هفته نامه «نماینده» / در کافه گپ این هفته سراغ «لطف الله فروزنده» رفتیم و صحبت از ریزهکاریهای زندگی سخنگوی جمعیت ایثارگران و معاون رییس جمهور دهم، گپوگفتی خواندنی را رقم زد...
چطور با همسرتان آشنا شدید و به چه وسیلهای ازدواجتان صورت گرفت؟
من بعد از انقلاب ازدواج کردم. در آن زمان پاسدار بودم و خانوادهام برای من به دنبال همسری مذهبی و حزباللهی بودند که خانم من را معرفی کردند. ایشان آن زمان معلم پرورشی بودند. نهایت در سال ۶۳ در شهرکرد یک مراسم سنتی و خیلی ساده با تعداد محدودی از قوم و خویش و دوستان در خانه برگزار کردیم.
چه شرط یا ملاکی برای ازدواجتان داشتید؟
مبنای اصلی ازدواجمان مبانی اعتقادی و ارزشهای اسلامیمان بود، چیزی که برای هر دوي ما بسیار مهم بود و هست.
در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
من حدوداً ۲۳ سالم بود و ایشان ۲۰ سال داشتند.
مهریة همسرتان چقدر بود؟
آن زمان ۶۰ هزارتومان مهریة ایشان بود.
با توجه به این که نسبتاً زود ازدواج کردید، شاغل بودید. درآمد و وضع زندگیتان چطور بود؟
هیچی نداشتم. من پاسداری بودم که ماهانه دو هزارتومان حقوق دریافت میکردم که هزارتومان آن را اجاره خانه میدادیم و با هزارتومان باقیماندة آن زندگیمان را میگذراندیم. عمدتاً من نبودم و بیشتر در جبهه و جنگ بودم و خود همسرم زندگی را اداره میکردند. یک سال بعد از آن نیز بچهدار شدیم که البته باز همة مسئولیت گردن ایشان و خانودهشان بود.
شما چند فرزند دارید؟
۳ پسر دارم.
فرزندانتان ازدواج کردهاند؟ درحال حاضر مشغول به چه کاری هستند؟
دو پسر بزرگترم ازدواج کردهاند و اولی دو فرزند هم دارد. پسر آخرم ۲۰ سالش است و دانشجوی دانشگاه تهران است. هیچ یک از پسرانم وارد کار دولتی نشدند و خودشان کار مختصری راه انداختهاند و زندگیشان را اداره میکنند.
در چه سنی فرزندانتان ازدواج کردند، آیا مراسم ازدواج آنها نیز مانند شما ساده بود؟
تأکید داشتم که فرزندانم زود متأهل شوند. پسر اولم ۲۲ سالگی و پسر دومم ۲۴ سالگی ازدواج کرد. انشاالله برای پسر سومم نیز در تدارک هستیم. در شهر خودمان مراسمشان را برگزار کردیم و عروسیشان هم ساده و معمولی به دور از تشریفات بود.
نوه هم دارید، رابطهتان با نوهها چگونه است؟
بله؛ دو نوه دارم. یک پسر و یک دختر. معمولاً روزهای تعطیل به دیدن ما میآیند. نوة بزرگم دبستانی است. عموماَ از درسهایش میپرسم، هرازگاهی هم چون اهل قرآن است با هم قرآن کار میکنیم. نوة کوچکم نیز یک سال و نیم دارد و در حقیقت برنامهاش رفع خستگی ما است. نوه واقعاً یک نعمتی است که خداوند به ما داده است.
همسرتان هم شاغل هستند؟
ایشان لیسانس دارند و معلم دینی و قرآن بودند که البته بازنشسته شدند و الان به صورت خانگی جلسات قرآن برگزار میکنند و کارهای فرهنگی انجام ميدهند.
چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید و فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خیلی خوشحال میکند؟
طبیعتاً خانمها دوست دارند هدیه دریافت کنند. همسر من چندان نوع هدیه برایش اهمیت ندارد و مهم این است که به یادشان باشم. من هم سعی میکنم در موارد مختلف برای ایشان هدیه کوچکی بخرم.
در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
من معمولاً صبح زود که از خانه بیرون میروم حدوداً ۹ شب به خانه باز میگردم اما اگر برسم یا روز تعطیل باشد، حتماً کمک میکنم. معمولاً خریدها بیشتر با من است. لازم باشد ظرف هم میشويم یا غذا تهیه میکنم.
آشپزیتان هم خوب است. چه غذایی خیلی خوب درست میکنید؟
بد نیست در حد معمولی بلد هستم. برنج و خورشت میتوانم درست کنم.
اگر وقت خالی داشته باشید، عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
مطالعه میکنم.
آخرین کتابی که خواندید، چه بوده است؟
کتاب تفسیر موضوعی آقای جوادی آملی دربارة توحید است که حدود ۳۰۰ صفحه است و مشغول مطالعهام.
اهل ورزش کردن هم هستید؟
قدیمتر فوتبال بازی میکردم اما الان به صورت منظم پیادهروی میکنم.
در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید، چه میکنید؟
کمتر پیش میآید که در خانه عصبانی شوم اما اگر خشمگین شوم بحث و صحبت میکنم تا موضوع حل شود.
رابطهتان با فرزندانتان به چه شکل است و فکر میکنید شما را چه پدری میدانند؟
خیلی رفیق هستیم و رابطة خوب و صمیمی داریم. چیزی را از من پنهان نمیکنند و معمولاً مورد مشورتشان قرار میگیرم. اما در عین حال همیشه مراقب آزادی عملشان بودهام و در تصمیمگیریها دستشان را باز گذاشتهام تا مستقل بار بیایند.
هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند، در زندگی مشترکشان اختلاف نظر و دعوا پیش میآید. شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
مبنای ما از ابتدای زندگی تا به امروز همیشه شرع بوده است. خوشبختانه موردی به شکل شدید برای ما به وجود نیامده است و در مقابل اختلاف سلیقههایی که داشتیم همیشه سعی کردهایم که کوتاه بیاییم.
همسرتان هیچ وقت از اینکه شما زیاد کار میکنید و ممکن است به خانواده کمتر برسید، گلهای نکردهاند؟
ایشان من را قبول دارند و میدانند به هر حال در رابطه با انقلاب فعالیت میکنم و برای کار من ارزش قائل هستند و اتفاقاً کمک هم میکنند. من هم همیشه سعیام بر این است که پنجشنبه بعدازظهر و جمعه وقتم را برای خانواده بگذارم.
صحبت آخری اگر دارید، بفرمایید.
اکثراً جوانها میخواهند زود به همه چیز برسند من زندگیام را از صفر شروع کردم، شرایط جنگ بود اما بعد از جنگ درسم را با سختی ادامه دادم. اما با صبر و توکل به خدا میتوان در مسیر گام برداشت. اگر که میبینید نسل ما میتواند ۱۲ ساعت کار کند به خاطر فضای گرم و صمیمی است که بین خانواده وجود دارد و به ما برای تلاش بیشتر انرژی میدهد. من فکر میکنم باید جوانها واقع بین باشند و سختیها را مقدمهای برای رشد خودشان ببینند.
نظر شما