«نماینده»؛ سيدمسعود شهيدی/ رهبر معظم انقلاب اسلامي چهارشنبه گذشته در ديدار با هيئت دولت براي چندمين بار بر ضرورت درك دشمني پايان ناپذير صهيونيستها و آمريكاييها و ضرورت هوشياري در مقابل نفوذ پيچيده و تدريجي دشمن تاكيد فرمودند. بايد اين دشمني و اين نفوذ را كه متاسفانه هنوز براي برخي از كارگزاران و دولتمردان ما به درستي شناخته شده نيست با زبانهاي مختلف تبيين نمود.
تاريخ دويست ساله كشور ما، آيينه بسيار روشني است كه مي توان در آن دشمني قدرتهاي جهاني و نفوذ آنها در اركان كشور را به خوبي مشاهده كرد. اگر اين تاريخ مورد مطالعه قرار گيرد شيوههاي نفوذ، راههاي نفوذ، عوامل نفوذ، ابزارهاي نفوذ، روزنههاي نفوذ و نتايج و تبعات نفوذ شناخته ميشود و از تكرار حوادث تلخ و ناگوار گذشته پيشگيري ميشود. هدف اصلي دشمن از نفوذ در كشور مهمي مثل ايران، اثرگذاري بر تصميمات و موضعگيريهاي مسئولين، نخبگان و رسانهها و از طريق آنها اثرگذاري بر شعارها و آرمانهاي مردم است تا شايد راه تسلط دوباره بر ايران برايش فراهم شود. هرگز نبايد گمان كرد كه نفوذ دشمن در يك نظام اجرايي محدود به عواملي مثل جاسوسهاي حرفهاي يا مزدوراني است كه با چهرههاي ظاهراً موجه، در جايگاههاي حساس كشور نفوذ ميكنند. البته از اين عوامل تاكنون در سطوح مختلف دستگاهها وجود داشته و بعضاً دستگير شده و در آينده نيز در معرض چنين آفاتي قرار داريم، اما آنچه مهمتر از اين جاسوسهاي رسمي است، مسئولين هستند كه ندانسته و ناخواسته در جدول دشمن قرار گرفته و از روي سادهلوحي، خطاي محاسبه يا هواهاي نفساني پازل دشمن را تكميل ميكنند. آنها نه جاسوساند و نه حقوق بگير ولي عملكرد آنها و موضعگيريهاي آنها در نقشه طراحي شده دشمن قرار ميگيرد. اينگونه افراد كه در طول سي و پنج سال گذشته هم در بين مسئولين هم در بين نخبگان و هم در بين صاحبان رسانه و قلم بسيار بودهاند اگر فقط مواضع و عملكرد خود را با مواضع و عملكرد رسمي آمريكا مقايسه كنند به سادگي ميتوانند موارد مشابه را مشاهده كنند. اين كار دشواري نيست، ولي متاسفانه از آن غفلت ميورزند. مردم نيز به سادگي ميتوانند مواضع مسئولين را با مواضع دشمن مقايسه كنندواگر مشابهتهايي ديدند به آنها هشدار دهند و اگر هشدارها موثرواقع نشد مطمئن شوند كه سهو و خطايي در كار نيست و از روي عمد مواضع دشمن تقويت ميشود كه در اين صورت ديگر نميتوان به چنين افرادي اعتماد نمود. يكي از مهمترين موضوعاتي كه در موضعگيريهاي مسئولين و نخبگان بايد مورد توجه قرار گيرد، موضعگيري آنها نسبت به دشمن است. برخي مسئولين، نخبگان و رسانههاي ما موضع نرم و دوستانه در مقابل تهديد يا تحقيرها و درشتگوييهاي دشمن دارند و حتي سعي در تبرئه و بزك كردن دشمن ميكنند. اين افراد دانسته يا ندانسته، خواسته يا ناخواسته مثل عامل دشمن در داخل كشور عمل ميكنند. اين يك مسئله ساده نيست كه بتوان از آن چشمپوشي كرد. اگر دشمن نيروهاي مزدوري را در داخل كشور ما به كار ميگرفت از آنها چه انتظاري داشت، طبيعي است كه اولين انتظار اين بود كه چهره كريه او را براي مردم زيبا جلوه ميدهند و انگيزه مردم براي مقابله را كاهش داده آنها را به ترديد وادارند. در كليه نظامهاي دنيا اين عمل يك عمل خائنانه محسوب ميشود و نوعي خلع سلاح كردن رواني مردم در مقابل دشمن است. حاصل عمل كسي كه از روي آگاهي و با برنامه و دستور دشمن خانهاي را آتش ميزند چه تفاوتي دارد با كسي كه از روي خطا و بيدقتي آن خانه را آتش ميزند. حساسيت ملي نسبت به اينگونه افراد غافل و اينگونه موضعگيريهاي آنها بايد روز به روز افزايش يابد. مذاكرات هستهاي اگر چه پايان يافته اما بايد ديد در مرحله عمل آيا تحريمها برداشته ميشود يا نه، اما ساده لوحي است اگر كسي گمان كند اين گفتگوها و لبخندها معنايش اين است كه دشمني آمريكا با ما پايان يافته و از اين پس آمريكا چشم طمع از سرزمين ما برخواهدداشت.
اگر هر فرد عادي، علت دشمني آمريكا با ايران را مورد مطالعه قرار دهد به سادگي خواهد فهميد كه دشمني آمريكا اصلا ارتباطي با مسائل هستهاي ندارد و مسائل هستهاي بهانهاي بوده براي ترساندن ايران، محدود كردن تواناييهاي ايران و محدود كردن اثرگذاري ايران بر منطقه و زمينهسازي براي نفوذ كردن در داخل ايران و يارگيري از آن براي انجام تغييرات در ايران. علت اصلي دشمني آمريكا برميگردد به لقمه چرب و نرمي كه ملت ايران از حلقوم آمريكا بيرون كشيده و سي سال است او را در حسرت بلعيدن دوباره اين لقمه بيقرار كرده است. ايران از هر نظر يكي از گرانبهاترين سرزمينهاي جهان براي قدرتهاي استكباري بوده است.
دو نقطه از نقاط استراتژيك جغرافياي جهان يعني تنگه هرمز و جزاير تنب كوچك و بزرگ در اختيار ايران است. هر قدرتي اين دو نقطه را در اختيار داشته باشد ميتواند بر سرنوشت جهان تاثير بگذارد. خليج فارس شريان حيات صنعت و اقتصاد جهان است. يك چهارم نفت دنيا از خليج فارس خارج ميشود و ايران ۱۲۹۵ كيلومتر مرز آبي با اين شاهراه آبي دارد و اين يعني خليج فارس در اختيار ايران است.
عظيمترين منابع نفت و گاز دنيا در اطراف خليج فارس است و اين آبراه شاهرگ حياتي تمدن غرب است. دو ميليارد مسلمان جهان به عنوان بزرگترين جمعيت ديني دنيا در شرق و غرب و شمال و جنوب ايران قرار دارند و حكومت شاه درست مثل حكومت رژيم اشغالگر قدس يك ژاندارم براي كنترل اين جمعيت بود.
انقلاب معجزهآساي امام خميني(ره) اين منطقه را كه صد در صد در اختيار آمريكا و اسرائيل بود و همه منافعش را طي پنجاه سال متعلق به خود ميدانستند، نه تنها از قبضه قدرت آنها خارج كرد بلكه به عنوان يك رقيب قدرتمند در مقابل آنها قرار گرفت. يك ابرقدرت يكهتاز در دنيا چنين جسارتي را نميتواند ببخشد و تا وقتي دوباره اين سلطه را به دست آورد، آرام نخواهد گرفت. دشمني آمريكا ارتباطي به اشتباهات احتمالي دولتها و مجلسها در طول اين سي سال ندارد و ارتباطي به لبخند زدن يا لبخند نزدن مسئولين ندارد.
دشمني آمريكا ارتباط با حدود بيست ميليون بشكه نفت دارد كه هر روز از خليج فارس بايد خارج شود و سرنوشت آن دردست ايران قرار گرفته است. دشمني آمريكا ارتباط با متحول شدن دو ميليارد مسلمان جهان از اندونزي تا ليبي و مراكش دارد كه قبلا تحت سلطه آمريكا بودهاند و امروز تحت تاثير ايران اسلامي فرياد استقلالطلبي و آزاديخواهي با ظهور بيداري اسلامي سر ميدهند. اين دو عامل را اگر با هم جمع كنيم معنايش اين است كه سرنوشت قدرتها و ابرقدرتهاي غربي به اراده مسلمانان گره خورده و اين براي غرب غارتگر قابل تحمل نيست. اين ريشه اصلي دشمني آمريكا است نه موضوع هستهاي كه با حل و فصل آن دشمني خاتمه يابد.
مسئله هستهاي ايران از هشت سال قبل براي آمريكا حل شده بود و آقاي برژينسكي در مصاحبهاي گفت: همانطور كه چين هستهاي را ابتدا قبول نميكرديم و بعد مجبور شديم قبول كنيم، ايران هستهاي را هم بايد قبول كنيم. آقاي اوباما پنج ماه پس از رياست جمهوري اول خود طي سخنراني كه در دانشگاه الازهر مصر ايراد كرد، گفت: «همه كشورها از جمله ايران ميتوانند از توانايي هستهاي صلحآميز بهرهمند باشند.»
او طي پيامي كه از طريق سلطان قابوس در اواخر دولت قبل فرستاد اعلان كرد حاضر است تحريمها را بردارد و حق هستهاي ايران را به رسميت بشناسد. آنها به خوبي دريافته بودند كه حمله نظامي و تحريمها توان آن را ندارند كه ملت ايران تسليم كنند.
اگر فتنه ۸۸ اتفاق نميافتاد و برخي سران فتنه به آمريكا نامه نميدادند و آنها را به تشديد تحريمها تشويق نميكردند در همان سال ۸۸ مسئله هستهاي ايران با هزينهاي بسيار كمتر حل و فصل شده بود و نيازي به اين همه امتيازدهي نبود.
بايد پذيرفت كه وقتي در منطقه صدها بمب اتمي وجود دارد و وقتي آمريكا هزارها بمب اتمي دارد بودن يا نبودن يك بمب براي آمريكا اهميتي ندارد كه بخواهد خود و پنج قدرت جهاني را ده سال معطل آن كند. مگر با يك بمب اتم چه تغييري ميتوان در معادلات جهاني ايجاد كرد. مسئله اصلي خصومت آمريكا ريشهدارتر و مهمتر و حياتيتر از يك بمب است. بمب يك بهانه براي ايجاد وحشت در افكار عمومي دنيا بود، آنها مي خواهند سلطه بر سرزمينهاي اسلامي ومنابع آنها و بازار آنها و نفت آنها در صد ساله آينده برايشان تضمين شود و ايران مانع اين غارتگري است.
متاسفانه برخي از مسئولين به علت ضعف نفس و اشتباه در محاسبه و تحليل آمريكا را ارباب جهان و خود را رعيت اين دهكده ميدانند و صراحتاً مي گويند بايد رضايت ارباب را جلب كنيم تا او امتيازات يك رعيت را به ما بدهد و بتوانيم مثل تركيه زندگي كنيم. آرمان بزرگ آنها تركيه است. آنها هنوز باور نكردهاند فصل تازهاي از تاريخ آغاز شده كه اسلام با دو ميليارد جمعيت و يك فرهنگ زنده و پويا و عظيمترين منابع اقتصادي حرف اول را در آن خواهد زد و آمريكا و قدرتهاي غربي هيمنه ابرقدرتي خود را از دست خواهد داد و در سراشيب بحرانمهاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي متلاشي خواهند شد.
بازي كردن در جدول دشمن، قرار گرفتن در نقشه دشمن، تكرار كردن مواضع دشمن، دوستي كردن با دشمن، دشمن را به خانه خود راه دادن، عوامل دشمن را جاه و مقام دادن، منافع ملت را حاتموار به دشمن بخشيدن و نظام ارباب رعيتي را به عنوان نظم جهاني پذيرفتن خطاهاي بزرگ و جبرانناپذيري است كه برخي از مسئولين و نخبگان و رسانههاي ما مرتكب آن ميشوند.
انگيزه بسياري از آنها وطنفروشي و خيانت نيست بلكه در عمق وجودشان خود را رعيت و آمريكا را ارباب مي دانند و مرعوب و مجذوب و مفتون آمريكا و اروپا هستند. دويست سال است اين خودباختگي در مقابل غرب بخشي از تفكر دولتمردان، روشنفكران و نخبگان ما را فرا گرفته و هنوز هم ادامه دارد.
سيدحسن نقيزاده كه از فعالان صدر مشروطيت است در سرمقاله مجله كاوه در شماره ۳۶ سال ۱۳۹۹ قمري كه در برلين منتشر ميشد حرف اول خود و همفكرانش را اينگونه بيان كرد: «وظيفه اول همه وطنپرستان ايران قبول و ترويج تمدن اروپا بلاشرط و بلاقيد و تسليم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و كل اوضاع فرنگستان است. ايران بايد ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگيمآب شود تا پيشرفت كند.»
اين تفكر و اين نگاه ارباب و رعيتي سبب شد نقي زاده در زمان رضاشاه به عنوان وزير دارايي حكومت پهلوي قرار داد ننگين ۱۹۳۲ را كه تمامي اختيار و حاكميت و مالكيت نفت ايران را براي مدت ۶۰ سال در اختيار بريتانيا قرار ميداد به آساني امضا كند و آن را يك خدمت بزرگ به ايران به حساب آورد.
امام خميني در مورد مهندس بازرگان و نهضت آزادي كه همين ديدگاه ارباب و رعيتي را داشتند و اين روزها به عنوان الگوي مسئولان و نخبگان و رسانهها مورد تحليل قرار ميگيرند، فرمودهاند:
«اگر خداي متعال عنايت نفرموده بود و مدتي در حكومت باقي مانده بودند... ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا ميزد و اسلام عزيز چنان سيلي از ستمكاران ميخورد كه قرنها سربلند نميكرد.»(۱) بايد دولت و ملت دست به دست هم دهند و راه نفوذ آمريكا و راه بازگشت آمريكا را سد كنند.
پينوشت:
۱- صحيفه امام(ره) ـ جلد ۲۰ ـ صفحه ۴۷۹ مورخه ۳۰ بهمن ۱۳۶۶
نظر شما