شناسهٔ خبر: 93702 - سرویس سیاست

سرمقاله رسالت:

پيرامون حادثه تبريز

دروغ

نماینده: قضيه «آي دزد آي دزد... آي دروغ آي دروغ...» اين روزها که اعضاي دولت محترم، حرف‌هاي ضد و نقيض تحويل مردم مي‌دهند؛ امروز از تغييرات در کابينه خبر مي‌دهند و فردا تکذيب مي‌کنند؛ امروز خبرگزاري دولت از حذف چهار ميليون نفر از فهرست يارانه‌بگيران مي‌گويد و فردا سخنگوي دولت تکذيب مي‌کند و پس‌فردا آن يکي نه فقط چهار ميليون که شش ميليون را تصديق مي‌کند؛ بله، اين روزها، اين جماعت، رقيب اصولگرا و «دلواپسان آيين و ملت» را به دروغ‌گويي و شايعه‌پراکني متهم مي‌سازند. خب؛ وبگاه «انتخاب» و همچنين روزنامه «آفتاب يزد»، در تلاشي بسيار بدنما و قبيح، تلاش کرده‌اند تا چيزي را به «دلواپسان آيين و ملت» نسبت دهند که به شهادت مردم تبريز، و به گواهي بي‌يارانه‌ها و بي‌سبدها، بيشتر به برخي ديگر مي‌چسبد تا «دلواپسان آيين و ملت». آن‌ها روي اين خط تحليل مي‌فرمايند که «به نظر مي‌رسد برخي از ”مخالفان و دلواپسان همه‌جانبه دولت“ در آستانه‌ي حضور رئيس‌جمهور در تبريز (که روحاني موفق به کسب تعداد رأي فراواني در آن شهر در انتخابات رياست جمهوري شده بود) قصد اخلال در اين سفر را داشته‌اند» (به نقل از مطلب شماره ۴۱۷۴۳۷ مشرق). خب؛ حکايت آن دزد است که مي‌دويد و

فرياد مي‌زد: «آي دزد آي دزد...»

چقدر در اطراف اين ترفند «جماعت دل‌گنده و دل‌خلاص» مي‌توان گفت و بايد گفت. سخن بسيار است، ولي، در اين مجال، سخن از «عمق تاريخي» و «عمق نظري» اين وقاحت است. «عمق تاريخي» را امروز تحليل خواهيم کرد و «عمق نظري» را فردا.

کاوش در عمق تاريخي «آي دزد آي دزد... آي دروغ آي دروغ...»

چهار سال پيش در چنين روزي، در ازمنه بسيار قديم، که گويي بسياري آن را فراموش کرده‌ايم، پس از دو سال از غائله سنه هشتاد و هشت هجري خورشيدي، دست معجزه، پرده از چهره دزد و دروغ‌گو برداشت، ناباورانه...

چيزي جز معجزه نمي‌توانست باشد؛ معجزه حجت و راضيه که از سوي نادر و سيمين به هم دروغ‌گويي و هم دزدي متهم شده بودند.

جماعتي، در بلاد طهران، مي‌دويدند و فرياد مي‌زدند: «دروغ... دروغ...» و «دزد... دزد...»، و ناگهان، به پاي خويش براي ديدن فيلمي صف کشيدند که مرجع ضمير را به جاي ديگري باز گرداند. دست خدا از روح زمانه برآمد، و اصغر فرهادي را بر آن داشت که فيلمي بنمايد و جماعت اسکاري را بر آن داشت که به فيلمي جايزه دهد که مرجع دروغ و دزدي را به جاي ديگري باز مي‌گرداند.

ايمان دارم که چيزي جز معجزه نمي‌توانست باشد...

آن صف کشيدن و اين جايزه، چيزي جز معجزه نمي‌توانست باشد. خداوند، با ظرافتي وصف‌ناپذير و تاريخي، مرجع ضمير «آي دزد آي دزد... آي دروغ آي دروغ...» را عوض کرد، باشد که عبرت گيرند، ولي انگار بشريت در هر چيز تندذهن باشد، در فهم معجزات الهي «ظلوم و جهول است».

و معجزه اين گونه رقم خورد که ارديبهشت نود، فرجام صف آرايي «نادر و سيمين» در يک سوي، و مردان و زنان «اخراجي‌ها ۳» در سوي ديگر تلقي شد. ولي، ...

ولي، ...

اما، اشتباه فاحشي است که مضمون «جدايي نادر از سيمين» را روياروي فحواي «اخراجي‌ها ۳» تلقي کنيم، هر چند که در گرماگرم سال نود، به اشتباه، رقابتي آنچنان رقم خورد، و دست معجزه چشم‌هاي حسابگر را ربود.

شخصيت‌هاي کارگزار مانند نادر / کارمند بانک، و روشنفکر مانند سيمين /
آموزگار عاشق فرنگ، دست به دست هم دادند، و کوشيدند خود را درست کار و راستگو، جلوه دهند، و در مقابل، نه يک تن، بلکه شماري جنوب شهري ستيهنده نخبگان را دروغگو و نادرست کار خطاب کنند. وقتي حجت و راضيه روياروي نادر و سيمين در يک مسير دشوار، ولي صحيح قرار گرفتند، و به صف اخراجي‌ها از دنياي آشفته کارگزاران و روشنفکران پيوستند، پيام تاريخي و مشترک دو فيلم، ناخواسته، خود را نشان داد؛ ناگهان، تيپ کارگزار و روشنفکر دريافت که رو دست خورده
و براي ديدن فيلمي صف کشيده است که درست زماني که آن‌ها ديگران را به دروغگويي متهم مي‌کنند، آن‌ها را به «دروغ» گويي محکوم مي‌سازد. از اين زاويه، «جدايي نادر از سيمين»، اعلام جرم قطعي عليه تيپ کارگزار و روشنفکر است، و حتي ايشان را مسئول هتک معصوميت نسل جديدي مي‌داند که از دروغ پرهيز دارد، ولي به خاطر آن‌ها مجبور به دروغ گفتن مي‌گردد.

بله؛ اشتباه فاحشي است که مضمون «جدايي نادر از سيمين» را روياروي «اخراجي‌ها ۳» تلقي کنيم. دقيقاً به اين دليل که در شرايط سال نود، «جدايي نادر از سيمين» نيز به خوبي نشان مي‌داد که اتهام دروغ به ديگران از سوي تيپ کارگزار و روشنفکر که خود عميقاً در دروغ فرو رفته بودند، و حتي بزرگ‌ترين دروغ تاريخ ايران را در ادعاي تقلب گفتند، تا چه اندازه مي‌توانست بلا وجه باشد. پيش از آن، مهران مديري، بارها و بارها زندگي تيپ کارگزار و روشنفکر يا همان نوشهرنشينان را به تصوير کشيده، و در آن نشان داده بود که روز به شب نمي‌رسد، مگر صدها دروغ مسير زندگي اين تيپ نوشهرنشين را از کوره راه باز مي‌کند. حال، اين قشر به خود اجازه داده بود تا وانمود کند که عليه دروغ شورشي
بر پا کرده است، اما واقع چيز ديگري بود، و در پس اين دعوي اخلاقي، اغراضي ديگر از جنس اغراض نادر در دروغگويي نهفته بود.

اصغر فرهادي، در اثر قبلي خود، يعني، «چهارشنبه سوري» نيز بر روي تم «دروغ» که نقطه تمرکز فيلم «جدايي نادر از سيمين» نيز هست کار کرده بود. در آن جا نيز، ترانه علي دوستي (روح انگيز) در نقش کارگر خانه‌اي بازي مي‌کرد که هديه تهراني (مژده) و حميد فرخ نژاد (مرتضي) نقش زن و شوهر را در آن خانه ايفا مي‌کردند، و در اين شرايط، فرخ نژاد در حال خيانت به هديه تهراني و همراهي با يکي از زنان همسايه (پانته‌آ بهرام) بود، که در انتها، روح انگيز با دروغي که مي‌گويد، حميد فرخ نژاد را از مخمصه هديه تهراني مي‌رهاند و اجازه نمي‌دهد رابطه فرخ نژاد با زن همسايه علني شود. در «چهارشنبه سوري» نيز اصغر فرهادي نشان مي‌دهد که پا برهنه‌ها، اگر هم دروغي بگويند، براي رفع گير و گوري مي‌گويند که تيپ کارگزار و روشن ‌فکر به بار آورده است.

اصغر فرهادي به پيوند دو فيلم هم تأکيد دارد، طوري که در تيتراژ اول «جدايي نادر از سيمين» که زير شيشه دستگاه کپي جريان دارد، علاوه بر شناسنامه نادر لواساني (ليلا حاتمي) و سيمين رفيعي (پيمان معادي)، از شناسنامه مرتضي سميعي (حميد فرخ نژاد) و مژده صفايي (هديه تهراني) نيز، «نسخه بدل» گرفته مي‌شود تا آن‌ها نيز در دادگاه طلاق خود را ثبت کنند (اين نکته کشف وبگاه «بازتاب» است). نادر لواساني و سيمين رفيعي و مرتضي سميعي و مژده صفايي، به دليل نحو خاص زندگي نوشهرنشين خود، قاصر يا مقصر کژي‌ها و سختي‌هايي هستند که بر نسل پيشين و نسل آتي مي‌رود. آن‌ها، باطناً مشرک‌اند و ناسپاس، و به خود و به نسل‌هاي پس و پيش ستم روا مي‌دارند، چرا که مي‌خواهند مدرن باشند. و از قضا، اين، در مقابل مفهوم صف آرايي سال نود بين دو فيلم بود. در واقع، هر دو فيلم، عميقاً نشانگر محکوميت تيپ کارگزار و روشنفکر است؛ همان‌ها که بخشي از آنان، به يک گروه اتهام دروغ مي‌نواختند، ولي هر دو فيلم و با خشونت و صراحت بيشتري، «جدايي نادر از سيمين»، نه پابرهنه‌ها بلکه يقه سفيدان يا همان کارگزاران و روشنفکران را سمبل و نماد راستين دروغ لحاظ مي‌کند.

فرجام مطلب

سخن از اين دلواپسي است، که چه بر جماعتي خواهد رفت که از گذشته خويش عبرت نگيرد؟ جماعتي که از پيشينه خويش عبرت نياموزد، عبرت ديگران خواهد شد. همان‌ها که روزي ديگران را به دروغ متهم مي‌کردند، ولي ناگهان خود را در مرکز دروغ‌ترين دروغ تاريخ اين ملت يافتند. بايد به ياد اين جماعت آورد که پيشينه اين تردستي‌هاي زمخت او چه بوده است، شايد متنبه شود. شايد...