نماینده: اشاره ماجراي يمن، درسهايي براي روشنفکران ما دارد؛ کساني که در به خاطر سپردن پيشينه مداخلات آشکار اروپاييها و آمريكاييها در کشور ما، با مشکل مواجهاند؛ از پرتغاليها و غصب جزيره هرمز و کمپاني هند شرقي و تهاجم روسيه و ... تا کودتاي بيست و هشت مرداد و مشارکت بيپرده در جنگ عراق عليه ايران. روشنفکران ما اکيداً دوست دارند تا با اين منابع تهديد ثابت کشور ما طي دويست سال اخير، طرح "رفاقت گرگ و ميش" بريزند.
سخن از مفهوم "حاکميت ملي" است...
گفتگوي خبرگزاري فارس با آلن اير، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا، در مورد منطق متناقض ايالات متحده و متحدانش، در قبال مفهوم "حاکميت ملي" در يمن و اوکراين، تمايز اين دو کشور، يکي در خاورميانه و ديگري در غرب اروپا را آشکار ميسازد و به خوبي نشان ميدهد که چرا ملل غرب آسيا که در طول تاريخ از هوشمندترين مردم دنيا بودهاند، طي دويست سال اخير نتوانستهاند به سطح مطلوبي از توسعه دست يابند.
در واقع، در اين گوشه از جهان، مفهوم "استقلال" ملتها از دست رفته است، و هر گاه، آنها به سمت يک حکمراني اتحاد ملي پيش ميروند، نيروهايي از خارج براي استمرار آشفتگي سياسي و تضمين ثباتزدايي وارد عمل ميشوند.
قضيه
خبرگزاري فارس (خبر شماره ۱۳۹۴۰۲۱۶۰۰۰۸۶۵) از سخنگوي وزارت خارجه آمريكا پرسيده است: "در حالي که مسئله يمن، مسئله داخلي بود، و رئيسجمهور هم استعفا داده بود، عربستان عليه اين کشور دست به اقدام نظامي زد. سئوال ما اين است که واشنگتن بر اساس چه مبناي قانوني و چه مبنايي در حقوق بينالملل دست به حمايت از اين عمليات زده است؟ " در پاسخ، آلن اير گفت: "پاسخ من اين است که ما از حق و توانايي عربستان سعودي براي دفاع از مرزهاي جنوبياش و همينطور براي از بين بردن تسليحات سنگين و موشکها که تهديدي براي امنيت عربستان سعودي هستند، حمايت ميکنيم". خب؛ انگار نه انگار که اين همه مناطق مسکوني و زن و کودک طي اين مدت هدف قرار گرفتهاند.
در ادامه، خبرگزاري فارس پرسيد: "ميدانيد که وضعيت يمن از جهاتي به وضعيت اوکراين شباهت دارد. در هر دو کشور رئيسجمهور به دليل اعتراضات داخلي کشور را ترک کردند و اتفاقاً رئيسجمهور يمن استعفا هم داده بود، اما آقاي يانوکوويچ استفعا هم نداده بود. واشنگتن در اوکراين از آشوبگران دفاع کرد و دولت را فاقد مشروعيت خواند، اما در يمن درست نقطه مقابل، يعني طرف حکومت را گرفت و از دخالت خارجي در اين کشور حمايت کرد، در حالي که در اوکراين روسيه را به دخالت خارجي متهم کرد. اين استاندارد دوگانه را چطور تفسير ميکنيد؟ " و آلن اير اين چنين، با استعمال واژه مبهم "اقدامات ثباتزدا" از پاسخ طفره رفت: من اين فرض شما را قبول ندارم، يعني وضعيت آنها فرق دارد و اوضاع يمن منحصر به فرد است.
از اين نظر که عربستان به دليل اقدامات ثباتزدايي که صورت گرفت، مجبور شد تا کاري بکند".
برهان
تز ۱.
فضاي سياسي کشورهاي حوزه موسوم به خاور ميانه، از سال ۲۰۰۱، که تهاجم پيشدستانه ايالات متحده آمريكا به منطقه غرب آسيا، در واکنش به رويدادهاي يازده سپتامبر آغاز شد، وارد شرايط به مراتب غير عاديتر از پيش گرديد؛ نحوي فضاي امنيتي و ريسکبار بر سراسر اين منطقه سايه افکند. با تهاجم به عراق و آشفتگي در سوريه و پس از آن، ظهور داعش، که با ارعاب و توحش همراه بود، مناسبات اجتماعي در اين منطقه از حال عادي خارج شد، و زنگهاي خطر به صدا درآمد. اثرات ريسک بر ساختارهاي اجتماعي و تجربه روزمره، بسيار عميق است، و اين را هم بايد به عوامل ثابت توسعهنيافتگي در اين بخش از جهان افزود.
در واقع، رابطهاي هست ميان ريسک، انعطافپذيري، مشارکت اجتماعي، و توسعه؛ به اين ترتيب که هر چه ميزان ريسک افزايش يابد، انعطافپذيري کاهش مييابد، گرايشهاي انزواطلبانه فزوني ميگيرد، و مشارکت اجتماعي به رکود کشيده ميشود، و در نتيجه، توسعه کند ميگردد. در عوض، يک گروه نخبه از افراد غير منتخب و غير پاسخگو، به جاي دانشمندان، رهبران کسب و کار و متخصصان حقوقي مسئول پيش برد امور کشور ميشوند. اين وضع، جوي از سرخوردگي عمومي و استعداد براي ظهور مسائل مهم سياسي و اجتماعي، به بار ميآورد.
نحوي تغيير اساسي در تصميمگيريهاي سياسي روي ميدهد، که حاصل آن، از حوزههاي خلاق آموزشي و فرهنگي و تکنولوژيک و اقتصادي و مدني فاصله گرفته، به مسائلي مانند توان نظامي و مهاجرت و امنيت و... معطوف ميگردد؛ و مقصر اين وضع، ممالک مداخلهگري هستند که اينچنين، دست خود را در
دست اندازي به ممالک فلکزده اين گوشه از جهان باز ميبينند.
تز ۲.
در يک جامعه ريسکبار، سرعت تغييرات سياسي و تکنيکي از شتاب واکنش دولتها به مخاطرات معطوف به اجتماع بيشتر است، و دولتها از عکسالعمل فعال باز ميمانند. اين به پيچيدگي عظيمي مربوط ميشود که دولتها در جوامع مصيبتزدهاي چون جوامع امروز غرب آسيا، با آن روبهرو هستند. اين دولتها مانند دولتهاي ايمن به دور از کانونهاي درگيري، فقط مأمور به "توسعه" نيستند، بلکه بايد مسائل امنيتي متعددي را در داخل و اطراف خود حل و فصل کنند. مأموريت آنها "توسعه" نيست، بلکه "مديريت بحرانها" ست.
در جوامع ريسکبار، نخبگان و دانشمندان، به جاي پرداختن به "پيشرفت" در تکنولوژيهاي برتر، هستهاي و بيوشيميايي، به سمت مسائل نظامي و امنيتي تمرکز مييابند، و در اين جوامع، نحوي عقبماندگي تکنيکي نيز مزيد بر دشواريها ميشود، و تحليل و هدر رفت سرمايهها و امکانات داخلي، در کنار نحوي سرخوردگي اجتماعي ناشي از عقبماندگي کشور، به نوبه خود، شرايط ريسکبار و امنيتي کشور را وخيمتر ميکند. در همين ارتباط، اين نکته نيز اهميت دارد که در وضع ريسکبار، تصميمات، به جاي آن که از سوي مراجع تخصصي گرفته شود، توسط نهادهاي دفاعي و امنيتي اتخاذ ميشود.
از همين جا، دشواري بعدي سر بر ميآورد که دولتها در يک جامعه ريسکبار، بالاجبار، دست و پاي خود را از حل بسياري از مسائل جمع ميکنند و آنها را به نيروهاي بازار واگذار ميکنند. سپس، دولتي که ديگر، به نحو مؤثري نميتواند خواستههاي مردم را نمايندگي کند، دچار بحران مقبوليت ميشود. بدين ترتيب، قاعده هرم جامعه ناراضي ميشود، اتحاديههاي کارگري و گروههاي قومي و محلي روياروي دولت مرکزي و يکديگر قرار ميگيرند، و اين نيز، باز به نوبه خود، دولتها را ناپايدار و فاقد پايگاه اجتماعي ميکند.
تز ۳.
يک وجه ديگر از مصائب ملل غرب آسيا، جهاني بودن مسائل اين منطقه است. اين منطقه، وسط چهار راه دنياست، و از اين قرار، از ديرباز، با مسائل جهانيسازي بيگانه نبوده است، ولي امروز، با جهانيسازي مبادلات انرژي، اين منطقه با معضل دو چندان مواجه گرديده است. اين را قياس کنيد با وضع کشورهاي
خواب آلود شمال اروپا که کسي کاري به کار آنها ندارد و آنها نيز ميتوانند، با آرامش، برنامههاي توسعه خود را در مدت طولاني بيطرفي در مناقشات جهاني پيش ببرند. جالب آن که برخي از روشنفکران ما، آن کشورهاي خواب آلود را الگوي توسعه ما تلقي ميکنند، بدون آن که بر تمايز فاحش موقعيت جغرافيايي کشور ما با آنها توجهي بورزند.
دولتها در کشورهاي خاورميانه، نيک ميدانند که هر مسئله در درون کشورشان، ابعادي بزرگتر از کشورشان دارند، و اين تصميمگيري را براي آنان، دشوار و پر هزينه ميسازد. از اين قرار، اين دولتها، به اين اشتباه هولناک نزديک ميشوند که روابط خود را با ملت خود کمرنگ و با کشورهاي خارجي که به گمانشان مؤثرترند بيشتر سازند. آنها ميکوشند تا تصميمگيريهاي خطير پارلمان و مردم خود را دور بزنند و در گرگ و ميش و ابهام، تصميمات بزرگي را رقم بزنند.
نتيجه سياسي اين وضع، فقدان يک جمهوريت فعال در تصميمگيريها، و رفته رفته بيتفاوتي يا اعتراض مردم است، که اين، به نوبه خود، دولتها را بيشتر به سمت حمايتهاي بيروني سوق ميدهد و اين چرخه در خلأ بيشتر اتکاء به مردم خود را نشان ميدهد. اين چرخه مدام استمرار مييابد (توأم با اقتباسهايي از اولريک بک و گب مايتن).