«نماینده»؛ محمد ایمانی/ خمینیّون! چه قدر انرژی در این عنوان نهفته است. و چه قدر این راه پیموده شده از سوی شیعیان مظلوم نیجریه و یمن و بحرین و لبنان و عراق، ادعای قرابت و پیوند با روح خدا خمینی عزیز(ره) را دقیق و سخت میکند. انگار روز قیامت است و میزانها را برپا داشتهاند تا هر کس خود به خود با آن سنجیده شود. فاصله میان ادعای «خمینی مال ماست» تا «ما پیروان و آزادشدگان خمینی هستیم»، همان فاصله قریش با علی علیهالسلام در ماجرای سقیفه است؛ و همان فاصله پیروان راستین ابراهیم علیهالسلام با آنها که خواستند خلیل خدا را پشت قباله یهود یا نصاری بزنند و به جای اینکه بگویند ابراهیمی هستند ادعا کردند ابراهیم، یهودی یا نصرانی است! اکنون پای ابتلا به میان آمده تا یکایک ما به بوته آزمون درآییم؛ شیخباشی یا سید. «خمینیون» اکنون با استقامت خویش گریبان هر کدام از ما را که ادعایی داریم گرفتهاند؛ «خبره» و نخبه شمایید یا ما؟. اگر هستید بسمالله!
ابراهیم، یهودی بود یا نصرانی!؟ قرنها بعد از ابراهیم حنیف، شماری عالم نماهای کاسب یهودی و مسیحی به مجادله و محاجّه برخاسته بودند تا ثابت کنند پیامبری که پیش از آنها بوده و به مقام خلیلاللهی نائل آمده، یهودی است یا نصرانی. «ای اهل کتاب چرا درباره ابراهیم محاجّه میکنید با آن که تورات و انجیل بعد از او نازل شده، آیا تعقل نمیکنید؟... ما کان ابراهیم یهودیا ولا نصرانیا ولکن کان حنیفا مسلما و ما کان منالمشرکین. انّ اولی الناس بابراهیم لَلّذین اتّبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولیّالمومنین» (آیات ۶۵ تا ۶۸ سوره آلعمران). نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیروی او را میکنند و این پیامبر اسلام؛ نه آنها که راه خود را میروند و دنبال زدن قباله ابراهیم به نام خود هستند! مجادله مشابهی پس از ماجرای سقیفه پدید آمد و مهاجر و انصار بیاعتنا به ولایت منصوص امیرمومنان(ع)، بر سر جانشینی پیامبر(ص) مجادله میکردند که کدام سزاوارترند. قریشیها گفتند ما نزدیکتریم چون از درخت رسالت و همخون و نژاد پیامبریم. علی علیهالسلام وقتی این محاجه را شنید فرمود «احتجّوا بالشجرة ً و اضاعوا الثمرة ً. به درخت رسالت احتجاج کردند اما ثمره آن (ولایت) را ضایع و تباه ساختند».
شیخ ابراهیم الزکزاکی! شیخ باقر النمر! شیخعیسی قاسم! شیخعلی سلمان! و سیدحسن نصرالله - نواده راستین روح الله-! در روزگاری که از دو سو خط «استکبار» و «التقاط و فتنه و نفاق» همآهنگ شدهاند تا خط خمینی را «تخریب» یا «تحریف» کنند، شما چگونه زیر پرچم «خمینیون» قد برافراشتید و حجتها و ترازهای بالا بلندی اقامه کردید که ادعا و لاف نسبت و نزدیکی و پیوند با روحخدا خمینی را به بوته سختترین آزمونها میبرد و نامردافکن است!؟ خمینی حالا «خاطره» و «خیال» نیست که هر جور خواستی، پس و پیش و مقلوب روایت کنی. خمینی همچنان «خط» قابل شناسایی و تشخیص، و نشانهاش «خطر» در مقابل استکبار است. شاخص است آنجا که دوستی و جذب میکند و آنجا که دشمن میدارد و دست رد میزند. امام خمینی و خط او باید تحریف شود، چون نه تنها پس از ۳۷ سال دشمنی تخریب نشده بلکه جلا پیدا کرده و در چهارگوشه عالم دل میبرد. خمینی چون خط خطر کردن و گلاویز شدن با شیطان بزرگ و اسلام التقاطی و بهایی و حجتیه و بوسفیانی و لیبرالی و آمریکایی است، دشمنیبرانگیز شده و مغضوب جباران و مستکبران قرار گرفته است. و چون سکه رایج و جذاب است، خاطرهگو و بدلیساز و کلیددار دروغین هم پیدا میکند.
یک جایی هم آن جباران و این تحریف گران بخواهند یا نخواهند به هم میرسند تا طیف اول، دومی را تیمار و فربه کند- نظیر کاری که همین سالها و هفتههای اخیر بیبیسی و صدای آمریکا و گاردین و نیویورک تایمز و تایم و... برای جماعتی میکنند و ماجرای خبرگان آخرین آن است - و طیف دوم، عقده ناگشوده طیف اول، را بگشاید؛ مانند همین گزافهها که امام دنبال حذف شعار مرگ بر آمریکا بود و کاری به حجاب نداشت و قائل به جنگ فقر و غنا نبود و لابد شعارش نه غزه نه لبنان بود و ولایتفقیه را نقطه ضمانت و سلامت جمهوری اسلامی نمیدانست وقس علی هذا! انگاری امام - نعوذبالله- دنبال آن بود که مثلا صورت و اسم جمهوری اسلامی باشد اما سیرت و باطن آن نباشد و بشود به نام نخستوزیر و نماینده امام، فضایی درست کرد که اوباش- شعبان بیمخها و پریبلنده و رمضان یخیهای به روز شده- بتوانند شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه سر دهند اما با این همه، شیخ کذا و مهندس فلان و سیدبهمان و مجمع روحانیون بیسار بلافند که خمینی مال ماست و نگران از بین رفتن خط امام بودیم که به نیابت از سیا و امآیسیکس و موساد در سال ۷۸ و ۸۸ زدیم به خط!! طرف میگفت آقا ما سالها پیش نفس را کشتهایم، منتها شب بود و نفس را در تاریکی کشتیم، صبح که از خواب پا شدیم دیدیم ای دل غافل، به جای نفساماره نفس لوامه را کشتهایم، نفس مطمئنه هم که از بیخ نبود! یکی نیست به این جماعت بگوید سال ۷۸ از دستتان در رفت و غفلت کردید و اشتباه شد؛ سال ۱۳۸۸ چرا تا اندک مجال فتنهانگیزی و آشوب فراهم شد، باز به رگ و اصل جاهلیت خویش برگشتید و زدید به خط؛ به خط معارضه با امام خمینی!؟
«شیخ» و «سید» در میان متدینان همواره عناوین محترمی بوده اما حالا در روزگار ما با به میان آمدن نامهای بلندمرتبهای چون سیدروحالله خمینی، سیدعلی خامنهای، سیدحسن نصرالله، سیدعباس موسوی، شیخراغبحرب، شیخ باقر نمر، شیخ عیسی قاسم و علی سلمان، و این آخری «شیخ ابراهیم الزکزاکی»، توقع از هر آن که این عنوانها را به دوش کشد بالا رفته است. دیگر از این پرسش نمیشود گریخت که سیدفلان یا شیخ بهمان- در هر منصب و موقعیتی هستی- چه قدر در تراز پیروی امام خمینی و امام خامنهای ظاهر شدهاید و چه قدر در خط ولایت و معارضه با استکبار و مظاهر طاغوتی آن هستید!؟ اگر آن خطشکنان با همه وجود خویش به خط دشمن زده و کمر او را شکستهاند، باقی مدعیان همراهی در این مسیر چه میکنند؟ جهاد پیشکش. عتاب نهفته در آیه شریفه «و مالکم لاتقاتلون فی سبیلالله والمستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة ً الظالم اهلها...» را هم نمیشنوند!! چه قدر غمگسار مجاهدانند!؟ آیا به همان سرعت چند ساعتهای که برای عملیات تروریستی پاریس بیانیه صادر کردند و موضع گرفتند و به خشم آمدند- یا در ماجرای قبلی نماینده به پاریس فرستادند- در ماجرای رقتبار و جانگداز نیجریه هم که چند برابر ماجرای پاریس شیعه مظلوم قتلعام شدند، تکانی به خود دادند و دست کم ابراز تأسف کردند و اعلام حمایت نمودند؛ اعتراض به کنار!؟
مردم ما، خواص و خبرگان را همین جاها شناسایی میکنند و به ثبت میرسانند که خمینیون و خبرههای خط خمینی و خامنهای چه کسانی هستند؛ امثال ابراهیم زکزاکیها که با همه هزینهها، تصویر خمینی و خامنهای پرچم هویت آنان است و جمعیت شیعه را در پرجمعیتترین کشور آفریفا و هفتمین کشور پرجمعیت آفریقا به ۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر رسانده و تظاهرات باشکوه و میلیونی روز قدس را به راه میاندازند و برای امام حسین(ع) راهپیمایی اربعین میگیرند، یا آنان که حمایت از مسلمانان مظلوم را ماجراجویی خواندند و بستری فراهم ساختند تا حرمتشکنان از «نه غزه نه لبنان» هم عبور کنند و پنجه به عاشورای حسینی بکشند!؟ مردم ما چگونه باور میکنند فلان شیخ، نگران فلان سید منتسب به امام است در حالی که وقتی به خود امام و میراث از جان عزیزتر او (ولایت فقیه) جسارت شد، در جبهه مهاجمان قرار داشت نه مدافعان!؟
خانواده شیخ ابراهیم زکزاکی و ۵۰۰ نفر از پیروان او را همچون خانواده و پیروان سیدعباس موسوی و شیخ راغب حرب قتلعام کردهاند به جرم اینکه عاشق خمینی هستند و برای این عشق هزینه میپردازند. خمینیّون تنها آنهایی هستند که مغضوب جبهه استکبار و تکفیرند و هزینه میپردازند نه آنها که ملک عبداللهها به نام «اخ» و برادر صدایشان میزنند و در «الجنادریه» ها میزبانیشان را میکنند و بورسیههای فرزندانشان را میپردازند و با جبهه رسانهای عبری و غربی و عربی در وقت لازم شارژ تبلیغاتیشان میکنند. همین روزها ببینید عناوین و تحلیلهای از سر ذوق بیبیسی و صدای آمریکا و گاردین و رویتر و آسوشیتدپرس و تایم به چه کسانی مدال میانهرو و معتدل اهدا میکند و به چه کسانی لقب افراطی و تندرو میدهد؟ یا اینکه چه اتفاقی میافتد نشریات غربی با استخدام برخی عناصر بدنام داخلی مدعی میشوند «سید]...[و شیخ]...[میانهرو هستند اما معلوم نیست تندروها چه واکنشی به نامزدی آنها در انتخابات خبرگان نشان دهند. اصلاحطلبان میگویند تندروها میراث آیتالله خمینی را از زمان درگذشت او در سال ۱۹۸۹ دزدیده و انقلاب را منحرف کردند. سعید] ل... عضو آشوبطلب کارگزاران و جذب شده سفارت انگلیس [میگوید نامزدی]...[ حرکت دیگری به سوی بازگشت به آرمانها و اصول انقلاب و جلوگیری از افتادن ایران به دست الیگارشی نظامی-مالی سپاه پاسداران است»! و بیبیسی به قلم یک عضو پاریسنشین گروهک ملی-مذهبی تکمیل میکند «هر چند]...[کمتر در قامت یک بازیگر سیاسی ایفای نقش کرده اما میتواند نقش مهمی در مجلس خبرگان ایفا کند. تجلیل چندماه پیش]...[از او و علامه خواندن وی، نمایشگر وجهی از مناسبات نزدیک این دو است». یا گاردین بنویسد «سخنان اخیر ]...[ درباره رهبری تابوشکنی است».
برای ناظران جالب توجه است که مدیر مسئول یک روزنامه غربگرا و زنجیرهای در مصاحبه با ایسنا ادعا کند «خبرگان، یک دستگاه فراجناحی است لذا همه دیدگاههای سیاسی باید در آن حضور داشته باشند؛ کسانی باید در این مجلس حضور پیدا کنند که به آرمانهای امام و انقلاب وفادار، و اهل مبارزه باشند»، در حالی که همین روزنامه در سر مقاله ۲۴ مرداد ۱۳۹۴ با صراحت و وقاحت نوشت «اهمیت هاشمی در اعلام ختم دوره انقلاب است. او اولین دولت پسا انقلابی را تأسیس کرد و کسانی را که آمادگی روحی دوره جدید را نداشتند کنار گذاشت و شکاف تاریخی در انقلاب به وجود آورد. چه کسی جز او میتوانست چنین صریح، ختم دورهای و آغاز دورهای جدید را اعلام کند. او با اسم رمز سازندگی، انقلابی دردل انقلاب سامان داد. از همین جا واگرایی آغاز شد. اهمیت او در ایجاد شکاف بین دو دوره است و نه در روانشناسی شخصیت سیاسی او».
شیخ ابراهیم زکزاکی که عکس سینه دریده از گلوله و صورت خونآلود او در محاصره دژخیمان وابسته به آل یهود و آل سعود قلب هر بیننده با وجدان و غیرت را به درد میآورد، به تأسی از امام حسین(ع) جریمه یک روح بزرگ را میپردازد؛ «روح که بزرگ شد، تن را به زحمت میاندازد. آن پیکری که سیصد زخم برمیدارد و زیر سم اسبها لگدکوب میشود، جریمه یک روح بزرگ، جریمه یک حماسه، جریمه روح یک شهید را میپردازد». همه جا کربلا، همه جا نینواست. راست گفت «شیخمحمدمحمود توری» معاون شیخ زکزاکی که در جنایت اخیر به شهادت رسید؛ «جون غلام سیاه ماجرای کربلا، نشان بیعت آفریقا با امام حسین علیهالسلام است». زکزاکیها و توریها آخرین حجتهای خدا هستند که در نهایت مظلومیت، بشارت ظهور را میدهند. آنها گریبان هیچ یک از ما را رها نخواهند کرد، هرچند هیچ ادعا و توقعی نداشته باشند. منطق آنها همان است که سیدحسن نصرالله گفت. «لبیک یا حسین(ع) یعنی در معرکه حاضر باشی، هر چند تنها بمانی». اکنون همه جا کربلاست و دیگر گریزی از آن نخواهد بود؛ باید انتخاب کنی با حسین بمانی یا با یزید ببندی. اینجا بیطرف، با یزید است. ولعنالله امة ً سمعت بذلک فرضیت به.
به جرم عشق توام میکشند و غوغایی است
تو نیز بر لب بام آ که بس تماشایی است
... المستغاث بک یا صاحبالزمان!
نظر شما