به گزارش «نماینده»، «سیانور»، فیلمی که بهروز شعیبی آن را کارگردانی کرده است و محمود رضوی تهیهکنندگی. فیلمی که به تازکی به روی پرده سینما آمده است و با سهم اندک خود از سینماهای کشور توانسته است جمع کثیری از مخاطبان را به سمت سالنهای گسیل دارد.
این فیلم در راه اکران با نامهربانیهای بسیاری رو به رو بوده است و به نظر میرسد که این نامهربانیها هنوز هم ادامه دارد؛ اما از نوع غیر ملموسش. نامهربانیهایی از نوع «اختصاص سینماهای اندک به یک فیلم ارزشی». البته این موضوع چیز عجیبی نیست کمی مطالعه در تاریخ سینما ایران میخواهد تا متوجه شوید که چه فیلمهای وجود داشتهاند که قربانی تنگ نظری برخی مدیران فرهنگی شدهاند. گذر کنیم.
«سیانور» به داستان به برههای از تاریخ سیاسی ایران میپردازد که در سینمای ایران کمتر مورد توجه قرار گرفته شده است؛ یعنی «مجاهدین خلق»، مجاهدانی که هنوز منافق نشده بودند. افرادی مثل مجید شریف واقفی.
این فیلم توانسته است با فیلمنامهای قوی چهرهای درست از وقایع سال ۵۰-۵۴ را به نمایش در بیاورد. شاید اگر اسم نیروهای ساواک را بیاوریم، فردی با هیکل بزرگ و سیبلهای بلند و بسیار زورگو به خاطرمان بیاید؛ تصویری که غالباً برای فرماندههای عراق به ذهن متبادر میکند و این سؤال را برای نسل جوان کشورمان به میان میآورد که اگر فرماندهان عراقی انقدر به اصطلاح بیفکر و بیدرایت بودند چرا جنگ تحمیلی هشت سال به طول انجامید؟ «قبول کنیم که نسل جدید کشورمان کمی از نسل قبل خود باهوشتر هستند».
«سیانور» توانسته است تصوری درست از وقایع را به تصویر کشید، شاید هم این استقبال گسترده از «سیانور» به همین علت است. در این مهدی هاشمی یکی از ماموران ساواک است به نام بهمنش، ماموری که بسیار باهوش و فراست است.
میزگرد خبرگزاری تسنیم با عوامل فیلم «سیانور» چند روز پیش با حضور بهروز شعیبی(کارگردان)، سید محمود رضوی(تهیهکننده) و مسعود احمدیان(نویسنده) برگزار شد. در ادامه بخش اول این گفتوگو با مشاهده میکنید:
رضوی: حمایتمان که نمیکردند «هیچ»؛ برخی موارد جلوی ما میایستادند
آقای رضوی بنظرم بد نیست برای شروع از صحبتهای گوشه و کنارتان یا نوشتههای پر از کنایهتان در شبکههای اجتماعی آغاز کنیم. گویا دلخوریهای زیادی دارید و دلتان حسابی پر است از نوع مواجههای که با سیانور شده است. گویا این دلخوریها هم از جشنواره فجر شروع شده تا کممهریهایی امروز در جشنواره مقاومت و اکران محدودی که به شما داده شده و ... ادامه دارد. موافقید یک مقدار صریح تر ماجرا را بیان کنید و اینکه دقیقاً مخاطب این صحبتهای شما چه کسانی بوده است را بیان کنید؟
رضوی: بسم الله الرحمن الرحیم. ببینید بیمهریها یا کمتوجهیها به این پروژه برای من یک مقدار بیشتر از یک فیلم بود. چرا بیشتر از یک فیلم بود؟ به جرأت میتوانم بگویم این فیلم اولین فیلمِ تاریخی است که در بخش خصوصی و به صورت کاملاً خصوصی ساخته شده است و این میتوانست شروع یک جریان باشد. یعنی کسی بیرون از حوزهٔ فارابی، بیرون از حوزهٔ هنری، شهرداری یا موسسه اوج یا هر جایی که نهاد حمایتی برجستهای است، آمده برای فیلمی سرمایهگذاری کرده که این فیلم در گیشه ممکن است با ریسک ۱۰۰ درصد مواجه شود.
همین که نام فیلم، فیلم تاریخی است، فارغ از اینکه فیلم تاریخی، عاشقانه باشد، فارغ از اینکه فیلم تاریخی سیاسی باشد یا فارغ از اینکه فیلم تاریخی پلیسی باشد، اینکه نام تاریخی میآید در ذهن سینماگران ما این وجود دارد که حاکمیت باید پول این فیلم را بدهد، هر جای حاکمیت ممکن است در این پروژه مشارکت کرده باشد. اما اینطور نبود. ما حدود یک ماه بحث حمایت دستگاهها را دنبال کردیم و هیچ حمایتی صورت نگرفت که در نهایت به این نتیجه رسیدیم که فیلم را خودمان بسازیم. یعنی خود بخش خصوصی، محمود رضوی و چند نفر از دوستانش.
این یک فرصت بود برای همه جا از حوزه تا ارشاد و همه نهادهای دیگر که یک نفر رفته، ریسک موضوع را پذیرفته و یک کار ساخته است. اگر دارای استاندارد باشد، قابل توجه نیز باشد و مخاطب را هم جذب کند، این یک فرصت است و میتوان به عنوان یک نمونه برای آینده آن را مثال زد و از آن استفاده کرد که چرا و تا چه زمانی باید حاکمیت پول فیلمهایی که به ۲ دهه قبلتر میپردازد را پرداخت کند؟ در چند سال قبل حتی فیلم سینمایی «عاشقانه» را هیچ کس نمیرفت به صورت شخصی بسازد. میخواستند بسازند میگفتند آقای فلانی بیزحمت پول آن را به ما بدهید برویم فیلم را بسازیم.
درباره جشنواره فجر که گفتید، داوری یک بحث کاملاً سلیقهای است. به هر حال ۵، ۷ یا ۱۰ نفر انسان، داور هستند، آرای آنها شخصی است و بنا ندارم به آن اشکال کنم و از آن بگذرم، بحث بر سر نهادهای حاکمیتی است که برای ما کاری نکردند هیچ، برای ما نه برای شخص رضوی، نه برای شخص آقای شعیبی، برای ما منظور برای سیانور است- بلکه جلوی ما را هم گرفتند. در زمان اکران، لااقل برخی نهادها میتوانستند این اثر را حمایت کنند اما نکردند و حتی مقابل ما ایستادند. در حالی که بخشی از وظایف خود آنها تولید چنین آثاری است. ما ریسک کردیم و این اتفاقات هم دارد میافتد، یعنی در زمان جشنواره که همپا نداشتیم، بعد از جشنواره هم میخواهیم سراغ اکران فیلم برویم، نه تنها همپا نداریم، بلکه فلان جا هم کلاً شما را نفی میکند که از ابتدا نبودی و...
«فلان جا» یعنی کجا؟ امروز هم میخواهید با همان سبک نوشتههایتان حرف بزنید؟ شفاف صحبت کنید بهتر نیست؟ بعضیها میگویند مقصود شما حوزه هنری است. به هر حال تکلیف این نهاد این است که باید از این دست آثار حمایت کند، تصور هم این است که این کار باید بشود، آیا نشده؟ آیا مقصود شما سازمان سینمایی است؟ آقای رضوی کجا را میگویی؟
رضوی: بگذریم، بحث بین ما و حوزه که رفع شد. تصورمان این بود که در ساخت به کمک ما میآیند ولی نیامدند. با اینکه کار مصوب شورای آنها بود اما نیامدند، تصورات با واقعیات فاصله دارد.
یعنی تصمیم سیستم حوزه بود که مشارکت نکنند یا تصمیم یک شخص بود؟
رضوی: نکته این است که فیلم در زمان آقای بیگلری، در شورای فیلمنامه مصوب شده بود که بعد آقای حمزهزاده گفتند بگذارید، من تأملی بکنم. بعد با چند نفر جلسه گرفتند و گفتند، باشد و حتی به جای درصد مبلغ مشخص کردند که بله ما در این سطح با شما هستیم و من گفتم نفس حضور شما برای من غنیمت است. بعد از من خواستند که یک چکی داشته باشند و چک را انجام دادند و گفتند «نمیتوانیم».
چک را با کجا انجام دادند؟
رضوی: با افرادو مدیران بالادستی خودشان.
یعنی آقای خاموشی یا آقای مومنی مخالفت کردند؟
رضوی: حالا دقیقاً اینکه آقای خاموشی یا مومنی بودند، من نمیدانم.
نگفتند دلیلش چیست؟
رضوی: هیچ وقت دلیلش را نگفتند. تا زمان اکران که یک فاصلهای در زمان اکران افتاد. چون تقریباً از بهمن ماه که جشنواره تمام شد من در مورد اکران با حوزه نشستم و صحبت کردم، در مورد دو فیلم «دلبری» و «خانهای در خیابان چهل و یکم» به صورت قطعی به نتیجه رسیدیم. در مورد «سیانور» که میخواستیم با سرگروههای حوزه اکران شود، گفتند اجازه بدهید ببینیم فضای ما چیست؟ گفتند اولویت ما این است که به شما کمک کنیم. بعدها که پیش رفتیم، همیشه میگفتند اجازه بدهید به وقتش. در تابستان که پیگیری کردیم گفتند ما برنامه را بستیم و نمیتوانیم.
اگر یادتان باشد من در اسفند ماه گفتم برای مهر ماه سال آینده اکران میکنیم یعنی زمان اکران ما مشخص بود و زمان اکران را تغییر ندادیم. حوزه هنری گفتند ما فلان فیلم و فلان فیلم را قول دادیم و نمیشود و پر است. البته هیچ وقت هم نگفتند شما اکران نکنید و این کملطفی را هم در حق این فیلم انجام ندادند. گفتم من با شما صحبت کردم. گفتند توافقی وجود دارد که بسته شده است و بعد با توجه به صحبتهای من و یک سری پیگیریها از جاهای بالادستی این اتفاق حل شد و انصافاً هم دوستان بدنه حوزه تمامقد پای کار آمدند، مثلا اسم بیاوریم، آقای فرجی، آقای کاظمی، بچههای تیم رسانهای آنها شامل بچههای نقد سینما، بچههای مهر و... همه تمامقد پای کار فیلم آمدند.
یک بحثی هم درباره فارابی داشتید. مرسوم این بوده است که فارابی از این پروژهها حمایتی انجام میداد، چرا با شما همراهی نکرد؟ سراغش رفتید؟
رضوی: حضور آقای احمدیان در فارابی باعث شد که ما کلاً سراغ فارابی نرویم، آقای احمدیان معاون فرهنگی فارابی است و نمیتواند هم اینجا نویسنده باشد و هم خودش پولش را بدهد یک جور شائبه ایجاد میکرد.
میگویید با حوزه کنار آمدید و از فارابی هم توقعی ندارید. پس نوک پیکان انتقادات شما دقیقاً متوجه کجاست؟
رضوی: نکته این است که ما در این دوره اخیر کلاً با انسانهای خوب، موجه، اهل ادبیات، خیلی خوشبرخورد و بزلهگویی طرف هستیم که هر وقت با آنها صحبت میکنیم، میگویند چشم. چه کسی بهتر از شما و آقای شعیبی؟ همیشه از این صحبتها شنیده میشود. در افتتاحیه هم میآیند ولی برای حمایت اتفاقی رخ نمیدهد. من روز شنبه مشهد بودم گفتند گلایهها از چیست؟ گفتم گلایهها از این است که یک فیلمی میتواند بفروشد و دارد میفروشد اما فقط ۱۰- ۱۲ سالن در اختیار دارد. تعداد سالنهای ما از یک فیلمی که نمیفروشد، کمتر است، یک فیلم در روزهای پرفروش ۲۰ درصد از ما کمتر میفروشد و در روزهای کمفروش نصف ما میفروشد ولی دو برابر ما در تهران سالن دارد. به نظرم سازمان سینمایی وقتی متولی دادن پروانه، مجوز ساخت و تولید است، در اکران هم باید یک حمایتی انجام بدهد. گلایه ما از این عدم حمایتها است.
به نظر شما این عدم حمایت مغرضانه است؟
رضوی: نه من در مشهد هم گفتم وسعشان نمیرسد.
پرسیدم چون دیدم که برخی در رسانههایشان عنوان میکنند که عدم حمایت مغرضانه است چون هنوز برخی مسالهشان با منافقین حل نشده است. معتقدند اقبالی به این جریان در بدنۀ سینما و مدیران هنری ایران وجود دارد. به نظر شما این چیزها واقعیت دارد؟ یک مقدار باورناپذیر با دوز توهم بالا نیست؟
رضوی: نمیدانم، چه بگویم؟
بگذریم. وقتی فیلم شما به معرفی سلوک جریان منافقین و نوع رفتاری که حتی با خودشان داشتند، میپردازد و بخشی از مواضع خشنترین گروهک تروریستی تاریخ ایران که منفور مردم هستند، را نشان میدهد، چرا نباید از این فیلم حمایت شود؟ از یک طرف میخواهیم به دنیا اثبات کنیم ما قربانی ترور هستیم، از یک طرف از سینمای فعال در این مسیر حمایت نمیشود.
رضوی: واقعا ما پاسخگوی این فضا هستیم؟ ما هم قربانی هستیم. ما هم یه یک شکل عجیبی حذف شدهایم. بنظرم بهتر است از کسانی که ما را حذف کردند، سوال کنید.
رضوی: ۲۰ میلیون هدیه جشنواره مقاومت انگار «حق السکوت» بود
در جریان جشنواره مقاومت هم گلههایی طرح شد. کمی راجع به آن ۲۰ میلیون که جشنواره به «سیانور» کمک کرد و بعد شما به عنوان تهیهکننده آن را برگرداندید، بگویید؟ دلیل این موضوع چه بود؟ چرا برگرداندید؟ ناراحت بودید؟ این ۲۰ میلیون یک جورهایی حق السکوت جلوه میکرد که برگرداندید؟
رضوی: با توجه به نظر داوران، به نظر من و آقای شفیعی و داوری آن ۲۰ میلیون اینطور میتوانست قلمداد شود که در مقابل اعتراض ما به نحوۀ داوری ۲۰ میلیون پول داده شد که حالا چون اتفاقی نیفتاده است، فعلا این پول را بگیرید و چیزی نگویید. من میدانم فیلمهای آقای داوری و شفیعی هم کمهزینه نبوده است، هزینه فیلم «هیهات» حتما بیش از نصف ما بوده است. فیلم «اروند» هم همینطور. فیلمهای پرهزینهای بودند، من که ۳ میلیارد و خردهای هزینه این فیلم کردم واقعاً نیازمند ۲۰ میلیون هستم؟ باید بایستم، فیلم را قربانی کنند و با ۲۰ میلیون تومان سکوت کنم؟ ما گفتیم این ۲۰ میلیون را هزینه کنید سال دیگر یک جشنوارهٔ باکیفیتتر برگزار کنید، آن ۲۰ میلیون تومان گرهای از ما باز نمیکرد که بگوییم اتفاق ویژهای با آن ۲۰ میلیون تومان رخ میداد. آن ۲۰ میلیون تومان جایزه هم نبود.
پس برگرداندن آن یک اعتراض بود؟
رضوی: ما در نامهمان به آقای خزائی نوشتیم این ۲۰ میلیون را هزینه کنید سال دیگر یک جشنوارهٔ باکیفیتتر و خوب برگزار کنید.
احمدیان: «سیانور» فیلم سیاسی روز است
به نظر میرسد، نامه شما هم با تیکه و کنایه بوده. موافق باشید، سراغ جناب احمدیان برویم. آقای احمدیان، مرسوم این بوده است که این سبک آثار معمولاً به صورت سفارشی در تلویزیون و ... ساخته میشود و کمتر پیش میآید که عزمی باشد حداقل درباره پروژههای سینمایی که این دست آثار بدون حمایت ساخته شود. معمولاً اگر حمایتی نباشد، فیلم نامههایی به این شکل مستقیم به تلویزیون ارائه میشود. فیلم نامه شما بهانه اولیه برای ساخت این اثر بوده است. چه شد که شما تصمیم گرفتید این برهه از تاریخ را برای ساخت یک اثر سینمایی انتخاب کنید و به آن بپردازید؟
احمدیان: قبل از هر چیزی لازم میدانم این موضوع را عرض کنم که فیلم «سیانور» همه چیزش را مدیون شجاعت سیدمحمود رضوی است. اعتبار وی بود که توانست بهروز شعیبی را راضی کند تا این فیلم را کارگردانی کند و باز به اعتبار این دو بزگوار مجموعهای از بهترینهای سینمای ایران چه مقابل دوربین و چه پشت دوربین در یک فضای همدلانه و کاملاً همراه بسیار کمک کردند که آن نوشتههای پراکندهٔ بنده به صورت یک فیلم منسجم و قابل دیدن، اعم از اینکه خوشمان بیاید یا بدمان بیاید درآید. این حقیقتی که لازم دیدم بیان کنم.
من قبل از اینکه «سیانور» را یک فیلم تاریخی بدانم، کاملاً یک فیلم سیاسی روز میدانم. فارغ از ادبیات سیاسی رایج امروز تحت عنوان اصولگرا یا اصلاحطلب، میخواستم به این مسأله پرداخته شود که یک «انسان» فارغ از اینکه متعلق به کدام اردوگاه است، نسبت به پیشامدها و حوادث کاری خودش چه تصمیمی میگیرد و چه رفتاری را در پیش میگیرد؟
حدوداً ۱۰، ۱۲ سال پیش در فارابی یک شورای تخصصی تاریخ معاصر تشکیل شد. بسیاری از متونی که در آن مقطع چاپ شده بود مانند خاطرات عزتشاهی، خاطرات احمد احمد، لطفالله میثمی و اسناد مختلفی که بعضاً در سایتها منتشر میشد یا فایلهای صوتی آن دوره، باعث شد که راجع به مسائل انقلاب اسلامی، ریشههایش و مواردی که بعدها طی ۳۷ سال گذشته، هم توده مردم و هم حاکمیت به گونهای با آن روبرو شدند، برود به این سمت که سهم گروههای سیاسی یا شخصیتهای سیاسی در مبارزه با رژیم پهلوی که منجر به انقلاب اسلامی شد، از زعم ما چیست؟
تبدیل سند، تبدیل مدارک، تبدیل پژوهشها و مستندات به زبان سینما و مِدیوم سینما کار بسیار دشواری بود. چون بین مقطع ۵۰ تا ۵۴ خودش به لحاظ سابقهٔ فعالیت گروههای چریکی بخصوص بچه مسلمانهایی که در آن دوره بودند، ۴ سال بسیار پرفراز و نشیب است. بر روی این حساب فکر کردیم با توجه به پرداختن زندگی به شخصیت مرتضی صمدیه لباف و مجید شریف واقفی و حواشیای که پیرامون اینها وجود داشته است، هنوز هم برای اپوزیسیون، هم برای توده مردم یعنی برای کسانی که شهروند یک جامعهای هستند که براساس یک بحثهای معنوی یک حرکت تودهای را انجام دادند و خواستههایشان با انقلابهای دیگر نقاط دنیا یک مقدار متفاوتتر بود، ناشناخته و متفاوت است. باید پرسید نسل امروز ما چقدر آنها را میشناسد؟
برخی شاید بگویند که من دارم سینما را به عنوان یک رسانه نگاه میکنم، من از این بابت اِبایی ندارم که بگویم بله، یک قسمتی از سینما رسانه است. یک قسمتی از آن هنر است و یک قسمتی از آن اقتصاد است. ولی دوست داشتم نسل امروز کشور من اگر قرار است روزی مخالفخوانی کند، قبل از اینکه به حرکات احساسی دست بزند، با تکیه به اندیشه و تفکرش اقدام کند. این سوال اصلی فیلم «سیانور» است.
برای اینکه بیننده به طور کامل با این قصد آشنا شود، با تغییری که آقای شعیبی دادند در اول فیلم صحنهای به نمایش در میآید که در آن امیر فخرا روی تخته سیاه در زمانی که از تز پایان نامهاش دفاع میکند، مینویسد «چرا اپوزیسیون در کشورهای جهان سوم به سمت اسلحه میروند؟» این نگرانیای است که ممکن است همیشه برای مردم و حاکمیت وجود داشته باشد. فیلم سیانور پاسخی است به دوری از عصبیت، دوری از خشونت، اتفاقاً دوری از اسلحه و اتفاقاً دوری از خود سیانور.
علاقهمند بودم مخاطب امروز هم علیرغم اینکه آن فضا را درک نکرده است به تفکر و اندیشه وا داشته شود و اصلاً خودش بعداً برود تحقیق کند. اصلاً به قول آقای رضوی ما را مخاطب قرار بدهد که شما این شخصیتهایی که مطرح کردید، اصلاً اینگونه نبودند. ما هیچ ادعایی نداریم، فقط در یک میدان مین، معبری باز کردهایم و از این میدان مین، یک مین از زیر زمین درآوردهایم و نمیدانیم واقعاً خنثی شده است یا خیر. نمیدانم شاید ما الان گرم هستیم، شاید زخمی شده باشیم، دست و پای ما قطع شده باشد ولی متوجه نیستیم، ولی این ادبیات رایج این روزهاست. این فتح بابی است برای دوستان دیگر، برای پژوهشگران و فیلمسازان دیگر، بیایند در این عرصه تحقیق بکنند و آن مستندات را به تصویر تبدیل بکنند. این میتواند در قالب یک مستند باشد، میتواند در قالب یک سریال نمایش خانگی باشد و میتواند یک کار تلویزیونی باشد.
حالا فرصتی پیش آمد من باز عرض میکنم به اعتبار این دو بزرگوار -رضوی و شعیبی- حرکتی ایجاد شد و نمیخواهم به این بپردازم که چرا فیلم «سیانور» در جشنواره فجر و مقاومت نادیده گرفته شد؟ هر جشنوارهای به عنوان یک رویداد فرهنگی مناسبات و مقررات خودش را مطرح میکند، صاحبان اثر هستند که میتوانند به آن جشنواره فیلمشان را بدهند یا ندهند و به تبع چون آدمهای حرفهای هستند، تمکین هم کردند و از هر رای که دادند و از هر نظری که دادند، استقبال کردند. جشنوارهها چه در داخل و چه در خارج یک قسمت کار است اما این فیلم ساخته نشده است که فقط در جشنوارهها بدرخشد که اگر بدرخشد بد نیست، این فیلم باید با تودههای مردم و با نسلی که قرار است ۱۰ سال بعد زمامدار این کشور باشد ارتباط برقرار بکند و بگوید خطاها را تکرار نکنیم و آن راههای مثبت را به امید خدا ادامه بدهد.
احمدیان: جذابیت فیلمنامه مدیون نوآوری شعیبی بود
یک سوال تکراری هست که میتوان درباره عموم آثار تاریخی پرسید و من دوست دارم از شما هم بپرسم که درباره «سیانور» ما با یک قصۀ از پیش لو رفته مواجه هستیم. بخشی از تاریخ است که شاید خیلیها راجع به آن خوانده باشند و درباره آن اطلاع داشته باشند ولی یک نقطه قوت سیانور دقیقاً همین جاست که وقتی کسی به تماشای آن مینشیند، با اینکه از رویداد اطلاع دارد، فیلم را رها نمیکند و تا انتها با آن پیش میرود. لایهبندیهایی که در فیلمنامه لحاظ شد. نوع جذاب روایت قصه و جابجاییهایی که با سلیقه درباره ترتیب وقایع لحاظ شده به جذابیت قصه کمک کرده است. این ایدۀ خودتان بود که اینطور قصه را روایت بکنید؟ دخل و تصرف در قصه گاهی اوقات این استعداد را دارد که به مستند بودن روایت لطمه بزند. معمولاً بخشهای قابل توجهی برای درآوردن درام به داستان اضافه و یا از آن کم شده است که شاید مستعد این باشد که فیلم را از جهت مستند بودن ریسک پذیر کند اما تا به اینجا به روایت «سیانور» اشکالی نشده است. چه قواعدی را برای این اتفاق لحاظ کردید؟
احمدیان: سوال بسیار خوبی است، من خیلی جاها گفتم و دوستان لطف داشتند و این را روی حساب تواضع گذاشتند. من با کسی تعارف ندارم و اینجا هم جای تواضع نیست، آن قسمتهایی که شما درباره سبک و سیق داستانی اشاره فرمودید را بارها گفتم و باز هم تاکید میکنم این نوآوری و دوراندیشی شخص آقای شعیبی بود. فارغ از اینکه من بپسندم و یا مخاطب میپسندد یا نه، اصلاً به اینها کاری نداریم، چون کاملاً فنی بحث میکنیم.
فرض کنید مشخصاً شما ابتدا جنازهٔ لیلا زمردیان را میبینید، یک سکانس یا دو سکانس بعد نحوهٔ کشته شدن او را میبینید. از این مسائل در فیلم به کثرت وجود دارد، این نوآوری آقای شعیبی بود، به همین دلیل میگویم به فیلمنامه کمک کردند. فیلمنامه باز فارغ از تواضع، همکاران من خوششان بیاید یا نه- صرفاً یک نقشه راه است، تهیهکننده این نقشه راه را میپسندد و کارگردان دست شما را میگیرد و درست شما را به سرمنزل مقصود میرساند. این قسمت از صحبت شما به زحمات آقای شعیبی برمیگردد.
فیلمنامه من یک داستان خطی بود، چون من اساساً با فلاشبک مشکل داشتم. اما آن چیزی که شما در فیلم میبینید که من واقعا اعتراف است، فلاشبک نیست، شکاندن آن بحثهای روایتی است که در حال حاضر خودم نگاه میکنم. ممکن است بعضی از دوستان بگویند باید دو سه بار ببینیم چه شد. این خواست آقای شعیبی بود، من روز اول هم به ایشان گفتم، گفتم شما سازنده اثر هستید، گارد من کاملاً پایین است، هر آنچه که شما میپسندید، نویسنده باید برای شما بنویسد، این به همان قسمت اول برمیگردد و اگر لطف شماست مربوط به ایشان است.
اما در بحث تاریخ، روایتش، خیلی کار سختی است، یک زمانی شما درباره مادها مینویسید، نه پسرخاله آن پادشاه زنده است، نه از اقوام او کسی به یادگار مانده است که بگوید من از بستگان او هستم فلذا هر طور دوست داشتید روایت میکنید. مگر دو سه استاد مشخص در زمینه مادها اگر تخصص داشته باشند، ممکن است کسی به شما انتقاد نکند که این چیست و این پرت و پلاها که نوشتهای چیست؟ این بحثش جداست. اما وقتی شما درباره وقایعی مینویسد که مربوط به ۴۰ سال قبل است و هنوز دوستان همرزم اینها، خانوادههای آنها حضور دارند و فیلم را میبینند آنها اولین کسانی هستند که میتوانند بگویند این درست یا غلط است.
بازبرمیگردم به عرض قبلیام. شما از یک مدیوم به یک مدیوم دیگر دارید ترجمه میکنید. یعنی با یکسری اسناد روبرو هستید، یکسری آدمها و یکسری حوادث، حالا یک زمانی بهروز شعیبی در قالب مجید شریفواقفی میرود، بابک حمیدیان در قالب صمدیه میرود، حامد کمیلی در قالب وحید افراخته میرود و بخشی از آن به هنرنمایی آنها میرود. فارغ از بحث فیلمنامه را عرض میکنم، یک گوشه چشم آقای هاشمی میبینیم صحنه را تسخیر میکند و این اصلاً ربطی به آن چیزهایی که شما روی کاغذ نوشتهاید ندارد. او با هنرنمایی خودش و کارگردانی که بالای سر او بوده، یک اثر را ممکن است تبدیل به یک شخصیت ممتاز و در برخی از فیلمها یک شخصیت جاودانه کند.
عموم دوستانی که اعم از سیاسیون، مخاطب عام و ... دعوت شدند و فیلم را دیدند بخصوص دوستانی که در آن مقطع تاریخی همرزم این افراد بودند، آنها معتقدند ۷۰، ۸۰ درصدش مستندات است و از این باب خیال ما راحت است. ۱. ما نخواستیم به مخاطبمان دروغ بگویم، ۲. تمام تلاش این تیم این بود که انصاف در این اثر رعایت شود، انصاف که میگویم در مورد همهٔ آدمها از بهمنش ساواکی، دستیارانش، خود مجید، صمدیه، همسرش، خانم توسلی و... که یک نوعی کپیبرداری از منیژه اشرفزاده است. یا هر شخصیتی که شما در فیلم میبینید، سعی کردیم نزدیک به واقعیت باشد. نمیتوانیم بگویم این عین آن است، قرار نبود این را هم بگوییم چون یک فیلم دیگر میشد. اصلاً میتوانستیم مستند بسازیم ولی تمام تلاش این بود که این کار انجام شود، شاید این فیلم یکی از برکاتش این باشد، یک فتح بابی بشود در مباحث تئوریک سینما، یک آسیبشناسی جدی راجع به تصویر کشیدن شخصیتهای تاریخی باشد.
همانطور که شما در فیلمهای مذهبی این مانع را دارید که تصویر کشیدن قدیسین و شخصیتهای مذهبی، چطور امکان پذیر میشود. در فرهنگ ما یک نوع محدودیتها و ممانعتها و ملاحظاتی وجود دارد ولی در فرهنگ مسیح، مسیح را نشان میدهند، دیالوگش هم شاید ربطی به آن زمان نداشته باشد.
این شاید خودش یک ورکشاپی با حضور اساتید و دلسوزان نیاز داشته باشد. ساخت اثر در این حوزه شرایطی دارد که این شرایط باید احیا شود و شما شخصیتهای دیگر را هم روی پرده سینما ببینید. آنجا باید بحث آسیبشناسی جدی و آکادمیک صورت گیرد که ما محدویتها و ممانعتهایی که وجود دارد و سد راه یک فیلمساز است را کمتر کنیم. این فضا باید شکسته شود. چطور است شما در تعزیه، امام حسین(ع) نشان مخاطب میدهید، شمر نشان میدهید و هیچ اتفاقی رخ نمیدهد و مردم هم میبینند، مناسبات خودشان را با آن برقرار میکنند و تمام میشود، تا سال دیگر و حادثه بعد و شرایط بعد، اما در سینما چطور نمیشود؟
در سینما راجع به شخصیتهای معاصر و تاثیرگذار ما، همه میترسیم آنها را نشان بدهیم، هنوز نگران هستیم، خانواده او چه میگوید، دوست او چه میگوید؟ باید راجع به آنها کتابها نوشته شود، فیلمها ساخته شود و فضا به سمت سینمای متعالی دیگری برود وگرنه میشود همین کلیشهها که شما طی این سالها به خورد مردم دادهاید. ساواکی سیبیل کلفت، شکم گنده، کودن و آیکیو پایین و عراقی ما هم همین است، و هیچ کس هم سوال نمیکند اگر عراقی اینقدر کودن بود چرا این جنگ ۸ سال طول کشید؟ بعد اصلاً چه افتخار و فضیلتی برای رزمنده ماست که باید بر چنین آدم ابلهی فائق شود؟ این فضا از این باب در سینما شکسته شد، ما یک ساواکی هوشمند نشان میدهیم که جلوتر از خودش حرکت میکند و اتفاقاً مجبور است دو زانو بنشیند و از صمدیه بپرسد که بالاخره برای چه او را نزدی؟ و صمدیه آن جمله معروف را بگوید. اینها است که میماند و اتفاقاً اینها کارهای سیاسی معاصر است که خیلی سخت است.
وقتی شما به سراغ ساخت اثر تاریخی میروید، درباره اثرگذاری آن و ضرورت اینکه به آن پرداخته شده است، مدام طرح سوال میشود چرا امروز این اثر باید ساخته شود و چرا امروز من در سینمای ایرانی باید اثری را تماشا کنم که به این برهه از تاریخ میپردازد. چرا باید به افراخته، شریف واقفی، افراخته و ... بپردازد. شاید این لزوم را کسی غیر از شما یا آقای رضوی یا شعیبی درک نکرده باشد، دوست دارم این را توضیح بدهید که چه جمع بندیای داشتید که این اثر را بسازید. توضیح شما میتواند در ارزیابی اینکه اثر شما معاصرت دارد یا نه، کمک کند. با اینکه ترقهای در شلوغی شهر در شده باشد و هیچ ربطی هم به فضای فعلی جامعه نداشته باشد، متفاوت است و اینکه آیا صرفاً یک مساله شخصی بوده یا نبوده است؟
احمدیان: یک قسمتش این است اما همه آن، این نیست. انتخاب این سوژه برای شخص من دو دلیل دارد. یکی خیانت و یکی خدمت، ربطی به این زمان و سال ۹۵ ندارد. ۲ هزار سال قبل بوده و ۲ هزار سال بعد هم هست. تا وقتی که انسان پایش روی کره خاکی است هم خدمت وجود دارد و هم خیانت. به همین دلیل من از این باب اصلاً قضیه را اینگونه نمیبینم، حتی معتقدم مخاطب این فیلم اصلا ممکن است آدم سیاسی نباشد. اصلا ممکن است ایرانی نباشد اما یک چیزی را روی پرده دارد میبیند، یک کسی، فرد دیگری را دوست داشت و آن فرد از یک جا به بعد ناپدید شد، شغلش ایجاب میکند که یکسری آدمی که علیه حکومت وقتش قیام کردند، یک حرکاتی انجام دادند را بگیرد. به مرور ردپای نامزد سابقش را پیدا میکند، این را جنوب شیلی هم به زبان اسپانیایی بگویید میفهمد، آن طرف ویتنام هم بگویید میفهمد، اصلا ربطی به جامعه سیاسی چریکی ندارد، بِیس داستان این است به لحاظ درام و مسائل فنی عرض میکنم.
نکته دوم که هیچ کس این را از ما نپرسیده است و شما اولین کسی هستید که میپرسید، تحلیلگران ۳۷ سال انقلاب اسلامی فکر کردند، ما سالهای عجیب و غریبی را پشت سر گذاشتهایم، جنگ داشتیم، حصر اقتصادی داشتیم و غیره، بین سال ۵۷ تا ۶۰ که به لحاظ حضور و میدان حضور تاثیرگذاری گروههای مختلف سیاسی، شاید در ۱۰۰ سال اخیر قسمت مشروطه را شما در نظر نگیرد، اصلاً بینظیر است.
از جهت تکثر گروههای سیاسی؟
احمدیان: بله تکثر گروههای سیاسی، از جهت آزادیهای میتینگهایی که انجام میدادند. شما کافی بود سال ۵۸ از چهارراه کالج به سمت میدان انقلاب حرکت کنید، چون من این تجربه را داشتم عرض میکنم، من دبیرستان البرز میرفتم، خانه ما ستارخان بود. هر روز این راه را پیاده میرفتم. همیشه از جلوی دانشگاه تهران عبور میکردم، سنی هم نداشتم سال اول دبیرستان بودم، گفتم چه خبر است؟ گفتند امروز بهشتی دارند سخنرانی میکند، فردا فدائیان، پس فردا مسعود رجوی، روز بعد کیانوری و فلان. آن نسل فکر میکنم شیرینی و حلاوت این قضیه را، بحثهای ۵، ۶ نفره که اصلاً همدیگر را نمیشناختند و در خیابان و... شکل میگرفت را چشیدند. در خیابان با هم بحث میکردند و صحبت میکردند و بدون خشونت صحبت میکردند. هیچ کس هم ممکن بود قانع نشود ولی یک تخلیهٔ سیاسی میشدند، چون جو به شدت سیاسی بود نه سیاستزده به معنای عوامفریبانهاش.
احمدیان: اگر با تکیه بر اندیشهمان پیش نرویم، جامعهٔ بسته سیاستزده و آدمهای خطرناکی پرورش خواهیم داد
فکر کردید چرا بین سالهای ۵۷ تا ۶۰ ورق برگشت؟ چرا آن جو دیگر شکل نگرفت؟ چرا همه چیز به هم ریخت؟ ریشهاش در این فیلم هست یعنی سال ۵۰ تا ۵۴. ریشه آن در تغییر ایدئولوژی آقایان است. ریشه آن در این است که من و شما و آقای رضوی و شعیبی فرض کنید در زندان هستیم، سال ۵۴، شما حکم ابد خوردید، این آقا ۴۰ سال حبس خوردند، من هم ۵۰ سال و همه هم داریم زندگی میکنیم در این زندان چیزی برای پنهان کردن نداریم، عقایدتان را میگویید اصلاً به خاطر عقایدتان اینجا زندانی شدهاید. چیزی برای از دست دادن ندارید و خودتان را هم سانسور نمیکنید، در آن زندان موتلفه وجود دارد، بند علما وجود دارد، چپیها وجود دارد و مجاهدین هم وجود دارند، آنجا نشستند و بحث میکنند و طبیعتاً از منظر یک عالم دین که او هم به خاطر آن زندان افتاده است بعضی از حرکات آنها را نمیپسندد، یعنی شما آن فتواهای نجاست اعضای کادر سازمان مجاهدین را که در زندان بودند و هیچ وقت مکتوب نشد برای اینکه دست رژیم نیفتد را ندیدید. همان مارکسیسم اسلامی خیلی جاها کمر مبارزه را شکاند، اما ۳ سال بعد همه بیرون آمدند و همه مدعی بودند و سهمخواهیها شروع شد.
سال ۵۷ تا ۶۰ به لحاظ اینکه همه در فاز سیاسی بودند هیچ مشکلی وجود نداشت و همه چیز سر جای خودش بود، همه موارد در پرخاشهای سیاسی بود، اگر پرخاشی هم بود سیاسی بود، مناظرهای هم که صدا و سیمای وقت ترتیب میداد کاملاً سیاسی و اتفاقاً ایدئولوژیک بود. یعنی یک طرف احسان طبری مینشست و یک طرف آقای سروش یا مصباح مینشست. خیلی شرایط عجیبی به نظر میرسد اما واقعی بود.
حالا چرا این فیلم به این مقطع میپردازد؟ میگوید نکته اصلی تمام حوادث سیاسی و نظامی بعد از انقلاب و در درون نظام، ریشهاش اینجاست. اینکه راه گفتگو را ببندیم. اینکه اپوزیسیون و حاکمیت چه رفتاری نسبت به هم پیش میگیرند که یکی بکوبد و یکی دست به اسلحه ببرد، از آفاتی است که جامعه ایرانی با فرهنگ ما را تهدید میکند. این ربطی به این نظام و آن نظام ندارد، ما اگر نتوانیم با تکیه بر اندیشهمان، با تکیه بر آموزههای دینیمان، که ما را مدام به تفکر وا میدارد در مراحل سیاسی عمل کنیم، بسیار جامعهٔ بسته سیاستزده و بسیار آدمهای خطرناکی پرورش خواهیم داد.
نظر شما