نماینده/محمدایمانی: مذاکرات هستهای ۱۲ ساله حاوی معلومات و تجارب دور و نزدیک بسیاری است که براساس آنها میتوان مجهولات آخرین دور مذاکرات را معلوم کرد از جمله اینکه آیا میتوان به توافق متوازن و لغو تحریمها و گشایش اقتصادی از این طریق امید داشت؟ برخی خوشبینیها در زمینه توافق چه قدر واقعی و معقول است؟ آیا میتوان در انتظار معجزه از مذاکرات بود و دست روی دست گذاشت و سال تا سال فرصتهای دولت و کشور را موکول به ابهامات و تعلیقهای مذاکرات کرد؟
۱- امیرمؤمنان علی علیهالسلام در نامه ۷۸ نهجالبلاغه، مرز باریک اما مهمی را میان بدبختی و خوشبختی ترسیم میکنند؛ آنجا که پای مذاکره و تعامل با دشمن در میان است. نامه خطاب به جناب ابوموسی اشعری و در پاسخ به نامه اوست. ابوموسی اشعری هرچند اجتهاد مقابل نص امیرمؤمنان - ضرورت مقابله با یاغیگری معاویه- کرده و در جنگ صفین حاضر نشد اما در مذاکرات صلح، نماینده اردوگاه امام بود. امام در پاسخ نامه ابوموسی اشعری که از محل مذاکرات (دومهًْ الجندل) ارسال شده، مینویسد «... فَأِنّ الشّقی من حُرِمَ نفع ما اوتی من العقل و التجربهًْ. همانا بدبخت و شقی کسی است که از سود عقل و تجربه داده شده به او محروم بماند». امام قبل از این عبارت، میفرماید «همانا بسیاری از مردم از بهره خود دگرگون شده، میل به دنیا کرده و از سر هوا حرف میزنند. امر عجیبی است که عدهای دور آن جمع شدهاند و دچار خودشگفتی هستند... من به پیمانی که برعهده میگیرم وفا خواهم کرد هرچند تو از وضعیت شایستهای که هنگام جدا شدن از ما در آن بودی، تغییر کرده باشی؛ پس بدبخت کسی است که از عقل و تجربه داده شده به او محروم ماند... واگذار آنچه را نمیدانی زیرا مردمان شرور با گفتار سوء به سوی تو میشتابند». بیاعتنایی به تجارب انباشته درباره خباثت معاویه و اردوگاه شام، جفای بزرگی را رقم زد که تاریخ نظیر آن را سراغ ندارد.
ابنابیالحدید معتزلی در شرح نامه امیرمؤمنان مینویسد «این سخن، شکایت از یاران عراقی خود است که اختلاف و سرپیچی از فرمان، میان آنان به شدت رایج بود و علی میگوید من میان قومی افتادهام که هر یک از آنان مستبد به رأی است و با رأی دوست خود مخالفت میکند و بدین علت، هیچ سخن آنان نظم ندارد و کارشان استواری نمیپذیرد... علی سپس به ابوموسی میگوید کار خود را جز بر علم و یقین استوار نساز و سخن دروغگویان را که به سوی تو میشتابند تصدیق نکن که به تعبیر شاعر؛ اگر سخن خیری بشنوند، آن را پوشیده میدارند اما اگر شرّی بشنوند، میپراکنند و اگر چیزی نشوند، دروغ میبندند.»
۲- ظرف چند ماه اخیر برخی حامیان اصلی دولت نیز به صف منتقدان و دلواپسانی پیوستند که بارها گفتهاند نباید به معجزه اقتصادی از مسیر مذاکرات توافق هستهای دل بست یا نباید همه مسئولیتها را تعطیل کرد و جمله آنها را بر شانههای نحیف مذاکرات و توافق بار کرد. آخرین بار دبیرکل کارگزاران بود که ۱۰ روز پیش در مصاحبه با روزنامه شرق و درباره حواله همه مشکلات به تحریمها گفت: «نباید اینگونه باشد که مسئولیتها را از دوش خودمان برداریم و تا بگویند که چرا فلان کار را نکردید بگوییم تحریم هستیم... اینکه یک تعداد آدم خسته و سالخورده در دولت بنشینیم و بلند شویم که نمیشود. اصلاً فرض کنید که مناقشه هستهای هم حل شد، بعد از آن چه؟ این بیتحرکیها آدم را برای دولت نگران میکند. چشم برهم گذاشتیم، نصف مهلت این دولت گذشت. وزرا و شخص رئیسجمهور باید فکر کنند خروجی این دوره از دولت در برداشتن تحریمها خلاصه نشود».
۲۲ اسفند ماه گذشته نیز مسعود نیلی مشاور اقتصادی رئیس جمهور و دبیر ستاد اقتصادی دولت در مصاحبه با خبر آنلاین تأکید کرد «لغو تحریمها هرچند امکاناتی را فراهم میکند اما معجزه نمیکند. اگر شکاف میان انتظارات از لغو تحریمها را با آنچه واقعیت دارد مدیریت نکنیم، ممکن است شرایط بدتر از شرایط فعلی که تحریم است، بشود. این خطر هست که اعتماد عموم خدشهدار شود. درحال حاضر حتی برخی مدیران تصور میکنند با توافق هستهای، همه مسائل حل میشود درحالی که این موضوع صحت ندارد؛ بسیاری از مسائل ربطی به تحریم ندارد. اگر فضای فعالان سیاسی و رسانهای این مسئله را درک نکند، میتواند بسیار خطرناک باشد». با فرض اینکه حرف منتقدان را نباید شنید و حداکثر آنها را به کاسبان تحریم، بیشناسنامگی، بیسوادی و مزدوری نسبت داد یا به جهنم حواله کرد، آیا میتوان هشدار محارم و نزدیکان دولت را هم نشنید و همچنان در تضاد با واقعیات، استبداد رأی پیشه کرد؟ آیا دولت محترم و جناب آقای روحانی از عقل و تجربه این قبیل مشاوران برای نگاه واقعبینانه به مذاکرات بهره میگیرد؟
۳- آمدیم و ۲ یا ۴ یا ۶ سال دیگر هم گذشت و مثلاً رسیدیم به سال ۱۳۹۶ یا ۱۴۰۰ و ثمره مذاکرات ژنو و لوزان و نیویورک همان بود که پیشتر- در ۱۲ سال گذشته- از سعدآباد تا پاریس و بروکسل و... تجربه کردیم. آنگاه تکلیف چیست؟ آیا خرد امضا میکند که تمام مجاری تدبیر و کار و تلاش و تمام فرصتهای ملی، معطل خوشگمانی فاقد مبنا به مذاکرات باشد- حتی صرف نظر از اینکه توافقی مانند توافق ژنو انجام بشود یا نشود- و در تمام این مدت دست روی دست بگذاریم و تن به جبریّتی موهوم و خودساخته و خودبافته بدهیم!؟ آقای روحانی به عنوان اولین مذاکرهکننده، به نیکی به یاد دارد که پس از قریب ۲ سال تعلیق (۸۲ تا ۸۴) وقتی از طرف غربی پرسش میشد که بعد از این همه اعتمادسازی ایران و توقف فعالیتها، تعلیق کی تمام میشود، پاسخ میدادند «بهترین تضمین و اعتمادسازی، ادامه تعلیقهاست.»! تجربه از این گرانبهاتر!؟ آیا آمریکا و اروپا به اندک تعهدات خود در آن زمان مبنی بر قرار دادن سازمان منافقین در فهرست گروههای تروریستی یا فروش قطعات هواپیما به ایران عمل کردند!؟ آن هنگام که هنوز ما تعلیقها را برنداشته و قطعنامهای هم علیه ما صادر نشده بود، چرا غربیها به تعهدات خود عمل نکردند؟ ۱۰ سال بعد و توافق ژنو، تجربه دیگری است. بالغ بر ۱۲۰ مورد تحریم جدید ظرف ۱۷-۱۸ ماه گذشته چه پیامی با خود دارد؛ پیام دوستی و تنشزدایی و اعتمادسازی یا لجاجت و عداوت!؟ آیا میتوان آرزو روی آرزو، خیال روی خیال، توهم روی توهم و حباب روی حباب سوار کرد و یک ساختمان بادوام ساخت که به تلنگری اندک از واقعیت فرو نریزد؟
۴- آمریکاییها به عنوان طرف اصلی مذاکرات ظرف چند روز اخیر با صراحت درباره توافق مدنظر خود سخن گفتهاند تا آن جا که در تناقض انکار ناپذیر با تصریح رئیسجمهور محترم و وزیر امور خارجه کشورمان مبنی بر «لغو فوری و همه جانبه تمام تحریمها در یک توافق متوازن ۱۰ ساله» قرار دارد. جان کری در مصاحبه با شبکه ۱۰ اسرائیل میگوید: «این توافق ۱۰ ساله نیست و تا ابد ادامه خواهد داشت. ما بر تأسیسات آنها نظارت خواهیم داشت و بازرسان ما هر روز آنجا خواهند بود... هیچ گزینهای را کنار نگذاشتهایم و تحریمها و اقدام نظامی همچنان از گزینههای ما هستند.» جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید همزمان تصریح میکند «بازرسیهای گنجانده شده در توافق نهایی، در تاریخ بیسابقه خواهد بود، حتی دسترسی به تأسیسات تولید سانتریفیوژ. هرگونه تعلیق تحریمها [برخلاف اظهارنظر صریح ظریف] پس از برداشتن گامهای قابل راستیآزمایی از سوی ایران صورت خواهد گرفت و لغو فوری تحریمها نادرست است. اغلب تحریمها باقی میماند و تنها تحریمهای هستهای در دوره زمانی تعلیق میشود.» جو بایدن معاون اوباما در مؤسسه خاور نزدیک واشنگتن اظهار میدارد «اگر لازم باشد به ایران حمله میکنیم» و جک لو وزیر خزانهداری آمریکا تأکید میکند «رژیم و ساختار تحریمها حتی پس از توافق برقرار میماند. توافق براساس راستیآزمایی و بررسیهای دقیق است نه اعتماد به ایران. کاهش تحریمها به صورت تدریجی و به شکل فرمان معافیت رئیسجمهور است و تنها کنگره میتواند برای لغو تحریمها تصمیم بگیرد». و بالاخره طبق مصوبه مجلس سنا «توافق با ایران، تعهدنامه و معاهده محسوب نمیشود» یعنی برای آمریکا الزامآور نیست. خب! از مجموع این اظهارات چه نتیجهای باید گرفت؟ بازی آمریکا با ۱۷ درصد تحریمها و لغو یا عدم لغو آن کدام نتیجه در خور را میتواند داشته باشد که به خیال کسب این نتیجه قریب ۲ سال است پیشرفت هستهای خود را متوقف و بعضاً تعطیل کردهایم؟
۵- آیا برنامه هستهای به هزینههای اقتصادی آن میارزد؟ این پرسش از اساس غلط است و بعضاً به شکل مغالطه به افکار عمومی پمپاژ شده است. ما قبل از توسعه برنامه هستهای تحریم بودیم؛ سال ۸۲ نیز که برنامه هستهای را تعلیق کردیم، تحریمها را برنداشتند. غرب پس از ۱۲ سال بازرسی بیسابقه بهتر از هرکس میداند که برنامه هستهای ایران کمترین انحرافی نداشته است. آنها همچنین بهتر از هرکس میدانند که به کدام رژیمها در منطقه کمک کردهاند تا سلاح هستهای بسازند. بنابراین مسئله این نیست که ما - به فرض محال- برنامه هستهای را بدهیم و دیگر هزینه اقتصادی از جانب تحریمها تحمیل کشور نشود. آنها بنابر تصریح امثال کری و وندی شرمن و جاش ارنست و جن ساکی و... بلافاصله بهانه تحریمها را به موضوعات دیگر منتقل میکنند. مسئله اصلی این است که دشمن در حوزه اقتصادی - برخلاف سایر حوزهها- نقطه ضعف سراغ گرفته و تا این نقطه ضعف برقرار باشد، از ضربه زدن از این نقطه دریغ نخواهد کرد. بنابراین حل درست مسئله نه به «بیارزش تلقی کردن فناوری هستهای بومی» بلکه بستن آن نقطه آسیبپذیری است و این همان است که در منطق رهبر حکیم انقلاب با عنوان «اقتصاد مقاومتی» و اینکه «کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور و در تقویت تولید داخلی است» بیان شده است. به تعبیر جناب حافظ «سالها دل طلب جام جم از ما میکرد- و آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد؛ گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است- طلب از گمشدگان لب دریا میکرد.»
چاره کار در این است که اولویت دولت محترم از خارج به داخل منتقل شود و به جای نگاه به دست اجنبی و امید ترحم او، دست همت به کمر خود بزنیم و از تهدید دشمن، یک فرصت بزرگ برای ساماندهی اقتصادی - مبتنی بر بهرهوری، شفافیت، حمایت از تولید داخلی، عادلانه کردن مالیاتها و مقابله با فرارهای چند دههزار میلیارد تومانی، مبارزه با قاچاق سازمان یافته و انبوه کالا، ساماندهی و به حداقل رسانی واردات، و مبارزه غیر شعاری و غیر جناحی و به دور از سیاستزدگی با فساد اقتصادی- بسازیم. قدم اول برای چنین حرکتی، پذیرش شجاعانه و توأم با حرّیت این واقعیت است که اولویتگذاری دولت محترم اشتباه بوده و باید جبران و اصلاح شود، حتی اگر این فهم مبتنی بر تجربه ۲ ساله «اعلام» هم نشود. در غیر این صورت به تعبیر معروف، یک غلط با هزار توجیه، میشود هزار و یک غلط؛ میشود لجبازی و آنگاه خدای نکرده دولت محترم مجبور است ضمن تن دادن به جبریت و ضعف در چالش سیاست خارجی، به حاشیهپردازی و مسئلهسازی در داخل بپردازد تا افکار عمومی را مشغول سازد. یا مجبور خواهد شد با جریان فتنهگری که منافع بزرگ ملی را ظرف سالهای ۷۸ و ۸۸ به ۱۲ آشوب نیابتی دشمن فروخت، هممسیر و همسفره شود و امتیاز بدهد و در موضع اتهام قرار بگیرد. به نظر میرسد قبیل جنجالهای دروغینی که برای بنزین آلوده، بورسیهها، پولهای کثیف، پارازیت و... صورت گرفت، از یک سو قرار است اعتماد عمومی را ویران کند و از طرف دیگر اصرار برخی اجزای دولت بر خطای محاسباتی شگرف در تدوین راهبرد را بپوشاند. نتیجه هر چه باشد خلاف عقل و تجربه و منافع و مصالح ملی است. البته طیفی از مدعیان دروغین حمایت از دولت بدشان نمیآید بلکه مأموریت دارند که بدین طریق دولت یازدهم را از کارآمدی و خدمت در تراز جمهوری اسلامی و ملت بزرگ ایران بازدارند و جاده دشمن را صاف کنند.