به گزارش «نماینده»، جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد پرند با سعید جلیلی نماینده مقام معظم رهبری در شورای عالی امنیت ملی دیدار و گفتوگو کردند.
در ادامه متن کامل سخنان سعید جلیلی میآید:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین، و صلی علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ الْفُلْکِ الْجَارِیَه فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَه. (۱)
خدمت شما عزیزان سلام عرض میکنم و خوش آمد میگویم. چنین جلساتی که با نظرات شما عزیزان و نگاهها، رویکردها و سئوالاتتان آشنا میشوم بسیار مغتنم است و در حد فهم و بضاعت اندکی که هست با هم مباحثه میکنیم و برای درک این موضوعات میتوانیم با هم به پاسخی برسیم و این بسیار مغتنم است.
شور و علاقه شما یاد آور حال و هوای بسیجی ها و شهدای دهه ۶۰ است
اولین نکتهای که میخواهم خدمت شما عزیزان عرض کنم این است که به عنوان یک شاهد، شور و نگاه و علاقهای که در شما عزیزان میبینم مشابه همانی است که در سالهای جنگ در دوستان بسیجی و شهدای آن زمان میدیدم. یعنی خیال نکنید آنها دست نیافتنی هستند. نه! الان هم اگر کسی بیاید و به روی ما اسلحه بگیرد، طبیعی است شور ما هم بیشتر میشود، آن موقع جنگ و اقتضای آن شرایط بود و اگر آن اقتضائات تکرار شود با شور و شعوری که در شما میبینم، مطمئن هستم همان حالات در شما هم بروز مییابند.
شاید یکی از دلایلی که اثبات این مدعاست، این است که همین عزیزانی که از نسل شما مدافع حرم شدهاند و به آنجا میروند و با همان حالت همان حماسهها را تکرار می کنند، نشان میدهد اگر این نسل آن فرصت برایاش پیش بیاید، هیچ چیز کمتر از آن نسل ندارد.
اسطوره های جنگ هم سن و سال شما بودند!
در همه ابعاد اینگونه است. مدتی قبل به دعوت دانشگاه آزاد شهرضا به آن شهر رفتیم و صحبتی کردیم. طبق روال معمول وقتی به شهرستانی میرویم، توفیق مییابیم به مزار شهدای آن شهر هم برویم و در آنجا هم این اتفاق افتاد. یکی از شهدایی که در آنجا آرمیده شهید همت بود. در آنجا به دوستان گفتم وقتی ایشان شهید شد فقط ۲۸ سال داشت! حالا وقتی فرمانده بود جوان تر بود. خیلی از فرماندهان ما و کسانی که امروز به عنوان اسطورههای جنگ میشناسید، در زمان اسطوره بودنشان همسن و سال شما بودهاند. مثلاً شهید کاوه وقتی شهید شد ۲۴ سال داشت.
همه اینها هم سن و سالهای شما بودند و توانستند در آن عرصهها نمونههای بسیار ارزشمندی را نشان بدهند. فرصتی برایشان پیش آمد و خدا به آنها این توفیق را داد که در آن فرصت به بهترین وجه تمام توان و استعداد خود را به کار بگیرند و به قلهها هم رسیدند که غبطه خیلیها را برانگیخته است که خوش به حالشان چه مقام و جایگاهی پیدا کردند. عرضام این است که این یک «نگاه» است و در آن زمان «بخشنامه» ای در کار نبود، بلکه یک تفکر و فرهنگ بود. این تفکر، فرهنگ و نگرش را باید شناخت. اگر از آن درک صحیح پیدا کنید و به هر میزانی که به آن نزدیک شوید، به آن شهدا و کسانی که برای شما الگو هستند، نزدیک شدهاید
لحن متفاوت امام در دیدار با رزمنده ها
سالهای انقلاب بین ۸۰ سالگی تا ۹۰ سالگی عمر امام بود. موقعی که از تبعید به ایران تشریف آوردند ۸۰ ساله بودند و در زمان رحلتشان ۹۰ سال داشتند. امام بعد از ۸۰ سال در سالهای انقلاب برای مردم صحبت میکرد. عرفا و علما را دیده بود و فراز و نشیبهای بزرگی را در طول عمرش طی کرده بود امام با هیچکس تعارف نداشت و در مورد هیچکس اغراق نمیکرد.
امام با این ویژگیها راجع به افراد خیلی دقیق صحبت میکردند. حسینیه جماران محل ملاقاتهای فراوانی بود، مثل حالا که خدمت حضرت آقا میروند. اگر میتوانید آرشیوهای صوتی و تصویری را بشنوید و ببینید، دقت کنید که وقتی جمعی از رزمندگان به دیدار امام میآمدند، امام چه میگفت؟ یکمرتبه ادبیات امام کانّه متفاوت میشد و مثلاً میگوید این چهرههای نورانی را که میبینم غبطه میخورم! امام تعابیری را در مورد رزمندگان به کار میبرد که انسان میگفت این همه مسئولین و افراد مختلف به دیدار امام میآیند و انسان هیچوقت این تعابیر را از ایشان نمیشنود، ولی حالا یک مشت بچه رزمنده هم تیپ شما از جبهه آمدهاند و امام یکدفعه شروع میکرد حرفهای خاصی بیان می کرد.
توصیه امام به بزرگان دینی: یک بار هم که شده وصیتنامه شهدا را بخوانید!
و یک بار در جمع علمای بزرگی امام مطرح کردند: «یک عمر مطالعه و تحقیق کردید و خدا قبول کند. یک بار هم بنشینید وصیتنامه شهدا را بخوانید!» یک جوان دانشآموز نشسته و وصیتنامه نوشته است و امام به علما توصیه میکنند آن را بخوانند! این وصیتنامه مگر چه دارد؟ امام کسی نبود بخواهد تعارف یا اغراق کند. از آن طرف هم که میگویند امام در اوج عرفان بود. یکی از مواردی که میگویند این است که مباحث عرفانی امام در حجاب سیاسی ایشان قرار گرفت، در حالی که عرفان امام مرتبه بسیار بالایی داشته است. چگونه است که کسی در آن اوج سیاست و عرفان اینگونه بحث میکند؟
جلوگیری از «نفوذ»، محور اصلی پیام امام به مناسبت بسیج دانشجویی
اکثر شما باید متولدین سالهای ۱۳۶۷، ۱۳۶۸ به بعد باشید و در آن زمان اصلاً به دنیا نیامده بودید. امام در آخرین پیامی که برای بسیج میدهد میگویند امروز یکی از ضروریترین تشکلها بسیج دانشجو و طلبه است. بعد تمام مختصات، وظایف و کارویژههایاش را بیان میکند. در آنجاست که امام میگوید بسیجیای که دارم از آن حرف میزنم یعنی چه؟ تفکر بسیجی چیست؟ یک زمانی آن پیام را حفظ بودم و الان هم شاید بعضی از جملاتش در خاطرم مانده باشد. بهقدری این جملات دقیق هستند کانّه امام امروز را میدید. اولاً میگوید تفکر بسیجی چیست و از خدا میخواهیم مرا با بسیجیان محشور کند و افتخارم این است که یک بسیجی هستم. بعد میگوید تفکر بسیجی چیست و سپس مشخصاً به بسیج دانشجویی اشاره میکند و میگوید باید شکل بگیرد و این وظایف را هم به عهده داشته باشد. بعد میگوید به فکر حکومت جهانی بزرگ اسلام باشید، آن هم با یک افق بزرگ و نه یکی دو کار... حل مسائل اعتقادی بسیجیان، پاسداری از اصول تغییرناپذیر نظام و مقابله با ایادی شرق و غرب و نفوذیها. امام در آنجا نفوذ را مطرح میکنند.
آنچه که امام مطرح و تعریف میکند طوری است که اگر کسی بخواهد الگو قرار بدهد، همان کافی است. باید روی اینها بحث و کار شود که انسان یک فهم صحیح پیدا کند.
فضای انقلابی بودن را حفظ کنید
در این موضوعات آنچه که اهمیت دارد این است که فضایتان انقلابی باشد. در آن عالم و فضا که قرار بگیرید، خود به خود اقتضائات آن را هم میفهمید. بسیاری از رزمندگان و اسطورههایی که از آنها یاد میکنیم، شاید در عمرشان حتی یک بار هم امام را ندیده باشند، اما چون در عالم و فضای امام قرار گرفتند دقیقاً همان چیزی بودند که امام میخواست و متقابلا خیلیها بودند که شاگرد امام بودند و تا لحظه آخر هم با امام بودند و نه آن زمان که تا الان هم نمیتوانند با تفکر امام ارتباط برقرار کنند!
روستایی که با ۷۰۰ نفر جمعیت، ۷۰ نفر شهید داده است!
دو سال قبل به روستایی رفتم وسط کویر کرمان به نام «گنجان». این روستا در زمان جنگ بیشتر از ۷۰۰ نفر جمعیت نداشت اما از این تعداد ۷۰ نفرشان شهید شدند! اینها اصلاً به جنگ چه ربطی داشتند؟ اگر جنگ ده سال هم طول میکشید به آنجا نمیرسید. اما ببینید چه ارتباطی با امام برقرار کرده اند که چنین فضایی ایجاد میشود که از یک روستای ۷۰۰ نفری ۷۰ نفرشان شهید میشوند! حالا اسیر و جانبازهایشان به کنار. وقتی سئوال کردم گفتند اکثرا به غیر از زن و بچهها به جبهه رفته بودند. یعنی باید ۴۰۰ نفر رفته باشند که ۷۰ نفر شهید شوند! اما ممکن است کسانی تا روز آخر در اطراف امام بوده باشند، ولی نتوانسته باشند این ارتباط را برقرار کنند.
سابقه خوب، تضمینی برای عاقبت به خیر شدن هیچ کدام از ما نیست
یکی از دوستان سوال کردند که چگونه میتوان بسیجی ماند؟ این عرصه «آزمایش» است. اگر یکی بگوید من در جنگ بودم، دیگری بگوید در زندان بودم، سومی بگوید قبل از انقلاب اینطور بودم و... هیچکدام از اینها تضمین برای اینکه آیندهام انقلابی بماند نخواهد بود. هر کسی باید حواساش جمع باشد. اگر یکی بگوید در بسیج بودهام؛ دیگری بگوید سابقهام اینگونه است؛ سومی بگوید فلان کتاب را خواندهام؛ همه اینها خوب است ولی تضمینکننده نیستند! اواخر از امام پرسیده بودند اگر بخواهید یک دعا در باره خودتان بکنید چیست؟ امام گفته بودند دعا میکنم عاقبت به خیر شوم! امام با آن همه مجاهدت و تقوا این حرف را میزدند. اینکه در ادعیه می خوانیم خدایا! ما را حتی لحظهای به خودمان وا مگذار، به همین خاطر است.
چون حزب اللهی هستیم و حرف درست می زنیم، مجوزی برای دروغ؛ غیبت و تهمت نداریم
نفوذ که گفته میشود، فقط نفوذ سیاسی نیست که جاسوسی بیاید و گوشهای از اتاق بنشیند و ببیند ما چه میگوییم. یک وقتی نفوذ این است که یکمرتبه دچار غرور شویم و بگوییم من که خوب هستم! همین جا لحظه سقوط است! اگر احساس کنید چون بسیجی هستید میتوانید راجع به همه هر حرفی را بزنید، یا در بعضی جمعها میبینید برخی دوستان چون احساس میکنند دارند بر مبنای خوبی حرف میزنند، پس اگر دروغ، تهمت، غیبت و... باشد اشکال ندارد، این همان نفوذ است! اینطور نیست که چون حزباللهی هستیم و بحث خوبی را مطرح میکنیم، میتوانیم بهراحتی به هر کسی دروغ بگوییم، تهمت بزنیم و غیبت کنیم. یکی از راههای نفوذ اینهاست و باید به اینها توجه کنیم. فرق شما با طرف مقابل همان است که امام گفت آن تفکر «بسیجی» است. اگر در جایی دیدید دارید جور دیگری عمل میکنید، دیگر آنچه که باید باشید نیستید، وقتی آن حرف را زدید یعنی دارید از آن تفکر خارج میشوید. اینکه ما میگوییم حدود الهی یعنی چه؟ حدود یعنی مرزها و هر جا از مرزها عبور کردید، یعنی نفوذ انجام شده است.
آنچه که ما به آن افتخار میکنیم و آن را باور داریم چیست؟ این است که اگر میگوییم کشور ما ارزشهایی داشته است، چنین ارزشها و موفقیتهایی را در پی داشتهاند. اگر امروز ادعا میکنیم در این دوران بود که بهرغم اینکه همه دنیا آمد و به ما حمله نظامی کرد و تانکهایاش را هم داخل کشور آورد، ولی نتوانست یک وجب از خاک ما را بگیرد. چه چیزی این را حفظ کرد؟ آنچه که ما را حفظ کرد و نگه داشت، ایمان بود. ایمان یک مرز قوی ایجاد کرده بود که در داخل همتها، کاوهها، برونسیها و... پیدا و اجازه نمیدادند دشمن وارد شود و جلوی نفوذ را میگرفتند. دشمن هم این را فهمیده است و میگوید اگر این مرز ایمان بشکند، میتواند جلو بیاید.
ما باید بدانیم این باورها چه هستند؟ به فرمایش حضرت آقا منابع قدرت ما چیست؟ دشمن میخواهد این را تهی کند، پس اگر این را حفظ کردید، جلوی نفوذ را گرفتهاید. آیا چند تا آدم رفتند و این کار را کردند یا یک ملت ایستاد؟ صد تا موشک هم که بخورد باز مقاومت میکند و میایستد. این چگونه حفظ میشود؟ شما در دانشگاه خودتان چقدر دانشجو دارید؟ ۱۵ هزار تا؟ اینها همه سربازهای این جبهه هستند. باید بدانیم دانشجوهای دیگر مثل خواهر و برادرهای ما هستند. شما باید به آنجا بروید و بحث کنید. حالا این اثرگذاری در سطح کل کشور چه وقت انجام میشود؟ وقتی بتوانید افکار عمومی را «اقناع» کنید که این حرفها درست هستند.
حرف حق اول باید برای خودمان اثبات شود، بعد با زبان اقناعی به گوش مردم برسد
اگر باور ما این است که حرف و اندیشه ی ما حق است. اگر حق است، پس باید بتوانیم از آن دفاع و تبلیغش کنیم. پس اگر این حقیقت است، قابل دفاع و مایه افتخار است و باید صحبت کرد. چه وقت میتوانید بقیه را اقناع کنید؟ وقتی برای خودتان «اثبات» شود. ممکن است طرف مقابل مثلا به شما بگوید چرا باید به امریکا بیاعتماد بود؟ من قبول ندارم! نمیشود جواب داد همین هست که هست! باید حرف قانع کننده و منطقی بزنید. یعنی مثلاً بگویید اینکه گفته میشود نمیتوان به امریکا اعتماد کرد، بر اساس این شواهد تاریخی، سیاسی و شواهد روز است و منطقاش این است. برادر یا خواهری که با شما صحبت میکند که دشمن این نظام نیست و حتماً با شما مشترکاتی دارد و اگر حرف منطقی از شما بشنوند اتفاقاً به شما علاقمند میشود و میگوید ببین چقدر حواساش جمع است، چقدر تحلیل دارد و دقیق مطالب را میفهمد!
یا اگر میگوییم اقتصاد مقاومتی باید اجرا شود، باید بفهمیم این مساله یعنی چه؟ اگر کسی آمد و گفت این چه مملکتی است، همین الان چهار تا از برادرهایم بیکار هستند، اگر برایاش توضیح داده و اثبات شود که اتفاقاً بیکاری آنها با همین اقتصاد مقاومتی رفع میشود، اوهمراه شما می شود. این اقناع کار میخواهد در سطح همه جامعه، هر کسی در حد خودش. من در این حد میتوانم، شما در حد دانشگاهی میتوانید. هر کسی وظیفهاش را انجام بدهد، اقناع عمومی انجام میشود. باید کار کرد و زحمت کشید.
برای این هدف باید زحمت کشید، نه اینکه فقط سرگرم تلگرام شد!
به خاطر همین باورم این است وظیفهای که الان به عهده شماست، کمتر از زمان جنگ نیست. راهیان نور کار خوبی است اما اینطور نیست که بگوییم یک چیزی بوده و تمام شده و ای کاش ما در آن زمان و مکان بودیم و مثلاً ۳۰ سال پیش و فقط در منطقه شلمچه میشد این کار را کرد. امروز هر جایی همین است. امروز عرصهها فراهم هستند، ولی زحمت دارد. باید کار کرد. نباید نشست و فقط مشغول تلگرام شد!
برای این کار باید زحمت کشید، مطالعه، حوصله و وقت گذاشتن میخواهد. تعارف که نداریم، میپرسید: «چند ساعت مطالعه میکنید؟» جواب میدهد: «هیچی!» یا «کم!» سئوال میکنید: «چند ساعت با موبایل کار میکنید؟» میگوید: «چهار ساعت!» معلوم است دیگر وقتی برای شما نمیماند!
به جای سوالات جزیی باید به چارچوب تحلیلی رسید
جنگ نرم اینگونه است؛ گلولهاش یک شبهه، تانکاش یک سئوال و شیمیاییاش یک شایعه است که ناگهان فضا را مسموم میکند و همه منطقه خودی و غیر خودی مجبورند ماسک بزنند. در اینجا وظیفه چیست؟ در جنگ سخت فقط یک منطقه خاص آلوده میشد، ولی در جنگ نرم تا عمق خانههای من و شما آلوده میشود و یکمرتبه میبینید کل فضای جامعه تحت تأثیر قرار گرفته است. خواهشام این است که دوستان در این موضوعات بیشتر از اینکه سعی کنید پاسخ یک موضوع جزیی سئوال شود، یک چهارچوب صحیح داشته باشید. کمکم هر کسی باید تبدیل به یک چشمه شود که خودش بجوشد، خودش حرف داشته باشد وگرنه هنوز از اینجا بیرون نرفتهاید سه پیامک برایتان میآید و دوباره ده سئوال جدید برایتان ایجاد میشود. باید به آن چهارچوبها برسید.
در موضوعات، بیشتر از اینکه بگویید جواب این چیست یا جواب آن، مهم این است که آن چهارچوب تحلیلی دست ما بیاید و بر مبنای آن چهارچوب تحلیلی بتوانیم بحث کنیم. مثلاً می پرسند بیایید قضیه سوریه را توضیح بدهید، بعد میگوید جواب عراق چیست؟ بعد عراق را جواب بدهید، میگوید حالا یمن چه شد؟ ولی اگر تحلیل داشته باشید که دنیا چیست؟ چه مناسباتی است؟ نظام سلطه چه نقشهای دارد؟ برای کشور و منطقه ما چه بحثهایی را دنبال میکند و چه روندی را داشته است؟ اگر فردا در جای دیگری هم اتفاق افتاد، خودش جواب را پیدا میکند و میگوید این هم در همان پازل میگنجد.
اگر امروز در موصل میبیند این اتفاق افتاد می فهمد این ادامه سوریه است. اینطور نیست که بگوییم یک بحث و پرونده جداست. این را خودش میتواند تحلیل کند و ربط اینها را به هم بفهمد. آنوقت سلسله کاری را که انجام میشود را میفهمد. امروز حرکت مدافعان حرم ارزشمند است، برای اینکه او این را میفهمد، یعنی اینها عمیقترین بچههایی هستند که تحلیل راهبردی دارند. او میفهمد که موضوع چیست. بحث این نیست که بگوییم فلان منطقه چه ربطی به ما دارد؟ من که در گرگان و چالوس هستم، این قضایای حلب چه ربطی به من دارند؟ هفته پیش به چالوس منزل یکی از شهدای حرم رفته بودیم. خب آن جوان تحلیل عمیق راهبردی داشت که حاضر شد جاناش را برای این موضوع بدهد.
آقا یک زمانی گفتند چه بسا یک راننده میشود جزو خواص چون به یک چهارچوب تحلیلی رسیده است که هیچ چیز نمیتواند تکاناش بدهد وگرنه افرادی را داشتیم که در دانشگاه یا حوزه یا حتی در کنار امام بودند و به اندک چیزی تغییر میکردند. چرا؟ چون به چهارچوب امام نمیرسید. این مهم است که بفهمیم آن چهارچوب چیست؟
استخراج «چهارچوب تحلیلی» از بیانات یک سال آخر حیات امام
برای رسیدن به این چهارچوب از شما خواهش میکنم حتماً تمام پیامهای یک سال آخر عمر شریف امام را بخوانید. امام عصاره تمام تجارب علمی، عرفانی، اخلاقی، سیاسی و حکومتی خود را در این یک سال به نسل آینده منتقل میکند. یعنی تقریباً از فروردین سال ۱۳۶۷ تا اردیبهشت سال ۱۳۶۸ را که آخرین پیامهای امام است بخوانید. امام مرتباً میگوید اسلام ناب- اسلام امریکایی و شاخص میدهد که اسلام ناب اینطور است، اسلام امریکایی هم اینطور!
خودتان مسایل را تحلیل کنید و منتظر «کد» نباشید!
همین حرفهایی که آقا در چند ماه اخیر دو باره میزنند: «انقلابی، غیر انقلابی». بنشینید و اینها را با هم مقایسه کنید. انقلابی یعنی چه؟ امام دائماً میگوید اسلام ناب، اسلام انقلابی یعنی چه؟ این همان بحث مهمی است که باید کار شود. آنگاه بر همین مبنا سعی بر تحلیل موضوعات کنید. پیش خودتان نگویید حالا مثلاً بنده دانشجویی در پرند هستم، اطلاعاتام کم است و اخبار پشت پرده را هم نمیدانم و ممکن است تحلیلهایم اشتباه باشند! یک بار آقا فرمودند:
«بنده دلم میخواهد این جوانان ما، شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتی دانشآموزان مدارس -روی این ریزترین پدیدههای سیاسی دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلی هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایی را که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسی کنند. کشوری که جوانانش سیاسی نباشند، اصلاً توی باغ مسائل سیاسی نیستند، مسائل سیاسی دنیا را نمیفهمند، جریانهای سیاسی دنیا را نمیفهمند و تحلیل درست ندارند، مگر چنین کشوری میتواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند!؟ بله، اگر حکومت استبدادی باشد، میشود. حکومتهای مستبد دنیا، صرفهشان به این است که مردم سیاسی نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسی نداشته باشند. اما حکومتی که میخواهد به دست مردم کارهای بزرگ را انجام دهد؛ نظام را میخواهد با قدرت بیپایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام میداند، مگر مردمش -بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش- میتوانند غیر سیاسی باشند!؟ مگر میشود!؟ عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسی نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش میتواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را باید جوانان ما درک کنند.» ۱۲ ابان ۱۳۷۲
لذا منتظر نباشید که دائماً کسی به شما «کد» بدهد خود شما باید تحلیل داشته باشید. منتهی باید آن شاخصها را در نظر بگیرید اما اگر آدم فهمید تحلیلاش اشتباه است، نباید اصرار کرد. اگر فردا فهمیدیم اشتباه کردیم بپذیریم. یکی از دریچههای نفوذ همین است که من اگر حرفی را زدم باید تا آخر بگویم که این حرف درست است!
حرف مرد دوتاست!
شنیدم یکی از حرفهایی که یکی از نزدیکان امام از ایشان نقل کرده این است که ایشان میگویند اینکه گفته می شود حرف مرد یکی است، حرف هیتلر و امثال اوست! اتفاقاً مرد کسی است که حرفاش یکی نیست و اگر جایی فهمید اشتباه کرده است، اعتراف و اصلاح کند.
آن کسی که میگوید حرف مرد یکی است، خود را محور عالم قرار میدهد و میگوید هر کاری که من بکنم درست است. چند سال قبل رهبری سخنرانی فرمودند و اشاره کردند درباره جمعیت سیاستی دنبال شده که اشتباه بوده است و استغفار میکنم. این مرد است که میگوید سیاستی را جمعبندی کردیم و حالا اشتباه بوده است، بنابراین نباید ادامهاش بدهیم، نه اینکه بگوییم نه! حرف مرد یکی است. او چنین برخورد نمیکند، چون مرد حق است.
تا زمان انتخابات میشود احساس تکلیف میکنیم، وقتی تمام میشود میگوییم تکلیف تمام شد تا انتخابات بعدی!
چون وقت کم است، در ادامه به دو سه موضوعی که سئوال کردید اشاره میکنم. یکی همین بحث انتخابات است. اولاً وظیفه یک بسیجی این نیست که فقط در مقاطعی خاص احساس تکلیف کند. موضوع انتخابات در صحبتهای دوستان زیاد شنیده میشود. ۱۳۹۲ چه شد؟ ۱۳۹۴ همینطور و ۱۳۹۶ چه میشود؟ خب پس وسطهایش چطور؟ آیا در دنیا فقط یک وظیفه به اسم انتخابات داریم؟ تا زمان انتخابات میشود احساس تکلیف میکنیم. وقتی تمام میشود میگوییم تکلیف تمام شده است تا انتخابات بعدی! یکی نیست بپرسد اگر تو احساس تکلیف میکردی چه شد؟ با یک روز همه چیز تمام شد و رفت؟ تکلیف که فقط این نیست، آن هم اگر فقط من حضور داشته باشم. اگر نبودم دیگر خداحافظ شما تا انتخابات بعدی!
این مثال را خیلی زدهام. وظیفه اصلی کاری است که مثلاً شما گندم بکارید. وقتی گندم میکارید کنارش کاه هم در میآید. هیچکس به قصد برداشت کاه که گندم نمیکارد. گندم میکارند و میگویند چیزهای دیگری هم در کنارش هست که مصارف دیگری دارند. وظیفه و تکلیف ما گسترده است. آن را که انجام بدهیم در آن انتخابات هم هست. انتخابات یکی از آنهاست و حاصل میشود. حاصل اصلی که در انتخابات بروز میکند که حاصل آن گندم است این است که مردم و جامعه ی شما به نگاهی که میگویید انقلابی است نزدیک شوند. اگر نزدیک شدند، خواه ناخواه در انتخابات هم همان را برمیگزینند. میگویند راه و حرف درست همین است. مثل انقلاب که وقتی مردم به آن فکر نزدیک شدند، انقلاب هم میکنند، پای جنگاش هم میایستند، دفاعاش را هم میکنند. همه این کارها را میکنند.
اگر کار گفتمانی انجام شود، نتیجه اش را در انتخابات هم خواهید دید
وقتی مردم به حقیقت انقلاب نزدیک میشوند بعد از انقلاب وقتی جنگ شد، مردم میدانستند باید به جنگ بروند و از انقلاب و کشور دفاع کنند. انقلاب را از خودشان میدانستند. در انتخابات هم اگر به گفتمانی معتقد هستید و میگویید این حقیقت و باور است، باید سعی کنید مردم به این نزدیک شوند. وقتی مردم نزدیک شدند، طبیعتاً گزینه انتخابیشان همان خواهد بود که به این نزدیکتر باشد، اما اگر در آن کوتاهی کنید و در آن مسائل کار نکنید و یا کسانی مردم را دچار تردید کنند و بگویند اینکه غلط است، این مسیر را اشتباه آمده ایم و مردم هم در تردید باقی بمانند، برای همین موعد انتخابات هم معلوم است مردم میگویند چرا باید به این رأی بدهیم؟
اگر درون جبهه انقلاب تردید حاکم شد، شکست می خوریم
اینجاست که برخی از سئوالات که راجع به انتخابات پرسیده میشوند، جای بحث دارد. اگر مثلاً کسی از درون خود جریان انقلاب آمد و تردید ایجاد کرد، این میشود شکستن مرزها. یعنی شما باوری دارید و میگویید باید از این حق دفاع کنم. یکمرتبه کسی میآید و میگوید این کار اصلا اشتباه ما بوده است! حالا اینجا بحث بعد پیش میآید که برخی از دوستان سئوال میکنند. ما که میگوییم برای خدا کار میکنیم. «مردان خدا گر چه هزارند یکی اند/ مردان هوی جمله دوگانهاند سهگانهاند» مگر نمیگوییم مردان خدا یکی هستند؟ شعر مولوی است. اگر همینطور است، پس چرا یگانه نیستید؟ این حرف درستی است، اما یگانه در چه؟ نمیشود هر کسی حرف خودش را بزند، حرفهای کاملاً متضاد. بعد هم بگوید یکی شویم. ای مردم! حالا ما یکی شدیم و به یک نفر رأی بدهید. مردم میگویند اینکه ۱۸۰ درجه خلاف دیگری حرف میزند. پس اگر یکی شدهاید فقط برای این است که قدرت را در دست بگیرید!
بحث این است که اگر ما میگوییم یک جبهه هستیم، اصول این جبهه باید مشترک باشد تا مردم بتوانند اقناع شوند و باور داشته باشند. اگر در انتخابات یکی این را بگوید، دیگری آن را، این اختلاف نظر فقط تفاوت سلیقه نیست، بلکه در اصل مسیری که شما پیش میروید، تردید ایجاد میکند. مردم میگویند خودتان با همدیگر اختلاف دارید. اول حرفهایتان را با هم یکی کنید. خودتان دچار تردید هستید. بالاخره کدامتان درست میگویید؟
خاطره جالب حسن رحیم پور از عملیات خیبر
بالاخره نگاهات را مشخص کن. آقای حسن رحیمپور جمله خوبی میگفت. میگفت وقتی در عملیات خیبر شرایط بد شد و عملیات شکست خورد، یک عده مانده بودند بمانند یا برگردند؟ قایق آمد. یک عده دویدند سوار قایق شوند، یک عده هم گفتند نه باید بمانیم. ایشان میگفت در جزیره ایستاده بودم. یک پایام در قایق بود و یک پایام در جزیره. تردید داشتم. راننده قایق و بچههای داخل قایق میخواستند بروند و بچههای جزیره میگفتند نرو. بالاخره راننده قایق گفت برادر من! یکی از پاهایات را بردار. یا این طرفی بشو یا آن طرفی! تکلیفات را روشن کن. بالاخره اگر موضوعاتی وجود دارند، باید موضع خود را روشن کنیم. مثلاً میگوییم موضع ما به برجام چیست؟ یکی میگوید این فتحالفتوح است، دیگری میگوید بسیار بد است. شما که هر دو تا را کنار هم میگذارید، چگونه باید تصمیم بگیرم؟
پس نتایج فتح الفتوح بعد برجام کجاست؟
چون بحث برجام شد، یکی از بحثهای مهمی که خدمتتان عرض میکنم همین است که بالاخره باید بدانیم تکلیفمان چیست. تحلیل داشته باشیم. دانشجو باید تحلیل داشته باشد. یکی از دانشجویان سئوال کرد پس از برجام چه کار باید بکنیم؟ آنچه را که به ذهن حقیر میرسد عرض میکنم. ممکن است بعداً مباحثه و این نظر را رد یا تکمیل یا بهترش کنید.
برجام به قول رهبر انقلاب مسیری است که طی شد و هزینههای زیادی هم برایاش دادیم. اگر دوستانی میگویند این فتحالفتوح است، نتایجاش را بگویید تا ما هم استفاده کنیم. چه کسی بدش میآید که با برجام همه مشکلات یا حداقل مشکلاتی که انتظار میرفت حل شوند؟ پس اینها باید مطالبه شوند. کدامیک حل شده است؟ اگر حل شده است که خدا را شکر. اگر هم حل نشده، مهمترین بحث همین است که چه باید کرد؟
افکار عمومی باید اقناع شود که چرا رهبری می گفتند نمیشود به امریکا اعتماد کرد
همین امروز خواندم که یکی از مسئولان گفته است طرف مقابل در اجرای تعهداتش در برجام جدی نیست، آن یکی حرف دیگری زده است. اینها بحثهایی است که خود دوستان میکنند. ولی افکار عمومی باید به این مهم نزدیک شود که وقتی رهبری فرمودند نمیشود به امریکا اعتماد کرد، دلیلاش چیست؟
وقتی می بینیم کلید قفل را باز نکرد، منطقا باید راه دیگری را دنبال کنیم
این کار باید بشود و اینجا کار من و شماست که بگوییم اگر در این موضوع اینطور نشد، پس حلّال ما این نبوده است. کلید این نبوده و چیز دیگری بوده است. یک وقت میگوییم کلیدش همین است و طبعاً مردم هم میگویند خدا پدرش را بیامرزد. یک نفر کلیدی را داشته باشد و بیاید این قفل را باز کند. حالا اگر کلید را انداختیم و دیدیم نشد، منطقیاش این است که بگوییم باید راه دیگری پیدا کنیم. این راهحل نیست.
اینکه آقا میگویند مواظب برجام ۲ و ۳ باشید یعنی دوبار از یک سوراخ گزیده نشویم. این مهم است که بدانیم چه مسیری را در پیش بگیریم. حالا هم اگر میبینید هنوز بحث هسته ای تمام نشده است و دشمن پایاش را روی موشکی و فلان موضوع میگذارد، پس آن دیگر راهاش نیست.
چنانچه یادتان باشد آقا همان اوایل مذاکرات با آمریکا در دولت جدید چه فرمودند؟ فرمودند: «من فکر نمیکنم از این مذاکرات آن نتیجهای را که ملّت ایران انتظار دارد، بهدست بیاید، لکن تجربهای است و پشتوانهی تجربی ملّت ایران را افزایش خواهد داد و تقویت خواهد کرد.» یعنی خسارتی را میدهید، ولی مردم میفهمند و آن موقع است که در دفاع از منافع، ارزش و حقوقشان قوی پای کار میآیند. این خسارت را میدهید، ولی خطر بزرگتری را با این خسارتی که داده شده رفع میکنید. خسارت محض چیست؟ این است که شما آن را بدهید و دو باره از همان گزیده شوید! اینکه بیان میشود برجام دستاوردی نداشت و خسارت محض است، یعنی اگر دو باره به این بحث توجه نکنید و فکر کنید آب است، وقتی دو کیلومتر پیش میروید میبینید سراب است! اشکال ندارد، یک بار دیدی سراب است ولی دو باره دو کیلومتر دیگر نرو که یک سراب دیگر ببینی! پس منطقی این است عوض اینکه دو کیلومتر دیگر بروم و باز ببینم سراب است، بهتر است زمین را بکنم و چشمهای را بیابم یا شاید به چاه آبی برسم. این خیلی بهتر است تا آن مسیر بیهوده را بروم.
مفهوم «کلنا عباسک»
میخواهم بگویم این عمق فهم راهبردی از تحلیل مسائل است که انشاءالله اگر اینها شکل بگیرند، آنوقت در موضوعات مختلفی که اشاره فرمودید، چه در بحث برجام، چه در انتخابات، چه در فتنه و بسیاری از موضوعات که خیلیهایشان ماندهاند تا در بارهشان بحث کنیم، چه در این مقطع و چه دو یا چند سال دیگر، همیشه عَلَی بَصِیرَه حرکت میکنید. اینکه میگوییم «کُلُّنا عباسُ» ویژگی حضرت عباس(ع) این است. زیارتنامه حضرت عباس(ع) را بخوانید. آیا چون حضرت عباس(ع) برادر امام حسین(ع) است ما اینقدر به ایشان ارادت داریم؟ محمد حنفیه هم برادر امام حسین(ع) است!
حضرت عباس(ع) تنها این نبود که فرزند حضرت علی(ع) و برادر امام حسین(ع) باشد. فرد دیگری هم بود که حتی بزرگتر از ایشان بود، اما چرا مثل حضرت عباس (ع) برای ما مقدس نیست؟ در زیارت بخوانید ببینید چه میگوید. اگر پا به پای ولی میآید به خاطر این نیست که برادرش است. اول زیارتنامه چیست؟ «أَشْهَدُ وَ أُشْهِدُ اللهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی مَا مَضَی بِهِ الْبَدْرِیُّونَ» میگوید به خاطر این میآیم که تو آن خطی را که پیامبر(ص) شروع کرد و جهادی که از بدر شروع شد، ادامه میدادی. این نبود که فقط قبیلگی آمدی و از برادرت حمایت میکنی. چون خط امام حسین(ع) این خط بود، بحث فردی و قبیلگی نیست. بعد که به اینجا آمدی، آن تعبیر چیست؟ عَلَی بَصِیرَه مِن أَمرِک. اینها آن ویژگیهاست. در همین زیارت چه میخوانید؟ «لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» تو سست نشدی، سر باز نزدی، تنبلی نکردی. اینکه به او میگویند ابوفاضل، واقعاً مجموعهای از فضایل را جمع میکند که عباس میشود. فقط در چهار پنج بند زیارت حدود ده دوازده صفت را در مورد حضرت عباس(ع) بیان میکند که این تو هستی. حالا اگر میگویی کلنا عباس، باید اینها را داشته باشی و بفهمی خط «مَا مَضَی بِهِ الْبَدْرِیُّونَ» چیست؟ این نبرد چیست؟ این خطی که شروع شده و تا اینجا امتداد پیدا کرده است چیست؟ اینکه امام میگوید اسلام ناب همین است. مضی به لبدریون، امروز اسلام ناب میشود. بصیرت یعنی چه؟ در آن فضا کسانی میآیند و امام حسین(ع) را میکشند «عَلی لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ» خیال نکنید امام حسین(ع) را یک یهودی، مشرکین یا کفار کشتند. «عَلی لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ» حسین را که میگفتند فرزند پیامبر(ص) است و پیامبر(ص) میگفت حسینٌ مِنِّی، آمدند و او را به اسم خدا و پیغمبر کشتند.
درسهایی که از ادعیه و متون دینی باید گرفت
ادعیه و زیارتهایی که میخوانیم همگی برای ما درس هستند. همین صلوات شعبانیه. میتوانستند بگویند اللهم صل علی محمد و آل محمد. ده بار بگویید و تکرارش کنید! اما چرا صلوات شعبانیه را به شما میگویند؟ چرا میگویند دائماً تکرارش کنید؟ تا برایتان درس باشد. آنچه را که تو به او صلوات میفرستی چیست؟
«الْفُلْکِ الْجَارِیَه فِی اللُّجَجِ الْغَامِرَه یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَهَا وَ یَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا». همه اینها درس است. اگر میگویی ولایت فقیه ادامه ی «ما مضی البدریون» است. این یک کشتی است که تو را جلو میبرد. در طوفانهای سهمگین چه کسی نجات مییابد؟ کسی که سوار این کشتی شود. چه کسی غرق میشود؟ کسی که آن را ترک کند. ممکن است یک کسی در روستایی در گنجان بفهمد، ولی کسی در دانشگاه و حوزه نفهمد! باورش مهم است. «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ» جلوتر از این بروی غرق میشوی، عقب هم بمانی غرق میشوی. «وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ» این مسیری میشود که دنبال میشود.
لذا انشاءالله همه بتوانیم این مسیر و حرکتی را که دنبال شده است بهخوبی بشناسیم و بهموقع به وظیفهمان عمل کنیم و بتوانیم میراثی را که برای ما به یادگار مانده است بهخوبی حفظ کنیم.
نظر شما