به گزارش نماینده، در اينستاگرام مي چرخي. عكسي نظرت را جلب مي كند ... عكس نيم تنه خوني مردي. اول فكر مي كني يك فاجعه ديگر در خاورميانه ... بعد مي فهمي اتفاق خيلي نزديك تر از اينهاست. فاجعه براي سوژه اين عكس -كه خودكشيِ ناموفقي داشته - اتفاق نيفتاده. فاجعه را زماني حس مي كني كه هشتگ ها و كامنتهاي زير عكس را مي خواني.
داستان اين است: دكتري جوان عكس مريض اورژانسي اش را از سرِ خوشي در اينستايش آپلود كرده و با همكارهايش در مورد كِيس حرف مي زنند.
حتما هيجان انگيز و خنده دارو "لايك خور"است: تن مرد جواني كه خودش را بطرز ناجوري زخمي كرده.
گرسنه اند. گرسنگي اي كه فقط با تحقير از بين مي رود. گرسنگي روحي كه دارد از زجر انسان لذت مي برد... كامنت گذاران- دكتر و همكارهايش- به مريض فحش ناموسي مي دهندو اورا خرو ...خل اعظم مي خوانند، تحقيرش مي كنند، مشكلش را با متلك و شيرين زباني و شوخيهاي جنسي به هم شرح و بسط مي دهند و آخر هر جمله يك اسمايلي ِ چشمك و چند اسمايلي قهقهه تايپ مي كنند. زماني كه اخلاق، اخلاق حرفه اي فقط يك جوك مسخره است : " سويسايد؟ دلم هواي اين مريضا رو كرده... ه. اعظم!! "
خودت را ميبيني كه زجر كشيده و درمانده افتاده اي زير دستشان. وقتي حتي آنقدر تمركز نداشتي كه خودت را كامل ناكار كني. به تو مي خندند. به هم چشمك مي زنند و به تو مي خندند. به تن رنجور زشتت، به تتوهاي "مبتكرانه" و مسخره ات. به سيگار كشيدنت، فقرت، به حال خراب روحي و جسمي ات مي خندند ... و سر آخر يكي شان كامنت ميگذارد كه :" ايييي ملت رواني ان. تميز بميرين ديگه! "
به زجر تو مي خندند و "حال " مي كنند آنانكه بهشان پناه برده اي. از اين ترسناك تر؟
منبع: پارسینه