هفته نامه «نماینده»؛ مهدی مطهرنیا*/ برجام باید به مثابه یک کنش گفتمانی مورد مطالعه قرار گیرد؛ در تجزیه و تحلیل برجام باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که «برجام» با تولد یافتن و بروز و ظهور بیرونی خود پس از توافقنامۀ ژنو نتایج خاصی را به دنبال داشت که مورد توجه محافل گوناگون قرار نمیگیرد یا کمتر به آن توجه میشود.
به هر تقدیر باید پذیرفت که برجام نه یک انتخاب کامل که ناشی از اجباری بود که در محیط پیرامونی به دلیل تلاشهای ایران برای استقلال از بیرون شکل گرفت و ایران پذیرش اقتدارآمیز یک جبر را به نمایش گذاشت.
به بیان دیگر ایران در پرتو تحریمهای فلجکننده قرار داشت، اجماع بینالمللی و منطقهای براساس قدرت هوشمند آمریکا توسط اوباما علیه ایران فراهم آمده بود براین اساس ورود اقتدارآمیز ایران به پروندۀ هستهای برای گریز از این جبر، اولین نتیجۀ برجام بود که به صورت کنش گفتمانی آن را بروز و ظهور بخشید. البته به اعتقاد نگارنده این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که از طرف دیگر هم در واشنگتن الزامی برای حل وفصل پروندۀ هستهای به وجود آمده بود و همین تلاقی الزام و اجبار با یکدیگر، ایران و آمریکا را رو در روی هم نشاند.
امتیاز دیگری که در برجام نهفته این است که نه تنها دستیابی به انرژی هستهای صلحآمیز را فراهم کرد بلکه آن را همراه با حق غنیسازی اورانیوم در داخل کشور فراهم ساخت. دیگر جنبۀ مثبت برجام، دستیابی ایران به فرار از تحریمهای موجود در پروندۀ هستهای بود. مزیت دیگری که برجام برای کشور ایجاد کرد باز شدن دریچهای به سوی تعامل سازنده و مؤثر برای ایران با نظام بینالملل بود.
انتقادات وارده بر برجام نه نقد بر خود برجام بلکه نقد بر فضای گفتمانی بعد از حصول برجام است. در وهلۀ اول پس از توافق برجام، دولت به دوران پسابرجام اشاره کرد. در حالی که با امضای برجام، دورۀ پسابرجام بلافاصله به تبع آن آغاز نشد. درست است که برجام یک کنش گفتمانی بود که با تولد خود نتایجی را به همراه داشت اما با تولد خود تکامل پیدا نکرد و نمیتوان گفت به محض تولد برجام باید شاهد آخرین مرحلۀ تکامل و عملیاتی شدن آن بود؛ لذا با به کار بردن دانشواژه «پسابرجام» توقعات فزاینده در میان تودههای مردم ایجاد شد و برداشتهای بسیار موسع و گسترده از برجام با همین واژه در جامعه گسترش پیدا کرد به نحوی که گویی پس از پذیرش برجام باید به فوریت مانند ماجرای گلستانشدن آتش بر حضرت ابراهیم(ع)، شاهد آن باشیم که ناگهان همه وضعیت حاکم بر ایران، روابط ایران در نظام بینالملل، مسائل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی حل وفصل و به تعبیر خودمانی شرایط «گل و بلبل» شود. این مهمترین نقد بر تصویر ارائه شده به جامعه از پذیرش برجام است که دولت به وجود آورد.
به عقیدۀ بنده، به جای دوران پسابرجام باید به دوران «درونبرجام» توجه میشد و حد واصلی بین دوران پیشابرجام و پسابرجام در دوران درونبرجامی ایجاد میشد تا توقعات به صورت فزاینده رشد نکند.
جمهوری اسلامی ایران با مطرح شدن ترامپ به عنوان رئیسجمهور جدید آمریکا و جملۀ تهاجمی وی مبنی بر پاره کردن برجام تلاش کرد از داماتو و آیسا به عنوان یک مسئله اساسی در جهت اعلام نگرانی خود از عملکرد آینده رئیسجمهور آمریکا وارد عمل شود و حسن روحانی هم در ارتباط با این معنا زمینههای استفاده از آن را در یک نوع عملیات روانی بر ضد واشنگتن پیش از ورود ترامپ به کاخ سفید، مورد توجه قرار داد ولی در عمل در داخل کشور به سرعت از آن به عنوان یک شاخصۀ ضد برجامی استفاده شد و آنچه که ظریف در مجلس در رابطه با داماتو گفت از طرف یکی از نمایندگان مجلس به کل برجام تعمیم داده شد و یک ضربۀ درونی به افکار عمومی در ارتباط با برجام وارد شد.
نقد سوم، فقدان آمادگی نهادهای مسئول در پیادهسازی برجام به ویژه بانکها برای ارتباط جستن با بانکهای سایر نقاط دنیا جهت تسهیل اجرایی شدن برجام در داخل بود. باید پذیرفت که بانکهای ایران بنگاههای اقتصادی هستند و ایران فاقد بانک به معنای واقعی کلمه است به همین جهت نمیتواند ارتباط معناداری با نظام پولی و بانکی بینالمللی در قالب تخصصی بانک داشته باشد و اگر هم قسمتهایی از آن را فراهم کرده باشد به هیچ وجه کامل نیست و بانکهای ایران دارای نقاط ضعف بسیار زیادی است براین اساس دولت باید آمادگی کامل برای ورود به تعامل مالی و اقتصادی بینالمللی بعد از برجام را ایجاد میکرد.
آخرین نقد به برجام به نوع عملکرد آمریکا در ارتباط با آن بازمیگردد. عدم اطمینان به آمریکا یک گزارۀ بدیهی است. در نظام بینالملل هیچ کنشگر و بازیگری به طور صددرصد به کنشگر و بازیگر دیگری اطمینان ندارد. فضای گفتمانی حاکم بر نظام بینالملل، این است که «همه چیز مشکوک است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود». لذا مشکوک بودن در نظام بینالملل نه فقط آمریکا، بلکه روسیه، انگلیس و همۀ دولتهای جهان را شامل میشود و از این لحاظ مشکوک بودن به سایر بازیگران در بازی سیاسی در نظام بینالملل یک امر پذیرفته شده و بدیهی تلقی میشود. اما مسئله این است که برای برخورد با ایالات متحدۀ آمریکا به عنوان یک بازیگر نامطمئن باید برنامۀ جدی وجود میداشت.
*تحلیلگرمسائل بین الملل
نظر شما