«نماینده»؛ حنيف غفاری/ سرانجام سند جمع بندي نهايي مذاکرات هسته اي ميان ايران و اعضاي۱+۵ در قالب برنامه جامع اقدام مشترک به تصويب شوراي عالي امنيت ملي، مجلس شوراي اسلامي و شوراي محترم نگهبان رسيد. سندي که بايد از نقاط قوت و امتيازاتي که در آن به دست آورده ايم صيانت کرده و در عين حال، مراقب سوء استفاده و مانور دشمنان نظام در قبال نقاط ضعف آن باشيم. ورود رسمي به دوران پسا برجام و بازي ما در اين برهه زماني حساس، تابع قواعد و اصولي است که اگر آنها را خداي ناکرده ناديده انگاشته يا بدتر از آن، نسبت به اين موارد باور نداشته باشيم، ضريب آسيب پذيري کشور در حوزه هاي مختلف امنيتي، سياسي، اقتصادي و بين المللي افزايش خواهد يافت. البته عکس اين قاعده نيز صادق است. اگر ما نسبت به دوران پسا برجام و ماهيت بازيگراني که در اين دوران بايد در مقابل آنها صف آرايي کرده و به تعامل يا تقابل با آنها بپردازيم درک صحيحي داشته باشيم، قدرت فرصت سازي و تهديد زدايي در محيط پيراموني خود را به بهترين نحو ممکن افزايش خواهيم داد. در اين ميان، ما با کليد واژه اي به نام "نفوذ دشمن" مواجه هستيم، کليد واژه اي که آگاهي عيني و مصداقي نسبت به آن، رمز موفقيت ما در دوران پسا برجام محسوب مي شود. در اين خصوص لازم است مجاري نفوذ دشمنان و مکانيسم بازي و اقدام آنها در حوزه هاي مختلف را مورد فحص و بررسي قرار داد :
۱- در حوزه سياست داخلي، دشمنان نظام در صدد ايجاد دو قطبي سازي
ميان نيروهاي انقلابي کشور هستند. اين دو قطبي سازي با هدف "تنها کردن مواضع رهبري" و " ضربه زدن به اصالت نظام" صورت
مي گيرد. بي دليل نيست که منازعات مربوط به پروسه بررسي برجام در مجلس شوراي اسلامي و با اختلافاتي که بعضا در اين خصوص ميان نيروهاي ارزشي نظام وجود داشته است، تا اين حد مورد توجه و استناد رسانه هاي ضد انقلاب قرار گرفته است. واقعيت امر اين است که
" دو قطبي سازي" يک "فرمول ساختار شکنانه" است نه يک
" تاکتيک مقطعي". به عبارت بهتر، بايد در تحليل اين رفتار دشمن، دو قطبي سازي را به مثابه يک استراتژي تقابلي در مواجهه با انقلاب اسلامي مورد توجه و تحليل قرار داد. تنها راه اصولي مواجهه با اين استراتژي خطرناک و بستن راه نفوذ دشمن در اين حوزه، اتحاد حول محور مقام معظم رهبري و ارزشهاي نظام و ايجاد تفکيکي واقع بينانه ميان دوستان و دشمنان انقلاب است. اگر باور داشته باشيم بخش عمده اي از بازي دشمن نه در آن سوي مرزها، بلکه در حوزه سياست داخلي ما و در شکل دهي منازعات داخلي ميان علاقه مندان به آرمانهاي نظام صورت مي گيرد، مسلما واکنش ما نيز نسبت به اين عمليات صد لايه و پيچيده بايد هوشمندانه وعقلاني تر باشد.
۲- در حوزه سياست خارجي و در دوران پسا برجام ، دشمن
در صدد است ضمن دفرمه کردن استراتژي ها و ثوابت بازي ما در قبال منطقه و جهان، استراتژي هاي جديدي را جايگزين آنها نمايد. نخستين گام دشمنان نظام در اين مسير، "قابل معامله جلوه دادن اصول کلان سياست خارجي" کشور است. به عبارت بهتر، ايالات متحده آمريکا و ديگردشمنان نظام دروهله نخست، ثوابت و اصول سياست خارجي کشورمان (که آنها نيز منبعث از آرمانهاي انقلاب اسلامي هستند) را به تاکتيکهايي قابل انعطاف تقليل مي دهند و پس از شکستن پوسته و هسته سخت اين اصول، آنها را بر اساس اهداف خود انعطاف پذير مي سازند.
در اين خصوص بازي واشنگتن و متحدانش بسيار پيچيده است. حتي آنها در مواردي حاضر هستند "پوسته ظاهري" اصول سياست خارجي کشورهاي مخالف آنها حفظ شود اما "هسته دروني "آن را نرم و منعطف مي کنند. حتي آنها بر ديالوگهايي که در داخل کشور و ميان طرفداران و مخالفانشان در اين خصوص صورت مي گيرد نيز نظارت کرده و دست به شکل دهي گفتماني
مي زنند که پذيراي تزييني و ويتريني کردن استراتژي ها و از درون تهي کردن آنها باشد.
۳- در حوزه سياست امنيتي نيز آمريکا و متحدان آن به صورت موازي و همزمان از چند جبهه وارد عمل مي شوند تا پروسه نفوذ خود را در اين حوزه شکل دهند:
در وهله اول، واشنگتن در صدد ساده سازي معادلات امنيتي جهان اسلام و انکار تحرکاتي است که خود در جهت تحقق
" منطقه ناامن" صورت مي دهد. بر اين اساس، غرب به جاي آنکه ماهيت واقعي خود به عنوان "مولد بحران تروريسم" در منطقه را جلوه گر سازد، در قالب "حلال بحرانهاي امنيتي منطقه"
جلوه گر مي شود. در اين معادله غرب هيچ گاه به حمايت هاي پشت پرده و آشکار خود از رژيم صهيونيستي، داعش و برخي کشورهاي عربي منطقه نظير عربستان سعودي در جهت ناامن سازي جهان اسلام اشاره اي نکرده و صرفا تصوير وارونه و کاريکاتوري خود را در اين خصوص به خورد افکار عمومي جهان مي دهد. رسانه هاي غربي نيز در اين روند به مثابه يک کاتاليزور در معادله اي شيميايي عمل مي کنند تا هر چه سريع تر "اقناع ساختگي" افکار عمومي منطقه و جهان را در اين خصوص شکل دهند. در چنين وضعيتي، حتي حمايتهاي مستقيم آمريکا از رژيم صهيونيستي و سکوت اين کشورو نهادهاي ظاهرا بين المللي مانند آژانس بين المللي انرژي اتمي و سازمان ملل متحد در قبال فعاليتهاي ضد امنيتي اين رژيم نامشروع (مانند وجود سلاح هاي هسته اي ممنوعه در زرادخانه هاي رژيم اشغالگر قدس) هر يک با بايکوت خبري و تحليلي مواجه مي شوند. بديهي است که در چنين وضعيتي، تنها راه بستن نفوذ دشمنان، اصرار بر توانايي هاي امنيتي کشور، از جمله توانايي هاي موشکي و دفاعي ارزنده اي است که به همت فرزندان اين مرز و بوم حاصل شده و هر يک از آنها، روزنه نفوذ غرب در معادلات امنيتي-دفاعي کشور را مي بندد.
اصلي ترين پريشاني غرب از رونمايي از دستاوردهاي موشکي اخير کشور، ازجمله موشک عماد و شهر زيرزميني موشکي ريشه در همين حقيقت دارد. هر يک از اين موارد روزنه نفوذ دشمن در حوزه نظامي، دفاعي و امنيتي را در دوران پسابرجام خواهد بست.
۴- ايالات متحده آمريکا در حوزه اقتصادي، در صدد است با قرار دادن نقطه ثقل اقتصادي کشور بر مبناي "برجام"، مانع از تحقق ظرفيت هاي بالقوه نهفته در حوزه اقتصاد و صنعت کشور شود. به عبارت بهتر، غرب روزنه نفوذ اقتصادي خود درکشور را بر مبناي جا انداختن " اقتصاد متاثر از تحريم" در حوزه مالي و اعتباري کشور قرار داده است. همان گونه که بارها عنوان شده است، از آنجا که برجام به صورت بالقوه توسط غرب و حتي ديگر اعضاي ۱+۵ قابل نقض است، نمي توان از آن به عنوان يک نقطه ثقل در معادلات اقتصادي کشور اتكا کرد. بديهي است که در اين برهه تعيين کننده،
بايد نسبت به مقوله "اقتصاد درونزا" يا همان اقتصاد مقاومتي به مثابه تنها نسخه مقابله با نفوذ اقتصادي غرب در دوران پسا برجام نگريست. در اين ميان، بي اعتمادي نسبت به طرف مقابل و اصول اقتصادي ايجاب مي کند به جاي تکيه بر يک "ظرفيت قابل تغيير"،
به ظرفيت داخلي کشور که متغيري از اخم و لبخند دشمنان ما نيست استناد کنيم. در صورتي که "اقتصاد مقاومتي" به مبنا و الگوي ما در حوزه مالي و اعتباري و گردش سرمايه در داخل و خارجي از کشور تبديل شده و "برجام" در ذيل اين ساختار تعريف گردد، در اين حوزه ضمن بستن راه نفوذ دشمن خواهيم توانست اقتصاد خود را به صورت بنيادين و اصولي بازتعريف کرده و برنده اين رقابت پيچيده با آمريکا باشيم. با اين حال اگر "برجام" و "تحريمها" بخواهند به روح حاکم بر کالبد اقتصادي کشور در دوران پسا برجام تبديل شوند و اقتصاد مقاومتي در ذيل اين نگاه بازدارنده يا حتي در عرض آن تعريف شود، ما به جاي "کنشگري" در عرصه اقتصاد، صرفا در مقام "واکنش " قرار خواهيم گرفت. در اينجا "توان و ظرفيت داخلي" جاي خود را به " بازي بازيگران خارجي" خواهد داد.
در نهايت اينکه بازي در دوران پسا برجام، علاوه بر آنکه به صورت ذاتي و به دليل آنارشي حاکم بر روابط بين الملل در دنياي امروز پيچيده است، به دليل تلاش دشمن براي نفوذ گسترده و همزمان دشمن در حوزه هاي متعدد اقتصادي و سياست داخلي و خارجي کشور به شدت حساس و سرنوشت ساز است. از اين رو بايد مراقب باشيم قطعات پازل تصويري به نام "ايران قدرتمند" را در دوران پسا برجام نادرست يا جا به جا نچينيم ...
نظر شما