نماینده: حالا به «ممد نبودی...» هم میرسیم که این فعلا پاراگراف اول است. تو گویی ما این همه مدت داشتیم برایشان قصه حسینکرد تعریف میکردیم که حضرات مدعی دیپلماسی، تازه دارند از ما سوال میکنند؛ «مذاکره زن بود یا مرد!؟» ساعتی در رسانه ملی از مذاکرات سخن میگویند و ساعتی هم در دانشگاه، لام تا کام اما حرفی از لغو تحریم نمیزنند! از همه چی حرف میزنند، از همه چی که به نقد دادهاند حرف میزنند، از محسنات دشمن حرف میزنند، از زمان و مکان دور بعدی مذاکرات حرف میزنند، از کندی و تندی روند مذاکرات حرف میزنند، از پرانتز و ویرگول و پاراگراف و اختلاف بر سر این جمله و ائتلاف بر سر آن کلمه حرف میزنند، از افق پیش رو حرف میزنند، از آب و هوای لوزان و نیویورک و وین و غذای دیگ پلوی سفارت حرف میزنند، از تفاهم و توافق و چه و چه حرف میزنند، از ابر و باد و مه و خورشید و فلک حرف میزنند، چند وقت است اما هیچ سخنی نمیگویند که عاقبت، لغو تحریم که اساسا و اصولا هدف از مذاکره با آمریکا بود، چه شد، چه میشود؟ میشود، نمیشود؟ گویی یادشان رفته برای چه نشستهاند دور میز با جلاد تحریم! یک گعده دورهمی برای تفریح و تفرج و بگو و بخند هدف بوده یا آنکه لرزه بیفتد بر ساختمان تحریم!؟ راستی که بیم آن است در برابر سوال بسیار مهم ما مبنی بر لغو تحریم، دستی بر سر خود بکشند و افاضه فرمایند؛ «مذاکره زن بود یا مرد!؟»
بروم سروقت پاراگراف دوم. گاهی که به ندرت یادشان میآید جنسیت مذاکره را، اظهار میدارند؛ «قرار بود ما یک چیزهایی بدهیم، در عوض تحریم لغو شود». اتفاقا همین جا محل دعوای عقل و خرد و تدبیر و شعور است با همه آن مواردی که ضد اینها تعریف میشوند. مگر ما و یانکیهای جلاد تحریم، هدف مشترکی از مذاکره داریم که برداریم همچین ادعا کنیم؛ «قرار بود یک چیزی ما بدهیم و یک چیزی آنها!؟» بگذار مثالی بزنم از مستطیل سبز. این همانقدر مسخره، غیرعقلانی و عاری از تدبیر است که مربیان بارسا و یووه در کنفرانس خبری قبل از فینال پیش رو، بردارند بگویند؛ «هدف از برگزاری این فینال، آن است که یک گلهایی بارسلونا بزند، یک گلهایی هم یوونتوس!» اما آیا همچین بیخرد حرف میزنند «لوئیس انریکه» و «آلگری»!؟ از این فینال مهیج و داغ، هدفی آبیواناریها دارند، دقیقا مغایر با هدفی که سیاه و سفیدها دارند! از این مذاکرات، هدفی آمریکا دارد و هدفی ما که هیچ سنخیتی هم با هم ندارند، یعنی نمیتوانند داشته باشند. هدف ما از مذاکرات رسیدن به آن توافقی است که در اولین ثانیهاش، همه تحریمها یکجا لغو شود، لیکن «قرار است یک چیزهایی هم ایران به آن سوی میز بدهد» هدف دشمن از مذاکرات است، نه هدف ما! چطور هدف واشنگتن از مذاکرات، علاوه بر پلمب صنعت هستهای ما، حتی باید بازجویی از دانشمندان ما، ایضا سرکشی به اندرونی مهمات ما... چه میگویم که حتیتر(!) فضولی در DNA ایرانیجماعت هم باشد، آن وقت دیپلمات ما گشادهدستانه، خود بردارد بگوید «هدف ما از مذاکرات این هم هست که یک چیزهایی به دشمن بدهیم!؟» در این پاراگراف، عجالتا من حتی از عقل و «اوصیکم به عقل» یادداشت قبلی هم صرفنظر میکنم و حضرات را خدا به سر شاهد است که فقط از سر خیرخواهی، دعوت میکنم به همان شعار خودشان یعنی «اعتدال»! آیا این اعتدال است که دشمن، فقط و فقط از «برد» سخن بگوید، ما اما از «برد-برد»!؟ بنا را بر خون شهدا و «ممد نبودی...» هم که نگذاری، بنا را حتی در این بند، بر عقل هم که نگذاری، «اعتدال» به چه حکم میکند آقایانی که این شعار را سر دست گرفتهاید!؟ آیا همخوان با اعتدال است که ما برداریم و همان هدف دشمن از مذاکره را بگنجانیم لابهلای اهداف خودمان از مذاکره!؟ آن سوی میز آیا همین کار را با اهداف ما از مذاکره انجام میدهد!؟ بنابراین یعنی اتفاقا بنا بر شعار اعتدال، جمهوری اسلامی، مذاکره با دشمن را قبول کرده، تنها و تنها به شرط لغو تحریم و الا مگر ما عاشق دیدن جانکری از نزدیک بودیم یا شیفته شنیدن صدای جلاد تحریم از آن سوی سیم یا بیسیم!؟
پاراگراف سوم اما از ۲ تای بالایی هم بامزهتر است! آمریکا واضحتر از آنچه من در ادامه میخواهم بنویسم مکرر در رفتار و گفتار خود نشان داده که «شرط برداشتن تحریم – آن هم نه برداشتن یکجا، بلکه برداشتن قطرهچکانی تحریم! - صرف توافق نیست بلکه ایران باید موجبات جلب اعتماد ما را فراهم کند!» اولا اگر بنای دشمن بر این است و لغو تحریم، خیلی هم حالا مرتبط با توافق منتج از مذاکره نیست، اساسا چرا داریم با او مذاکره میکنیم!؟ ثانیا گیرم با اهدافی مقدس و ملی، مشخصا مذاکره با یانکیها را شروع کردیم، حال که ملتفت شدیم همچین است دشمن در عداوت، اصولا چرا این مذاکرات را داریم ادامه میدهیم!؟ ثالثا اگر لغو تحریم، نه مرتبط با توافق، بل منوط به آن است که جناب جلاد تحریم، خیر سرش مثلا مطمئن شود و اعتمادش جلب شود که ایران از داشتن انرژی هستهای، دنبال سلاح اتمی نیست، مگر رئیسجمهور کدام کشور در صحن سازمان ملل ضمن اشاره به فتوای رهبر عالیقدر ایران، صحه بر این مهم گذاشت که جمهوری اسلامی ولو به لحاظ شرعی خواهان دسترسی به سلاحهای کشتار جمعی نیست، جز همین رئیسجمهور آمریکا!؟ پس اگر مرض دشمن در قصه لغو تحریم، اعتماد به ایران است که دنبال سلاح اتمی نباشد، چرا همان روز سخنرانی معروف و اعتراف معروفتر آقای اوباما، تحریمها را لغو نکردند!؟ خصومتهای دشمن جای خود، لیکن صرف نظر از این خصومتها، همه اعضای ۱+۵ و بسیاری از نهادهای بینالمللی نظیر همین آژانس، خواسته یا ناخواسته، بارها و بارها اعتراف و اذعان کردهاند که مسیر دستیابی ایران به انرژی هستهای، از یک مسیر سالم و سلامت میگذرد. خب! اگر دردشان برای لغو تحریم «درد اعتماد» است، چرا ناظر بر این همه اعتراف و آن همه اذعان، تحریم را لغو نمیکنند!؟ رابعا... و اما امان از این رابعا که عجیب دل آدم عاقل را به درد وامیدارد. پر واضح است که آن سوی میز، از مذاکره اگر یک چیز را نخواهد همانا لغو تحریم است. این وسط جای پرسشی مهم و اساسی، از دوستان این سوی میز است، بویژه ناظر بر آنچه در پاراگراف اول مرقوم داشته شد؛ احیانا مقصود شما از ادامه مذاکرات چیست!؟
چهارمین پاراگراف را نیز بگذار به سبب ریتم متن، به سوالی برگزار کنم. مثل یکی از آحاد مردم، از جانب مردم سخن بگویی یا حتی از جانب مردم شعار بدهی بد است یا اینکه مدام، جانب اجانب را بگیری و جلاد تحریم را «مودب و باهوش» بخوانی!؟ عقل را عجالتا بیخیال! اوصیکم به اعتدال، بلکه دریابید جواب را که کدام بدتر است!؟ ما البته هرگز به خود این اجازه را نداده و نخواهیم داد که از جانب مردم حرفی بزنیم، بلکه کار ما به عنوان رسانه متعهد، اساسا و اصولا زدن همان حرف مردم است. انعکاس حرف مردم به دستاندرکاران، سخن گفتن از جانب مردم نیست، بلکه بالاترین خدمت رسانهای، هم به ملت و هم به دولت است. نوشتههای ما در دولت قبل الحمدلله کاملا موجود و آشکار است. ما حتی آن زمان که رئیسجمهور، منتخب خودمان بود، هرگز جمهور را به رئیسجمهور نفروختیم، فلذا الان هم دلیلی نمیبینیم که ارگان جمهور بودن را به بولتن رئیسجمهور بودن بفروشیم. احدی نمیتواند ما را از انعکاس حرف مردم بازدارد. فیالمثل یومالله ۲۲ بهمن، شعار همه ملت -خواه به آقای روحانی رای داده باشند یا آن دیگران- این بود که «مذاکره باید با عزت باشد». یعنی خواهش و تمنای آقایان از اصحاب رسانه و اهل قلم این است که فریاد برآمده از حنجره جمهور را سانسور کنیم!؟ سرهنگ بودن و جان در طبق اخلاص گذاشتن که البته لیاقت میخواهد اما تمنای سانسور حرف جمهور، زیبنده هیچ دولتی نیست. این از بحث زیبای «جانب» اما برویم سروقت «جیب». براستی دست ما در جیب مردم است یا آقایانی که ۲ ساعت از متن و حاشیه مذاکرات حرف میزنند، بیآنکه یک کلام درباره لغو تحریم سخنی شایسته و بایسته بگویند!؟ دست ما در جیب مردم است یا آقایانی که بساط پهن میکنند بلکه به دسترنج جیب و عرق جبین دانشمندان این مردم، مهر پلمب بخورد!؟ متاسفانه بدترین دستبرد به جیب مردم، آنجاست که دست کنی در جیب جان و خون و آبروی نابغهترین جوانان وطن، تا آنچه را به قیمت «جان» خریدند، نه به «نان»، بلکه به ثمن بخس بفروشی! فلذا اگر بعضیها مشکل با شعائر ملت دارند، خوب است ناسزای آن را بار اصحاب رسانه نکنند!
در پنجمین پاراگراف، توصیه آن است که ضمن پرهیز از بعضی ندانمکاریها، لطف کنند و کشور را وارد فضای ناامنی و احیانا جنگ نکنند. ما البته بیمی از جنگ با دشمن نداریم که هیچ، مترصد فرصتی هستیم تا انتقام خون شهدای وطن را از جلاد تحریم بگیریم، لیکن اجازه بازدید از تاسیسات نظامی کشور به دشمن، دقیقا یعنی چه!؟ نشاندن اندیشمند جوان کشور، جلوی مشتی جاسوس اجنبی، دقیقا یعنی چه!؟ بعضیها بفرمایند جمهوری اسلامی ۳۰۰ هزار شهیدِ خمینی بتشکن را با رژیم بعثی اشتباه گرفتهاند یا رژیم قبلی!؟ خرمشهر، همان خاکی بود که روزی دست دشمن افتاد و دگر روز به لطف خدا و به برکت خون سرخ شهدای دهم اردیبهشت ۶۱ آزاد شد. اینک که سردار و سرباز و سرهنگ و بسیجی و سپاهی و ارتشی و مدافع حرم و یکی هم همین شهید حی و زنده یعنی حاج قاسم سلیمانی، چشم طمع دشمن به خاک مقدس ایران عزیز را کور کرده، آیا رواست در یک بیخردی، این بار به جای خاک، گرای انبار مهمات وطن را به دشمن دهی!؟ اگر خاک مقدس است ـ که هست ـ عقل نخبه ایرانی از خاک هم مقدستر است. و اگر خاک هرگز نباید به قدوم ننگین دشمن آلوده شود ـ که نباید شود- به طریق اولی، نشاندن اندیشمند ایرانی در میز بازجویی اجنبی حرام اندر حرام است. ما فقط مدافع حرم عقیله بنیهاشم نیستیم، بلکه پاسدار حریم عقل سرخ دانشمندان خود نیز هستیم و این یکی را دقیقا از جانب جمهوری عزیز اسلامی عرض میکنیم که هرگز اجازه نمیدهیم حرمت این حریم خردورز و علماندیش، ذرهای مخدوش شود.
نوبت پاراگراف دیگری است. برایم سوالی پیش آمده مدتها؛ چرا کدخدایی که دیگر نیست، وقتی میخواهد ناظر بر سردار سلیمانی سخن بگوید، همچین با احترام از ایران و ایرانی حرف میزند که تو گویی با شیربچههای حیدر کرار و بسیجیان اسدالله الغالب علی بن ابیطالب علیهالسلام طرف است اما همین که ناظر بر مذاکرات سخن میگوید، کأنه میشود دیو درنده!؟ آنی تهدید میکند، آنی تحقیر میکند، آنی فحش میدهد و آنی گزینه نظامی را روی همین میز مذاکره به رخ میکشد!؟ آیا این حق برایم محفوظ نیست که از بعضیها بپرسم دقیقا در این مذاکرات، چه به دشمن میگویید و چه از دشمن میشنوید که اجنبی، هر دور از مذاکرات، وحشیتر از دور قبل در شیپور جنگ میدمد!؟ اینگونه میخواستید «سفره صلح» را پهن کنید!؟ با قلقلک دادن گلولههای دشمن، صلحی پابرجا نمیماند! جنابعالی خیلی اگر دنبال امن و امان و امنیت و آرامش و صلحی، این همه به دشمن اذن نده تا ولو در حد حرف، سخن از بازدید مراکز نظامی وطن براند! اینکه دیگر فهمش، خیلی هم حالا عقل نمیخواهد، یک جو فقط عقل میخواهد! یک جو!
در هفتمین پاراگراف، سوال این است؛ مذاکرات اخیر بویژه در این بازه زمانی یکساله، دقیقا چهره ملت ایران را نزد کدام دولتها موجه کرده!؟ دولت آمریکا!؟ شخص اوباما!؟ شخص جانکری!؟ یا شاید هم منظور خانم وندیشرمن است!؟ خودتان هم میدانید که منظورتان از «دولتها» یی که میگفتید مشخصا «دولت کدخدا» بوده و بس! او که هر روز دارد به تو بد و بیراه میگوید! این مذاکرات، آنهم زیر سایه تهدید و تحقیر، آسیب به حیثیت گرانقدر انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی نزد ملل آزاده دنیا نزند، الباقی افاضاتی که میفرمایید پیشکش!
هشتمین پاراگراف را میخواهم اعتراف کنم که ما اهل آرمان و عقیده هستیم اما با این همه، شما را توصیه میکنیم به عقل. ما اهل شهید و شهادت هستیم اما با این همه، میخواهم شما را توصیه کنم باز هم به عقل. ما اهل سوم خرداد هستیم و آن روز که شما داشتید آزادسازی خرمشهر را جشن میگرفتید، حدود ۲۰ روزی از شهادت پدران ما در ۱۰ اردیبهشت ۶۱ گذشته بود اما با این همه، میخواهم شما را توصیه کنم باز هم به عقل. محل دعوای ما با شما، نه اصول است و نه مقدسات که اساسا آدم اصیل، مذاکره نمیکند که مذاکره کرده باشد، بلکه مذاکره میکند برای مثلا لغو تحریم، خلاصه که هدفی! عقل، عقل، عقل... این است همه توصیه ما به شما. عقل میگوید؛ به جای جیب، استعانت از زانوی ملت خود بگیر! عقل میگوید؛ تحریم را توافق منتج از مذاکره –آن هم مذاکره با این سبک و سیاق! - هرگز لغو نمیکند، بلکه باید نگاه به درون داشته باشی! و آن هم، نه به یارانه جیب ملتت که به عرق جبین مردمت! عقل میگوید «خرمشهر را خدا آزاد کرد»، نه کدخدا! آخر یکجوری برای ما از سران روسیاه کاخ سفید سخن میگویید کأنه ما با یک «سفینه نجات» طرفیم که از فرط ادب و هوش، در دوگانه گلوله سعودی و کودک یمنی، طرف عروسک یمن را گرفته!
***
لیالی مبارکی است. عشق است تقدیر تقویم، آنجا که سقای آب و ادب، حسین علیهالسلام را حتی در صفحات سررسید هم تنها نمیگذارد. تا عاشورا ساعتها مانده بود که شمر، اماننامه خود را به علمدار کربلا نشان داد! آهای کسانی که فکر میکنید کربلا درس مذاکره است، مذاکره را از «عباس بن علی» بیاموزید! آنجا، آنروز، آنشب، دشمن واقعا اماننامه نشان علمدار کربلا داد اما قمر منیر بنیهاشم، دست از دامان سیدالشهدا بردارد که مثلا چه کند با آن اماننامه لعنتی!؟ آهای کسانی که فکر میکنید کربلا درس مذاکره است، لطفا اجازه دهید شمر زمانه، اماننامهاش را رو کند، بعد! اینکه هر روز دارد به شما ناسزا میگوید، بیهیچ اماننامهای! با این حساب، آیا زود نیست «مودب و باهوش» خواندن شمر زمانه!؟ آهای کسانی که فکر میکنید کربلا درس مذاکره است، کدخدا به شما اماننامه نشان نخواهد داد! پس انشاءالله... لابد «فی امانالله»!