به گزارش «نماینده»، متن این یادداشت بدین شرح است:
«فوت ناگهانی مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، در ذهنیت عمومی و فضای سیاسی کشور تاثیری خاص و گسترده داشت. هدایت مدبرانه مقام معظم رهبری و سوابق آن مرحوم و تأکیدات مکرر او بر اصل ولایت فقیه و عشق به امام خامنهای و هوشمندی مردم، هوای تازهای در جامعه ایجاد کرد و وحدت امام و امت صفحه تازهای را گشود که انشاءالله از آن برای تعالی و اتحاد مردمی استفاده بهینه به عمل آید.
نکتهای که در مصاحبه صبح فردای درگذشت ایشان گفتم – که یکی از اسلحههایی که توسط شهید بخارایی و همرزمانش در عملیات اجرای حکم الهی علیه عامل به رسمیت بخشیدن کاپیتولاسیون نظامی مستشاران آمریکا در ایران یعنی حسنعلی منصور استفاده شد و حنجره خائنی که به مجتهد جامعالشرایط و مرجع تقلید اهانت میکرد را درید، تا آمریکا و مزدورانش بدانند سروکارشان با چه ملت شجاع و خداخواهی است، توسط آیتالله هاشمی در اختیار جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی گذاشته شده بود – بازتاب گستردهای در داخل و خارج داشت.
بدیهی بود لیبرالها و غربزدهها که میخواستند آقای هاشمی را به نفع خود مصادره کنند از این اطلاعرسانی خوششان نیاید، لکن قرار ما با مرحوم آقای هاشمی این بود که تا ایشان در حیات هستند آن را نگوییم. (اگرچه در نقل قول خاطره از آیتالله انواری -که بدون اذن ایشان بود- این مطلب چند سال قبل مطرح شد و موجب بازتابهایی هم گشت)
چند سال قبل عدهای از شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی از جمله مرحوم عسگراولادی، مرحوم حاج حیدری و آقایان حبیبی و امانی و… به دیدار آقای هاشمی رفته بودیم. در آن دیدار صحبت از شهدای ۲۶ خرداد و جریان کاپیتولاسیون و اجرای حکم الهی مرجع تقلید بر منصور به میان آمد. مرحوم حاج حیدری گفت اسلحهاش را که شما داده بودید و آقای هاشمی با خنده گفت «اگر الان شما این را بگویید من تکذیب میکنم». و من گفتم تا شما زنده هستید آن را نخواهیم گفت.
اینک از دفتر مرحوم آیتالله هاشمی که این مطلب را تکذیب و از مرکز اسناد انقلاب اسلامی که خاطرهگویی آن مرحوم را منتشر کرده است، تشکر دارم که موجب شدند اصل ماجرا را به عنوان همرزم آن شهیدان از آن روزگار برای ثبت در تاریخ و اطلاع ملت بزرگ ایران منتشر نمایم.
پس از کشتار بیرحمانه و قتل عام واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و روزهای پس از آن و دستگیری امام و علماء در تهران و سراسر کشور اکثر مبارزان از جمله مؤتلفه اسلامی به این تحلیل رسیدند که دیگر بیانیه مراجع و علماء و تذکر و نصیحت و تظاهرات، نمیتواند بازدارنده رژیم طاغوت، از اجرای توطئه پلید براندازی اسلام در ایران باشد و نیاز به حرکت مسلحانه هست.
در فروردین ۴۳ که امام آزاد شدند و به قم آمدند موضوع جهاد مسلحانه و سازمان مسلح جهادی با امام مطرح شد. شهیدان بهشتی و عراقی، مرحوم آیتالله انواری و مرحوم آیتالله هاشمی از یارانی بودند که این موضوع را برای امام تحلیل کردند و مخصوصاً آقای هاشمی با توجه به اطلاعات در باره فلسطین و سازمانهای فلسطینی در این امر اصرار داشت.
ابتدا امام به مرحوم عسگراولادی فرمودند که دیگران هستند که این کارها را انجام دهند، شما به کارهای خودتان برسید. لکن پس از مدتی معلوم شد که آن دیگران نتوانستهاند و نمیتوانند کاری بکنند و امام اجازه دادند سازمان جهاد مسلح مؤتلفه اسلامی تشکیل شود و شرط گذاشتند بشرط آنکه سلاح از جایی و کسی نگیرید یا بخرید یا بسازید. که شهید عراقی با مرحوم حاج عزیز اله ریختهگر و کمک آقای حمید ایپکچی در صدد ساختن نارنجکهای دستی برآمدند که تا زمان دستگیری موفق نشدند.
۷ اسلحه کمری هم خریداری شد و تمرین اسلحه برای اعضای جهاد مسلح نیز با نظارت شهیدان امانی و عراقی شروع شد و (سازمان مبارزه مثبت) که عنوان کار مسلحانه بود شکل گرفت و بعدا چند اسلحه به این تعداد اضافه شد، از جمله اسلحه ای که موضوع بحث است.
مرحوم آیتالله هاشمی با مرحوم «حاج ابوالفضل تولیت» در قم که فرد متمکن و مخالف رژیم شاه بود، ارتباطات گوناگونی داشت و کمکهای مالی میگرفت. تولیت یک قبضه سلاح کمری نو داشت که آن را به آقای هاشمی داد و آقای هاشمی آن را به عراقی داد و عراقی خواست به حاج صادق امانی تحویل دهد که شهید امانی نپذیرفت و گفت امام فرمودهاند که سلاح از کسی نگیرید؛ یا بخرید یا بسازید.
عراقی این مساله را به آقای هاشمی گفت و او خواست اسلحه را به تولیت برگرداند. تولیت گفت میفروشم و پولش را با آقای هاشمی حساب کرد، بنابراین اسلحه جزو اسلحههای گروه جهاد مسلح قرار گرفت.
در جریان دستگیری آقای هاشمی به علت همین ارتباطات، وی شدیداً شکنجه شد. ولی استوار و مقاوم ماند و اعتراف نکرد. شهید عراقی نیز با همه شکنجه شدید و کشیدن ناخنهایش، مقاومت کرد و گفت اسلحه را من دادهام اما آن را از نواب صفوی گرفته بودم. شهید عراقی خود نیز در خاطراتش به آن اشاره داشته است. در خاطرات ضبط شده از وی در پاریس و در شرایطی که نهضت هنوز پیروز نشده بود و بیان اسامی برای کسانی که در داخل ایران بودند، می توانست خطرساز شود و او تحفظ های آشکاری در بیان خاطرات دارد، پس از آنکه شرح می دهد چگونه پوسته تهیه شده برای ساخت نارنجک را به یک فرد فوت شده در ۶ ماه قبل، نسبت داده بود، درباره این سلاح نیز چنین می گوید «از اسلحه هایی که موجود بود، یک اسلحه اش آمد و به ما رسید، باز از ما خواستند که این اسلحه را از کجا آورده ای؟ ما در اینجا باز اسلحه را ربط دادیم به مرحوم نواب …» (ناگفته ها، خاطرات شهید مهدی عراقی، صفحه ۲۲۹)
در مصاحبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نیز، هم به آقای تولیت و هم اینکه شهید عراقی گفته اسلحه را از نواب گرفته، اشاره شده است و تأکید میکند که «این حرفها را هم نمی توان خیلی حقیقی تصور کرد، چون طبیعی است که کسانی که در این راهها بودند، آن آدم واقعی را نگویند چراکه میخواستند ساواک را گمراه کنند». مرحوم هاشمی در این مصاحبه میگوید «اینها اسلحه داشتند، گروه مسلحی که در موتلفه شکل گرفت، بعدا تعداد زیادی اسلحه از اینها گرفتند و این طور نیست که بگوییم اینها همین یک اسلحه را داشتند و از یک فرد معینی گرفتند». مرحوم آقای هاشمی در پایان این مصاحبه نیز درباره اسلحه ای که با آن عملیات انجام شد تصریح می کند: «من واقعا نمی دانم این اسلحه ای را که استفاده کردند، از چه کسی گرفتند.»
مرحوم آیتالله هاشمی در باره فتوای مرحوم آیتالله العظمی میلانی در باره مهدورالدم بودن شاه و منصور نیز تکذیب میکند که وی فتوا را از آقای میلانی گرفته است.
این کاملاً صحیح است زیرا فتوا را مرحوم «حاج سید تقی خاموشی» و نیز «عباس مدرسی» که راهش را از مؤتلفه اسلامی جدا کرد از مرحوم میلانی دریافت کردند و متن فتوا را خاموشی بیان کرده است.
اما آقای هاشمی که کاملاً در جریان فتوا و جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی بود و میدانست که در کنار فتوای شهیدان مطهری و بهشتی -که نمایندگان امام در شورای روحانیت موتلفه اسلامی بودند- آیتالله العظمی میلانی که مرجع تقلید با تقوا و سیاستمداری است آن فتوا را داده است. مرحوم آقای هاشمی در این مصاحبه تاکید میکند که «این کار بدون فتوا نبوده است»؛ وی در ادامه مصاحبه از چگونگی رضایت امام(ره) نسبت به این نوع فعالیتها میگوید و اینکه یارانی که با ما کار میکردند بدون حکم شرعی اقدام به کاری مخصوصاً کشتن فردی نداشتهاند. البته او از ماجراها با خبر بوده است، کما اینکه چند سال قبل در سالگرد شهید مطهری چنین گفته بود: «آیتالله مطهری در یک حرکت سری، فتوای ترور منصور را داده بودند و این خیلی سری بود. من هم آن روز [اول بهمن ۱۳۴۳، روز اجرای عملیات حکم حسنعلی منصور] به مدرسه مروی رفتم و قیافه آقای مطهری را دیدم. هیچگاه از ایشان این خوشحالی و خندههای بی اختیار را ندیده بودم، طوری که میدانست موفق بوده و کار اصیلی انجام شده است.» که این نشان دهنده اطلاع کامل ایشان در روز عملیات از موضوع است؛ لکن موقعیت خاص ایشان پس از انقلاب، مصالحی را ایجاب میکرد که در زمان حیاتشان برخی مطالب گفته نشود.
حالا که او در محضر پروردگار حاضر است بهتر است حقایق تاریخی از بیان راویان معدودی که باقی ماندهاند و خود شاهد و حاضر یا مطلع هستندبیان گردد تا حق ایشان تضییع نشود.
غفرالله لنا و له
نظر شما