به گزارش نماینده روزنامه اطلاعات در صفحه 3 روز 29 اردیبهشت 1361 به نقل از شهید لاجوردی دادستان انقلاب تهران مطالبی را مطرح کرد که باز خوانی آن خالی از لطف نیست .
اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران در یک گفت و گوی مطبوعاتی به شدت از آزادی گروهکی ها و منافقین از زندان ها انتقاد کرد . خبرنگار از لاجوردی پرسید « قبل از این که افراد این گروهک ها آزاد بشوند آماری که از فعالیت های ضد انقلابی آنان داشتیم نشان می داد که فعالیت های آن ها کاهش یافته و موقعیت آن ها هم متزلزل بود ولی بعد از آزادی به نظر می رسد فعالیت آن ها شدید شده و روزی نیست که چند تن از برادران حزب اللهی ما را ترور نکنند . آیا فکر نمی کنید که آزاد کردن این ها آن هم با آن وسعت کمی عجولانه بود و دادستانی برای جلوگیری از فعالیت های تروریستی این ها چه برنامه ای دارد ؟
دادستان انقلاب تهران در پاسخ گفت : با کمال تاسف آن چه گفتید واقعیت دارد جوی آفریدند که در آن جو حتی کسانی هم که با آزادی این افراد مخالف بودند بالاخره تحت تاثیر این جو مجبور شدند تعدادی را آزاد کنند .
لاجوردی اظهار داشت : گزارشی ما داریم که صد نفر از توبه کرده های آزاد شده به تروریست های جنگل پیوستند و الان در آن جا مشغول سازماندهی هستند . من یک مورد را بگویم : یکی از همین منافقین در زندان بود و پدر و مادرش عجیب اصرار داشتند که این شخص آزاد شود و بالاخره چون یک شخص محترمی بود و با فشار زیادی که می آوردند با کفالت پدرش آزاد شد و شاید پدرش هنوز نمی داند پسرش دچار چه سرنوشتی شده . این پسر بعد از این که پدر و مادرش با اصرار زیاد او را از دست ما بیرون آوردند رفت مجددا به سازمان پیوست . البته اینجا تعهد داد اما متاسفانه علیرغم تعهدش مجددا وقتی بیرون رفت به سازمان پیوست و اسلحه به دست گرفت و مردم بی دفاع را مورد حمله قرار داد ، اما خوشبختانه به دست مردم حزب الله مجددا دستگیر شد ، وی زمانی که به چنگال عدالت مردم افتاد مردم آن قدر او را زده بودند که یک نقطه سالم در بدنش نبود و او را سیاه کرده بودند و وقتی اینجا به هوش آمد گفت : نمی دانم چقدر طول کشید و بعد هم بر اثر همان ضربات و سیانوری که خورده بود به درک واصل شد .
دادستان انقلاب تهران ادامه داد : خوب ببینید این همه که پدرها و مادرها اصرار می کنند برای آزادی این افراد ، من پیامم به پدرها و مادرها این است که این قدر اصرار نداشته باشید ، این جوان های ناپخته تحت القائات شیطانی همان خناس هایی قرار گرفته اند که جز کشتار انسان ها هدفی ندارند ، شما می روید پیش مقامات امنیتی گریه می کنید و برادران روحانی ما هم مظهر عطوفت واسعه الهی هستند وقتی شما التماس می کنید دلشان به رحم می آید و دستور آزادی صادر می کنند نتیجه اش این می شود که وقتی از زندان آزاد می شوند یا می روند به گروه جنگل می پیوندند و مردم حزب الله را می کشند و به درک واصل می شوند و یا می بینید توی خیابان ها حزب اللهی ها را می کشند و دستگیر می شوند و آن قدر از مردم کتک می خورند که می میرند.
علت تاسف بار یک ترور
دادستان انقلاب تهران درباره یکی از ترورهای اخیر که طی ان یک روحانی و یک بانوی رهگذر شهید شده بودند گفت : وقتی تروریست این حادثه را آوردند پیش ما از او پرسیدم کسی را که ترور کردی که بود ؟ او گفت : نمی دانم ، دیدم عمامه سرش بود . گفتم : خوب مگر او را شناسایی کرده بودی ؟ گفت : نه ، من چون دیدم عمامه دارد زدم ، گفتم : خوب آن زن بیچاره را چرا کشتی؟ گفت : برای این که او هم گفت : آی منافق ! خوب یک زن حامله را می زند بچه در شکمش و خودش و بچه اش در بغلش شهید می شود ، آخر این چه نوع قضاوتی است ؟ این چه نوع انسانیت است ؟ من نمی دانم.
دادستان انقلاب تهران در ادامه ضمن انتقاد از برخی مسئولین گفت : ما باید بگوئیم با کمال تاسف مواردی داریم که اگر مردم ایران بدانند فریاد بر می آورند ، متهمی را به 15 سال زندان در رابطه با منافقین محکوم می کنند ، بعد او را می فرستند به زندان اوین یا قزل حصار و مشغول تحمل کیفر می شود ، هنوز 6 ماه نگذشته از کمیسیون عفو تقاضای عفو می کنند و اسمش را در لیست عفو می گذارند . 15 سال زندان را به 6 ماه زندان تقلیل می دهند ، آخر این چه نوع قضاوت است ، اگر واقعا باید حکمی که دادی مطابق با واقعیت باشد و حقش بوده است پس تو چه می دانی در زندان چه کرده ؟ تو از کجا می دانی توبه کرده است ؟ فقط همین قدر روی اسم نگاه می کنی و 15 سال زندان را به همین سادگی به آزادی تبدیل می کنی؟ این با کدام منطق و انقلاب سازگار است ؟