به گزارش نماینده از نما، پس از پیروزی سید محمد خاتمی در دوم خرداد ۷۶، جریان سیاسی در کشور شکل گرفت که خود را منتسب به او و حامی شعارهای او میدانست که نام آن را «دوم خرداد» گذاشته و ما بهازای جریان اصلاحات، در ادبیات سیاسی کشور شد و ایران فضای سیاسی جدیدی را پیش روی خود دید.
چپهای سنتی ایران با محوریت مجمع روحانیون با نزدیکشدن هاشمی رفسنجانی به پایان دوران ریاست جمهوری خود، به این فکر افتادند تا جریان مطبوع خود را احیا کنند و به همین علت، سراغ کسی رفتند که تصور میکردند، میتواند رای مردم را به سمت خود سوق بدهد. میرحسین موسوی، گزینه جریان چپ بود. آنها میخواستند با نخستوزیر دوران حضرت امام به قدرت بازگردند؛ اما وی دست رد به سینه جریان چپ زد تا این جریان به سراغ گزینهای به نام سید محمد خاتمی برود.
حضور خاتمی در عرصه سیاسی کشور پس از انقلاب، از انتخابات مجلس شورای اسلامی بود که بهعنوان نماینده مردم اردکان و میبد وارد مجلس شد. خاتمی همچنین در دورهای رئیس موسسه کیهان بود. وی همچنین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی را در کارنامه خود دارد. خاتمی در سال ۱۳۷۱ نیز مشاور رئیس جمهور و رئیس کتابخانه ملی ایران بود.
با استعفای خاتمی از موسسه کیهان و بسته شدن کیهان فرهنگی، دست اندرکاران آن نیز دسته جمعی از کیهان استعفا داده و مجله «کیان» را منتشر کردند. مجله کیان با محوریت فکری عبدالکریم سروش و محوریت اجرایی سعید حجاریان، رضا تهرانی، اکبر گنجی و عمادالدین باقی اداره میشد. در آن زمان برخی از افراد حلقه کیان همراه با خاتمی گروه «آیین» را تشکیل دادند. اگرچه مجله آیین تا سال ۱۳۸۲ هیچ گاه منتشر نشد؛ اما جلسات این گروه به طور هفتگی در منزل یکی از اعضا تشکیل شد. شخصیت محوری در این حلقه خود سید محمد خاتمی بود و بر اساس برخی تحقیقات، آنچه بعد این دوران به «گفتمان دوم خرداد» معروف شد، در این محفل سر و سامان یافت.
مهدی کروبی و موسوی خوئینیها وظیفه راضیکردن خاتمی را به عهده گرفتند. شعارهای جذاب خاتمی باعث شده بود تا او از یک نامزد معمولی تبدیل به ستاره انتخابات ریاست جمهوری ۷۶ شود. مردمی که از سیاستهای دوران سازندگی ناراضی بودند و رقیب خاتمی یعنی ناطق نوری، رئیس مجلس پنجم را نماد هاشمی میدانستند، بیش از بیش به خاتمی نزدیک شدند تا با کمک او به جامعه مدنی و آزادیهای سیاسی که مهمترین شعارهای آن زمان بود، برسند.
هفتمین انتخابات ریاست جمهوری ایران برگزار شد و خاتمی با ۲۰ میلیون رای بر کرسی صندلی ریاست قوه مجریه تکیه زد. ظهور دو قطبی راست و چپ در ایران مهمترین نتیجه انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ بود. اصلاحطلبان سرمست از پیروزی بعد از ده سال حاشینهنشینی برای خود اهدافی را مشخص کردند و آن هم کسب نهادهای قدرت یکی پس از دیگری بود.
جبهه موسوم به دوم خرداد از هيجده گروه سياسي تشکیل میشد كه عبارت بود از: حزب مشاركت ايران اسلامي، حزب همبستگي ايران اسلامي، مجمع روحانيون مبارز تهران، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران، حزب كارگزاران سازندگي ايران، دفتر تحكيم وحدت، انجمن اسلامي معلمان، خانه كارگر، مجمع نيروهاي خط امام، جمعيت زنان جمهوري اسلامي ايران، مجمع اسلامي بانوان، انجمن اسلامي جامعه پزشكي ايران، حزب اسلامي كار، مجمع نمايندگان ادوار مختلف مجلس شوراي اسلامي، مجمع نيروهاي خط امام.
در ایجاد جریانی به نام ۲ خرداد، نباید مدیریت موسوی خوئینیها در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را در زمان هاشمی نادیده گرفت؛ زیرا در آن سالها که طیف چپ عموما از کارهای سیاسی کنار مانده بودند، توسط وی در این مرکز جمع شدند. در این راستا معاونت سیاسی مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری توسط «سعیدحجاریان»، معاونت اجتماعی توسط «عباس عبدی» و معاونت اندیشه توسط «محسن کدیور» راه اندازی میشود و افرادی مانند «هاشم آقاجری، علیرضا علوی تبار، عماد افروغ، مجید محمدی، مصطفی تاجزاده، بهزاد نبوی، سازگارا، امینزاده و آرمین» فعالیت خود را در این معاونتها آغاز میکنند. یکی از مهمترین موضوعاتی که در این مرکز روی آن تاکید میشد، پروژه «توسعه سیاسی» بود؛ مرکز و معاونتهای آن پس از بررسیهایی نتیجه گرفتند که توسعه سیاسی در ایران در مرحله اول نیازمند ایجاد برخی تغییرات در ساختار سیاسی کشور است و در مرحله بعد باید فرهنگ سیاسی ایران متناسب با فرهنگ یک جامعه توسعهیافته تغییر کند؛ درست همان شعارهایی که در زمان انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری بر زبان کاندیدای جریان چپ جاری بود!
آزادی نسبی رسانهها و احزاب و تشکلهای مدنی، پررنگشدن دیدگاه تحلیلی و منتقدانه، تقویت نقش روشنگری نخبگان، افزایش آگاهی عمومی نسبت به آنچه در حاکمیت میگذرد، توسعه حضور مردم در عرصه تعیین سرنوشت از جنبههای کمی و کیفی- از جمله استقرار شوراها به عنوان اصل برزمینمانده قانون اساسی- و گام برداشتن در مسیر تنشزدایی و بهبود مناسبات بینالمللی کشور در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... همگی از جمله شعارهای دوم خرداد ۷۶ بود؛ اما هرکدام از این اهداف در زمان عملیشدن از اصل خود فاصله گرفت و تقریبا به بحران جدی تبدیل شد.
نمونه این بحران را میتوان در اختلافات گسترده اعضای اولین شورای شهر تهران که اغلب اصلاحطلبان بودند، دید که نهایتا به منحلشدن آن شورا منجر شد.
اگر چه تعداد گروههاي دوم خردادي صرف نظر از اپوزيسيون سياسي داخل و خارج از کشور به ۱۸ گروه ميرسيد؛ اما تنها وجه مشترک غالب آنها رقيب مشترک بود که براي حذف آن از صحنه سياسي کشور متحد شده بودند و با شکست کانديداي جناح راست در دوم خرداد اين هدف مشترک از ميان رفت؛ لذا از فرداي پيروزي دوم خرداد اختلافات درون گروهي آنها آشکار شد و حداقل آنها را به سه طيف عمده تقسيم کرد:
۱. افراطيون سياسي شامل سازمان مجاهدين و حزب مشارکت که با برنامهريزي وارد صحنه شده بودند و اهداف خاصي را دنبال ميکردند؛
۲. طيف سنتي دوم خرداد شامل مجمع روحانيون و گروههاي اقماري آن؛
۳. طيف ميانه که به اميدهايي وارد اين جبهه شده بودند؛ اما پس از مدت کوتاهي متوجه انحصارطلبي چپگرايان شده و به سرعت دچار انشعاب شدند؛
۴. عملگرايان يا فرصتطلبان که با مقاصد خاصي وارد دوم خرداد شده بودند؛ اما هرچه بيشتر کشتند کمتر درو کردند.
تفاوت و بعضا تقابل شعارهای خاتمی و افراد اصلی حامی او با شعارهای اصلی انقلاب اسلامی و نیازهای اصلی مردم ایران به تدریج زاویه آنها با آرمانهای انقلاب اسلامی و خطوط اصلی حرکت امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری را تندتر کرد. اینگونه بود که می شد «دوم خرداد» را جریانی دارای مولفههای هویتی قابل تمایز از مسیر انقلاب دید و آن را به مثابه یک گفتمان جدید، گرچه انحرافی شناخت.