نماینده/مهدی محمدی: وضعیت وخیم راهبردی آمریکا در منطقه مانع از آن شده که آمریکاییها بتوانند در مذاکرات هستهای دیدگاهی خردمندانه اتخاذ کنند.
تعداد تحلیلگران غربی که عقیده دارند ایران بازی ژئوپلیتیکی در منطقه را از آمریکا برده، مدتهاست از حد مجاز برای واشنگتن فراتر رفته است. به موازات اینکه آمریکاییها میخواهند در مذاکرات هستهای، با ایران به مثابه یک دولت ضعیف و دست بسته مذاکره کنند، حقایق مربوط به دست باز و برتر ایران در منطقه سخت آنها را آزار میدهد.
اجازه بدهید این نکته مهم- و نه البته جدید- را یادآوری کنم که از همان ابتدا هم برای آمریکاییها مساله هستهای ایران بیش از آنکه یک مساله خلع سلاحی باشد، یک مساله ژئوپلیتیکی بوده است. ارزیابیهای اطلاعاتی دولت آمریکا مدت هاست میگوید برنامه هستهای ایران یک تهدید مرتبط با اشاعه نیست. به زبان سادهتر آمریکاییها قبول دارند برنامه هستهای ایران هرگز منجر به اینکه ایران سلاح هستهای بسازد و با آن کسی- از جمله آمریکا را تهدید کند- نخواهد شد. همین ارزیابیها اما تاکید میکند در صورتی که ایران «ظرفیت حساس هستهای» را بهدست بیاورد، نظم ژئوپلیتیکی منطقه به سرعت دگرگون خواهد شد. اینجاست که مهمترین نگرانی آمریکا شکل میگیرد. آمریکا نگران است ظرفیت هستهای، اعتماد به نفس منطقهای ایران را بالا ببرد و با افزایش قدرت بازدارندگی ایران، برنامه منطقهای آن را از اینکه هست، بلندپروازانهتر کند.
برای آمریکا ژئوپلیتیک خاورمیانه بسیار مهمتر از موضوع هستهای است. پس از یک دوره انحراف در بیداریهای اسلامی منطقه، ایران دوباره در حال از سر گرفتن پیروزیهای خود است. در واقع این ایران نیست که پیروز میشود بلکه ملتهای منطقه هستند که علیه سلطه غرب بپاخاستهاند و به طور طبیعی هر جا کسانی در مقابل آمریکا بایستند متحد ایران هستند، حتی اگر یک بار هم گذرشان به تهران نیفتاده باشد.
آمریکا اکنون توان واکنش به پیشرفتهای سریع منطقهای ایران را از دست داده است. آمریکاییها درباره تحولات منطقه هیچ راهبردی ندارند. مهمتر از آن، حالا معلوم شده حتی توانایی تاکتیکی آنها هم بشدت تحلیل رفته است.
نگاهی به سند استراتژی امنیت ملی ۲۰۱۵ آمریکا نشان میدهد سیاست خارجی این کشور بویژه در خاورمیانه مبتنی بر ۲ اصل است:
۱- اجتناب از مداخله مستقیم
۲- مبتنی بر تشکیل ائتلافهای متنوع
این اصول هیچ چیز جز اعتراف آمریکا به این نیست که وارد دورانی طولانیمدت از ضعف راهبردی شده، نه اقتصادی دارد که خرج مداخله را بدهد، نه ارتشی که مجری مداخله باشد و نه مردمی که برای مداخله سوت و کف بزنند. حقیقت قدرت آمریکا را نباید در مذاکرات هستهای دید یعنی جایی که دیپلماتهای آمریکایی ژست میگیرند و حرفهای بزرگتر از دهانشان میزنند. حقیقت قدرت آمریکا در ناتوانی آن برای کنترل تغییرات ژئوپلیتیکی نمایان میشود که آشکارا هم آمریکا و هم متحدان آن را به انفعال کشانده است.
ایران اکنون در دمشق و بغداد یک منجی است، در بیرون حافظ ثبات محسوب میشود، در صنعا یک قدرت نامرئی بسیار نیرومند است و بزودی- آنطور که اسرائیلیها خود میگویند- در جنوب سوریه هم کار معارضه را تمام خواهد کرد و به جبههای جدید با سرزمینهای اشغالی شکل خواهد داد. (برخلاف آنچه بسیاری از غربیها تصور میکردند انتقام اصلی ترور رزمندگان مقاومت در قنیطره، نه انهدام ۲ خودروی نظامی اسرائیل بلکه تصرف کامل جولان از سوی مقاومت است).
در همه این موارد، آمریکا از نشان دادن هرگونه واکنشی ناتوان است. فرقهایسازی منازعات راهبردی در منطقه که زمانی آمریکاییها تصور میکردند به نفع آنهاست اکنون به یک معضل تبدیل شده است. همه معادلات منطقه به بازیهای دو سر ضرر برای آمریکا بدل شده است. در سوریه یا باید از داعش حمایت کنند یا اسد، در عراق یا باید جانب سلفیها را بگیرند یا با متحدان ایران همپیمان شوند، در یمن یا باید نبرد با القاعده را متوقف کنند یا با حوثیها تعامل کنند، در لیبی یا باید یک مداخله جدید انجام بدهند یا رشد دوباره القاعده و اتحاد آن با داعش را تماشا کنند. همه جای منطقه وضعیت کم و بیش همینطور است؛ آمریکا نه راه پس دارد و نه راه پیش. همه آنچه آمریکاییها به آن دل بستهاند این است که بتوانند ایران را وادار به پذیرش یک توافق بد هستهای کنند و بعد با اعتماد به نفس ناشی از آن، سراغ دیگر مسائلشان بروند.
الان وقت امتیاز دادن به آمریکا نیست. الان زمان گرفتن یک تصمیم راهبردی است که میتواند دگرگونیهای اساسی در نحوه حضور آمریکا در منطقه ایجاد کند و امنیتی پایدار و زوالناپذیر را برای ایران و ملتهای مسلمان به ارمغان بیاورد. نگاه از منظر ژئوپلیتیکی به ما میگوید یک توافق خوب برای ایران ممکن است به شرط اینکه میزان قدرت منطقهای خود را درست درک کند.
کاش اتاق مذاکرات هستهای یک پنجره داشت؛ پنجرهای که به صنعا، بیروت، دمشق و بغداد باز شود.