهر را انتخاب کردم. ولی در شورا تجربیات بینظیری به دست آوردم و مسائلی که در شورا و مدیریت شهری یاد گرفتم با 100 سال ماندن در کشتی هم یاد نمیگرفتم به همین دلیل اگر الآن برگردم به ورزش حتماً خیلی بیشتر اثرگذار خواهم بود.
نظر شما