شناسهٔ خبر: 95578 - سرویس فرهنگ
منبع: جهان نیوز

فرش دستباف عليه وهابيت!

غم عجيبي دلم را گرفت. چرا زن و شوهر به خاطر بي پولي بايد در مقابل هم بايستند؟

به گزارش نماینده به نقل از جهان T بيك روز كه خسته و كوفته از مدرسه به خانه آمدم، سرم را گذاشتم روي ميز تحرير. در حالت خواب و بيداري شنيدم كه همسايه مان با شوهرش در حال دعوا و مشاجره است. بر سر چه چيز؟ بر سر اينكه پول ندارد به عنوان كادوي عيد لباسي براي مادرش بخرد. چرتم كه پاره شد، غم عجيبي دلم را گرفت. چرا زن و شوهر به خاطر بي پولي بايد در مقابل هم بايستند؟ چرا خداي ناكرده يك خانواده به دليل بيكاري و بي پولي بايد از هم بپاشد؟ تصميم گرفتم به زن همسايه مان قالي بافي آموزش دهم تا بتواند به اقتصاد خانواده اش كمك كند. الحمدالله آن خانم همسايه امروز وضع مالي اش خيلي خوب است، نه تنها ديگر مستاجر نيست بلكه يك كارگاه كوچك قالي بافي هم راه اندازي كرده است.

کارگاه های قالی بافی یکی پس از دیگری تعطیل می شوند و بافندگان حرفه ای فرش، حرفه شان را کنار می گذارند. صنعت فرش دستباف ایران که همواره شهرت جهانی داشته و بخش مهمی از صادرات غیر نفتی کشورمان را تشکیل می داده، ۱۰ سالی می شود که رو به نزول است. روزگاری نه چندان دور ۱ میلیون نفر در بافندگی فرش مشغول به کار بودند اما این رقم امروز به زحمت به ۲۰۰ هزار نفر می رسد. چین، هند و پاکستان، به عنوان سه کشور برخوردار از نیروی کار ارزان با برنامه ریزی دقیق توانسته اند محصولاتی مطابق انتظار مشتریان جهانی تولید کنند و روز به روز از سهم کشورمان کاسته اند. کارشناسان فرش دست باف می گویند ایستایی طرح های بافندگان ایرانی و فقدان نوآوری و خلاقیت از جمله عوامل کاهش مشتریان فرش دستباف ایرانی بوده است. فرش دستباف ایرانی با این وجود همچنان در جهان سرآمد است و ایران در صدر کشورهای صادرکننده این محصول قرار دارد؛ جایگاهی که دیگر مثل گذشته محکم نیست و با ادامه این روند سرنوشتی تلخ در انتظار آن است.
اما با وجود بی توجهی نهادهای مسئول در امر حمایت از تولید ملی و صادرات غیر نفتی، بافندگان اصیل ایرانی قصد خالی کردن میدان را ندارند و چراغ امید را روشن نگه داشته اند. سیده ناهید حسینی از جمله همین افراد است. خانم حسینی از سال ۸۶ تا امروز برای ۷ هزار بافنده اشتغالزایی کرده است و محصولاتش را به کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا صادر می کند.

بعد از ظهر یک روز تابستانی موفق به ملاقات با خانم حسینی شدیم در کارگاه فرش بافی اش در کرج و در حالی که سخت مشغول آموزش فرش بافی به بانوان کرجی بود. خانم حسینی سخنانش را این چنین آغاز کرد: "اینجا کشور شیعیان امیرالمومنین (ع) است، پس وجود کمترین بیکاری، فقر و محرومیت هرگز توجیه پذیر نیست چه رسد به اینکه ناکسان عالم بخواهند کشورمان را تحریم کنند و از این طریق به زانویش در آورند. باید برای آبروی شیعیان امام عصر (عج) جنگید و جنگ امروز ما نبرد با بی کاری و فقر است که این دو معضل ریشه همه مفاسد است. "

معلم بودم اما چرتم پاره شد!
از او می پرسیم خودش قالی بافی را چطور یاد گرفته است. پاسخ می دهد: "از بچگی با قالیبافی آشنا بودم. خانواده ما، حتی پدر و عموهایم با بافندگی فرش آشنایی داشتند. خانواده ما بسیار مذهبی بود و در خانه مان حسینیه داشتیم. من متولد تهران هستم اما پدرم در پی فعالیت های انقلابی به زنجان تبعید شد. در زنجان مردم با فقر شدیدی دست و پنجه نرم می کردند. پدرم در آنجا کشاورز نمونه ای بود و بارها تراکتور، کمباین و پیکان جایزه گرفت. پدرم در کنار کار کشاورزی برای کمک به مردم فقیر، یک کارگاه فرش بافی درست کرد و به مردم بافندگی آموزش می داد. خودش مواد اولیه را تهیه می کرد تا مردم ببافند و هیچ سهمی برای خودش بر نمی داشت. فرش دستباف سفارش می گرفت و توزیع می کرد بین خانواده ها. بعد از آن به کردستان مهاجرت کردیم و من آنجا تدریس می کردم. در کردستان هم مردم با مشکل بیکاری مواجه بودند. "

سوال بعدی مان این است که چه شد انگیزه آموزش به هزاران نفر در سراسر کشور در ذهنش شکل گرفت. می گوید: "من معلم عربی بودم. یک روز که خسته و کوفته از مدرسه به خانه آمدم، سرم را گذاشتم روی میز تحریر. در حالت خواب و بیداری شنیدم که همسایه مان با شوهرش در حال دعوا و مشاجره است. بر سر چه چیز؟ بر سر اینکه پول ندارد به عنوان کادوی عید لباسی برای مادرش بخرد. چرتم که پاره شد، غم عجیبی دلم را گرفت. چرا زن و شوهر به خاطر بی پولی باید در مقابل هم بایستند؟ چرا خدای ناکرده یک خانواده به دلیل بیکاری و بی پولی باید از هم بپاشد؟ تصمیم گرفتم به زن همسایه مان قالی بافی آموزش دهم تا بتواند به اقتصاد خانواده اش کمک کند. الحمدالله آن خانم همسایه امروز وضع مالی اش خیلی خوب است، نه تنها دیگر مستاجر نیست بلکه یک کارگاه کوچک قالی بافی هم راه اندازی کرده است".
امام جماعت مسجد دور از چشم هیات امنا کمک مان کرد
خانم حسینی می افزاید: "یک بار برای تدریس خصوصی سوار بر ماشین به همراهی یکی از همکارانم راهی خارج از شهر شده بودیم که ماشینمان پنچر شد. ناگهان دیدیم تعدادی آقا به طرفمان هجوم آورده اند. نگران شدیم. نزدیک که شدند دیدیم به ما التماس می کنند که برای کارگری از آن ها استفاده کنیم. حتی التماس می کردند که برای نظافت خانه مان ان ها را ببریم، می گفتند چند روز است که هیچ درآمدی نداشته اند و رویشان نمی شود به منزل بروند. نا خود آگاه از دهانم پرید و به آن ها گفتم چرا قالی نمی بافید!؟ با تعجب گفتند مگر مرد هم قالی می بافد؟ گفتم من به شما آموزش می دهم. آمدم پیش امام جماعت مسجد و ماجرا را گفتم. امام جماعت بعد از نماز مغرب و عشا دور از چشم هیات امنای مسجد جایی برایمان فراهم کرد تا کار آموزش را آغاز کنیم. بنده خدا می گفت هیات امنا نمی پذیرد خانم و آقا همزمان آموزش ببینند. در نهایت ۵۰ خانم و آقا که زن و شوهر بودند در مسجد حاضر شدند و آموزش دیدند. اوایل مواد اولیه نداشتیم. خودم مواد اولیه را تهیه کردم. آموزش که تمام شد این ۵۰ نفر به درآمد رسیدند. به مرور این دایره مرتبا بزرگ و بزرگتر شد تا جایی که بیش از ۳ هزار نفر اعم از مرد و زن امروز در کردستان از همین طریق، بافندگی یاد گرفته اند و درآمد دارند. در مجموعه ما بهترین فرش های نفیس و صادراتی را همان بچه های کردستان تولید می کنند. "

فرش ۱ میلیاردی!
از خانم حسینی درباره درآمد بافندگان و ارزش محصولاتشان می پرسیم و می گوید: "هر کس وارد قالیبافی گل ابریشم شود، ۲ هفته طول می کشد تا آموزش ببینید، از هفته سوم می تواند ببافد و دو ماه بعد درآمدش شروع خواهد شد. بچه های بافند از ۸۰۰ هزار تومان در ماه تا ۵ میلیون تومان درآمدشان تفاوت دارد بسته به اینکه چقدر در کارشان حرفه ای هستند. بستگی به تعداد گره های هنری دارد که در کارشان به کار می برند. ما کسی را داریم که ماهی ۱۰۰ میلیون تومان هم درامد دارد. من همیشه به بچه های بافنده می گویم چرا فکر می کنید اگر فرش دستبافتان را ۸ میلیون تومان بفروشید کار بزرگی کرده اید؟ چرا از گره های هنری بیشتری استفاده نکنیم و ارزش هر محصولمان را به ۱ میلیارد تومان نرسانیم؟ ما در همین مجموعه بیش از ۴۰۰ گره هنری اختراع کرده ایم که در صورت استفاده از آن ها در محصول، ارزش آن چند برابر می شود. "
روزنامه نگاری یا قالی بافی!؟
صحبت های خانم حسینی را قطع می کنیم و می گوییم اگر در آمد فرش بافی اینقدر بالاست، پس ما هم روزنامه نگاری را کنار بگذاریم و به شما بپیوندیم! می گوید: "چرا که نه؟ این تصور که قالی بافی کار خانم های مسن و قدیمی و فقیر است به هیچ وجه صحیح نیست. بسیاری از شاگردان من، پزشک، مهندس، روانشناس، حتی عضو ارتش و ... هستند. در حال حاضر گردش مالی ما ۶ میلیارد تومان است که همه سود حاصل از آن در میان ۷ هزار بافنده مان توزیع می شود. اگر بازاریابی مان را تقویت کنیم، ظرفیت تولید سالانه ۱۰۰ میلیارد تومان محصول را هم داریم. من می خواهم قلب فرش بافی ایران را جراحی کنم، موتورش را بیاورم پایین و مغز آن را عوض کنم. می توانیم همه جهان را از فرش ایرانی و هنر دست زنان و مردان کشورمان پر کنیم. "
از خانم حسینی درباره خانواده اش می پرسیم، جواب می دهد: "پدرم برای انقلاب ارزش بسیار زیادی قائل بود و می گفت در غیاب امام عصر (عج)، ولایت فقیه است که واسطه فیض می شود. حکایت، حکایت خورشید پشت ابر است. به همین دلیل برای انقلاب بی نهایت تلاش کرد و کوشید فرزندانش را انقلابی بار بیاورد و ما هم مطیع پدرمان بودیم. شوهرم مثل من معلم است. قبلا می گفتند پشت هر مرد موفق یک زن مقاوم ایستاده است، بعضا می شنوم بچه های قالی باف می گویند در برابر هر زن موفق مردی وجود دارد تا جلوی موفقیتش را بگیرد! اما این طور نیست. لااقل همسر من مثال نقض آن است که با کمک او توانسته ام این راه را طی کنم. "

خانم حسینی تحصیلات حوزوی دارد و مترجم زبان عربی است. در این باره می گوید: "معارف اسلامی را تا سطح ۳ در حوزه علمیه خواندم و سپس مشغول تفسیر قرآن کریم شدم و تا امروز ۲۶ جزء قرآن کریم را تفسیر کرده ام که مورد تایید علما در قم قرار گرفته و پس از اتمام ان شالله چاپ می شود. علاقه به ترجمه و تفسیر باعث شده است بعد از پایان کارهای کارگاه که به منزل می روم، مشغول همین کار شوم و در شبانه روز فقط دو ساعت و نیم می خوابم. "
شبهای پیشاور چه شد؟ چرا همه طلبه ها در قم جمع شده اند؟
از او علت این همه تلاش و به جان خریدن زحمات طاقت فرسا را می پرسیم که پاسخ می دهد: "چرا در شرایطی که وهابیت در مناطق مرزی کشور ما مثل کردستان فعال شده و با سوء استفاده از معضل بی کاری با خرج کردن دلارهای نفتی مشغول ضربه زدن به اعتقادات شیعیان است، منِ طلبه باید بنشینم در خانه و بخورم و بخوابم و نهایتا کتابی بخوانم؟ شبهای پیشاور چه شد؟ چرا همه طلبه ها نشسته اند در خانه؟ چرا همه شان جمع شده اند در قم؟ مگر ما بسیجیان بی ترمز نبودیم؟ چه شد که ترمزمان را کشیدند؟ آیا غیر از این است که تهاجم دشمن روی خودمان هم تاثیر گذاشته و گرفتار سرعتگیر شده ایم؟ آیا یک طلبه یا یک بسیجی باید منتظر حمایت دولت باشد؟ باید محتاج حمایت دولت باشد؟ آیا خودمان نمی توانیم برای مملکت امیرالمومنین (ع) کار کنیم؟ "