هفته نامه «نماینده»/ در کافه گپ این هفته سراغ «محمود فرشیدی» رفتیم و صحبت از ریزهکاریهای زندگی این وزیر اسبق آموزشوپرورش، گپوگفتی خواندنی را رقم زد ...
در دوران تحصیل اهل درس بودید؟
بله، سال آخر دبیرستان در رشته خودم در سطح استانی شاگرد ممتاز شدم.
در دوران تحصیل معلمی داشتید که خاطره یا رابطه خوبی داشته باشید که تا الان هنوز خاطرهاش با شما باشد؟
معلمین مختلفی بودند که تا به امروز احساس تکریم را در من ایجاد کردهاند. در هر دوره انسان با توجه به سني كه در آن هست، تحت تأثیر قرار میگيرد. مثلاً در دوران کودکی محبت، انسان را خيلي متأثر میکند. در دوره دبستان به خاطر دارم آقای «شاکری» آموزگار ما بودند. فکر میکنم دوم دبستان بودم ایشان یک روز املا میگفتند من صفحات دفترم تمام شد، با اضطراب و استرس دست بلند کردم و گفتم که من صفحهام تمام شده است و به شدت نگران این بودم که مورد عتاب قرار بگیرم که چرا از قبل فکر نکردی. ایشان با آرامش زیادی گفتند که روی جلد دفتر بنویس آن جا هم میشود، نوشت. به قدری این جمله در من تأثیر گذاشت و حالم را خوب کرد که هنوز این خاطره و اسم ایشان در خاطرم هست.
چطور با همسرتان آشنا شدید و وسیله ازدواجتان فراهم شد؟
من علاقه داشتم که همسری مذهبی و در عین حال انقلابی داشته باشم. به یکی از دوستانم كه ایشان هم مذهبی بودند و در تهران ازدواج کرده بودند گفته بودم میخواهم با خانمی با چنین ویژگیهایی ازدواج کنم. ایشان هم دوست همسرشان را به من معرفی کردند و این مقدمه آشنایی ما شد و با خانواده به خواستگاری رفتیم.
مراسم عروسی تان به چه شکل بود؟
در خانه همسرم یک مراسم شیرینی خوران بود و تعداد محدودی از اقوام به صرف شیرینی و میوه آمدند و ما عقد کردیم.
در آن زمان شما چند سال داشتید و همسرتان چند ساله بودند؟
من 24 و همسرم 21 سال داشتند.
وقتی ازدواج کردید وضع زندگیتان چطور بود؟
به محض اینکه عقد کردیم و من خانوادهام را به مشهد برگرداندم، ساواک من را دستگیر کرد و تحت الحفظ به زندانی در شیراز انتقال دادند و مدتی این گونه سپری شد، پس از آزادیام به سربازی رفتم که در آن جا حقوق مختصری به من داده میشد و ما خودمان را با همان شرایط و حقوق اندک تطبیق میدادیم. من سربازیام در زاهدان بود و پسر اولم تازه به دنیا آمده بود. همسرم 40 روز بعد به همراه پسرم به زاهدان آمد. با وجود آنکه همسرم زندگی متوسط و شاید بیشتر از متوسط داشتند اما همه جا همراه سختیها با من بودند. مدتی هم در کارخانه قند در قزوین کار کردم یا بعد از انقلاب مدتی کرمان یا آذربایجان مشغول به کار شدم.
همسرتان همه این شهرها را با شما میآمدند، هیچ وقت گلهای نکردند؟
بله، همه جا با من آمدند. مادر خانم من بسیار عاطفی بودند و تأکید داشتند در شروط ضمن عقد ایشان تعیین مکان زندگی با آنها باشد اما با این وجود که میتوانستند مخالفت کنند و بگویند که میخواهند در تهران کنار مادرشان باشند، در همه جا همراه من آمدند.
شما چند فرزند دارید؟
5 فرزند، دو دختر و سه پسر دارم.
فرزندانتان به چه کاری مشغول هستند؟
من از همان ابتدا خیلی روی اینکه فرزندانم بیکار و تنبل بار نیایند حساس بودم، چه حالا دخترها در خانه و پسرها در بیرون...
پسر اولم کمیل، مهندس ساختمان است و درحال گرفتن دکتری است. از همان دوران دانشجویی در آزمایشگاهی در یک دبیرستان کار میکرد و قسمتی از هزینههای روزمره خودش را در میآورد.
دخترم هاجر نیز دکترای نانو از دانشگاه شریف دارد و در شرکت نفت مشغول به کار هستند.
پسر بعدیام محمدحسن، دکتری متالورژی از دانشگاه شریف دارد و در حال حاضر عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد است.
فاطمه خانم، فوق لیسانس مهندسی پزشکی از دانشگاه پلیتکنیک دارد اما به توصیه من در مدرسه معلم شده است.
فرزند آخرم آقا محمدصادق نیز فوق لیسانس فقه و حقوق گرفته است.
در چه سنی فرزندانتان ازدواج کردند، آیا مراسم ازدواج آنها به سادگی شما بود؟
دو پسرم و یکی از دخترهایم ازدواج کردهاند. نه خب، شرایط بسیار فرق کرده است و مراسم آنها به سادگی من نبود اما به نسبت زمان فعلی، مراسم معمولی و سادهای به حساب میآمد. اگر قرار بود مراسم عروسی آنها تجملاتی شود، من نمیرفتم.
نوه هم دارید؟ چقدر برای نوههايتان وقت میگذارید؟
بله دو نوه دختر دارم. ما یک خانواده همگراهستیم. یعنی هفتهاي یک بار همه دور هم جمع میشویم و آن دو تا نیز نقل مجلس ما هستند و عامل جاذبه محفل هستند (خنده) من هم سعی میکنم از این فرصت استفاده کنم و با آنها ارتباط برقرار کنم.
مهریه همسرتان چقدر بود؟
40 هزار تومان و مهریه دخترم نیز 14 سکه بود که پیش حضرت آقا عقد کردند.
چقدر اهل خرید هدیه برای همسرتان هستید و فکر میکنید چه هدیهای ایشان را خیلی خوشحال میکند؟
روز زن را که حتماً مقید هستم و چه برای همسرم و چه برای دخترها، قضا نمیشود (خنده) فکر میکنم سفر زیارتی با هم خیلی ایشان را خوشحال میکند.
در کارهای منزل به همسرتان کمک میکنید؟
خرید عمدتاً با من است و موارد دیگر را نمیتوانم بگويم کمک میکنم.
اگر وقت خالی داشته باشید عموماً به چه کاری مشغول میشوید؟
معمولاً در خانه مطالعه میکنم.
آخرین کتابی که خواندید، چه بوده است؟
انسان 250 ساله، برداشتی از صحبتهای مقام معظم رهبری است.
اهل ورزش کردن هم هستید؟
نرمش مختصری صبحها بعد نماز دارم.
در خانه چقدر اهل عصبانیت هستید و اگر عصبانی شوید چه میکنید؟
دیگران باید بگویند اما فکر میکنم در نهایت، كمي صدایم بلند میشود.
هر دو نفر در اوج تفاهم هم که باشند در زندگی مشترکشان اختلافنظر و دعوا پیش میآید، شما عموماً چگونه این اختلافات را حل میکنید؟
حرف زدن و کوتاه آمدن. یاد گرفتهایم گاهی با وجود آنکه فکر میکنیم حرفمان حق است اما برای هدف بزرگتر کوتاه بیاییم.
نظر شما