شناسهٔ خبر: 129342 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: تسنیم

رئیس‌جمهوری که آیت‌الله مهدوی‌کنی به او هرگز وقت ملاقات نداد

دختران مهدوی کنی "مواردی بود که آقای خاتمی درخواست ملاقات داشتند، اما حاج آقا ملاقاتی با ایشان صورت نداد، به‌دلیل جریان‌هایی که در دوران ریاست‌جمهوری‌ خاتمی رخ داد حاضر نشدند با وی ملاقات داشته باشند."

«نماینده» - مریم مهدوی‌کنی دختر بزرگ آیت‌الله مهدوی‌کنی است؛ وی دکترای فقه دارد و هم‌اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) است. مریم مهدوی کنی همسر آقای ابراهیم انصاریان است و دو فرزند دارد.

مهدیه مهدوی‌کنی نیز متولد سال ۱۳۵۱ دارای دکترای تاریخ اسلام و همسر حجت الاسلام میرلوحی است. وی نیز از اعضای هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) است.

آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگوبا مریم فرزند بزرگ ومهدیه مهدوی‌کنی آخرین فرزند ودختر کوچکتر آیت‌الله مهدوی‌کنی است.

چه خصوصیتی در شخصیت آقای مهدوی‌کنی باعث شده بود ایشان در همه گروه‌ها از وجاهت برخورد باشند به‌شکلی که حتی مخالفانشان هم به وی احترام می‌گزاردند.

مریم مهدوی‌کنی: این ویژگی به خصوصیات اخلاقی، سیره و روشی که در همه مراحل زندگی‌شان داشتند، برمی‌گردد. حاج آقا فردی معتدل و منصف به تمام معنا بود و براساس حق عمل می‌کرد. برای او جناح، چپ، راست، اصولگرا و اصلاح‌طلب مهم نبود، چون ملاک و معیارشان حق بود، همه اقدامات‌ خود را با انگیزه الهی و براساس حق انجام می‌داد.

شاید این عبارت را از خودشان زیاد شنیده باشید که می‌گفتند "اگر چلوکباب هم می‌خورید برای خدا بخورید تا توان کار کردن برای خدا را داشته باشید". انگیزه و هدف او در همه امور رضایت خدا بود، در عین حال سیره و روش متین و ملایمی داشتند که حتی با مخالفان‌شان هم برخوردهای تندی صورت نمی‌دادند.

جایی که مسئله، مسئله کفر و اسلام بود یا انقلاب داشت از مسیرش دور می‌شد به‌شدت می‌ایستاد، در عین حال با توجه به روحیه آرام‌شان برخوردها ملایم و منعطف بود، ملایمت‌ و انصافشان باعث می‌شد جوان‌ها جذب‌شان شوند.

*آیت‌الله مهدوی‌کنی انحرافات جریان دوم خرداد را زود تشخیص داد

هوش خاصی داشتند و همین باعث می‌شد جریانات را خوب تشخیص دهند، به‌عنوان مثال هنوز باطن جریانات دوم خرداد در دولت آقای خاتمی خیلی مشخص نشده بود که ایشان جریان مشروطه و اسلام و بحث بازگشت به مشروطه را مطرح کردند و پشت این داستان را زود تشخیص دادند. در آن ایام خیلی‌ها می‌گفتند این بحث درست نیست اما دیدیم چه شد.

به یاد دارم، در جریان نمایش عزاداری‌های اردوغان در عاشورای سال‌های‌گذشته می‌گفتند "نمی‌توانم باور کنم که برای او بحث اسلام و شیعه مهم است"، در حالی که همه می‌گفتند این حکومت تمایلاتی به اسلام دارد و دیدیم چه شد.

درباره شرایط و جریانات داخلی هم همین طور بود، از یک نوع حس ششمی برخوردار بودند که بعضی مسائل را قبل از وقوع متوجه می‌شدند، این مسئله از جهاتی برای ایشان مشکل‌ساز بود و از جهاتی به مجموعه انقلاب، نظام و اسلام کمک می‌کرد.

مهدیه مهدوی‌کنی: وجه اشتراک احزاب و اقشار در مواجهه با حاج آقا به‌دلیل نوع نگاه ایشان به افراد برمی‌گشت، خیلی سخت باور می‌کردند که افراد، معاند جریان انقلاب هستند، مگر اینکه این مسئله برای ایشان اثبات می‌شد، بارها می‌گفتند "همه ما حول محور انقلاب هستیم ولی سلیقه‌های متفاوت باعث می‌شود اختلاف گرایش و سلیقه وجود داشته باشد".

با برخی افراد و گروه‌ها، سلیقه متفاوتی داشتند و این اختلاف سلیقه‌ها باعث تفاوت موضع‌گیری‌ها می‌شد، ولی اصل را بر تعامل بر محور ولایت و پشتیبانی از ولایت فقیه‌ می‌گذاشتند. اگر ما گاهی اوقات درباره افراد نقاط ضعفشان را مطرح می‌کردیم به وجهه خوبتر طرف مقابل اشاره می‌کردند. در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر هم می‌گفتند باز خوب است اعتقادات مردم به‌گونه‌ای است که به یک روحانی رأی دادند.

**انقلاب و ولایت محور و مبنای رفتار آیت‌الله مهدوی‌کنی با دیگران بود

انقلاب و ولایت محور و مبنای رفتار ایشان با افراد بود، این مبنا باعث می‌شد که حاج آقا نزد افراد و گروههای مختلف مقبولیت داشته باشند.

اخلاق را جدای از زندگی نمی‌دیدند، می‌گفتند مبنای دانشگاه بر اساس پیشرفت علمی است و اخلاق و بحث تهذیب را جدای از این مسائل نمی‌دیدند، کلمه "عالم ربانی" را همیشه برای دانشجویان خود مثال می‌زدند، اینکه "اگر می‌خواهید علمتان باقی بماند فقط با اتکا به اخلاق است" و این مسئله را عملاً در رفتار و کردارشان نشان می‌دادند. توصیه همیشگی‌شان به دانشجویان و فرزندان این بود که اگر گوشه‌ای امید به هدایت افراد وجود دارد فردی را طرد نکنند.

زمانی فردی نزد ایشان به آقای هاشمی اهانت کرده بود. اولین کلام حاج اقا نسبت به اهانت آن جوان کلام ارشادی بود. البته خودشان اشتباهات افراد را می‌دانستند اما به‌خاطر حفظ نظام تحمل می‌کردند. این سیره را در سیره اهل بیت(ع) دیدیم، تحمل و ظرفیت بالایی داشتند، به‌قول خودشان روش یک عالم ربانی را که همیشه می‌خواست افراد را تربیت کند به کار می‌بستند.

**آیت‌الله مهدوی کنی سپر ولایت در مقابل برخی جریانات سیاسی بود

هدفشان از این رویکرد، تحمل افراد نبود بلکه نسبت به افراد احساس هدایت می‌کردند، تا آنجایی که جا برای هدایت و ارشاد بود حضور خود را جایز می‌دانستند. مواقعی نقش سپر را برای نظام، انقلاب و ولایت داشتند و مواقعی نقش همراه را ایفا می‌کردند. به‌قول آقای علم الهدی که می‌فرمودند "ایشان برای امام حسین(ع) مسلم‌بن عوسجه می‌شدند".

به‌جز خلأ پدری در موارد اخیر نسبت به آقا خلأ وجودی پدر را احساس می‌کنم. در حال حاضر بعضی بیانات از زبان آقا بیان می‌شود که قبلاً و پیش از این، خود آقا آنها را نمی‌فرمودند، افرادی مثل پدر این سخنان را می‌گفتند، و کسی نیست مثل مسلم‌بن عوسجه‌ها سپر جریانات باشد.

به‌گفته بسیاری از افراد آقای مهدوی‌کنی اخلاق و سیاست را با هم جمع کرده بودند؛ به‌عنوان فرزند حاج آقا این مسئله را چطور از نزدیک در مسائل مختلف زندگی، دانشگاه و سیاست احساس می‌کردید؟

مریم مهدوی‌کنی: حاج آقا بر مبنای فکری که در بحث‌های اخلاقی داشتند، عمل می‌کردند و این مبنا را در زندگی خانوادگی و اجتماعی نیز به کار می‌بردند. ایشان اخلاق را مبنای وضع احکام اسلامی می‌دانستند و معتقد بودند اخلاق را باید در عمل با مسائل حکومتی، سیاسی و فقهی همراه کرد. این مسئله را در مقدمه کتاب‌شان هم ذکر کردند،  معتقد بودند سیاستی سیاستی اسلامی است که مبنای آن اخلاق باشد. در رفتارهای‌شان هم اخلاق اسلامی را رعایت می‌کردند. منفک کردن اخلاق و سیاست را از همدیگر نمی‌پذیرفتند.

مهدیه مهدوی‌کنی: در ایامی که بحث انتخابات بود حتی به ما اجازه غیبت و تحلیل‌های غیر واقع‌بینانه را نمی‌دادند. من عضو کوچکتر و جوانتر خانواده بودم و مواضعمان هم مقداری تند بود، یادم هست با محبت و توصیه پدرانه می‌گفتند "شما این‌طور صحبت نکنید".

**نحوه مواجهه آیت‌الله مهدوی کنی با دانشجویان منتقد

در برخورد با دانشجویان افراطی، مواضعی می‌گرفتند که اخلاقی بود. یک بار آقای هاشمی تشریف آورده بودند دانشگاه، برخی دانشجویان به ایشان (آقای هاشمی) کلمات نامناسبی را گفته بودند که حاج آقا ابراز ناراحتی کردند؛ اینکه "ایشان مهمان ما هستند" و این مدل برخوردها را نمی‌پسندیدند.

دانش‌آموختگان دانشگاه در مجلس، رسانه‌ها و برخی مناصب دیگر حضور دارند، نمونه‌هایی مانند آقای کواکبیان که علی‌رغم اختلاف دیدگاه با حاج آقا به دلسوزی‌شان هم اذعان داشتند، حتی در بحث نامگذاری روزنامه مردم سالاری به آقای کواکبیان نام "دین سالاری" را پیشنهاد دادند و گفتند "من موافق این طور مواضع و نامگذاری‌ها نیستم". همین افراد که مواضع تندی داشتند گاهی سالی یک بار با حاج آقا دیدار داشتند، به نظر احساس می‌کردند به منش و توصیه‌های ایشان برای ادامه کار نیاز دارند،  حتی گاهی مواضع شاگردانشان را بررسی می‌کردند، اگر خطا و اشتباهی از آنها می‌دیدند دلسوزانه و پدرانه در جلسات خصوصی به آنها می‌گفتند.

**در انتخابات مختلف دنبال "خیرالموجودین" بودند

یکی از بحث‌ها درباره مواضع ایشان در انتخابات تأکید بر همگرایی جریان‌ها و گروه‌های انقلابی بود. در انتخابات و معرفی کاندیداها دیدگاه‌های خاصی داشتند، برخی می‌گویند قائل به تنزل بودند یعنی اینکه کاندیداهایی را که امتیازاتشان از معایبشان کمتر است معرفی کنیم؟ کمی در این باره می‌گویید؟

مریم مهدوی‌کنیدر جریان انتخابات مختلف دنبال "خیرالموجودین" بودند، یعنی بهترین‌های موجود را دریابیم، حتی در بعضی مواقع "خیرالشرّین" را هم به کار می‌بردند، حتی ممکن بود دو طرف شر تصور شوند با فرض اینکه این‌طور باشد در شر بودن هم باز یکی بهتر از دیگری است.

قاطع می‌توانم بگویم که در جریانات مختلف چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاست‌جمهوری ایشان واقعاً روی ایده‌های خاصی که داشتند، می‌ایستادند؛ ممکن بود سیاست‌های‌ خود را رسماً اعلام نکنند، اما تقریباً همه متوجه نظرشان می‌شدند. مواقعی‌ که احساس خطرمی‌کردند نظر خود را صریح اعلام کرده و صریح می‌ایستادند.

کلمه "تنزل" برای من غریب بود، فکر نمی‌کنم از اصول‌شان کوتاه می‌آمدند، یعنیحتی نسبت به دوستان انقلابی‌شان که می‌دانستند برای انقلاب زحمت کشیدند، کوتاه نمی‌آمدند، نه به مردم اجازه توهین به آنها را می‌دادند و نه البته به آنها اجازه می‌دادند به انقلاب توهین کنند، محکم می ایستادند و به هر دو طرف توجه داشتند.

در انتخابات بر اساس ایده‌های خود حرکت می‌کردند و پیرو جریانات سیاسی نبودند. نظر، نظر خودشان بود و آنجایی که تشخیص می‌دادند، محکم و قاطع می‌ایستادند، مؤید حرفم نوع تربیت شاگردان ایشان در دانشگاه امام صادق(ع) است؛  اگر به شاگردان‌شان نگاه کنید، دانشجویان و دانش‌آموختگان با گرایش‌های سیاسی مختلف را در دانشگاه امام صادق(ع) می‌بینید.

** اشتراک دانشجویان دانشگاه امام صادق در اعتقاد به انقلاب و اسلام

این‌طور نیست که بگویید افراد با یک طرز فکر خاص از دانشگاه بیرون می‌آیند. آن چیزی که در همه دانشجویان مشترک است این است که به انقلاب و اسلام اعتقاد دارند، از آقای آشنا گرفته تا دکتر همایون، زاهدی‌وفا، ایوبی، جلیلی و علی باقری؛ به هر حال همه آنها دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) بودند و از یک طیف خاص نیستند.  هیچ کدام مایل نیستند کوچک‌ترین خدشه‌ای به انقلاب وارد شود و نسبت به اسلام و انقلاب پایبندند، نوع سلیقه‌های آنها فرق می‌کند و ممکن است تعریفی که از مسائل اسلام دارند با هم متفاوت باشد، اما هیچ کدام‌ نمی‌گویند جمهوری اسلامی ایران و انقلاب نباشد.

در بحث رهبری و ولایت فقیه به‌شدت نسبت به این مسئله تعصب و قلباً اعتقاد داشتند، نه به‌خاطر اینکه انقلابی شده بودند، بلکه تمام زندگی خودشان را پای بحث ولایت گذاشته بودند.

مهدیه مهدوی‌کنی: درباره انتخابات و کاندیداها این افراد با اختیار خود در جناح حاج آقا آمده بودند. مسیر و سلیقه حاج آقا را می‌شناختند، دست برادری داده بودند اما بعضی اوقات نیمه راه این مسئله فراموش می‌شد. نمی‌شد به حاج آقا تحمیل کرد که مثلاً این تفکر را حمایت کنید. خودشان مراجعه کرده بودند و معمولاً مسئله را دنبال می‌کردند.

** ماجرای قرائت خطبه نوه آیت‌الله مهدوی‌کنی از سوی رهبر انقلاب

قبل از انتخابات ظاهراً بین خانواده حاج آقای مهدوی و حاج آقای پناهیان وصلتی صورت گرفت و خطبه عقد را حضرت آقا خواندند، خاطره‌ای از آن روز دارید؟

مهدیه مهدوی کنی: بله. عقد پسر بنده با دختر آقای پناهیان بود، بدون پیش‌بینی اتفاق افتاد و من فقط درگیر مراسم عقد بودم.

حاج آقا حضرت آقا را دعوت کرده بودند؟

مهدیه مهدوی‌کنی: نخیر؛ خود آقا قرار می‌گذاشتند که به منزلشان بیایند.

منزل آمده بودند؟

مهدیه مهدوی‌کنی: بله؛ برای دیدار حاج آقا آمده بودند و آقای میرلوحی از فرصت استفاده کردند (خنده).

از قبل معلوم بود که حضرت آقا می‌آیند؟

مهدیه مهدوی‌کنی: بله؛ البته نه برای ایراد خطبه عقد؛ برای دیدار پدرم تشریف آورده بودند، همسرم به من گفت که "من پیشنهاد قرائت خطبه را می‌دهم اگر پذیرفتند کار انجام شود"، که خوب، حضرت آقا لطف کردند و این اتفاق افتاد.

**خاطراتی از دیدار مقام معظم رهبری و آیت‌الله مهدوی کنی

درباره دیدارهای حاج آقا و مقام معظم رهبری یادم هست هر وقت که آقا تماس می‌گرفتند که لطف می‌فرمودند و تشریف می‌آوردند، حال حاج آقا به‌قول من حال بابا تغییر می‌کرد و می‌شکفت، اضطراب ورود ایشان را داشت و به استقبال‌شان می‌رفتند. با اینکه از نظر سنی از ایشان بزرگتر بودند اما احترام به ایشان را به‌عنوان ولی در چهره‌شان می‌شد دید و اینکه چقدر چهره متواضعانه‌ای داشتند. این صحنه‌ها از خاطرم نمی‌رود البته تصاویرش زیاد برایم تکرار شده بود. اینکه حاج آقا چقدر متواضعانه در مقابل مقام ولایت زانو زده و به ایشان احترام می‌گزاردند، حتی در بحث قرائت خطبه عقد هم به همسرم ‌گفتند "به آقا فشار نیاورید، اگر تمایل نداشتند اصرار نکنید" که حضرت آقا لطف کردند و این اتفاق افتاد.

در مسائل فردی و خانوادگی چگونه بودند؟ نحوه تعامل و تربیت فرزندان‌شان به‌خصوص در انتقال احکام اسلامی چگونه بود؟

مریم مهدوی‌کنی: این‌طور نبود سلیقه خود را به فرزندان‌شان القا کنند. در زندگی هیچ وقت به فرزندان خود تحکم نکردند، نظرشان را بیان می‌کردند، ولی در نهایت می‌گفتند "هر طور صلاح می‌دانید، عمل کنید".

بنده در دوره دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کرده بودم و در دانشکده پیراپزشکی پذیرفته شدم. یادم هست به من گفتند "دوست نداشتی الهیات بخوانی؟ " که گفتم "چرا ولی رشته من تجربی بود و می‌خواهم در همان رشته ادامه تحصیل دهم". پیشنهاد رشته الهیات را به من دادند، ولی هیچ وقت مرا اجبار به خواندن الهیات نکردند.

جریان انقلاب فرهنگی که پیش آمد کلاس‌ها تعطیل شد. بعد از انقلاب فرهنگی هم دو ترم در کلاس‌های پیراپزشکی شرکت کردم، اما بعد احساس کردم که تحصیل در این رشته واقعاً آن چیزی که من می‌خواهم نیست و پدرم درست می‌گفتند، لذا مسیر تحصیلم را به الهیات تغییر دادم. ولی هیچ وقت نگفتند که چرا آن موقع حرف‌شان را گوش نکردم.

بعد از اینکه تحصیلم تمام شد، قرار بود در دانشگاه الزهراء(ع) مشغول به کار شوم. زمانی که تقریباً کارهای اداری را انجام دادم، به من گفتند "احتمالاً مجموعه خواهران را در دانشگاه امام صادق(ع) راه‌اندازی کنیم، کمی تأمل کنید" دیدم حرف درستی است، اگر ایشان نیرو نیاز داشته باشد و من جای دیگر درگیر شوم نمی‌توانم با مجموعه امام صادق(ع) همکاری کنم، لذا بحث تدریس دانشگاه الزهرا را دنبال نکردم. چند ماه بعد مجموعه خواهران دانشگاه امام صادق راه‌اندازی شد و مشغول به کار شدیم.

نحوه رفتار و تعامل آیت‌الله مهدوی کنی با شاگردان و اساتیدی که منش سیاسی متفاوتی با ایشان داشتند چگونه بود؟

مهدیه مهدوی‌کنی:شخصیت حاج آقا طوری بود که اگر این افراد دانشگاه می‌آمدند ذیل شعاع وجودی ایشان در جریان دانشگاه قرار می‌گرفتند. اگر خطایی هم بود حاج آقا آنها را می‌خواستند و صحبت‌های علمی با آنها داشتند، نه اینکه برخورد چکشی صورت دهند که "حق ندارید این بحث را مطرح کنید"، مبحث مطرح و بحث می‌شد، انگیزه‌ها سؤال می‌شد و آنها به‌خاطر وجود حاج آقا به ارزشهای دانشگاه احترام می‌گزاردند.

حاج آقا شاگرد زیاد داشتند ولی به‌قول خودشان مرید نداشتند و مریدپروری نمی‌کردند، اصولاً موافق این رفتارها نبودند.  خدا رحمتشان کند همیشه صحبت بعضی از این استادهای اخلاق که پیش می‌آمد می‌خندیدند و می‌گفتند "ما هیچ وقت از این مریدها نداشتیم" و شوخی می‌کرد.

مریم مهدوی‌کنی: برخی از اساتیدی که در دوره‌های اول دانشگاه امام صادق(ع) بودند یک نگاه کاملاً متفاوتی داشتند، اما چون در ایران تک بودند در یک مقطعی برای دروس خاص از آنها استفاده می‌کردند. برای آماده کردن نیرو در زمینه علوم متعارف و جدید نظرشان این بود که باید از این نیروها استفاده شود. کارهای کلیدی را به این افراد نمی‌سپردند، اما از تدریس و تخصص‌شان استفاده می‌کردند.

هیچ وقت اراده‌شان را به شاگردان‌شان تحمیل نمی‌کردند. نکته اساسی که خیلی به آن تأکید داشتند این بود که اجازه نمی‌دادند کسی ایشان را به‌عنوان مراد بپذیرد.

** آیت‌الله مهدوی کنی به‌خاطر جریانات دوم خرداد با رئیس‌جمهور اصلاحات ملاقات نکرد

شاگردانشان که جزو مسئولین دولتی شده بودند و حتی در جرگه اصلاح طلبان بودند با حاج آقا دیدار داشتند؟

مهدیه مهدوی‌کنی: عمدتاً در دانشگاه به‌عنوان دانش‌آموختگان که جمع می‌شدند به دیدار حاج آقا می‌آمدند حتی گاهی اوقات جلسات خصوصی می‌گذاشتند و حاج آقا توصیه‌هایی می‌کردند.

مریم مهدوی کنی: اگر آنها درخواست ملاقات داشتند، ایشان رد نمی‌کردند. یادم هست مواردی بود که آقای خاتمی درخواست ملاقات داشتند، اما حاج آقا ملاقاتی با ایشان صورت نداد، به‌دلیل جریان‌هایی که در دوران ریاست‌جمهوری‌ آقای خاتمی رخ داد حاضر نشدند با وی ملاقات داشته باشند.

حاج آقا در جریان دوم خرداد هم در دفاع از ولایت فقیه به میدان آمدند، خاطره‌ای از آن زمان دارید؟

مهدیه مهدوی‌کنی: ایشان درباره ولایت فقیه قائل به نصب عام، مشروعیت الهی و مقبولیت مردمی بودند، تا فهمیدند این جریان در دوران اصلاحات تفاسیر مختلفی را درباره ولایت فقیه مطرح می‌کنند، قاطعانه ایستادند. در خاطراتشان نگاه می‌کردم در بحث حکومت امیرالمؤمنین انتهای این جریان را همان زمان متوجه شدند و ممانعت کردند اینکه "من جریان مشروطه را می‌بینم که می‌خواهند روحانیت و فقها را کنار بزنند". می‌گفتند روحانیت در همه امور مردم مثل یک پدر دلسوز وارد می‌شود و دولتی برخورد نمی‌کند، به‌عنوان یک پدر و راهنما همیشه حضور دارد و حتی باید راهنمای دولت باشد، البته نباید منتصب دولت باشد و آنها تعیین تکلیف کنند بلکه روحانی باید وارد این بحث‌ها شود و هدایت مردم، دولت و حکومت را بدین وسیله به دست گیرد.

در انتخابات ۹۲ حاج آقا تلاش کردند نیروهای انقلاب کنار هم باشند و به یک نتیجه‌ رسند. از آن ایام نکته‌ای و خاطره‌ای دارید،  به‌خصوص روزهایی که تا ساعت ۲ نصف شب در حال تماس با برخی شخصیت‌ها بودند و می‌خواستند به‌نفع یک چهره اصولگرا کنار بروند.

مریم مهدوی کنی: آنها (کاندیداها) محوریت حاج آقا را پذیرفته بودند. ایشان آن ایام حتی نامه‌ای نوشتند ــ حتماً نامه را در فضای مجازی دیدید ــ در حالی که قاعدتاً نباید پخش می‌شد، ولی نامه را به فرد مورد نظر ندادند. آن‌قدر آن شب ناراحت بودند که نامه را خطاب به یکی از کاندیداها نوشتند، اما آن را پخش نکردند؛ به‌دلایل احتمالاً اخلاقی، جنبه اخلاقی داشت و جنبه سیاسی نداشت، نامه اعتراضی بود. ایشان اخلاقاً زود خودشان را پیدا می‌کردند که مثلاً "نباید اینجا این‌طور عصبانی شوم"، پشیمان می‌شدند و لذا نامه را به‌صورت علنی پخش نکردند و هیچ وقت در زمان حیات ایشان پخش نشد.

*خاطراتی از انتخابات مجلس خبرگان دوره قبل

در جریان مجلس خبرگان دوره قبل اوضاع جسمی‌شان خیلی بد بود، البته ایشان ظاهر را حفظ می‌کردند. خاطرتان باشد با ویلچر روی صندلی مجلس خبرگان نشستند. این ایام مصادف شده بود با زمانی که کمرشان به‌شدت مشکل پیدا کرده بود و نمی‌توانستند به‌راحتی راه روند.

اعضای مجلس خبرگان نامه می‌فرستادند، مرتب به خانه می‌آمدند و ایشان حال‌شان خوب نبود. در آن ایام در منزل بودند، روزی که به مجلس خبرگان رفتند، واقعاً به‌سختی حرکت می‌کردند، حاضر نبودند با ویلچر جایی بروند اما به‌خاطر مجلس خبرگان این کار را کردند و مسئولیت را پذیرفتند، می‌گفتند خبرگان با موضوع مهمی چون بحث رهبری نظام کار دارد.

مانند این رفتارها در جریان انقلاب زیاد اتفاق افتاد.  در مراحل مختلف در بزنگاه‌ها مسئولیتی را می‌پذیرفتند، به‌محض اینکه جریان و موضوع تمام می‌شد کنار می‌کشیدند. برای ایجاد شور انتخاباتی در اوایل انقلاب کاندیدا شدند و به‌محض اینکه احساس کردند احتمال دارد حضورشان باعث پراکندگی آرای آقای خامنه‌ای شود، کنار کشیدند. در جریانات نخست‌وزیری زمانی که رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر شهید شدند، مسئولیت کشور را در آن بحران انقلاب به دوش کشیدند.

به‌عنوان سؤال آخر اگر نکته‌ای از آیت‌الله مهدوی کنی در خاطر دارید، بفرمایید؟

مهدیه مهدوی‌کنی: از ابعاد سیاسی و علمی حاج آقا سخن زیاد گفته شده ولی در عین حالی که یک روحانی به‌روز و اهل سیاست بودند واقعاً بعد تهجد و عبادتشان هم قابل توجه بود. افرادی که ‌از نزدیک ایشان را می‌دیدند، متوجه می‌شدند، خواب ایشان هیچ وقت خواب نبود. با وجود بیماری و کسالت و با قرص‌هایی که می‌خوردند از ساعت ۲ نیمه‌شب بلند می‌شدند و تا اذان صبح عبادت می‌کردند. بعد از آن یک ساعت استراحت داشتند، اگر قراری داشتند، رأس ساعت آماده بودند.

** علاقه‌مندی آیت‌الله مهدوی کنی به مجالس عزاداری اهل‌بیت(ع)

اهمیت خاصی به اهل بیت(ع) داشتند، در خلال کارهای علمی هیچ وقت این جلسات فراموش نمی‌شد، به‌عنوان یک مرد سیاست با فشارهای کاری دانشگاه، طوری برنامه‌ریزی می‌کردند که در این جلسات حضور داشته باشند.

تمام برنامه‌های عزاداری اهل بیت(ع) را که دعوت می‌شدند، می‌رفتند. در مراسم ختم و تشییع حضور می‌یافتند. می‌گفتیم "چه لزومی دارد صبح زود برای تشییع بروید؟ "، می‌گفتند "در اسلام آمده بعد از مرگ، دوستان حقوقی به گردن ما دارند؛ یکی از آنها این است که در تشییع آنها شرکت کنید". حاج آقا به این ریزه‌کاری‌ها دقت می‌کردند.

در صحبت‌هایشان در بحث ولایت آن‌قدر نکته‌سنج بودند که به‌خاطر ریزبینی تا انتهای ماجرا را می‌دیدند. انتهای داستان جریانی که در زمان آقای خاتمی پیش آمد و اشکالی را که به بحث ولایت امیرالمؤمنین(ع) گرفت، می‌دانست، اینکه برنامه آنها در آینده این است که بحث را روی ولایت فقیه متمرکز کنند، لذا شدیداً با این بحث مخالفت کردند و قاطعانه به بحث مشروعیت حکومت امیرالمؤمنین وارد شدند. در آن زمان خیلی شدید در خطبه‌های نمازجمعه و بحث‌های جامعه روحانیت نظرات خود را پیرامون این بحث بیان کردند.

مریم مهدوی‌کنی: در زمینه بحث مردم‌سالاری، حاج آقا تأکید داشتند ملاک اولیه مشروعیت از جانب اسلام است و بعد قبول مردم، پس ابتدا مشروعیت و سپس مقبولیت ملاک است.

درباره مسائل عبادی واقعیت این است که زندگی‌شان براساس ساعات نماز تنظیم می‌شد. برنامه‌ریزی اموراتشان بر اساس نماز بود، اینکه "اگر مثلاً قرار است مسافرتی برویم زمانی حرکت کنیم که نماز ظهر به فلان شهر برسیم و اول نمازمان را بخوانیم".

نظر شما