به گزارش «نماینده» مستند «قرارداد ۱۹ژوئن» روایتی از یک تطابق تاریخی از مذاکره ایران-آمریکا است. این مستند امروز دوشنبه ۲۸ فروردین از ساعت ۱۴:۳۰ در خبرگزاری تسنیم واقع در تهران، خیابان جمالزاده شمالی، کوچه شیرزاد، پلاک ۱۲ رونماییمیشود.
دانشجویان ایرانی در پی تسخیر سفارت آمریکا تعدادی از دیپلماتهای این کشور را گروگان گرفتند. ماجرای مبادله این گروگانها در دولت ایران تبدیل به جریان یک مذاکره طولانی مدت میشود. بهزاد نبوی از طرف دولت شهید رجایی سرپرست مذاکرات میشود. مذاکرهای که هنوز هم نتایج آن تمام نشده و در دادگاه بینالمللی لاهه در جریان است.
ایمان گودرزی مستندساز جوان کشورمان این مذاکرات را سوژه جدیدترین مستندش قرار داده است. «قرارداد ۱۹ژوئن» چیزی است که در تاریخ سیاسی ایران با نام بیانیه الجزایر شناخته میشود. اتفاقات عجیبی در جریان این مذاکرات رخ داده است که آن را بسیار بسیار شبیه به مذاکرات برجام کرده است.
گفتوگوی زیر با ایمان گودرزی در بهمن ماه سال گذشته منتشر شد که به بهانه مراسم رونمایی این مستند، بازنشر میشود:
مستند ۱۹ژوئن روایت عجیبی از یک مطابقت تاریخی است. همه چیز تکرار شده است. چه شد سراغ چنین سوژهای رفتید؟
اوائل دولت یازدهم، رئیس دولت معتقد بود که آمده تا مشکلات را در صد روز حل کند. برای من که پژوهشگر تاریخی هستم جالب بود بدانم که در کدام مقطع تاریخی ما توانستهایم در چنین فرصت کمی آنقدر تحول را در ساختار خراب اقتصادی ایجاد کنیم. رئیس جمهور قاعدتا باید وفا می کرد به وعدهاش. وقتی حرف از مذاکره با آمریکا شد متوجه شدم که ایده تحول صد روزه دقیقا همین است. لابد سه ماه مذاکره طول میکشد و بعد از آن با شکست این تابوی سیوچند ساله حتما دلار بخاطر شرایط روانیِ مثبت تغییر خواهد کرد، تحریمها برداشته خواهد شد و پولهای بلوکه شده بر میگردد. دقیقا همین شد و منظور همین بود.
رهبر انقلاب ابتدای مذاکرات گفتند که طرف مقابل «بدعهد» است؛ یعنی معامله و تجربهای داشتهایم اما کِی؟
جلوتر رفتیم و با صحبتهای رهبر انقلاب مواجه شدیم که فرمودند به این مذاکرات بد بین هستند چون طرف مقابل، طرفِ بدعهدی است. بدعهد یعنی حتما معاملهای بوده و پیمانی بستیم که نقض شده است. سالهاست با آمریکا روابطمان قطع است؛ تحقیق کردم که این پیمان بدعهدی کی بسته شده و چطور نقض شده است؟ نمیدانستم. واقعا نمیدانستم چه تعهدی با آمریکا داشتهایم و چه معاملهای کردهایم.
متوجه شدم که در مقطعی از تاریخ ایران قراردادی در ۱۹ژوئن سال۱۹۸۱ میلادی میان ایران و آمریکا بسته شده است که با نام بیانیههای الجزایر شناخته میشود. در این قرارداد بحث بر سر مبادله دیپلماتهای آمریکایی است که در جریان تسخیر سفارت این کشور در سال۱۳۵۸ به دست نیروهای انقلاب افتادند.
اسناد قابل توجهی را در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مورد مطالعه قرار دادم. از این منابع مکتوب حدود ۱۵۰ صفحه یادداشت برداری کردم. همه این کارها را کردم تا به یک طرح اولیه از یک فیلمنامه مستند برسم.
دنبال یک بدعهدی بودم اما یک تطابق کامل تاریخی را پیدا کردم
فکر نمیکردم این ماجرا انقدر با اتفاقات امروزمان مطابقت داشته باشد. فقط دنبال یک بدعهدی میگشتم اما به یک تطابق کامل با شرایط امروز کشور رسیدم.
سعی کردم یک راوی بیطرف باشم، البته بیطرفی با بیشرفی متفاوت است. بیطرفی را در روایت حفظ کردهام اما بالاخره موضع مستندساز مشخص است که اگر اینطور نبود اصلا سراغ چنین سوژهای نمیرفت. من از گفتارمتن فقط برای ایجاد پیوستگی تاریخی استفاده کردم تا وقایع را به یکدیگر متصل کنم. در گفتارمتنها به سمت جریانی غش نکردهام.
اصلا فکر نمیکردم مذاکرات ۱۹ژوئن انقدر مطابق قرارداد اخیرمان با طرف غربی باشد. حیرت انگیز بود. هرچه جلوتر میرفتم این تطابق را بوضوح میدیدم. عجیب بود که یکبار نظام این مسیر را رفته اما عبرت نگرفته و دوباره همان مسیر را تکرار کرده است. واقعا "همان مسیر".
این مستند به مفهوم آمریکا ستیزی گره خورده است. یعنی اولا باید فهمید که چه شد ملت ما مقابل آمریکا ایستاد، سفارتش را تسخیر کرد و بعد کار به مذاکرده بر سر دیپلماتها رسید.
فیلمها و آرشیو غنیای از تاریخ انقلاب اسلامی دارم چون حدود ۱۲ سال است که حوزه دغدغهمندیام تاریخ انقلاب بوده است. برخی از آنها را از تصویربرداران خصوصی خریدهام که تا بحال کسی آنها را ندیده است. ماهها طول کشید تا آرشیوم را بازبینی کنم آنهم فقط برای اینکه میخواستم بدانم اولین بار چه زمانی شعار «مرگ بر آمریکا» گفته شده است و به چه دلیلی این اتفاق افتاده است؟
از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب را رصد کردم. در شعارها و پلاکاردها حرفی از مرگ بر آمریکا نیست. البته در صحبتها و تاریخ انقلاب و ایران جای پای آمریکا خیلی زیاد است؛ مثل کاپیتولاسیون، کودتای ۲۸ مرداد، دخالت آمریکا در تشکیل و آموزش ساواک برای سرکوب انقلاب و ... اما مهم بود که اولین «مرگ بر آمریکا» را پیدا کنم.
«مرگ بر اسرائیل» را پیدا کردم. حدود سال ۱۳۴۸ است که در جریان مسابقات آسیایی فوتبال، تیم فوتبال اسرائیل به ایران آمده و در ورزشگاه امجدیه مقابل تیم ایران قرار گرفته است. در آنجا تماشاگران شعار مرگ بر اسرائیل سر دادند.
موقع تسخیر سفارت، شاه هنوز زنده بود. دانشجویان مبادله او با گروگانها را مطالبه میکنند اما شاه عمر چندانی نمیکند. تصاویری از فرح در مستند هست که انگار این مرگ را هم مشکوک میداند.
شاه از ایران فرار کرد و به قاهره رفت. پس از آن چندبار بین کشورهای مختلف دست به دست شد و نهایتا برای درمان به آمریکا رفت و توسط این کشور پذیرفته شد. اعتراض های گوناگونی شد. شاه اصلا با همین اعتراضها بود که مجبور شد از کشورهای دیگر هم خارج شود. ورود شاه به آمریکا حتی با اعتراض مردم مسلمان سایر کشورها مثل فلسطین هم مواجه شد.
اولین «مرگبر آمریکا» مقابل بیمارستان شاه در قلب آمریکا گفته شد
ایرانیهای مقیم آمریکا مخصوصا دانشجویان ایران مقابل بیمارستان محل بستری شاه در آمریکا تجمع کردند و آنجا برای اولین بود که مردم شعار «مرگ بر آمریکا» را سر دادند. این در شرایطی بود که سفارت آمریکا هم تسخیر شده بود و مردم اسناد خیانتها و توطئههای این کشور علیه ملت ایران را دیده بودند. «مرگ بر آمریکا» شعار منحصر بفردی است که هنوز هم ادامه دارد و فراموش نشده است، حتی به مردم انقلابی کشورهای دیگر هم صادر میشود.
شاه مُرد تا آمریکا معادله مبادله را تغییر دهد
تسخیر سفارت ۴۴۴ روز طول کشید. اگر سیاستهای غلط آمریکا نبود انقدر طول نمیکشید. دانشجویان بازگشت شاه را برای آزادی گروگانها مطالبه میکنند. شاه در برابر گروگانها. آمریکا معادله را تغییر میدهد و با دستکاری روال درمانی شاه، موجبات مرگش را فراهم میکند. شاه دوباره به مصر بر میگردد و تحت درمان قرار میگیرد اما تعلل پزشکان آمریکایی و قهر پزشکان فرانسوی مسئلهایست که فرح اذعان دارد. آمریکا نمیخواست شاه در ایران محاکمه شود. اعترافات او درباره نقش آمریکا بار روانی سنگینی علیه ایالات متحده ایجاد میکرد، بهمینخاطر معادله را با مرگ شاه تغییر داد.
بالاخره ماجرای مذاکره آغاز میشود و پای ایران و آمریکا به میز مذاکره باز میشود.
دولت بنیصدر در راس کار است و میخواهد به آمریکا برود تا برای آزادسازی گروگانها مذاکره کند. اما امام کار را از دست دولت خارج میکند و آن را به مجلس میسپارد. امام ۴ خط قرمز برای این مذاکرات مشخص میکند.
۴خط قرمز امام اینها بود: برگرداندن اموال بلوکه شده شاه، برگرداندن اموال بلوکه شده ملت ایران، برگرداندن اجناس نظامی خریداری شده مثل جنگندههای F۱۶ و ناوهای دریایی و در نهایت عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران.
مجلس یک کمیسیون تخصصی برای پیگیری خطوط قرمز تعیین میکند و در حوزه اجرای این مفاد خوب عمل میکند.
با شروع جنگ، وقفهای ایجاد میشود و کشور درگیر مرزها میشود. حالا بنی صدر رفته و رجایی در راس دولت است. دولت هم بهزاد نبوی را بعنوان سرپرست تیم مذاکره کننده تعیین میکند تا در چهارچوبی که مجلس تعیین کرده است با آمریکا مذاکره کند.
من مناظرههای نبوی در ابتدای پیروزی انقلاب را دیدهام. تنها مقابل شش نفر از نمایندگان گروهکها مینشست و پاسخ آنها را میداد. این مناظره ها در تلویزیون پخش شده است. نبوی واقعا بر همهشان غلبه میکرد. او آدم باسوادی است اما در لایه دوم این شخص میتوان فهمید که به غرب اعتماد عمیق دارد. همین اعتماد اوست که میگوید «بیانیه الجزایر را نخوانده امضا کردم». انقدر به آنها اعتماد دارد. در رجال سیاسی امروزمان هم این ماجرا را میتوانیم در شخصیت آقای روحانی رئیس جمهور ببینیم. انقدر به غرب اعتماد دارد که با اطمینان میگوید در ۱۰۰ روز اوضاع را سامان میدهد.
تسخیر سفارت آمریکا آنقدر برای امام مهم است که با وجود بحرانها متعدد کشور، استعفای دولت را هم میپذیرد
در مستند ۱۹ ژوئن جای دو نفر بشدت خالی است. امام خمینی در این ماجرا و در جریان مذاکره انگار کنار گذاشته شده است. بالاخره مذاکره با آمریکا آبروی انقلاب است و مگر میشود که بنیانگذار انقلاب موضعگیریای نداشته باشد؟ همین الان در ماجرای برجام بسیاری از موضعهای آیت الله خامنهای را دیدهایم. چرا در مستند شما چیزی از حضور امام خمینی نمیبینیم؟
امام به این ماجرا ورود دارد. اولا باید اختیارات قانون اساسی به ولی فقیه را بررسی کرد. دولت رجایی همگام با انقلاب است و امام اعتماد دارد. امام فضا را مدیریت میکند. در سال ۱۳۵۸ کشور درگیر جداییطلبها در گوشه گوشه کشور است. کشور روزهای سختی را پیش رو دارد و در میان همه این دشواریها، دولت موقت هم بخاطر تسخیر سفارت آمریکا استعفا میدهد اما مسئله آمریکا برای امام بسیار مهم است تا جایی که استعفای دولت را میپذیرد.
در این ۴۴۴ روز که تسخیر سفارت انجام میشود، اتفاقات متعددی رخ میدهد. تحریمهای آمریکا هم شروع میشود. امام میگوید اگر میخواهید به ما آب و غذا ندهید ما فرزند رمضانیم و اگر بحث بر سر نبرد مسلحانه است، ما فرزندان عاشوراییم.
حتی گفتم که امام در ابتدا کار را از دست دولت بنیصدر خارج میکند و پیگیری امورات مذاکره را با تعیین ۴ خط قرمز به مجلس میسپارد. رهبر همه بحرانها را مدیریت میکند. اینها بحرانهایی است که هرکدامش برای فروپاشی یک کشور کافی است.
اگر قرار است تاریخ کسی را توبیخ کند، آن مجلس شورای اسلامی است. امام تا لحظات آخر میایستد ومذاکرات را از دهان گرگ خارج میکند و به مجلس انقلابی میسپارد. مجلسی که امین است و رئیسش آیت الله هاشمی رفسنجانی است. مجلس در جایگاه نظارتی خوب ورود پیدا نمیکند که بفهمد تیم مذاکره کننده چه گفته، چه شنیده و چه امضا کرده است.
امام خمینی فرمودند ماجرای آمریکا مثل میوهای بود که عصارهاش را گرفتیم و تفالهاش را پس دادیم
بعدا از امام خمینی یک سخنرانی پیدا کردم که درباره همین موضوع مذاکرات صحبت کردند و گفتند: «ماجرای آمریکا مثل یک میوهای بود که ما عصارهاش را گرفتیم و تفالهاش را برای آنها گذاشتیم.» یعنی امام هرآنچه میخواست از تسخیر سفارت آمریکا کسب کرد و تابوی قدر قدرتی آمریکا را شکست.
روش امام در آزادسازی گروگانها حیرتانگیز است. آرزو را به دل کارتر میگذارد. دقیقا موقعی آنها را آزاد میکند که موقع تحویل دولت آمریکا از کارتر به ریگان است.
امام یک دپیلمات انقلابی است. الان هیچ حزبی در آمریکا نمیتواند ادعا کند که گروگانها را او آزاد کرده است، نه دموکرات و نه جمهوریخواه. امام درست در لحظه خلا زمانی تحویل دولت کارتر به ریگان گروگانها را آزاد کرد.
اولین نفری که جایش در مستند خالی بود را صحبت کریم، حالا راجع به مهرهای مهم باید حرف بزنیم. چرا بهزاد نبوی در مستند شما نیست؟ او زنده است و بهترین کسی است که میتواند به همه این ماجراها پاسخ دهد.
برایم مهم بود که روایتی بیطرفانه از تاریخ داشته باشم پس سعی کردم از هر طیف و جریانی یک راوی در مستند بگذارم، بهمینخاطر سراغ آقای نبوی هم رفتم.
اعضای تیم مذاکرهکننده از تماسم حسابی ترسیدند، خیال میکردند در جریان مذاکرات اخیر هم پایشان وسط میآید
بسیار محافظهکارانه برخورد کرد و واقعا اذیتمان کرد. حرف از آزادی و دانستن برای مردم میزنند اما خودشان را اینطور در لایههای امنیتی محصور میکنند. با بقیه تیم مذاکره کننده که تماس گرفتم هول برشان داشته بود و ترسان لرزان میپرسیدند که شمارهشان را از کجا پیدا کردهام؟ آنقدر خرابکاریشان واضح است که میترسیدند در جریان مذاکرات برجام هم پای آنها وسط بیاید. آنها میگفتند اگر نبوی گفتوگو کند و بعد به ما زنگ بزند که گفتوگو کنید، ما هم مشکلی نداریم و حرف میزنیم.
بهزاد نبوی سرپرست هیئت ایرانی در مذاکره با آمریکا بود
بهزاد نبوی هم گفت اول از محمد خاتمی مصاحبه بگیریم بعد سراغ او برویم. گفت در فضایی که محمد خاتمی ممنوعالتصویر است و حضور ندارد، چطور میتواند صحبت کند؟ گفتم محمد خاتمی ربطی به پرونده مذاکرات ۱۹ژوئن ندارد!
بسیار بسیار وقت و هزینه کردم تا به او برسم. بخاطر فتنه سال ۱۳۸۸ مدتی را در زندان بود و وقتی سراغش رفتم یادی از آن دوران هم میکرد و میگفت که تازه آزاد شده است.
توانستم اعتمادش را جلب کنم. چند ده بار مکالمه تلفنی داشتم و سعی کردم او را راضی کنم. بالاخره هماهنگ شد که به خانهاش برویم. خانه او در یک برج گرانقیمت در یکی از مناطق بسیار گرانقیمت تهران واقع است. فضای خاص امنیتی هم آنجا حاکم است که البته این مراقبت، حکومتی نیست و با هزینه شخصی ساکنان آن برج تامین میشود.
نبوی اعتراف کرد که اصلا سواد دیپلماتیک نداشته است؛ ۲روز بعد گفت اگر فیلم مصاحبه پخش بشود شکایت میکند
حدود دوساعت در خانهاش بودم و مصاحبه را ضبط کردم. پرونده مذاکرات آنقدر روشن است که دیگر جای ابهامی ندارد اما در جریان مصاحبه کاملا آرام و منطقی سوالها را پرسیدم تا نبوی بر اثر نوع نگاهم به ماجرا، مصاحبه را ترک نکند. روایتش را میخواستم نه دفاعش. دائما توجیه میکرد. در نهایت اعتراف کرد که «در آن مقطع تاریخی اصلا سواد دیپلماتیک نداشتیم».
دو سه روز بعد از ضبط تماس گرفت و گفت که اگر فیلم پخش بشود شکایت میکند و پیگرد قضایی میکند.
چرا؟ مگر وسط مصاحبه بخودش تسلط نداشت و نمیدانست که چه میگوید؟
میدانست. اما بعد از مصاحبه متوجه شد که ما از خودشان نیستیم.
مگر شما از کجایید؟
من مستندساز مستقل هستم و از جایی حقوق نمیگیرم. به جایی وصل نیستم و استخدام نهاد و ارگانی هم نیستم. طرح مستند مینویسم و به اشخاص و سازمانهای مختلف عرضه میکنم و اگر آنها نظرشان مثبت باشد، بودجهای را میگیرم و کار را میسازم. اکثر مستندسازها همینطور هستند.
نبوی با پایگاه فکری من به عنوان مستندساز مشکل داشت
بهزاد نبوی با پایگاه فکری من مشکل داشت. او متوجه شده بود که فیلمساز از چه پایگاه فکری است.
به او گفتم که تعهد محضری میدهم تا قبل از پخش فیلم آن را نشانش دهم و اگر جایی از تاریخ را تحریف کرده بودم اقدام به حذف کند. حتی به بهزاد نبوی گفتم حاضرم تعهد بدهم که فیلم را از رسانه ملی پخش نکنم و آن را فقط بعنوان یک اثر جشنوارهای عرضه کنم، بازهم نپذیرفت.
من صدای مسئول دفتر را در فیلم گذاشتم که مشغول هماهنگی با او هستم. این یعنی مخاطب متوجه شود که فیلمساز سراغ آنها رفته ولی همانها هستند که فراریاند. ماجرا به شکلی پیش رفت که عملا مجبور شدم گفتوگوی نبوی را حذف کنم. تحقیق کردم و آرشیوی از حرفهای نبوی پیدا کردم. دیدم که این آرشیو آنقدر خوب هست تا بتواند روایت را پیش ببرد
اصل حرفهای نبوی در آن مصاحبه حضوری چه بود؟
توجیه میکرد.
مگر میشود؟ همه چیز رفته، گروگانها آزاد شدند و هیچ چیز هم دریافت نشده است!
آقای عراقچی را دیدید که چطور از برجام دفاع میکند؟ این هم همانطور است.
عراقچی قبول ندارد که اشتباه کرده اما نبوی در فیلم میگوید که متوجه ماجرا نبودهایم و نفهمیدیم چه شد. خود شما از او نقل کردید که گفت در آن مقطع اصلا سواد دیپلماتیک نداشته است.
نبوی این حرفها را برای خودم گفت، یعنی وقتی دوربین خاموش بود؛ اما دوربین که روشن میشد اصلا نمیپذیرفت که اشتباه کرده است.
باز هم از آن مصاحبه بگویید. نبوی دیگر چه گفت؟
گفت «سوادمان همینقدر بود و بیشتر از این چیزی بلد نبودیم». اساسا بنیاد انقلاب را قبول نداشت و گفت که کلا انقلابها غلط است. بارها گفته است که ولیفقیه را قبول نداشته اما زورش به امام نرسیده است. همین حرفها را آنروز هم گفت.
در میان مصاحبه مایوس شدم، دیدم عراقچیوار همه چیز را توجیه میکند. میگفت تندروهای داخلی اجازه ندادند تا از مذاکرات دفاع کنیم. در طرح سوالها رعایت کردم تا تند نپرسم چون نگران این بودم که میز مصاحبه را بهم بزند.
این فیلم را دوست دارم چون وقایع سال ۱۳۶۰ را میبینیم اما داستان امروزمان در آن هویدا هست.
نظر شما