شناسهٔ خبر: 105732 - سرویس سیاست
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه کیهان

آمریکا و ایران، مهار منطقه‌ای با کمک ویژه داخلی

امریکا43

«نماینده»؛ سعدالله زارعی/ «حل و فصل مسایل با ایران» در ادبیات آمریکایی‌ها به معنای تلاش برای تأمین منافع و معیارهای آمریکایی در آن دسته از موضوعاتی است که مقامات واشنگتن علیرغم تلاش‌های گسترده تاکنون نتوانسته‌اند به سرانجام مورد نظر دست یابند اما در ایران و بخصوص از سوی یک طیف خاص اینطور وانمود شده است که آنچه آمریکایی‌ها درباره «حل و فصل مسایل با ایران» می‌گویند اولاً به معنای آغاز یک رویکرد جدید است و ثانیاً بر مبنای تمایل به تفاهم دو  جانبه و پذیرش موجودیتی بنام جمهوری اسلامی از سوی آمریکایی‌هاست. در واقع اگر به اظهار نظرات مقامات آمریکایی و بعضی از مقامات ایرانی و نیز به مباحث ظاهراً کارشناسی که طیف‌های نزدیک به دولت آمریکا و افرادی از طیف‌های نزدیک به دولت ایران نظر بیاندازیم، در می‌یابیم که این اظهارات در واژگان «حل و فصل مسایل» مشترک است ولی در مفهوم، رویکرد و نتایج ۱۸۰ درجه‌ای با یکدیگر دارند!
آمریکایی‌ها در همین روزها ضمن آنکه به هیچ وجه از خشونت در لحن مواجهه با ایران نکاسته‌اند همزمان مشغول برنامه‌ریزی علنی، صف‌آرایی منطقه‌ای، تنظیم قوانین محدود کننده نسبت به متحدین ایران و صدور اخطارهای پی در پی علیه ایران است. تلاش آمریکا برای جداسازی روسیه از سوریه (با روش تطمیع) و تلاش آمریکا برای کنار زدن ایران از پرونده سوریه (با روش تهدید) که از حدود دو هفته پیش و پس از نشست محرمانه مشترک آمریکا، روسیه و عربستان که درباره سوریه برگزار شد و معاون وزیرخارجه روسیه نکات اصلی آن را بروز داد، آغاز شده است، به روشنی اهداف آمریکا را در طرح بحث «حل و فصل مسایل با ایران» مشخص می‌کند و کاربرد این بحث در پرونده سوریه را نشان می‌دهد. آمریکایی‌ها در این روزها در خصوص عراق روی چند مورد تأکید مکرر داشته‌اند: ۱- عراق تجزیه خواهد شد و علاوه بر جدایی بخش شمالی، بخش غربی نیز از بغداد جدا می‌شود ۲- از کردها و حقوق آنان حمایت کرده و پذیرش این خواسته‌ها از سوی بغداد ضروری است ۳- از پیشمرگه‌های کرد باید حمایت کرد و تشکیل یک ارتش سنی در غرب عراق را به رسمیت شناخت و به آن کمک کرد. بنابراین کاربرد بحث «حل و فصل مسایل با ایران» در پرونده عراق هم معلوم است و هر کس می‌داند که این مداخلات چه تأثیر ویران‌گری برای امنیت ملی و مصالح جمهوری اسلامی دارد.
اما از این طرف، بعضی از افراد دولت و طیف خاص سیاسی که از امکانات فراوان برای ترویج دیدگاهها و جبهه‌سازی سیاسی برخوردار است، «حل و فصل مسایل با ایران» را به گونه‌ای کاملاً معکوس تبیین می‌کنند. در باورها، اظهارات و تبلیغات سیاسی آنان، «حل و فصل مسایل با آمریکا» یک فرصت تاریخی بی‌بدیل است و چون و چرا کردن نسبت به آن، فرصت‌سوزی است! یکی از شخصیت‌های این طیف، همین چند روز پیش در یک جمع محدود دانشجویی گفت «تابوی مذاکره با آمریکا شکسته شده و ما باید با همین روش که در پرونده هسته‌ای وارد شدیم باید در سایر پرونده‌های اختلافی نیز وارد شویم و موضوعات اختلافی را به گونه‌ای که مرضی‌الطرفین باشد، حل و فصل نمائیم!» در این عبارات چند نکته اساسی وجود دارد. این طیف وانمود می‌کنند که شکسته شدن قرق مذاکره با آمریکا به نفع ایران است و حال آنکه این قرق در پی ظلم‌های فاحشی صورت گرفته که یک طرف علیه طرف مقابل انجام داده است اگر این قرق در شرایطی شکسته شود که طرف ظالم هنوز در پی ضربه زدن به طرف مظلوم باشد، چه نفعی برای مظلوم دارد که باید برای آن پایکوبی کند. این طیف می‌گوید با همین روش مذاکره و توافق هسته‌ای به توافق در سایر پرونده‌های اختلافی برسیم. روش مذاکره هسته‌ای این بود که ما بخش‌های وسیعی از حقوق طبیعی و دسترنج خود را کنار گذاشتیم تا در آینده با مزاحمت کمتر به آن دست پیدا کنیم و آمریکایی‌ها حداقل تا ۱۰-۱۵ سال آینده غنی‌سازی صنعتی ایران را نپذیرفته‌اند و قرار شده است که بعد از آن بپذیرند یعنی به فرض که ما به آنچه در «توافق وین» آمده اعتماد کنیم هزینه ما قطعی و فوری است و فایده ما احتمالی و تأخیری است.   خیلی خب بعید نیست نظام جمهوری اسلامی بخاطر مصالحی این «سیلی نقد» را بخاطر آن «حلوای نسیه» بپذیرد و در پرونده‌ای با آثار نسبتاً محدود با شرایط کنار بیاید و آن را لطمه جدی برای امنیت و منافع خود نبیند. حالا سؤال این است که در پرونده‌های منطقه‌ای که از یک سو با امنیت و تمامیت ارضی و عمق منطقه‌ای ما ارتباط پیدا می‌کند و دارای آثار طولانی مدت است و ابعاد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، امنیتی و... را شامل می‌شوند، ایران چگونه می‌تواند کنار بیاید. همین چند روز پیش مقامات ارشد وزارت خارجه آمریکا و مقامات ارشد شورای همکاری خلیج فارس بیانیه مشترکی صادر کردند که از توافق و برنامه مشترک خبر می‌داد و در آن حتی تا حدی «نقشه راه» هم مشخص شده بود. در این بیانیه مشترک این گزاره‌ها وجود داشت: «ایران باید هر نوع مداخله در امور منطقه را کنار بگذارد»، «دخالت ایران و حمایت آن از شیعیان در بحرین برطرف شود»، «حمایت معنوی، مادی و رسانه‌ای ایران از حوثی‌های یمن قطع شود»، «حزب‌الله لبنان یک تهدید امنیتی است و باید خلع سلاح شود»، «بشار اسد هیچ جایگاهی در آینده سوریه نخواهد داشت»، «اظهارات مقامات ارشد ایرانی درباره عربستان سعودی محکوم است» و «ایران باید به حل و فصل مسایل خود با کشورهای منطقه در چارچوب پذیرش توافقات بین‌المللی و منطقه‌ای متعهد باشد». با این وصف با روش مذاکراتی هسته‌ای ما باید چه چیزهایی را بدهیم تا آنان کوتاه بیایند؟ آنچه این طیف نام آن را «حل و فصل مرضی‌الطرفین» گذاشته است در واقع تن دادن ما به جلب رضایت و در واقع باج‌خواهی‌ ظالمانه آمریکا و رژیم‌های فاسد وابسته به آن است نه دست یافتن به نتیجه‌ای که ولو بصورت حداقلی در بردارنده منافع ایران هم باشد. به گزاره‌های مورد اشاره در بیانیه مشترک آمریکا و اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس توجه کنیم در پرونده‌ بحرین، یک رژیم غیرمشروع از یک رژیم ظالم اشغال نظامی کشورش را درخواست کرده و این کشور با سرکوب مردم بحرین بقاء یک رژیم  فاسد را تضمین کرده است در این میان ایران تنها کاری که می‌کند نپذیرفتن چنان درخواست و چنین تجاوز اشغالگرانه‌ای است حالا در این بیانیه از اشغالگر حمایت شده و مخالف اشغال تهدید شده است! این آقایان بگویند در این حل و فصل مرضی‌الطرفین ما باید چه بدهیم تا مطابق الگوی مذاکرات هسته‌ای در آینده‌ای دور احیانا دستاوردی داشته باشیم! در پرونده یمن نیز همین قصه است و عربستان طرف متجاوز است و ایران طرف مخالف تجاوز و در عین حال متهم به دخالت در امور یمن است و همین سوال از یک طیف طرفدار سازش در ایران وجود دارد و هکذا درباره عراق، لبنان، افغانستان و... این طیف البته علی‌القاعده می‌دانند چه می‌گویند و به عواقب حرف خود نیز توجه دارند. این طیف می‌گوید به هر حال و به هر طریق باید اختلافات را حل کرد و به این مسایل پایان داد که در اینجا سوال کلیدی‌تری به میان می‌آید. آیا مسئله اصلی نفوذ ایران در منطقه است یا اینکه مسئله اصلی آن نظام سیاسی است که ظرفیت ایجاد نفوذ موثر منطقه‌ای و بین‌المللی و بهم رسانیدن متحدان را دارد؟
پاسخ به این سوال دشوار نیست ولی بعضی از افراد و یک طیف سیاسی خاص وانمود می‌کند که آمریکا موجودیت نظام جمهوری اسلامی بعنوان یک نظام متمایز را پذیرفته ولی با نوع رفتار منطقه‌ای آن حرف دارد و اگر ما رفتارواگرایانه منطقه‌ای با آمریکا را به رفتاری همگرا تبدیل کنیم مسئله ما و آمریکا بطور مشترک حل می‌شود!
واقعیت این است که آمریکا با این نظام که بر پایه قدرت اجتماعی و مشروعیت دینی - انقلابی استوار است و با سلطه و سیطره غرب بر ایران مخالف است، مشکل دارد نه فقط با آنچه دولت‌ها و یا جنبش‌های همگرا با ایران در منطقه انجام می‌دهند که البته آنها هم کاملا با منطق منافع ملی این دولت‌ها و جنبش‌ها تطبیق می‌کند. آمریکایی‌ها معتقدند راه حل و فصل مسایل آمریکا با عراق، سوریه، یمن، لبنان، فلسطین و ملت‌های قیام کرده‌ای از نظیر ملت بحرین در حل و فصل در تهران است یعنی این غلبه باید از طریق غلبه بر تهران صورت گیرد. بدین جهت آمریکایی‌ها روی داشتن روابط دیپلماتیک با ایران و اگر نتوانند داشتن دفتر حافظ منافع تاکید زیاد دارند و وزیر خارجه آمریکا برای تحقق آن هر روز با وزیر خارجه ایران تماس می‌گیرد این تماس‌ها برای تفاهم با ایران نیست برای داشتن یک رابطه سیاسی معمولی و داشتن امکان تماس با مقامات ایران نیست. این نیاز علی‌القاعده باید در یک سال اخیر که انواعی از نامه‌نگاری‌ها، دیدارهای دوجانبه حضوری، تماس تلفنی و... بین مقامات قوه مجریه دو طرف صورت گرفته است، کاهش پیدا کرده باشد ولی تلاش هر روزه آمریکا نشان می‌دهد که برای آنان مسئله اینگونه تماس‌ها نیست. یک دلیل مهم دیگر این است که درست همزمان با تماس‌های مکرر آمریکایی‌ها با مقامات وزارت‌خارجه ایران ما شاهد انواعی از ائتلاف‌سازی‌های منطقه‌ای آمریکا علیه ایران هستیم در همین دو هفته اخیر لااقل سه سند مهم امنیتی منطقه‌ای از سوی آمریکایی‌ها نگاشته شده و به امضای طرف‌هایی هم رسیده است و در هر سه این سند «اقدام مشترک برای مهار قدرت ایران» مورد توجه خاص قرار گرفته است. آیا می‌توان پذیرفت که هدف آمریکا از «بازگشت به ایران» پیگیری منافع مشترک است و اشکالی ندارد؟
آمریکایی‌ها در ادبیات ضدایرانی که در سطوح بین‌المللی و منطقه‌ای علیه ایران به راه انداخته‌اند در داخل ایران هم برای خود مخاطبانی در دو سطح رسمی و غیررسمی (نخبگان) تعریف کرده‌اند و می‌گویند بدون تبادل کمک‌های دوجانبه، «مهار ایران» انجام نخواهد گرفت.

نظر شما